شناسهٔ خبر: 67683907 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

«شرح و تحلیل خطبه امام حسین(ع) در منا» قسمت نهم: منبر عالمان در خدمت قدرت حاکمان – استاد سروش محلاتی

صاحب‌خبر -

شفقنا- در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقن‌ترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین ‌اساس شفقنا در مباحثی کوتاه که در ایام عزاداری حسینی (ع) ارائه خواهد شد، با همراهی استاد محمد سروش محلاتی یکی از خطبه های مهم امام حسین(ع) را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد.

به گزارش شفقنا، در قسمت نهم تحلیل و بررسی خطبه منا امام حسین(ع) توسط استاد محمد سروش محلاتی آمده است:

 

 منبر عالمان در خدمت قدرت حاکمان

 مهم‌ترین و طولانی‌ترین خطبه‌ از وجود مقدس اباعبدالله الحسین(ع) در منابع تاریخی و حدیثی، خطبه‌ای پیرامون حقوق مردم و نقش دانشمندان و نخبگان است. هرچند درباره‌ی زمان و مکان این سخنرانی اطلاعات کافی در اختیار نداریم و نمی‌دانیم که آیا در همان ایام واقعه‌ی عاشورا ایراد شده است یا نه، ولی این خطبه مبنایی برای تحلیل حرکت اباعبدالله الحسین(ع) به‌حساب می‌آید و هرگونه اقدام در قبال دستگاه خلافت از طرف حضرت، مبتنی‌بر همین تحلیل است.

بخش پایانی فراز هشتم

«يَتَقَلَّبُونَ فِي الْمُلْكِ بِآرَائِهِمْ وَ يَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْيَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّارِ». این جملات مربوط به فراز هشتم است که حضرت ویژگی حکومت‌های طاغوتی را بیان فرمودند؛ حاکمانی که حکومت را صرفاً براساس رأی و نظر خودشان اداره می‌کنند که یکی از ویژگی دولت استبدادی ا‌ست. «يَتَقَلَّبُونَ فِي الْمُلْكِ بِآرَائِهِمْ» امور جامعه را صرفاً براساس رأی خود تمشیت می‌کنند و به اندیشه و نظر دیگران (به‌خصوص دانشمندان) اعتنایی ندارند و برهمین اساس است که تصمیمات آن‌ها، تصمیمات رسوایی‌ است که برمبنای تمایلات‌شان انجام می‌گیرد، نه تصمیماتی که مبنای منطقی و معقولی داشته باشد و از ناحیه‌ی اهل فکر و اندیشه حمایت شود: «وَ يَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْيَ بِأَهْوَائِهِمْ».

رویه تکراری استبداد!

این حاکمان ظالم، یک نسبت با حاکمان شرّ و تباه‌گر دارند و یک نسبت با حق‌تعالی: «اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّارِ» شیوه‌ی آن‌ها پیروی از اشرار و ستمگران پیشین است. گمان نشود که روش حکمرانی آنها (که در قسمت قبل گذشت) یک روش ابداعی و جدید در حکومت‌داری‌ است. اساساً استبداد یک ماهیت دارد، هرچند این ماهیت در جامه‌ و لباس‌های مختلف ظاهر می‌شود ولی نباید فریب این ظاهر متنوع و متکثر را خورد. حضرت نگاهی واقع‌بینانه دارند و می‌فرمایند آن‌چه که این گروه (که امروز حاکم‌ هستند) انجام می‌دهند، همان رویه و رفتاری ا‌ست که اشرار مختلف پیشین هم داشته‌اند: «اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ»

ظلمه، در برابر خدا!

«وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّارِ» کارهای این‌ حاکمان ظالم، در برابر حق‌تعالی ایستادن و ادعای جبروت و خدایی‌کردن است. ممکن است حاکم جائر در ادبیات زبانی و گفتاری خود بسیار متواضعانه سخن بگوید و خود را بنده‌ی کوچک خدا معرفی کند و ممکن است به‌عکس مانند فرعون و از ادبیات او استفاده کند و بگوید «أنا ربّکم الأعلی»(سوره نازعات، آیه24). این مربوط به ادبیات گفتاری جائر است اما واقعیتِ در پس این ادبیات، یکسان است و آن «بنده‌ی کوچک» خواندن با آن «پروردگار» خواندن، در حقیقت تفاوتی ندارد چون آن‌چه جباریت درست می‌کند، قدرت مطلقه و سلطنت مطلقه داشتن است و براساس اعتقاد توحیدی، قدرت مطلق از آن حق تعالی ا‌ست و هیچ انسانی را نشاید که چنین ادعایی داشته باشد و ادعای سلطنت و حکومت مطلق کند. آن‌که ادعا می‌کند من دارای حکومت مطلقه هستم، بر سرنوشت شما  سلطه‌ی مطلق دارم، سررشته‌ی همه‌ی امور به فکر من و تصمیم من بستگی دارد، همان ادعای جباریت را می‌کند و در برابر جبروت الهی موضع‌گیری می‌کند. لذا امیرالمؤمنین علی(ع) به جناب مالک اشتر (که او را به‌عنوان نماینده خود به مصر اعزام کردند) فرمودند: مالک مبادا برای خودت جبروتی در برابر جبروت الهی قرار بدهی و بخواهی به‌تعبیر خودت و در نظر خودت، نمودی از جبروت الهی را به نمایش بگذاری که خداوند هر جباری را ساقط می‌کند و با سر به زمین می‌زند: «إِيَّاكَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ.»(نامه31 نهج‌البلاغه)

حضرت در این‌جا فرمودند که ظلمه و مستبدّین، جرأت بر خدای جبار دارند، نه فقط جرأت بر بندگان خدا. بندگان خدا که ضعیف و ناتوان هستند و به استضعاف گرفته شده‌اند. این حاکمان ادعای بالاتری دارند، قدرت‌نمایی می‌کنند و خود را صاحب قدرت مطلق می‌دانند تا مردم، آن‌ها را خدای زمان و روزگار خود بشمارند. این بخش، تتمه‌ی فراز هشتم در تبیین ویژگی‌های دولت‌های جور و حاکمان مستبد بود.

فراز نهم خطبه: فِي كُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ …

حضرت در ادامه به این مساله می‌پردازند که حاکمان جور از چه روش‌هایی استفاده می‌کنند؟ و نتیجه‌ی حکومت‌ آن‌ها در جامعه چگونه ظاهر می‌شود؟ اباعبدالله الحسین(ع) بعد از این‌که ویژگی حکمرانی ظلمه را بیان فرمودند، در این فراز به روش‌ها و هم به نتایج آن روش‌ها می‌پردازند.

روش حاکمان ظالم

شیوه‌ها و روش‌هایی که حاکمان جائر استفاده می‌کنند، مختلف و متنوع است. برخی از آن شیوه‌ها را همه می‌شناسند و مورد نفرت عمومی مردم‌ است و نیاز به توضیح ندارد. حاکم جائر همان‌ کسی است مردم را زجر می‌دهد، زندان‌هایش را پر از انسان‌های حق‌گو می‌کند و… مردم با روش‌ها و شیوه‌های سخت کاملاً آشنا هستند و نیازی به تبیین این قسمت نیست. باید آن روش‌ها و شیوه‌های نرم را توضیح داد چون ممکن است مردم توجه نکنند که پشت‌سر این شیوه‌های نرم چه اهداف شومی وجود دارد. لذا امام حسین(ع) از این روش‌های نرم و به‌ظاهر توأم با صلاح سخن می‌گویند و آن استفاده حاکمان جائر و مستبد از ابزار منبر است!

ابزار منبر!

