شناسهٔ خبر: 67754086 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه صبح‌نو | لینک خبر

قهر و آشتی طبقه متوسطی

صاحب‌خبر -

محمد تقی‌زاده/ سریال «در انتهای شب» برخلاف جریان نمایش خانگی که به موضوعات سرگرم‌‌کننده صرف، اکشن، جنایی و معمایی می‌پرداخت به یک ملودرام ایرانی مربوط می‌شود که سعی دارد به واقعیت جامعه متوسط ایران نزدیک شود. به استناد ترندهای توئیترفارسی، کامنت‌های اینستاگرامی و بحث اهالی رسانه این سریال از پربحث‌ترین و با کیفیت‌‌ترین آثار پخش شده در وی‌اودی‌ها در چند سال اخیر است که توانسته پای برخی از سریال‌نبین‌ها را نیز به نمایش خانگی و سریال‌بینی باز کند. به عبارتی دقیق‌تر، بخشی از بهترین ملودرام‌های تاریخ سینمای جهان را آثاری تشکیل می‌دهند که پایه قصه خود را براساس روابط یک زوج شکل داده‌اند. آدم‌هایی از جنس تماشاگران این آثار که مخاطب به راحتی با آنها ارتباط برقرار کرده و با قهرمان‌هایش هم‌ذات‌پنداری می‌کند. سریال «در انتهای شب» به کارگردانی آیدا پناهنده تازه‌ترین نمونه در این باب به حساب می‌آید که با همین فرمول، مخاطبان خود را پیدا کرده و مورد توجه ویژه آنها قرار گرفته است.
در این گزارش سعی شده ضمن معرفی این سریال، دلایل موفقیت و برخی از ضعف‌های آن مورد تحلیل و بررسی موشکافانه‌تری قرار گیرد: 
 
در انتهای شب چگونه سریالی بود؟
«در انتهای شب» قصه زن و شوهری به نام بهنام و ماهی است که یک اتفاق نه‌چندان بزرگ تکان هولناکی به زندگی‌شان داده و آنها را به سمت جدایی می‌برد. کاری که پناهنده و ارسلان امیری در مقام نویسنده فیلمنامه انجام داده‌اند، روایتی درست و درعین‌حال سرشار از جزئیات از موقعیتی است که قهرمان‌هایشان در آن قرار گرفته‌اند. برای مثال می‌توان به اتوبوس اشتباه سوار شدن بهنام در قسمت نخست اشاره کرد که اختلاف‌های ریز او و ماهی را به یک بحران بزرگ تبدیل می‌کند. درعین‌حال برای هر قسمت یک نقطه عطفی در نظر گرفته شده که قصه را وارد فاز تازه‌ای می‌کند. 
برای نمونه می‌توان به برخورد اتفاقی کاتر با شکم دوست نقاش ماهی و بهنام اشاره کرد که تماشاگر سریال را شوکه کرده و منتظر قسمت بعدی نگه می‌دارد.
آشنایی بهنام با زن همسایه که شرایطی شبیه به بهنام دارد، پیچ خوبی به فیلمنامه بخشیده و تم عشق را در آن تقویت می‌کند. درعین‌حال دست روی مسأله‌ای می‌گذارد که زنان و مردان پس از جدایی با آن درگیر می‌شوند. 
مشابه این اتفاق هم برای ماهی رقم خورده و نقاش موفق هم‌کلاسی سابق را پیش رویش قرار می‌دهد. جالب اینکه هیچ‌کدام از رابطه‌های تازه هم به نتیجه نرسیده و پناهنده و امیری با ظرافت روی آن مانور داده و به بخش‌های تاریک آن نور تابانده‌اند. کل ماجرای گم شدن فرزند کم سن و سال این زوج که به خلق یک داستان فرعی جذاب ختم می‌شود، نقطه عطف کلیدی سریال در قسمت پنجم است که به رابطه زن همسایه و بهنام نیز پایان می‌دهد.
موتور حرکت «در انتهای شب» آدم ها و شخصیت‌های کم‌تعداد؛ اما به شدت واقعی و لایه‌لایه آن است؛ آدم‌هایی همچون ماهی و بهنام از طبقه متوسط جامعه و تحصیلکرده که به بن‌بست‌های مالی، عاطفی و زناشویی رسیده‌اند و همه این‌ها نیز باورپذیرترشان کرده است.
