شناسهٔ خبر: 67686788 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

«شرح و تحلیل خطبه امام حسین(ع) در منا» قسمت دهم: تاروپود استبداد – استاد سروش محلاتی

صاحب‌خبر -

شفقنا- در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقن‌ترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین ‌اساس شفقنا در مباحثی کوتاه که در ایام عزاداری حسینی (ع) ارائه خواهد شد، با همراهی استاد محمد سروش محلاتی یکی از خطبه های مهم امام حسین(ع) را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد.

به گزارش شفقنا، در قسمت دهم تحلیل و بررسی خطبه منا امام حسین(ع) توسط استاد محمد سروش محلاتی آمده است:

 

 تاروپود استبداد

 

خطبه‌ی اباعبدالله الحسین(ع) سه مرحله دارد: مرحله‌ی اول درباره‌ی مسئولیت‌ناشناسی بسیاری از علماء و دانشمندان است. مرحله‌ی دوم (که نتیجه‌ی مرحله‌ی اول و معلول آن‌ است) درباره‌ی شیوع فساد و استبداد در حکومت است و مرحله‌ی سوم (که آن‌هم معلول دو علت گذشته است)، فلاکتی ا‌ست که در جامعه اتفاق می‌افتد. براساس تحلیل حضرت، آن‌چه در میان مردم از مظالم و ستمگری‌هاست و آن‌چه در طبقه‌ی حکّام از ظلم و ستم است، همه نتایج عمل نکردن به مسئولیتی ا‌ست که متوجه علماء‌ می‌شود و اگر آن‌ها به رسالت خود عمل کنند، هم به اصلاح حکومت کمک کرده‌اند و هم ظلم و ستم در میان مردم رخت برمی‌بندد. این سیر بحثی ا‌ست که در خطبه‌ی حضرت دیده می‌شود.

فراز دهم: فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ…

آن‌چه در فراز دهم و در ادامه‌ی مباحث قبل، مطرح می‌شود این ا‌ست که فساد حکومت چه تأثیری در جامعه دارد و وقتی حاکمان، جبار و مستبدند، توده‌های مردم چه سرنوشتی پیدا می‌کنند؟ این بحث مهمی ا‌ست و متفکران علوم اجتماعی و سیاسی هم درباره‌ی پیامدهای نظام استبدادی بر زندگی بشر تحقیقات ارزشمندی در دهه‌های اخیر انجام داده‌اند. در این فراز، اباعبدالله الحسین(ع) تاروپود استبداد را از یک‌دیگر باز می‌کنند و برای ما مشخص می‌کنند که استبداد چیست و جامعه‌ی استبدادزده کدام است؟

شاید بسیار از مردم درک روشنی از موضوع استبداد نداشته باشند و وقتی سخن از استبداد به میان می‌آید، اشخاصی مانند حجاج بن یوسف ثقفی و صدام به ذهن آن‌ها خطور کند که به خونریزی معروف شده‌اند و در اداره‌ی جامعه از بیشترین خشونت استفاده می‌کردند ولی این تنها یک مدل از رژیم استبدادی ا‌ست. همان‌طور که روش حجاج بن یوسف یک شیوه‌ی استبداد حکمرانی ا‌ست، شیوه‌ی معاویة بن أبی‌سفیان هم یک روش دیگری از حکمرانی استبدادی ا‌ست. ماهیت و روح استبداد چیست که مدل‌های مختلفی را می‌پذیرد و با اشکال مختلف خود را نشان می‌دهد؟ مهم درک این روح و رسیدن به آن هسته‌ی سخت استبداد است چون پوسته‌ها متفاوت است. به‌نظر می‌رسد کلام اباعبدالله الحسین(ع) ما را به آن هسته‌ی سخت وارد می‌کند و ماهیت استبداد را روشن می‌کند.

حضرت در ادامه فرمودند که با کوتاهی علماء، آن‌ها قدرت را به حاکمان ظالم و ستمگر می‌دهند. بعد از این‌که آنها مسلط ‌شدند، اتفاقاتی می‌افتد که به یک معنا علائمی ا‌ست که می‌توان با این علائم، استبداد را تشخیص داد: «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ» زمین برای آن‌ها بدون مانع می‌شود و هر تصمیمی که داشته باشند در جامعه می‌توانند پیاده کنند. «وَ أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ» دست آن‌ها در امور مختلف باز است. قید و بندی برای رفتار و تصمیم‌های آن‌ها نیست و هرچه را که بخواهند انجام می‌دهند. «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ» مردم بنده‌ی آن‌ها می‌شوند. «لَايَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ» مردم نمی‌توانند دست هیچ متجاوزی به حقوق‌شان را قطع کنند و پس بزنند.

