شناسهٔ خبر: 68060995 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

هشدار داد از ماجرای «زنده به گور کردن اسرا» که دیدی چیزی نگو!

یزدیان و دیگر اسرایی که زنده به گور نشده بودند، به بصره و مرکز سپاه هفتم عراق منتقل شدند. او تنها بازمانده حادثه زنده‌به‌گور کردن غواص‌ها بود و یکی از افسران عراقی با علم از این‌ماجرا، پنهانی به او گفت نباید چیزی از اتفاقی را که دیده به کسی بگوید. در غیر این‌صورت مرگش حتمی است.

صاحب‌خبر - به گزارش جهان نيوز، محمدرضا یزدیان سال ۱۳۶۵ و دوره جوانی، به ستاد نیروهای اطلاعات‌عملیات لشکر ۵ نصر در پادگان لشکر ۹۲ زرهی اهواز منتقل شد. او در عملیات کربلای یک برای آزادسازی مهران شرکت کرد و سپس در تیرماه آن‌سال، وقتی بنا شد به موقعیت جدید لشکر در ۱۵ کیلومتری آبادان، کنار رودخانه کارون (موقعیت شهید برادران) منتقل شود، همراه دیگر عناصر اطلاعات‌عملیات، آموزش غواصی دید. در آن‌برهه فرماندهی لشکر ۵ نصر به‌عهده محمدباقر قالیباف بود.

طبق خاطرات این‌آزاده جانباز، بیش از ۹۵ درصد رزمندگان لشکر ۵ نصر در دوره آموزشی گرمازده شدند و بارها پیش آمد که در لحظات آموزش، بی‌حال شده و روی زمین می‌افتادند. به همین‌دلیل آن‌ها را داخل وان یخ می‌گذاشتند تا به‌اصطلاح حالشان جا بیاید. یزدیان می‌گوید با وجود همه آن‌فشارها، هیچ‌رزمنده‌ای شکایت نداشت. نیروهای اطلاعات‌عملیات در ادامه به موقعیت شهید داوطلب منتقل شدند تا آموزش‌های دفاع شخصی، تکواندو و جنگ تن به تن را در نخلستان پشت سر بگذارند.

همزمان با آموزش‌های سنگین، کار شناسایی محورهای عملیات کربلای ۴ نیز از جزیره بوارین و بخشی از جزیره ام‌الرصاص که به‌سوی طلاییه می‌رفت جریان داشت. این‌مناطق، بنا بود حد عمل لشکر ۵ نصر در کربلای ۴ باشند که کمی بعد، ۲ محور دیگر به آن‌ها اضافه شد. یزدیان می‌گوید در جریان شناسایی‌ها هم مثل آموزش‌ها، چند شهید، مجروح و اسیر به‌عنوان تلفات لشکر ۵ نصر در آمار ثبت شدند.

راوی «صدوهفتادوششمین غواص» طرح و نقشه حضور غواصان لشکر ۵ نصر در عملیات کربلای ۴ را در خاطرات خود این‌گونه تشریح می‌کند:

«قرار بود گروهان شهید بنفشه به فرماندهی داوود گریوانی با همراهی گروهان کمکی غواص از گردان حزب‌الله به سمت کنج جزیره بوارین و براساس برنامه مشخص‌شده، در محور منتهی‌الیه سمت راست حرکت کنند. همچنین از محورهای وسط و چپ، گروهان غواصی شهید احسنی به فرماندهی علی فرهادی، گروهان غواصی شهید توکلی به فرماندهی رضا ثقفی و گروهان کمکی غواصی از گردان حزب‌الله به فرماندهی ابراهیم محبوب حرکت می‌کردند. نیروهای گردان ثارالله به فرماندهی حسن ستوده و با همراهی گروهان تقویت‌شده‌ای از گردان نصر به فرماندهی رجب‌علی محمدزاده هم از کنار و داخل جاده شیشه وارد عمل می‌شدند. (صفحه ۳۲)


یزدیان، آن‌شب رابط گردان ثارالله بود و مسئولیت هدایت این گردان را تا نقطه رهایی به عهده داشت. او ابتدای گردان را در خط مقدم شلمچه و ابتدای کانال پرورش ماهی مستقر کرد و سپس خود را به گروهان شهید توکلی رساند که ماموریت اصلی‌اش در شب عملیات، مربوط به همین‌گروهان می‌شد. او عقب‌دار گروهان بود و در انتهای ستون نیروها حرکت می‌کرد. این‌غواص آزاده می‌گوید بین نیروهای گروهان، تنها او و یکی دیگر از رزمندگان واحد اطلاعات، دوربین کلاه‌دار مادون‌قرمز به سر داشته و هر ۲۰ دقیقه یک‌بار ستون نیروها را شمارش می‌کردند.

بنا بود گروهان شهید توکلی در محدوده انتهایی خط دشمن عمل کند و اگر موفق به تصاحب دژ عراقی‌ها می‌شد، به رزمندگان تیپ المهدی (از شیراز) می‌رسید که بنا بود داخل جزیره ماهی عمل کنند.