 درباره آیدا پناهنده و عوامل سریال
سریال «در انتهای شب» نخستین تجربه کارگردانی آیدا پناهنده در ساخت یک سریال بود؛ کارگردانی که پیش‌تر با ساخت سه فیلم «ناهید»، «اسرافیل» و «تی‌تی» توانسته بود مخاطبان زیادی را با خود همراه کند.
پناهنده از معدود کارگردانان زن در سینمای ایران است که حضور نسبتا فعالی در زمینه ساخت فیلم و سریال دارد. البته آیدا پناهنده در کارنامه فیلمسازی خود ساخت فیلم‌های مستند و کوتاه حرفه‌ای را نیز دارد و از ویژگی‌های او این است که فیلمنامه‌نویس خوبی نیز هست و آثارش از لحاظ فیلمنامه قدرتمند هستند. پناهنده و ارسلان امیری تعداد قابل‌توجهی فیلمنامه نوشته‌اند و می‌توان آنها را از معدود زوج‌های فیلمنامه‌نویسی دانست که همکاری مستمر و موفقی با هم داشته‌اند. این فیلمساز در سال ۱۳۹۴ برای فیلم سینمایی «ناهید» جایزه «آینده نویدبخش» جشنواره فیلم کن ۲۰۱۵ در بخش نوعی نگاه را از آن خود کرد. وی همچنین توانست یکی از سه فیلمساز زن جوانی باشد که در سال ۲۰۱۶ جایزه Women In Motion را از جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ دریافت کند.
پارسا پیروزفر و هدی زین‌العابدین نقش‌های اصلی «در انتهای شب» را بازی می‌کنند. این زوج پیش از این روبه‌روی هم بازی مشترک نداشته‌اند. پارسا پیروزفر پیش از این در فیلم «تی‌تی» با آیدا پناهنده کار کرده است. هدی زین‌العابدین از سال ۱۴۰۱ که در سینما با فیلم «عطرآلود» و در شبکه نمایش خانگی با «رهایم کن» حضور داشت، در اثری حضور نداشته است و «در انتهای شب» یک بازگشت جدی برای او محسوب می‌شود.
از دیگر عوامل «در انتهای شب» می‌توان به تهیه‌کننده: محمد یمینی، نویسندگان: آیدا پناهنده-ارسلان امیری، مدیر فیلمبرداری: فرشاد محمدی، تدوین: عماد خدابخش، موسیقی: رامین کوشا، مدیر طراحی صحنه: محسن شاه‌ابراهیمی، مدیر تولید: پیمان حمیدی، طراح جلوه‌های بصری: فرید ناظرفصیحی، صدابردار: مهدی ابراهیم‌زاده، طراح صحنه: مریم ناظم، طراح لباس: نازنین توسلی، طراح گریم: عباس عباسی، صداگذاری و میکس: مهرشاد ملکوتی اشاره کرد.
پخش این سریال در پلتفرم فیلم‌نت از سوم خردادماه ۱۴۰۳ آغاز شد. این سریال ۹ قسمتی، 29 تیرماه آخرین قسمت خود را برای مخاطبان به نمایش درآورد.
 
منتقدان و مخاطبان درباره «در انتهای شب» چه نظری داشتند؟
آرش خوشخو در هفته‌‌های میانی پخش این مجموعه در صفحه اینستاگرامی خود ضمن قابل قبول دانستن سریال به نقد شخصیت‌پردازی زن این سریال پرداخت و نوشت: «در انتهای شب سریال مقبولی است همان‌طور که از خانم پناهنده انتظار می‌رود؛ اما هنوز متوجه نمی‌شوم چرا شخصیت‌های زن در ملودرام‌های ایرانی بدون هیچ نشانه و تمایز شخصیت‌پردازانه ارائه می‌شوند. این ترکیب خوش‌قلبی و خوش‌چهره و باشعور بودن و توفان بغض و اشک کافی است؟ این چاله «باورپذیری، واقع‌گرایی و مستندنمایی» برای زنان این نوع نقش‌ها قرار نیست روزی پر شود؟ این خانم‌ها و شخصیت‌هایی که بدون هیچ تغییری از یک سریال به سریال دیگر می‌روند و کپی هم هستند، تمامی ندارند؟ یعنی نباید مثلا یک دلبستگی خاص در شخصیت‌هایشان باشد؟ همه آنها باید همین ترکیب خوش‌قلبی و خوش‌چهره بودن و مهارت در بغض، گریه و اضطراب داشته باشند؟ در همین «در انتهای شب» و در قسمت دوم ، مرد در مواقع بحران یک حس طنز خوشایند را بروز می‌دهد یا نوعی حواس‌پرتی و گیجی در حرکاتش است یا در قسمت اول با زدن ماسک جوکر به سراغ پسربچه‌اش می‌رود که در لباس بتمن است؛ اما زن هیچ تمایز خاصی ندارد. مدام اشک می‌ریزد و بغض می‌کند و در حد نهایت پرفورمنسش سیگاری هم دود می‌کند. نه ترانه‌ای، نه عکسی، نه پوستری، نه کتابی، نه زمزمه شعری. هیچ نشانه شخصیت‌پردازی متمایزی وجود ندارد. برای همین خانم زین‌العابدین تقریبا عینا همان حرکات سریال «رهایم کن» را با کمی تغییرات کوچک به این سریال آورده است. برای همین ساده‌ترین و پرسودترین کار دنیا را بازیگران زن سینمای ایران دارند. تقصیر خودشان هم نیست، بختشان بلند است‌.»