تعبیر حضرت این ا‌ست: «فِي كُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ» در هر شهری و منطقه‌ای منبری را برافراشته‌اند و خطیبی را بر آن منبر گمارده‌اند و آن خطیب بالای منبر برای آن‌ها فریاد می‌زند. خطبه حضرت در عصر و زمانی ایراد شده است که رسانه‌های گروهی مانند امروز وجود نداشته است (رادیو و تلویزیون و رسانه‌های مکتوب و… نبوده است) و ارتباطی را که حاکمان جائر با مردم در مناطق مختلف برقرار می‌کردند، از طریق شیوه‌‌ای بوده که ما آن را «منبر» می‌نامیم. این ابزار در اختیار عده‌ای از مأموران حکومت که در جامه‌ی عالم دین قرار گرفته بودند، اداره می‌شد و مأموریت آنها این بود که پیام‌ها و دستوراتی را که از مرکز حکومت دریافت می‌کردند، در منبر به مردم ابلاغ کنند و برای مردم توجیه کنند و مردم را نسبت به آن اقناع کنند. این شیوه‌ی متعارف است و اباعبدالله الحسین(ع) درباره‌ی این روش و شیوه صحبت می‌کنند: «فِي كُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ». تأکید، هم روی «فِي كُلِّ بَلَدٍ» است و هم روی «مِنْهُمْ»؛ در هرکجا این‌ها یک عالم وابسته و مزدور دارند که مأموریتش این است که از بالا دستور بگیرد و مردم را توجیه کند. «عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ» (صقع یصقع به معنای فریاد برآوردن و بانگ زدن است) هرکجا، منبری هست و خطیبی بالای منبر، دائماً داد و فریاد می‌زند و با منبر، مردم را استعمار می‌کند!

در توضیح فرمایشات حضرت در قسمت‌های قبل هم تأکید شد که دولت جائر نمی‌تواند قدرت خود را حفظ کند مگر این‌که به شکلی مردم را ساکت و آرام نگه دارد و ابزاری ‌که مردم را تحت قدرت خود حفظ کند، چیزی جز این‌ نیست که در یک جامعه‌ی دینی، عده‌ای از عالمان دینی را استخدام کند و توسط آن‌ها (که به‌عنوان دین در میان مردم شناخته شده‌اند) مردم را تسخیر کند. پس گام اول این‌ است که عالمان و نخبگان را باید خرید و به‌وسیله‌ی آن‌ها و با استفاده از منبر، بر مردم تأثیر گذاشت.

در جوامع اسلامی هم‌چنان منبر از قداست برخوردار است و نگاه ما این است که پیغمبر اکرم(ص) بر فراز منبر قرار می‌گرفت، امیرالمؤمنین(ع) بر فراز منبر برای مردم خطبه می‌خواند. منبر جای مقدسی ا‌ست، جای بیان حقیقت، جای دفاع از عدالت، جای سخن گفتن از خدا و اولیاء‌ الهی. ولی وقتی‌که پیغمبر اکرم(ص) از دنیا رفتند و قدرت در جامعه‌ی اسلامی به انحراف کشیده شد، منبر را هم مصادره کردند و ابزاری در اختیار قدرت قرار دادند. تاریخ پر است از جنایتی که در همان دوره اول و سده‌ی اول به‌وسیله‌ی منبر توجیه شد و کاربردی که منبر و منبریان در جهت تقویت دستگاه ظلم داشتند.

منبرهای حکومتی در لعن علی(ع)

یک نمونه‌‌ آن چیزی است که ابن ابی‌الحدید معتزلی در شرح نهج‌ البلاغه‌اش(ج11، ص44) آورده است و البته در منابع دیگر هم هست که وقتی‌که معاویة بن أبی‌سفیان بعد از ماجرای مصالحه‌ی با امام مجتبی(ع)، قدرت را کامل گرفت و سراسر کشور اسلامی را تحت قدرت و نفوذ خود درآورد، بخش‌نامه‌ای برای اهل منبر داد ‌که در منبر چه باید بگویید. ابزار منبر در اختیار قدرت و آن‌هم قدرتی از جنس قدرت معاویه قرار گرفت: «کتب معاویة نسخةً واحدةً إلی عمّاله بعد عام الجماعة» یک بخش‌نامه‌ی عمومی از معاویه به همه‌ی عمال و کارگزارانش و آن این هست: «أن برئت الذمة ممن روی شیئا من فضل أبی تراب و أهل بیته» اگر کسی در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب و خاندان او چیزی نقل کند و روایت کند، من در قبال او هیچ مسئولیتی نخواهم داشت و به من مربوط نیست و هر برخوردی با او صورت بگیرد، نباید کسی را ملامت کند. «فقامت الخطباء فی کلّ کورة و علی کلّ منبر یلعنون علیّا و یبرأون منه و یقعون فیه و فی أهل بیته» خطیبان در هر محله‌ و منطقه‌ای برخاستند و بر منبر رفتند و تمام منبرها را اشغال کردند: «فقامت الخطباء فی کلّ کورة و علی کلّ منبر». یکی از ویژگی‌های دولت‌های مستبد همین است که هرگز اجازه‌ی این‌که فضا در اختیار افراد دیگر قرار بگیرد را نمی‌دهند. هرچه منبر است باید در اختیار آن‌ها باشد، هرکه بخواهد بالای منبر برود باید از آن‌ها مجوز داشته باشد، هرکه بخواهد سخنرانی کند باید سخن آن‌ها را تکرار کند و الا مأموران ظاهر و غیرظاهر اطراف او را می‌گیرند و او را مؤاخذه می‌کنند که چرا حرف‌های تو متفاوت است؟ وضع دستگاه حکومت دیکتاتوری این ا‌ست و همه را یک‌جا قبضه می‌کند. تمام منبرها را گرفتند، تمام رسانه‌ها را گرفتند، تمام فضاهای تبلیغی را تسخیر کردند که علی بن أبی‌طالب را لعن کنند و اعلام برائت از او کنند!

