شناسهٔ خبر: 68307110 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه دنیای‌اقتصاد | لینک خبر

چرا ایران هنوز از اسرائیل انتقام نگرفته است؟

حفظ خاورمیانه در لبه جنگ

دنیای اقتصاد : در ۳۰ ژوئیه، اسرائیل فواد شکر، یکی از فرماندهان ارشد حزب‌‌‌الله را در حمله‌‌‌ای در حومه بیروت ترور کرد. کمتر از یک روز بعد، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران ترور شد و اگرچه مقامات اسرائیلی مسوولیت این حمله را بر عهده نگرفتند، ایران و متحدان منطقه‌‌‌ای‌‌‌اش بلافاصله اسرائیل را مقصر اعلام کردند. موسسه مدرن جنگ «Modern War Institute» در گزارش تحلیلی و مفصلی نوشت: این ترورهای پشت سر هم درواقع برای به چالش کشیدن ایران و شبکه امنیتی و اطلاعاتی آن طراحی شده بود و نه با هدف عقب‌‌‌نشینی نیروهای نیابتی وابسته به ایران در منطقه. از آن زمان، ایران متعهد شده است که مستقیما از اسرائیل انتقام خواهد گرفت. امروز این تهدید وجود دارد که افزایش تنش‌‌‌ها به تبدیل درگیری بین اسرائیل و حماس به یک جنگ بین اسرائیل و ایران و شاید بدتر از آن بین اسرائیل، ایالات متحده و متحدان منطقه‌‌‌ای آنها از یکسو و ایران و کشورهای محور مقاومت از سوی دیگر منجر شود. با این حال، تقریبا سه هفته از این حملات می‌‌‌گذرد و ایران هنوز انتقام نگرفته است، چرا؟

صاحب‌خبر -

تلافی بیش از حد سخت ممکن است منجر به جنگ منطقه‌‌‌ای همه‌جانبه شود، چیزی که ایران در حال حاضر نمی‌‌‌خواهد. ایران به دلیل چند دهه تحریم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کند. از نظر نظامی، ایران دارای نیروی هوایی توانمند، اما قدیمی است. بنابراین موازنه قوا در منطقه با توجه به اتحاد قوی با ایالات متحده و همکاری امنیتی با کشورهای عربی مانند مصر، اردن و امارات متحده عربی قابل‌توجه و تامل است. دفاع تحت رهبری ایالات متحده در برابر حملات بی‌‌‌سابقه هواپیماهای بدون سرنشین و موشکی ایران در ماه آوریل، گواهی بر این مساله است.

بنابراین، اگر ایران جنگ نمی‌خواهد، پس چرا منطقه در معرض خطر جنگ قرار دارد؟ برای دهه‌ها، گروه‌های نیابتی به عنوان یک دارایی استراتژیک برای جمهوری اسلامی تلقی می‌شدند. این به تهران اجازه داده است دشمنان منطقه‌‌‌ای را تهدید کند، بر سیاست داخلی کشورهای دیگر تاثیر بگذارد و از دولت‌‌‌های دوست (مانند رژیم بشار اسد در سوریه) حمایت کند با هدف آنکه ترافیک دریایی و خطوط ارتباطی دریایی حیاتی را در دست بگیرد و قدرت‌‌‌های منطقه‌‌‌ای و فرامنطقه‌‌‌ای را از حملات بازدارد. به طور خلاصه، نیروهای نیابتی به ایران اجازه داده‌‌‌اند تا به‌رغم هزینه‌‌‌های دفاعی پایین‌‌‌تر نسبت به اسرائیل و عربستان سعودی، نقش بسیار موثرتری در خاورمیانه ایفا کند.

از زمان حملات ۷ اکتبر، اتحادها، ایران را واداشته که صفوف خود را نزدیک کرده و از شبکه نیابتی خود حمایت کند، حتی زمانی که انجام این کار ممکن است ایران را با اسرائیل درگیر کند. این گونه درهم‌تنیدگی‌‌‌ها باعث می‌شود که ایران نه به این دلیل که لزوما میل دارد، بلکه به این دلیل که خود را موظف به پاسخگویی برای حفظ عزت و اعتبار ملی خود می‌‌‌داند، در معرض خطر جنگ قرار ‌‌‌گیرد. اگرچه تعیین کمیت این دلایل دشوار است، اما در سوق دادن متحدان به جنگ از اهمیت اساسی برخوردارند؛ زیرا بر محاسبات رهبرانی تاثیر می‌‌‌گذارد که دائما به دنبال تاثیرگذاری بر نحوه درک کشورهایشان از سوی دوستان و همچنین دشمنان هستند. چنین ملاحظاتی ممکن است ایران را تحت فشار قرار دهد تا اقدام تلافی‌جویانه را انجام دهد، حتی زمانی که انجام این کار ممکن است خطر شعله‌‌‌ور شدن یک جنگ منطقه‌‌‌ای را به دنبال داشته باشد. اما اگر پیشرفتی در جهت دستیابی به آتش‌‌‌بس در جنگ اسرائیل و حماس حاصل شود، ممکن است مورد توجه آن کشور قرار گیرد.

