چرا زبان ِ خاموش ِ مرا
کسی در لهجههای ِ اینهمه جنوب درنمییابد؟! (سیدعلی صالحی)
فرارو- احمد سلامیه؛ این سومین نامهایست که برایتان مینویسم. اگر جویای دومین نامه باشید، باید بگویم که به سرنوشتی دچار شد که من آن را خاموش گردانی رسانهها وَ مُمَیِِّزیِ پیشاحکومتی مینامم که فرجامش، بی خانومانیِ نویسندگانِ وارسته (مستقل)است که یا باید خفقان بگیرند یا سر از خانهیِ بیگانه درآورند؛ بگذارم و بگذرم که بیمِ آن میرود که این یکی نامه نیز به سرنوشت آن یکی گرفتار شود.
میدانم که این روزها در تبوتاب خونخواهیِ به جا و بایستهای که در دستورِ کار است، کسی زمانِ شنیدن و خواندن ندارد و باز میدانم که کار گزینش هیأت دولتتان، رو به پایان است و هنگام سخنم گذشته است. این را هم میدانم که به دعایِ این گربه سیاهی که من باشم از ابر دولتتان بارانی نمیبارد؛ باری، چه میتوان کرد که به گفتهی آن شاعر که خود، دشواری خویشکاری را درنمییافت، «انسان دشواری وظیفه است». پس مینویسم تا پای پِیمانی که در نامهی نخست کردهام، ایستاده باشم و دل به نور دیده ایران میسپارم که: «حافظ! وظیفهی تو دعاگفتن است و بس/ در بند آن مباش که نشنید یا شنید».
نگارندهی بینامِ این نامهها از جنوب راستین، خوزستان، برخاسته است و این بار میخواهد از آن خاک خونخورده برایتان بنویسد؛ سرزمینی که اگر نبود و خون نمیخورد و لاله پس نمیداد، تبریز پزشکیان و یزد عارف و زادبوم دیگر کَسان، امروز نامی عربی میداشتند.
وزیر نیروی پیشنهادیتان میداند که نیمی از خوزستان، آب نوشیدنی در لولههای شهری و خانگیاش ندارد؟! یا مانند هماورد انتخاباتیتان که لاف دانش و برنامههای آمایشِ سرزمین اش گوش سپهر کر میکرد، میپندارد که آبرسانیِ تانکری، تنها دشواریی روستاهاییست در پَسَلههایی؟! خودتان یا وزیرِ نیرویِ برگزیدهتان میدانید که شهرستانِ آبادان که فرمانداریِ ویژه دارد و منطقهیِ آزادِ اقتصادیست، آبِ نوشیدنی مردمش با خریدِ روزانهی آب در بیست لیتریها و ... فراهم میشود و از لوله هایش آبِ گنداب میریزد؟! میدانید این تنها داستانِ آبادان نیست وَ خرمشهر و ماهشهر و بندر امام وَ حتِّا اهوازِ مرکزِ استان هم، آبِ پاکیزهای دردسترسی ندارند؟! و شگفتا که این تشنگی، نه در دشتِ بریانِ نِینوا و به دستِ کُشندگانِ خونِ خدا، که در جلگه خوزستان و به کارنادانیِ و بیدردیِ پیشینیانِ شما، بر کنارهیِ سه رودِ بزرگ و همیشهروانِ کارون و کرخه و دز رخ داده است.
آقای پزشکیان! حواستان هست که سدهایِ پرشماری که بایستگیِ ساختِ بسیاریشان هنوز پرسشانگیز است و این سه رودِ بزرگ، به ویژه کارون را از رمق انداختهاند که مثلاً برق تولید کنند، ولی خوزستان در خرماپزانش ساعتها خاموشیِ جیرهبندی دارد؟! همان خرماپزانی که دمایش همواره به دروغ و کمتر از واقعیت، در هواشناسیِ کشور اعلام میشود تا خوزستان تعطیل نشود و از تولید نفت بازنماند! راهکارِ همیشگیِ دولتها هم هرگز فراتر ازین نرفته است که به مشترکانِ تَفته از داغِ خورشید، احساسِ گناه بدهند که کمتر مصرف کنید؛ دولتِ شما و وزیرِ گُزیدهیِ کمیتهیِ گزینشتان نیز میخواهد همین کار را بکند؟! چشم بر تشنگی و سوختگی ببندد و خوزستان را مانند یک گاو نهُمنشیردِه بدوشاند و یک چکه آب در کامِ تشنگانش نچکاند؟!
از دردهای دیگرِ این خاک خون خورده، چمنِ لالههای داغ دیده، با شما خواهم گفت؛ البته اگر رسانهای پیدا شود که یک رگِ آنهمه خونینکفنان را به تن داشته باشد. اینکه به تنها از خوزستان گفتم، نه ازسرِ سهم خواهیهایِ جداسرانه و تجزیه طلبیهایِ گولانه(احمقانه) است؛ بلکه ازسرِ گزاردن حقِِّ خاک و آبیست که زادگاهم بر گردنم دارد وَ این زادگاه همواره ایرانی بوده است و ایرانیزیتر از این نگارندهیِ زادهیِ خوزستان، دشوار، میتوانید یافت. خوزستان هم مانند هر جای دیگری از ایران جان باید برخوردار باشد و آبادان.
راستی اگر از دولتتان و وزارتِ نیرویتان، این اندازه که گفتم برنمیآید، اینکه دیگر برمیآید که چارهای دست وپا کنید تا رانندگانِ تاکسی در این بیدادِ گرما کولر خودروشان را روشن کنند؛ ما که هرچه کردیم زورمان نرسید.