علی بن أبی‌طالب که به شهادت رسیده است، او که امروز نیست و بسط یدی ندارد، فرزندش امام مجتبی(ع) هم که قدرت را رها کرده و به مدینه بازگشته است. اما این‌ها احساس می‌کردند که بالقوه دشمنی وجود دارد و اگر دائماً از طریق منبر بغض نسبت به علی بن أبی‌طالب را پمپاژ و تزریق نکنند، ممکن است آن دشمنی که در برابر است و امروز بالقوه است، آرام آرام در میان مردم قوت پیدا کند و دل مردم به او توجه پیدا کند، مردم برای حمایت از او حرکت کنند. لذا نه‌ فقط در نماز جمعه که معروف است علی بن‌ أبی‌طالب را لعن و نفرین می‌کردند، بلکه بالاتر، همه‌جا و در هرمنبر و مجلسی این بود و دستور و ابلاغیه داشت. این سخنرانی‌ها و خطبه‌های فرمایشی بود چون احساس خطر می‌کردند مبادا حالا که علی‌ بن أبی‌طالب که مدفون است، فکر علی‌ بن أبی‌طالب، اندیشه و روشنگری‌های او جامعه را حرکت بدهد و آگاهی به‌وجود بیاورد. لذا از طریق منبر وارد شدند و دائما نسبت به علی‌بن‌أبی‌طالب(ع) و خاندان بزرگوار حضرت، بر منبرها بدگویی و ناسزاگویی ‌کردند.

لذا اباعبدالله الحسین(ع) فرمودند: «و فِي كُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ» همه‌جا آخوند درباری و حکومتی دارند برای این‌که حرف‌های آن‌ها را واگو کنند و به خورد مردم بدهند. درواقع منبرها و محافل دینی و مساجد هم شعبه‌ای از همان حکومت جور شده است، انگار‌ این مسجد نیست، یک اداره‌ای‌ از دوائر در اختیار حکومت است. البته افراد فراوانی هستند که منبر برای آن‌ها جای بیان قرآن و  فضائل أهل‌بیت(ع) و

منطق دین و دفاع از عدالت و حقیقت است ولی دولت جائر چنین چیزی را اجازه نمی‌دهد و تحمل نمی‌کند.

اشرار منبرطلب!

هیچ‌کس مانند امیرالمؤمنین علی(ع) این سنخ منبری را مفتضح نکرده و پرده‌ی نفاق را از چهره‌ی آن‌ها برنداشته است. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ی 31 نهج البلاغه جمله‌ای فرمودند و من از آن جمله استفاده می‌کنم برای این‌که کلام اباعبدالله الحسین(ع) روشن شود: «إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ…» روزگار بدروزگاری ا‌ست. این زمانی ا‌ست که خود حضرت، قدرت و حکومت را به دست دارند ولی حضرت وضع جامعه را بازگو می‌فرمایند که روزگار خوبی نیست. حضرت این‌جا یک مردم‌شناسی دارند: «وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ» مردم چهارگروه هستند. یک گروه هستند که دست‌شان به قدرت نمی‌رسد و حال و توان مبارزه برای رسیدن به ریاست را ندارند، قیافه‌ی انسان‌های زاهد را گرفتند و می‌گویند ما کاری به ریاست و دنیا نداریم. گروه دوم کسانی هستند که با تمام قدرت برای رسیدن به دنیا و مقام تلاش می‌کنند. حضرت در مورد گروه دوم توضیح می‌دهند: «وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ» کسی‌که سلاح به دست گرفته و تمام شرّ خود را آشکار کرده است یعنی در حالت و وضعی مانند وضع یک انسان مجنون و دیوانه، با تمام توان به صحنه آمده است. «قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ» کسی‌که آن اهداف شری را که دارد به خود تلقین می‌کند و دین خود را نابود کرده است.