محسن سلیمانی فاخر در تحلیلی جامعه‌شناسانه از سریال در یکی از رسانه‌های مجازی نوشت: «سریال در انتهای شب شبیه زندگی بسیاری از ما و داستان‌های ما، آدم‌های معمولی تحصیل‌کرده بی‌رانت است. داستان پایان گرفتن یک عشق روشنفکرانه، دانشگاهی و هنرمندمآب با تصویری از مشکلات و چالش‌های زندگی مشترک در دنیای مدرن. خستگی با فرسودگی تفاوت دارد. خسته توان تحقق یک امر را ندارد. فرسوده اما امکانی برای تغییر ندارد. ماهی‌ها و بهنام‌ها درست اینجا ایستاده‌اند، فرسوده‌ و رنجور در هیاهویی از نشدن‌های تکراری که نامش را زندگی گذاشته‌اند. زندگی را به دنیایی باخته‌اند که زورش از آن‌ها بیشتر است... به‌خاطر تکرار خواست‌های حداقلی، دردهایشان سطحی شده و دیگر حتی از سخن گفتن از رنج‌هایشان طفره می‌روند. تحمیل زندگی کارمندی، کنار گذاشتن رؤیای هنری، فاصله گرفتن عاطفی از هم توانایی زندگی را ربوده است. «فقر تجربه»، تجربه‌ای وحشتناک است که منجر به اضمحلال زندگی می‌شود. فقر تجربه صفت کلی زندگی امروز ماست. فقر تجربه، ناشی از خستگی تجربه‌کردن‌های پراکنده و اجباری است، ناشی از فرط زیاده‌روی‌های فردی و اجتماعی است!»
رضا صائمی، روزنامه‌نگار و منتقد سینما درباره کاراکتر ثریا در صفحه شخصی خود نوشت: «ثریا شمس‌آبادی که شاید پیچیده‌ترین شخصیت قصه «در انتهای شب» باشد... برخی او را ساده و هالوصفت می‌دانند و برخی آب زیرکاه و زالوصفت... برخی او را مظلوم می‌‌بینند و برخی محکوم می‌کنند... تناقض‌ها و دوگانگی‌های خودش هم بر این تفاوت داوری‌ها افزود... مثلا به ماهی گفت من دیگه هیچ کاری به بهنام ندارم، خیالتون راحت؛ اما نه فقط در خیال که در عمل هنوز دلبسته بهنام بود و میل به هم‌کلام شدن با او داشت... از یک سو به نظر می‌رسید که از آن آدم‌های آویزان است که از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرد و عشق را با عشوه صید می‌کند... از سوی دیگر ساده و بی‌غش به نظر می‌رسید که تنها چوب دو سر سوخته یک سودای عاشقانه شد... در قبض و بسط این دوگانگی‌ها من اما گمان می‌کنم که او نه قالتاق که قربانی بود... قربانی زندگی و عشق نزیسته... قربانی نادیده گرفته شدن و انکار... انکار رنج‌هایش که توهین و تحقیر انسان است... میل به مهرورزی وقتی با سرکوب و سرخوردگی همراه شود، آدمی را مهرطلب می‌کند... ثریا مهرطلب بود و این با نارسیسیم و خودشیفتگی نهانی که در بهنام بود مماس شد تا در یک آشفتگی روحی و عاطفی، آنها جذب هم شوند...