 محور مقاومت و خطرات درگیری‌‌‌های منطقه‌‌‌ای ایران

ممکن است این‌گونه تصور شود که وضعیت فعلی شبیه بحرانی است که در آوریل رخ داد؛ اما این‌طور نیست. در آن زمان، ایران حمله اسرائیل به کنسولگری خود در سوریه را که منجر به شهادت هفت افسر سپاه پاسداران از جمله دو فرمانده عالی‌رتبه شد، تلافی کرد. در حالی که تاسیسات و پرسنل ایرانی مستقیما در حمله هوایی آوریل هدف قرار گرفتند، اما ترورهای اخیر مقامات ارشد شبکه نیابتی ایران یعنی آنچه را که به اصطلاح محور مقاومت می‌‌‌نامند، هدف قرار دادند. تهدید بقای نیروهای نیابتی ایران، چیزی است که آشکارا از خطوط قرمز تهران عبور می‌کند، اما ترورهای هدفمند اسرائیل این آستانه را رد نمی‌‌‌کند. این ترورها نه موجودیت حماس یا حزب‌الله را تهدید می‌کنند و نه بر توانایی‌ها و عزم آنها تاثیر می‌گذارند. به عنوان مثال، بعد از ترور اسماعیل هنیه، حماس، یحیی سنوار، یکی از مغز متفکران حملات ۷ اکتبر را جایگزین او کرده است.

از نظر تاریخی، اثربخشی ترورهای هدفمند محدود است و در بهترین حالت به نتایج متفاوتی دست می‌‌‌یابد، زیرا گروه‌‌‌های شبه‌‌‌نظامی تمایل دارند از مرگ رهبران خود دلسرد نشوند. درحالی‌که این ترورها به رهبری نظامی و سیاسی آسیب وارد می‌کنند، اما با توجه به اینکه افراد قابل جایگزینی هستند، به‌خصوص در گروه‌های سازمان‌یافته و بسیار ساختاریافته، ترورها ارزش محدودی دارند. به عنوان مثال، ترورهای قبلی شخصیت‌های کلیدی حماس، مانند یحیی عیاش (۱۹۹۶)، شیخ احمد یاسین (۲۰۰۴)، و عبدالعزیز رنتیسی (۲۰۰۴) مزایای تاکتیکی و عملیاتی داشتند، اما از نظر استراتژیک به اسرائیل کمک نکردند.  اگر این ترورها وضعیت کلی منطقه را تغییر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد، پس چرا مقامات ایرانی بارها قول داده‌‌‌اند که به ترور هنیه پاسخ ‌‌‌می‌‌‌دهند و می‌‌‌گویند که این اقدام نقض تمامیت ارضی و حاکمیت ایران است.

تهدید علنی به انتقام‌‌‌جویی، هزینه‌‌‌ها برای ایران را کاهش می‌دهد؛ چرا که اگر نتوانند تهدیدهای خود را دنبال کنند، ممکن است توسط نخبگان سیاسی در داخل کشور تحت فشار قرار گیرند و از سوی متحدان منطقه نیز مباحثی مطرح شود. علاوه بر این، اگر ایران از اجرای تهدیدهای خود امتناع کند، اعتبار آن تحت‌تاثیر قرار خواهد گرفت؛ به طوری که تهدیدهای آینده ممکن است به بلوف تعبیر شود.  رفتار ایران گیج‌کننده است. آنچه به ظاهر حمله به هنیه را متفاوت می‌کند این است که این حمله علیه رهبر یکی از گروه‌‌‌های محور مقاومت در پایتخت ایران و پس از حضور هدف در مراسم تحلیف مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور جدید کشور، صورت گرفت.