حضرت فرمودند: این افراد شرور و قدرت طلب، سه گروه هستند و دنبال به دست آوردن سه‌نوع قدرت‌: گروه اول از این شرور، کسانی هستند ‌که از همه‌ی این توان استفاده کردند تا به قدرت مالی و فساد مالی برسند و به ریاست کاری ندارند: «لِحُطَامٍ يَنْتَهِزهُ». گروه دوم کسانی‌‌که دنبال ریاست و آقایی و فرماندهی و قدرت سیاسی هستند و کاری به پول ندارند: «أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ». «مِقنَب» یک گروه سی‌چهل‌تایی اسب است و «قیاده» هم به‌معنای رهبری‌ است و کنایه از این ا‌ست که دنبال مقام ریاست هستند و این‌که مردم دنبال‌شان باشند. پس گروه اول به دنبال قدرت مالی و گروه دوم به دنبال قدرت سیاسی هستند. گروه سوم به دنبال قدرت دینی هستند. سومین گروه از کسانی‌که آمدند شرّ به راه بیاندازند حتی حاضرند با شمشیر و سلاح بیایند و مبارزه کنند(الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ)، به‌دنبال این هستند که به منبر برسند که نماد قدرت دینی است: «أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ» دنبال منبری هستند که بالا بروند.

معلوم می‌شود که منبر از صدر اسلام چه جایگاهی داشته و چه نقش اجتماعی می‌تواند داشته باشد که حضرت می‌فرمایند یک عده دنبال پول‌اند، یک عده دنبال ریاست‌اند و یک عده‌ هم دنبال منبر هستند و از طریق منبر می‌خواهند از مردم سواری بگیرند و برگرده‌ی مردم سوار شوند. راهش هم این‌ است که از طریق حکومت وارد شوند و حکومت‌، منبرها را در اختیار آن‌ها قرار دهد. وای‌ به حال آن جامعه‌ی اسلامی که منبرها در اختیار حکومت‌های فاسد قرار بگیرد! منبری که باید جای بیان حقیقت باشد، جای دفاع از ظلم قرار بگیرد.

مردم بی دفاع و دستان باز ظلمه!

شیوه‌ی دومی که در حکومت این جباران وجود دارد، این ا‌ست: «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ» این‌ها حکومت را به دست می‌گیرند اما چون حکومت دیکتاتوری ا‌ست، مردم در این حکومت‌ها بی‌دفاع و مردم بی‌پناه خواهند بود. مردمی که حقوقشان پایمال و تضییع می‌شود، جایی برای پناه بردن ندارند. مردمی که شاکی هستند مجبور هستند شکایت خودشان را در نزد کسی که از او شکایت دارند، ببرند. مگر چاقو دسته‌ی خودش را می‌برد؟! می‌گویند هرکس شکایتی دارد و معتقد است که حقش تضییع شده است، اعلام کند تا ما رسیدگی می‌کنیم. چه کسی رسیدگی می‌کند؟ همان کسی که من از او شکایت دارم! این معقول است؟ قاضی خودش متهم است و شکایت از خود قاضی است و مجدداً رسیدگی به شکایت، به خود این قاضی محول می‌شود. این سرّ بی‌دفاع بودن و بی‌پناه بودن مردم است. قاضی مستقل است که می‌تواند به شکایات رسیدگی کند و وقتی این‌کار امکان‌پذیر است که مثل امیرالمؤمنین علی‌(ع) چنان حکومتی را به‌وجود آورده و چنان استقلالی به قاضی منصوب خودش «شریح» داده است که افراد پیش شریح می‌رفتند و از علی بن ابی‌طالب(ع) شکایت می‌کردند و شریح چنین قدرتی دارد که علی بن أبی‌طالب(ع) خلیفه مسلمین را احضار کند و رأی علیه علی‌ بن أبی‌طالب(ع) بدهد. این‌جاست که معلوم می‌شود عدلیه، پناه مردم در قبال دستگاه حکومتی است که هویت مستقلی دارد و قاضی جرأت و جسارت دارد.