ثریا بیش از آنکه بر سر کسی آوار شود، آواره بی‌کسی و بی‌پناهی خود بود....بیش از آنکه آب زیرکاه باشد، به هر آب باریکه‌ای چنگ می‌زد تا از تنهایی خود فرو نپاشد...به قول ماهی نمی‌دانیم در تنهایی آدم‌ها چه می‌گذرد که به راحتی قضاوتشان کنیم... آدمی در پیله تنهایی خویش ممکن است تا مرز پلیدی هم برود یا برعکس خود را پالایش کند... درد ماهی از رابطه ثریا با بهنام از پلشتی ثریا نبود، از این بود که بهنام چه چیزی در ثریا دیده که در او ندیده...و آن چیز قطعا چیزی از جنس روشنایی بود نه تاریکی....وگرنه ماهی به او رحم نمی‌کرد نه ترحم... ثریا البته با آن لحن و لوندگی گاهی لج آدم را درمی‌آورد اما لجن نبود... او از بچگی در حصار محرومیت‌ها و محبت ندیدن‎ها زیسته و قربانی مهرطلبی بیمارگونه شده... گاهی زخم نزیستن‌ها چنان بر جان می‌نشیند که آدمی را یا بی‌رحم می‌کند یا محتاج ترحم... گرچه رابطه آنها چیزی جز زخم بر جا نگذاشت؛ اما دلبستگی ثریا به بهنام از سر کیسه دوختن نبود که اگر بود، گردنبند را به او پس نمی‌داد... آنها قربانی یک رابطه نابهنگام شدند... به قول آن افسر امتحان رانندگی: «در زمان نامناسب و مکان نامناسب، یک اشتباه کوچیک فاجعه به بار میاره.» گاهی یک لغزش، تمام مسیر را لغزنده می‌کند و آدمی را در سراشیبی سقوط قرار می‌دهد.»
محمد کاربر مجازی است که از بازی گلدوست تعریف کرده: «به نظرم بازی خوب سحر گلدوست باعث شده این‌قدر باورپذیر بشه نقشش.» در سوی مقابل، شاپور اما کاراکتر ثریا را خطرناک توصیف می‌کند: «ثریا نماد آدم‌هاییه که زندگی در شرایط سخت نه‌تنها باعث ارتقا شخصیت‌شون نشده، بلکه تمام اون عقده‌های حقارت و ناکامی‌ها رو مثل خنجری پنهان همراه خودشون دارن و هرجا که دلشون بخواد، خیلی زیرپوستی ازشون برای آسیب زدن به بقیه استفاده می‌کنن. مراقب ثریاهای زندگی‌تون باشید.» و دختر آسمان درباره این شخصیت و ارتباطش با بهنام معتقد است: «ثریا و بهنام درد مشترک دارن. هر دو زخم خورده از رابطه‌‌ کنترل‌گرانه بیرون اومدن، حالا می‌خوان خودشون رو از اون رابطه پس بگیرن. این کار خیلی مشکله چون به این درک رسیدن که چقدر ضعیف و وابسته‌ان؛ اما این‌بار دیگه نمی‌خوان اشتباه کنن. سردرگم ولی دنبال راهی برای زندگی بهتر.»
در این میان پربحث و نظرترین قسمت این سریال، بخش پایانی بود که جمعه گذشته پخش شد. معصومه کاربر توئیتر در این‌باره نوشت: «حس می‌کنم آخرین سکانس در انتهای شب رو از روی این شعر نزاز قبانی ساختند: اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت و راه‌هایِ وصال قطع شدند و جدا و غریبه گشتیم از نو با من آشنا شو.»
کاملیا از دیگر زنانی که سریال را دنبال می‌کرد، در این خصوص نوشت: «ولی تو سریالِ در انتهای شب می‌فهمی لجبازیِ طرفین، هرچه قدرم که همو دوست داشته باشن، باعث‌ می‌شه رابطه بدتر و بدتر شه و بره تو باتلاق .»
کاربری با نام مستعار یک عدد مهندس درباره کیفیت سریال مدعی شد: «در انتهای شب با اختلاف بهترین سریال ایرانی بود که دیدم. از قسمت اول تا ثانیه آخر قسمت آخر ازش لذت بردم.»
فرهاد عشوندی، فعال رسانه‌ای نیز در حساب توئیتری خود از پناهنده تمجید کرد و نوشت: «کاش می‌شد یه جور شایسته‌ای از آیدا پناهنده تشکر کرد برای این همه اندازه بودن همه چی نمی‌دونم موقع نوشتن چطور به تک‌تک اجزا این‌قدر دقیق فکر کردن از نشون دادن عاشقانه‌ای با حرکت دو‌تا دست و حافظ با: من هرچه در نظر یار خار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند #در_انتهای_شب»

نظر شما