دست باز حاکم ظالم!

تعبیر اول حضرت این ا‌ست: «أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ» دست ظلمه باز است. حکمرانانی که به هیچ قاعده و قانونی ملتزم و متعهد نیستند. حکمرانان از دو‌گونه‌ خارج نیستند: حکمرانانی که قانون بر آن‌ها حاکم است و حکمرانانی که آن‌ها بر قانون حاکم هستند و قانون از حکمران نشأت می‌گیرد و هرچه که او بخواهد همان قانون می‌شود، اگرچه در ظاهر مجلس قانون‌گذاری وجود دارد ولی مجلس قانون‌گذاری قانون را براساس اراده‌ی حکمران می‌نویسد. معمولاً در نظام‌های استبدادی امروز دنیا هم این شکل صوری برای نهادهایی به‌ظاهر برای قانون‌گذاری وجود دارد ولی همه‌ی این‌ها تابع آن شخصی‌ است که در رأس قدرت قرار گرفته است پس حکمران بر قانون مسلّط است و دستش باز است. این یک معنا برای «أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ.»

معنای دوم «أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ» یا لازمه‌ی دیگر معنای اول، آن است که امکان سؤال و مؤاخذه از حاکم وجود ندارد چون او از قدرت مطلق برخوردار است و هرکجا هرتصمیمی می‌تواند بگیرد و در برابر هیچ‌کس پاسخگو نیست. کسی نمی‌تواند او را مقید و محدود کند و مورد سؤال قرار بدهد. با این تعریفی که حضرت از حاکم جائر ارائه می‌کنند، فرقی بین حجاج بن یوسف ثقفی با معاویة بن أبی‌سفیان وجود ندارد. یک ملاک وجود دارد و آن اینکه قانون، همان اراده‌ی حاکم است و حاکم در برابر هیچ‌کس پاسخگو نیست.

دموکراسی‌ای که امروز در دنیا مطرح است، با همه‌ی عیب‌ها و ایرادهایی که متوجه آن است ولی بزرگ‌ترین خدمتی که به انسان‌ها کرد این ا‌ست که این «مبسوط الید» بودن و رها بودن حکمرانان را از آن‌ها گرفت و آن‌ها را مقید و مشروط کرد. قانون را مستقل از حاکم اعتبار بخشید و حاکم را در مقام پاسخگویی قرار داد. این خدمت بزرگی به عالم بشریت است. البته براساس مبانی اسلامی و براساس الگوهایی که از حکومت مشروع عادلانه وجود دارد (مثل سیره‌ی امیرالمؤمنین علی(ع)) قطعاً دست حاکم این‌گونه باز نیست که بتواند هر عملی انجام دهد. سخن امیرالمؤمنین(ع) در روز اول حکومت این بود: «ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ» من در گروی هرچه می‌گویم هستم و به همه قول‌ها و برنامه‌هایم متعهد هستم و «وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»(خطبه16نهج‌البلاغه) من آماده هستم برای این‌که پاسخگو باشم، من ملتزم هستم. حضرت نفرمود من دستم باز است. هرگز! سخن از تعهد بود و این‌که من باید در برابر شما پاسخگو باشم.

بعد هم بلایی سر مردم می‌آید: «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ» همه‌ی مردم را به بردگی می‌گیرد. همه باید مطیع و تسلیم و فدایی او باشند و در برابر او، عقل و فکر و اراده‌ی خود را کنار بگذارند. هویت انسان‌ها را از آن‌ها می‌گیرد. نتیجه‌ی بنده شدن انسان‌های آزاد و به بردگی گرفتن آن‌ها در جمله‌ی بعد است: «لَايَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ» مردم نمی‌توانند دست هیچ‌کسی که به‌سوی آن‌ها دراز شده را کنار بزنند و دفع کنند.

«لایدفعون ید لامس»!