علاوه بر این، این ترور در زمانی رخ داد که تنش‌‌‌ها پس از ۱۰ماه جنگ بین حماس و اسرائیل و ماه‌ها حملات روزانه در امتداد مرز اسرائیل و لبنان بین حزب‌الله و اسرائیل افزایش یافته است. ماهیت، زمان و مکان حمله، آسیبی برای ایران بود. بنابراین، این ترور نه به این دلیل که ایران یا نیروهای نیابتی آن را تضعیف کرد، بلکه به این دلیل که بر درک از تهران در سطح منطقه‌‌‌ای و بین‌المللی تاثیر گذاشت، اهمیت داشت و همان‌طور که در حوزه روابط بین‌الملل کاملا مشخص است، دولت‌‌‌ها به‌طور مستمر به دنبال تاثیرگذاری بر نحوه نگرش بازیگران دیگر هستند. برای مقابله با تصویر جدید، ایران می‌‌‌خواهد به وضوح و بدون تردید، قدرت و عزم خود را نشان دهد و بر این اساس احساس می‌کند که مجبور است این کار را تلافی کند.

بنابراین، شبکه گسترده نیابتی ایران، درهم‌تنیدگی‌‌‌های منطقه‌‌‌ای ایجاد کرده که چالش را برای ایران تشدید کرده و فشار بیشتری را بر مقامات این کشور وارد کرده است تا با قاطعیت به این ترور پاسخ دهند. عدم‌مقابله به مثل علیه اسرائیل ممکن است هزینه‌‌‌های اعتباری داشته باشد و اعتبار تعهدات آینده ایران را تضعیف کند. ممکن است اسرائیل را جسور کند و ممکن است اتحادهای تهران را با آسیب مواجه کند. اما اگر اعتبار اهمیت دارد و در واقع بر تصمیم‌گیری ایران تاثیر می‌‌‌گذارد، تهران ممکن است به دنبال راهی برای خروج از بحران موجود باشد. به نظر می‌رسد که این واقعیت که ایران برای مقابله به مثل آن‌‌‌قدر منتظر بوده، همین استدلال را تایید می‌کند.

 منطق تهران برای محدودسازی تنش

اگرچه رویدادهای اخیر در خاورمیانه، منطقه را بیش از پیش به آستانه جنگ نزدیک کرده است، اما این یک نتیجه قطعی نیست. اگر بگوییم که اقدامات بیانگر آن است که جنگ با ایران اجتناب‌ناپذیر است، خطرناک است و ممکن است نتیجه‌ای را به همراه داشته باشد که هیچ دولتی واقعا نمی‌خواهد؛ یعنی برافروختن آتش منطقه‌‌‌ای. بدتر از آن، تاریخ ثابت می‌کند که چنین باورهایی بازیگران را تشویق می‌کند تا در صورتی که احساس کنند جنگ قریب‌‌‌الوقوع است و مطلقا هیچ کاری برای جلوگیری از آن نمی‌توان انجام داد، در حمله پیش‌‌‌دستی کنند.

با در نظر گرفتن شرایط از منظر ایران، درمی‌‌‌یابیم که مسوولان این کشور دلایل محکمی برای محدودسازی تنش از بحران کنونی دارند. پرسپکتیویسم، بینشی را در مورد نحوه تفکر مقامات ایرانی و محدودیت‌هایی که از طریق آن عمل می‌کنند، فراهم می‌کند و بخشی از آن چیزی است که محققان، مقامات و استراتژیست‌‌‌های نظامی آن را همدلی استراتژیک می‌‌‌نامند. همدلی، همان‌طور که در اینجا به کار می‌رود، به نشان دادن همدردی اشاره نمی‌کند، بلکه صرفا به درک افکار و احساسات طرف مقابل بدون «نیاز به اشتراک‌گذاری آن در سطح عاطفی» اشاره دارد. این شامل قرار دادن خود به جای دشمن است تا جهان را مانند دشمن ببیند و این چیزی است که توسط بسیاری از دولتمردان برجسته انجام می‌شود.

با انجام چنین آزمونی می‌‌‌بینیم که ایران باید برای حفظ اعتبار و بازدارندگی خود واکنش قوی نشان دهد. از سوی دیگر، اگر ایران مجموعه‌‌‌ای از حملات بسیار گسترده‌‌‌ و هماهنگ‌‌‌ را انجام دهد، ممکن است با موفقیت بر پدافند هوایی اسرائیل غلبه کند که این گونه حمله، پیامدهایی خواهد داشت. البته بستگی به این دارد که ایران چه کسانی را هدف قرار می‌دهد و میزان تلفات و ویرانی‌‌‌های ناشی از آن چقدر باشد. بروز برخی اشتباهات در چنین سناریویی ممکن است.