یزدیان می‌گوید با همراهیانش با هر زحمتی شده، زیر آتش شدید دشمن موفق شده‌اند خود را به محدوده عمل برسانند اما فشار متقابل دشمن باعث زمین‌گیری‌شان شد و در لحظه‌ای که دیگر امکان عقب‌نشینی برای نیروها نبود، از طرف قرارگاه اعلام شد نیروها عقب‌نشینی کنند. او روایت می‌کند: «آن‌قدر صدای انفجار گلوله‌های توپ و خمپاره زیاد بود که اگر کنار گوش یکدیگر فریاد می‌زدیم کسی قادر نبود صدای‌مان را بشنود. ارتباط بی‌سیم‌ها با پارازیت دشمن مختل و تماس با مراکز فرماندهی با مشکل مواجه شده بود. (صفحه ۴۵)

نیروی اطلاعات‌عملیات لشکر ۵ نصر در عملیات کربلای ۴ می‌گوید با همراهانش در موقعیتی گرفتار شده بود که گذشتن از موانع دشمن غیرممکن بود و خاکریزهای عراقی، جدیدترین و پیشرفته‌ترین خاکریزهای نظامی وقت بودند که توسط اسرائیلی‌ها طراحی شده بودند. یزدیان در خاطراتش اشاره کرده که شواهد و اسناد کربلای ۴ نشان می‌دهند در شب عملیات کسی نتوانسته از نهر (خیّن) عبور کند.

با روشن‌شدن هوا و رسیدن صبح، موقعیتی پیش آمد که یزدیان دید اطرافیانش یکی یکی از جا بلند شده و دست‌های خود را به‌نشانه تسلیم بالا می‌برند. این‌جمع، ۸ رزمنده بودند که ۲ نفرشان مجروح بودند.

رزمندگان مختلف حاضر در کربلای ۴ که در محورهای مختلف عمل کرده بودند، توسط نیروهای عراقی اسیر شده بودند، پس از گردآوری به‌سمت محوطه‌ای هدایت شدند که خاکریز دایره‌ای بلندی بود و شبیه کاسه‌ای با ارتفاع ساخته شده بود. یزدیان که در آن‌مقطع ۱۶ ساله بود، با چند اسیر کم‌سن‌وسال دیگر از جمع غواص‌های اسیر جدا و به کناری برده شدند تا برای بهره‌برداری تبلیغی از آن‌ها استفاده و گفته شود «ایران، بچه‌ها را به جبهه می‌فرستد.» اسرای باقی‌مانده در کاسه نیز با ریختن خاک توسط بولدوزرهای دشمن، زنده به‌گور و شهید شدند.

* از ماجرایی که دیدی چیزی نگو!
یزدیان و دیگر اسرایی که زنده به گور نشده بودند، به بصره و مرکز سپاه هفتم عراق منتقل شدند. او تنها بازمانده حادثه زنده‌به‌گور کردن غواص‌ها بود و یکی از افسران عراقی با علم از این‌ماجرا، پنهانی به او گفت نباید چیزی از اتفاقی را که دیده به کسی بگوید. در غیر این‌صورت مرگش حتمی است. راوی کتاب «صدوهفتادوششمین غواص» می‌گوید در شلوغی‌ها و هیاهوی بازجویی‌های سپاه هفتم عراق، متوجه شده به‌جز افسران پشت‌میز نشسته عراقی، باقی بازجویان به زبان فارسی صحبت می‌کنند و دقت بیشتر، به این‌واقعیت وقوف پیدا کرده که آن‌عده از اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند.

بخشی از اسرای کربلای ۴ که یزدیان هم یکی از آن‌هاست، در پادگان سپاه هفتم ارتش عراق بودند که صدام حسین رئیس‌جمهور وقت عراق برای بازدید به آن‌مکان رفت و پس از آن، اسرا در شهر بصره گردانده و با استقبال شدید مردم خشمگین عراقی روبرو شدند که با آب دهان، میوه‌های گندیده و دمپایی و سنگ و چوب از آن‌ها پذیرایی کردند. اما جالب است که یزدیان نیز مانند غلامرضا علیزاده (راوی کتاب «فرار از خود») روایت می‌کند در آن‌هیاهو، تعدادی زن و مرد را هم دیده که در گوشه‌ای ایستاده و به حال زار اسرای ایرانی گریه می‌کرده‌اند.

پس از گرداندن اسرا در بصره، آن‌ها را به استخبارات بغداد بردند و پس از ثبت‌نام، و هر ۱۰ نفر آن‌ها را در سلول‌هایی که برای یک یا دو نفر گنجایش داشتند، جا دادند. یزدیان می‌گوید ضمن این‌که از آب و غذا خبری نبود، مهم‌ترین مساله‌ای که اسرا با آن دست‌به‌گریبان بودند، معضل دستشویی و توالت بود.

* بند ۵ الرشید و اردوگاه ۱۱ تکریت
پس از بازجویی در استخبارات، نوبت زندان مرکزی بغداد یعنی زندان بزرگ الرشید بود که پایگاه اصلی نیروهای دژبانی ارتش بعث بود و زندان دژبانی مرکزی هم نامیده می‌شد. یزدیان در بند ۵ زندان الرشید زندانی شد و مانند دیگر اسرای غواص کربلای ۴، زندگی تعداد زیادی اسیر را در اتاقی کوچک را در کنار ایستاده خوابیدن برخی از این‌اسرا به چشم دید. او همچنین می‌گوید «تعدادی از اسیران به دلیل کمبود جا و نبودن هوا و اکسیژن کافی و استنشاق هوای آلوده شهید شدند.» (صفحه ۱۱۴)

نظر شما