تعبیر «لَايَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ» در زبان عرب دو کاربرد دارد: کاربرد اول در مورد انسان‌های بی‌بندوبار و فاسدی است که مقیّد به ضوابط اخلاقی نیستند و با هرکسی که به آن‌ها پیشنهاد ارتباطی بدهد، ارتباط برقرار می‌کنند. در برخی از روایات ما، این تعبیر در همین مورد، به کار رفته است ولی این‌جا این کاربرد نیست.

کاربرد دوم «لَايَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ» در مورد کسی و در جایی است که شخص قدرت دفاع و مقاومت در برابر دیگری را نداشته باشد و نتواند در برابر هر تعدی و تجاوزی که متوجه او می‌شود، عکس‌العملی از خود نشان دهد. دست کسی که بر او بلند ‌می‌شود، دفع نمی‌کند و نمی‌تواند مقاومت کند. این تعبیر در کاربرد دوم، نشان‌دهنده‌ی ضعف و ناتوانی شخص ا‌ست. حکومت‌های مستبد و رژیم‌های استبدادی هر بلایی که به سر مردم آوردند، مردم نمی‌توانند عکس‌العملی از خود نشان دهند، ایستادگی و مقاومت کنند و از حق‌ خودشان دفاع کنند؛ مردمی بی‌دفاع و‌ بی‌پناه! در واقع این جمله با آن جمله‌ قبل حضرت «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ» بسیار نزدیک می‌شود که قدرت و حاکمیت‌شان بدون هیچ‌گونه مانع است. آن‌جا توصیفی برای حکومت بود که حکومت از این اقتدار مطلق برخوردار است که هر تصمیمی را می‌تواند بگیرد، بدون این‌که مانع و مزاحمی در برابر او وجود داشته باشد و این‌جا توصیفی برای توده‌های محروم و ضعیف مردم است که پناهی ندارند و دست‌شان از قدرت کوتاه است و هر بلایی سر آن‌ها بیاید ناچارند بپذیرند. این تعبیر، تعبیر سنگینی ا‌ست و ماهیت رژیم استبدادی را با همین یک جمله می‌توان نشان داد و می‌توانیم بگوییم تعریف اباعبدالله الحسین(ع) از دولت مستبد و حاکم مستبد، این ا‌ست که هرکجا که مردم قدرت برای مقاومت و دفاع از حقوق‌شان نداشته باشد، آن‌جا استبداد تحقق پیدا کرده است.

سه نمونه از ترجمه‌های انجام شده برای عبارت «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لَايَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ» را  نقل می‌کنم تا مطلب روشنتر شود. ترجمه اول این ا‌ست: «مردم در برابر ایشان هم‌چون بردگانند که دست هیچ متجاوزی را کوتاه نمی‌توانند کرد.»(الحیاه، ج2، ص471) ترجمه‌ی دوم: «مردمان هم‌چون خادمان و بندگان ایشان شدند و از دفاع از خود ناتوان ماندند.»(همان، ج2، ص481) ترجمه‌ی سوم: «مردم را برده‌ی خویش ساختند و قدرت هرگونه دفاعی را از آنان سلب کردند.»(همان، ج5، ص255). این دفاع، دفاع در برابر دشمن خارجی نیست چون حکومت‌ها به‌راحتی مردم را در برابر دشمن می‌آورند و این قدرت را به مردم می‌دهند که در برابر دشمن بایستند. این حکام، در مقابل دشمن خودشان، از مردم تعریف می‌کنند و مردم را تهییج و ترغیب می‌کنند. اما آن‌جایی که مردم بخواهند در برابر حاکم خود بایستند تمام حقوق را از آن‌ها می‌گیرند که حق مقاومت و ایستادگی نداشته باشند. این ایستادگی جرم است و بزرگ‌ترین مجازات را دارد و کسی نمی‌تواند از خودش دفاع کند.