همان‌طور که کارل فون کلاوزویتس، استراتژیست نظامی پروس اشاره کرد، تعارض، ناشی از مواجهه مستمر است که در آن بازیگران متعددی به گام‌های برداشته‌شده توسط یکدیگر واکنش نشان می‌دهند. از آنجا که مناقشه‌‌‌کنندگان نمی‌توانند به طور قطع پیش‌بینی کنند که چگونه نقشه‌‌‌هایشان اجرا می‌شود، چگونه عوامل خارجی (و بازیگران) ممکن است برای برهم زدن این برنامه‌‌‌ها مداخله کنند و مهم‌تر از همه، چگونه طرف مقابل ممکن است واکنش نشان دهد، جنگ، در تحلیل نهایی‌‌‌اش، مملو از عدم‌قطعیت است. کلاوزویتس در «درباره جنگ» نوشت که «ماهیت تعامل ناگزیر است که [جنگ] را غیرقابل پیش‌بینی کند» و به طور خلاصه، مخاطره‌‌‌آمیزتر. بینش کلاوزویتس امروزه به اندازه قرن نوزدهم قابل استفاده است و در حالی که تشخیص مقاصد واقعی ایران دشوار است، منطقی است که احتیاط مقامات این کشور حداقل تا حدی این محاسبات استراتژیک را تایید ‌‌‌کند.

  راهی برای خروج از بحران وجود دارد؟

اگر مقامات ایرانی هنوز در مورد این بحث می‌کنند که آیا واکنش نشان دهند یا نه و چگونه،  در این صورت ممکن است حتی در این مرحله پایانی، یک مسیر فرعی وجود داشته باشد. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا اخیرا با هدف پیگیری مذاکرات آتش‌‌‌بس بار دیگر وارد منطقه شد تا ایالات متحده به همراه شرکای عرب خود، قطر و مصر، بتوانند با موفقیت در مناقشه اسرائیل و حماس میانجی‌گری کنند. هرگونه پیشرفت دیپلماتیک به کاهش تنش در امتداد مرز اسرائیل و لبنان و نزدیکی تنگه باب‌المندب که دریای سرخ و خلیج عدن را به هم متصل می‌کند، کمک می‌کند.

البته، دلایل مختلفی وجود دارد که چرا ناظران انتظار شکست مذاکرات را دارند؛ زیرا نتیجه آن به اسرائیل و حماس وابسته است، که رهبران آنها دارای دلایل سیاسی داخلی و همچنین الزامات استراتژیک برای ادامه جنگ یا به تاخیر انداختن مذاکرات آتش‌‌‌بس تا زمان رسیدن به بیشتر خواسته‌‌‌هایشان هستند. گرچه چنین است، اما این نیز درست است که خستگی و فرسودگی از جنگ همراه با فشارهای داخلی و بین‌المللی، طرفین را به انعقاد یک معامله پس از ۱۰ ماه جنگ سوق می‌دهد.

در صورت دستیابی به پیشرفت برای پایان دادن به جنگ غزه، تنش‌‌‌های منطقه‌‌‌ای به طور بالقوه کاهش خواهد یافت. به‌رغم تهدیدهای ایران، گزارش‌‌‌های اولیه حاکی از آن است که تهران واقعا اقدام تلافی‌جویانه خود را به تعویق انداخته تا به موضوع «به ثمر نشستن» مذاکرات آتش‌‌‌بس زمان بدهد. پیشرفت در پایان دادن به جنگ می‌تواند به ایران اجازه دهد تا اعتبار خود را حفظ و اعلام کند که برای دستیابی به صلح و ثبات منطقه‌‌‌ای، حس انتقام‌جویانه را فعلا تعلیق کرده است. چنین نتیجه‌‌‌ای ممکن است در نیروهای نیابتی مانند حزب‌‌‌الله و حوثی‌‌‌ها نیز طنین‌‌‌انداز شود. علاوه بر این، حماس از ادامه درگیری‌‌‌های کم‌شدت و حزب‌الله از آغاز یک جنگ منطقه‌ای همه‌جانبه ضرر خواهند کرد. راه‌حل دیپلماتیک به ایران این فرصت را می‌دهد تا اعلام کند که تهدید به جنگ منطقه‌‌‌ای باعث صلح شده است.

هر چند این گزینه هم مطرح است که ایران ممکن است بدون توجه به اینکه آیا توافقی حاصل شود یا نه، دست به انتقام بزند؛ اما حداقل، تمایل به یک توافق وجود دارد تا تداوم وضعیت بدون توافق. چنین توافقی در خدمت منافع خاورمیانه نیز خواهد بود، زیرا هیچ کشوری از جنگ پیچیده و چندجانبه‌‌‌ای که از دریای مدیترانه تا خلیج فارس امتداد می‌‌‌یابد، سود نخواهد برد. دیپلماسی به هیچ وجه تضمینی برای موفقیت نیست و ممکن است شکست بخورد، اما با توجه به اینکه ایران دلایلی برای تحقق آتش‌بس دارد، باید ترغیب شود.

 

آتش‌بس یا آخرالزمان؟

 

نظر شما