تعبیر حضرت تعبیر سنگینی ا‌ست و کم‌تر هم مورد توجه قرار گرفته است، لذا برای این‌که مسأله‌ خوب روشن شود، به منابع اصیل لغت مراجعه می‌کنیم تا زوایای معنای این لغت در ادبیات عرب خودش را نشان دهد. در کتاب “معجم مقاییس اللغه” می‌‌گوید: «یقال لایمنع ید لامس إذا لم تکن له دفاعٌ»(ج5، ص210) دست لامسی را کنار نمی‌زند یعنی توان دفاع ندارد. یعنی هرکسی از راه برسد، می‌تواند لگدی به او بزند و او نمی‌تواند از خودش دفاع کند. مردم اینطور می‌شوند در نهایت ضعف و ناتوانی. در کتاب “فقه اللغه” می‌گوید: «لاتردّ ید لامسٍ و تقرّ لما یصنع بها»(ص188) یعنی انسان در وضعی قرار می‌گیرد که هرکاری با او کردند، ناچار است بپذیرد و نمی‌تواند اعتراضی داشته باشد. زمخشری در “اساس البلاغة” می‌گوید: «فلان لایردّ ید لامس لمن لا منعة له»(ص572) کسی‌که قدرت ندارد تا در برابر دیگری بایستد و سدّی در برابر او ایجاد کند. در “تاج العروس” می‌گوید: «فلان لایردّ ید لامس أی: لیست فیه منعة و لا حمیّة»(ج8، ص465) قدرت ایستادگی ندارد و نمی‌تواند مانع نمی‌تواند ایجاد کند و حمیت و شجاعت و غیرت در او نیست. استبداد همه‌ی این‌ها را می‌گیرد و انسان را از میان تهی و پوک می‌کند. انسان است و قدرت عقل و اراده‌ و اختیارش، همه‌ی این‌ها را می‌گیرند و انسان‌ها را به شکل مهره‌هایی (که هرگونه بخواهند آن‌ها را قرار می‌دهند) درمی‌آورند.

این‌ها تعبیرات اهل لغت است که تعبیرات دقیق و جالبی ا‌ست به‌خصوص وقتی درکنار یکدیگر قرار می‌گیرد، این مفهوم را خوب برای ما روشن می‌کند که در جامعه‌ی استبدادزده، مردم در چه موقعیتی قرار می‌گیرند. هر بلایی که سر آن‌ها بیاید نمی‌توانند و جرأت نمی‌کنند آخ بگویند چون اگر بخواهند درد و رنج و ناراحتی خودشان را ابراز کنند، پاسخ دوم حکومت به اعتراض آن‌ها این‌ است که جان آن‌ها را می‌گیرد. چنان هزینه‌ای برای حق‌گویی و دفاع وجود دارد که شخص باید از همه چیز خودش بگذرد، برای این‌که بتواند حرف خود و انتقادش را مطرح کند. وقتی‌ دفاع مردم از حقوق خودشان، چنین هزینه‌ی سنگینی پیدا کرد، اکثر مردم ترجیح می‌دهند که تسلیم باشند و تسلیم می‌شوند و حاکمیت جور را می‌پذیرند و آن‌ها هم همین را می‌خواهند؛ مردم بی‌دفاع!

فرمایش امیرالمومنین(ع) در مورد مردم بی دفاع!

گویا اباعبدالله الحسین(ع) در این سخنرانی، همان بیانات نورانی امیرالمؤمنین علی(ع) را تکرار می‌کنند و همان درسی را که از پدر آموخته‌اند، در اختیار این علماء قرار می‌دهند. چون این مضامین، همان مضامینی ا‌ست که امیرالمؤمنین علی‌(ع) در خطبه‌ی قاصعه (خطبه192نهج‌البلاغه) برای مردم فرموده بودند: «…اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِیداً» شیوه و روش فرعونیان این ا‌ست که مردم را به بندگی می‌گیرند. «عبید» همان «خول» است (که هم در نهج البلاغه هست و هم در کلام اباعبدالله الحسین(ع)). نتیجه‌ی این بردگی، آن است که مالکان نسبت به بردگان، هرگونه زجری که بخواهند می‌دهند و هر بار سنگینی را بر دوش آن‌ها می‌گذارند و اگر غذایی هم به آنها می‌دهند، در حد این ا‌ست که این برده زنده بماند و از بین نرود که او را به کار بگیرند. «فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ» بدترین شکنجه‌ها را متوجه مردم (که بردگان خود می‌دانند) می‌کنند. «وَجَرَّعُوهُمُ الْمُرَارَ» حضرت می‌فرمایند: این فراعنه در حکومت خود دائماً در کام مردم تلخی می‌ریزند و مردم باید این تلخی‌ها را جرعه‌جرعه ببلعند و بخورند. «جَرَّعُوهُمُ» یعنی جرعه‌جرعه و کم‌کم چیزی را به دیگری نوشاندن و «مرّ» هم غذای تلخ است. حضرت می‌خواهند بفرمایند این طور نیست که در یک روز و یک قضیه و حادثه‌، تلخی برای مردم پیش بیاورند و دیگر بعد از آن حادثه‌ی تلخ، مردم زندگی راحت و شیرینی را تجربه کنند، نه! فراعنه تمام زندگی را بر مردم تلخ می‌کنند؛ هرروز بدتر از دیروز! مردم احساس خوشحالی در زندگی ندارند و لذتی از زندگی نمی‌برند. هر روز یک مسأله! هر روز یک گرفتاری و ناراحتی! نمی‌گذارند آب خوش از گلوی مردم پایین برود.

این‌ فرمایش امیرالمؤمنین علی(ع) است که شیوه‌ی حکمرانان با توده‌های مردم این ا‌ست تا به این جمله‌ی می‌رسند: «فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِی ذُلِّ الْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ» پیوسته آن‌ها در سایه‌ی فلاکت، بدبختی و بیچارگی زندگی می‌کنند و چنگال این حاکمان بر آن‌ها مسلط و آن‌ها مغلوب و مقهور و بیچاره. همه‌جا زیر چشم حاکمان و همه‌جا زیر دست حاکمان هستند. «لایجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاع» برای امتناع، مقاومت و تسلیم نشدن، هیچ‌ چاره‌ای ندارند و راه به جایی نمی‌برند و خود را در محاصره می‌بینند. به جمله‌ای رسیدیم که عرض کردم گویا اباعبدالله الحسین(ع) همین معارف و مضامین را مجدداً برای مردم بازگو می‌کنند. بارها امیرالمؤمنین(ع) این کلاس درس را برای مردم گذاشت که عدالت چیست، ظلم چیست، حکمرانی شایسته چیست، حکمرانی ناشایسته چیست، حالا بعد از گذشت بیست سال امام حسین(ع) مجدداً همین‌ها را برای مردم بازگو می‌کنند. تعبیر حضرت علی(ع) این‌ است: «لایجِدُونَ حِیلَةً فِی امْتِنَاع وَ لا سَبِیلاً إِلَی دِفَاع» مردم راه به جایی برای دفاع از خودشان نمی‌برند. یعنی هر ظلم و اجحافی که در حق‌شان شد، کسی و جایی نیست که پناه ببرند. بیایند داد بزنند، گریبان و حلق‌شان را فشار می‌دهند و آن‌ها را خفه می‌کنند. قدرت یکپارچه در اختیار حکومت و مردم هم بی‌دفاع! اگر به میدان آمدند و خواستند فریاد بکشند، پاسخ روشن است که با آن‌ها چه می‌کنند و تاریخ نشان می‌دهد که با آن‌ها چه کردند. البته در ادامه جملات، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند که فراعنه از این روش‌ها استفاده کردند ولی نتوانستند بمانند و با همه‌ی این شیوه‌های استبدادی و دیکتاتوری که اعمال کردند و فشاری که به مردم آوردند، بالاخره اراده‌ی مردم بر آن‌ها غالب شد. حضرت می‌فرمایند لطف الهی شامل حال مردم می‌شود و افق‌های روشنی در برابر آن‌هاست اگر بایستند و مقاومت کنند و اعتماد به الطاف الهی داشته باشند.

بحث ما بحث از فلسفه‌ی سیاسی اسلام نیست ولی از این بیانات نورانی خوب می‌توانیم بفهمیم که اگر در جامعه‌ای راه دفاع به روی مردم بسته شد و مردم نتوانستند به‌ دنبال حقوق خود بروند و در کوچک‌ترین حقوق، مردم با مانع مواجه می‌شوند، استبداد وجود دارد. یکی از حقوقی که متهم دارد، این‌ است که می‌تواند از خود دفاع کند، وکیل بگیرد ولی اگر این حق گرفته شد و شخصی را متهم کنند ولی ‌نتواند دفاع کند! رسانه‌هایی که در اختیار حکومت‌هاست، می‌توانند شخصی را مورد اتهامات مختلف قرار بدهند و او حق پاسخگویی ندارد، این بدون دفاع ماندن است. این برای مراحل قبل از رسیدگی قضایی است و بعد از صدور حکم که شخص نمی‌تواند از خودش دفاع کند یا اصلاً تصمیم‌گیری‌ها در اختیار نهاد قضایی نباشد و افرادی پشت صحنه برای سرنوشت افراد تصمیم‌گیری کنند. کوچک‌ترین آن این است که شخص متهم بخواهد وکیل بگیرد ولی می‌گویند نه، تو حق نداری این‌ها را وکیل کنی، هرکه را ما می‌گوییم و قبول داریم، باید وکالت تو را داشته باشد. بی‌دفاع شدن این ا‌ست «وَ لا سَبِیلاً إِلَی دِفَاع»!

امام حسین(ع) فرمودند: «لَايَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ» نتیجه‌ی مسأله این می‌شود که از این مردم توان هرگونه دفاع گرفته می‌شود. وقتی توان دفاع گرفته شد، شخص در اوج مظلومیت قرار می‌گیرد. البته ظلم مراتب مختلفی دارد ولی آخرین ظلم چیست و بالاترین مظلوم و مظلوم مطلق کدام مظلوم است؟ مظلوم مطلق آن کسی‌ است که حق هیچ‌گونه دفاعی ندارد و هر ظلمی در حق او شد، هیچ پناهی برای او در کار نیست و راه به هیچ کجا نمی‌برد. این ظلم، ظلم مطلق است و اگر شخصی به این مرحله رسید و ایستاد و مقاومت کرد البته او دیگر مورد توجه و عنایت خاص خدا قرار می‌گیرد چون این ظلمی خطرناک است و آینده‌ی وخیمی دارد.

آخرین سفارش امام حسین(ع) به امام سجاد(ع)

در روز عاشورا، روز شهادت اباعبدالله الحسین(ع) این روایت را که مربوط به بحث ما هم می‌شود و متناسب با امروز هم هست، بخوانیم. ابوحمزه ثمالی که شخصیت بزرگواری از اصحاب امام سجاد و امام باقر(علیهما السلام) است، این روایت را از حضرت امام باقر(ع) نقل می‌کند(اصول کافی، ج2، ص331). می‌گوید حضرت امام باقر(ع) فرمودند: وقتی پدرم حضرت سجاد(ع) می‌خواستند از دنیا بروند، مرا به سینه‌ی خود چسباند و در آغوش گرفتند و فرمودند: فرزندم تو را وصیت و سفارشی می‌کنم. خیلی باید موضوع مهمی باشد، سفارش امام(ع) به امام(ع) در این لحظات آخر! حضرت گویا مهم‌ترین موضوع را در حساس‌ترین زمان به فرزند خودشان متذکر می‌شوند. فرمودند: «يَا بُنَيَّ أُوصِيكَ بِمَا أَوْصَانِي بِهِ أَبِي حِينَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ» امام سجاد(ع) فرمودند فرزندم به تو سفارشی می‌کنم که پدرم حسین به علی(ع) در هنگام شهادت این سفارش را به من کرد. عجب! اهمیت موضوع مضاعف شد که همین شیوه و رفتار و همین سفارش را در همین موقعیت اباعبدالله الحسین(ع) هم برای امام سجاد(ع) داشته‌اند. شب عاشورا بوده یا صبح عاشورا یا ظهر عاشورا نمی‌دانم، هنگام وداع اباعبدالله الحسین(ع) و در آخرین دیدار با امام سجاد (ع) بوده نمی‌دانم. فقط حضرت باقر(ع) که خودشان از شاهدان واقعه‌ی عاشورا و کربلا هستند، به ابوحمزه می‌فرمایند که پدرم این سفارش را به من فرمود و گفت که پدرش امام حسین(ع) هم در هنگام شهادت که می‌خواست از دنیا برود، همین سفارش را به من کرده است. دو مرحله شد و اهمیت مسأله مضاعف: «أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ» امیرالمؤمنین(ع) هم این سفارش را به امام حسین(ع) کرده بود. این سفارش با این تأکیدات در زمان و لحظات حساس آخر عمر که امام حسین(ع) هم در لحظات آخر و ساعات آخر به فرزندشان فرمودند و امام سجاد(ع) هم همین سفارش را کردند، این بود: «إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَايَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» پسرم ظلم نکن مخصوصاً ظلم به کسی که هیچ یاوری جز خدا ندارد و دستش از همه جا کوتاه است. این ظلم خیلی خطرناک است! آهِ این مظلوم، ظالم را می‌گیرد و می‌سوزاند و او را تباه می‌کند و از بین می‌برد! روایت دیگر هم در اصول کافی هست: «ما مِن مَظلِمَةٍ أشَدَّ مِن مَظلِمَةٍ لايَجِدُ صاحِبُها علَيها عَونا إلاّ اللّه َ عَزَّوجلَّ»(کافی، ج2، ص331) هیچ ظلمی سنگین‌تر از ظلم به کسی نیست که هیچ پناهی و یاوری غیر حق تعالی نداشته باشد.

وضع جامعه بی دفاع!

به کلام اباعبدالله الحسین(ع) در این خطبه برگردیم. حضرت فرمودند: این‌ها قدرت را به دست گیرند و چنین روزگار تلخی و سیاهی برای مردم به وجود می‌آورند که کسی نمی‌تواند دفاعی داشته باشد. «فَمِنْ بَيْنِ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ ذِي سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدِيدٍ مُطَاعٍ لَايَعْرِفُ الْمُبْدِئَ وَ الْمُعِيدَ»» آن‌چه که در جامعه هست، حکمرانانی جبار و ستمگر که قدرت‌ و شدت عمل‌شان فقط در برابر مردم مظلوم است. کسانی‌که باید مورد اطاعت قرار بگیرند ولی خدایی نمی‌شناسند. نه مبدأی، نه آخرتی، نه گذشته‌ای، نه آینده‌ای، چیزی نمی‌فهمند! «فَيَا عَجَباً! وَ مَا لِي لَاأَعْجَبُ » امام حسین(ع) اظهار شگفتی می‌کنند! چه شگفت‌آور است! و باید از این وضع شگفت‌زده بود! در تعجبم از این زمان و زمانه!‌ در شگفتی‌ام از این روز و روزگار و این وضع مردم! حضرت فرمودند: «وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ» زمین را که دغل‌کاران ستمگر گرفتند («غشّ در معامله» یعنی فریب دادن و «غشوم» هم یعنی ستمگر). ستمگرانی فریب‌کار که ظاهرشان ستم را نشان نمی‌دهد و خیلی هم ادعای اخلاق و دیانت و عدالت دارند! این یک.

دو: «وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ» متصدّق کسی ا‌ست که به دیگری جیره و صدقه می‌دهد. حضرت می‌فرمایند: این‌ها که قدرت را به دست گرفته‌اند، حکمرانانی هستند که مردم را جیره‌خوار و صدقه‌گیرنده‌ی خود قرار دادند و البته ستمکار هم هستند یعنی حق مردم را رعایت نمی‌کنند و در حد بخور و نمیر، چیزی به مردم می‌دهند. جامعه‌ی اسلامی را جامعه‌ی صدقه‌خوار و گدا پرورش دادند. مردم را متکدی کردند و هرکجا بروی، آثار این تکدی‌گری و گدایی و صدقه‌خواری را می‌بینید و ظلوم و جفاکار هم در حق مردم هستند. این دو.

سوم: «وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِمْ غَيْرِ رَحِيمٍ» انسان‌های سنگدل و مأمورانی بر مردم مسلط می‌شوند که بر انسان‌های باایمان رحمی ندارند و دست‌شان به هر جنایتی باز می‌شود. نه از ریختن خون مردم، دل آن‌ها تکان می‌خورد و نه از ظلم و بی‌عدالتی در حق مردم شفقتی پیدا می‌کنند. حضرت می‌فرمایند: این وضع چه شگفت‌آور است! آن فریب که توأم با ستم است، آن جیره‌هایی که صدقه است و به مردم می‌دهند، آن‌هم همراه با ظلم و ستم است و آن قساوت‌هایی که در حق مردم می‌کنند که ستم و ظلم عریان و آشکارست.

ای کاش‌ شیعیان و مسلمانان در طول تاریخ از این خطابه بهره می‌بردند و می‌توانستند در مکتب اباعبدالله الحسین(ع) شیوه‌ی زندگی توأم با عزت و آقایی را بیاموزند.

نظر شما