ولی امام حسین (ع) می‌فرمایند: نه! «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ» سرزمین در اختیار این حاکمان است و این سرزمین هیچ دفاعی ندارد و کسی نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد. هرکاری که بخواهند انجام می‌دهند و هر تصمیمی بخواهند می‌گیرند و اجرا هم می‌کنند. «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ» یعنی سرزمین حکومت بدون کم‌ترین مانع در اختیار آن‌هاست «وَ أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ» و دست آن‌ها باز است و کسی نمی‌تواند اعتراض کند. اگر هم فردی در گوشه‌ای اعتراض کرد، چگونه با او برخورد می‌شود؟ با همان‌ قدرتی که حضرت اشاره فرمودند که با منبر و امثال منبر، آن شخص منتقد را منکوب و متهم کنند و اعتنایی به او نکنند، با بمباران تبلیغاتی از طریق رسانه‌های انحصاری که در اختیار آن‌هاست.

این‌ ویژگی‌های حکومت جبارانه است که حضرت بیان می‌فرمایند. حکومتی‌ که همه‌ی رسانه‌ها را یک‌جا در اختیار دارد و می‌گوید هرکسی می‌خواهد حرف بزند، باید از ما مجوز بگیرد. همین‌ روزها یکی از مراجع معظم تقلید در دفاع از آزادی رسانه‌ها اظهارنظر فرموده بودند که چرا می‌گویید رسانه باید مجوز داشته باشد و آن را محدود می‌کنید؟ کسی‌که از این رسانه سوء ‌استفاده می‌کند و مجرم است، سراغ او بروید، نه‌ این‌که رسانه را محدود کنید و همه‌ی مردم را در محدودیت قرار بگیرند.

وحشتناک‌ترین و تلخ‌ترین فاجعه!

این‌ ظلمه وقتی به‌ قدرت رسیدند، اتفاقی می‌افتد و آن وحشتناک‌ترین اتفاق و تلخ‌ترین فاجعه است که حضرت به آن اشاره می‌کنند: «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ». «خول» همان عبد و برده بودن است. مردم را به بردگی می‌گیرند و آزادی آن‌ها را سلب می‌کنند. در اعصار گذشته، یک گروه خاصی از جامعه برده بودند و خرید و فروش می‌شدند اما یک گروه خاص بودند. اباعبدالله الحسین(ع) می‌خواهند بفرمایند که وضع برده‌ها را ببینید که از خودشان اختیاری ندارند، آن‌ها را می‌خرند، می‌فروشند، کسی حقی برای آن‌ها قائل نیست، مالک دارند و برده و مملوک هستند، همین موضوع مملوکیت و بردگی در سطح جامعه همه را می‌گیرد و آن‌ها که به‌حسب ظاهر، حرّ و آزاد هستند، آن‌ها هم به عبودیت گرفته می‌شوند. آن‌ها هم که فکر می‌کنند آقا و آزاد هستند، آن‌ها هم برده هستند. همه تحت بردگی درمی‌آیند و آقا بالاسر دارند و باید امر را اطاعت کنند و همه‌ی شئون زندگی، تحت تصرف و سلطه‌ی حاکم است.

جانمان به فدای اباعبدالله الحسین(ع)! چه کسی در آن روزگار بود که با این نگاه عمیق تشخیص دهد که بزرگ‌ترین مصیبت در این جامعه این ا‌ست که حریت و آزادگی را از مردم گرفته‌اند و مردم برده‌وار زندگی می‌کنند. نمایش و تئاتری از آزادی وجود دارد و فقط یک صحنه‌آرایی‌ است. از وقتی پیغمبر اکرم(ص) از دنیا رفتند و انحراف در مسیر حکومت به‌وجود آمد، آرام آرام فساد مالی و اقتصادی اتفاق افتاد (به‌خصوص در زمان خلیفه سوم که اوج گرفت) ولی مصیبت‌بارتر از آن فساد مالی، این فساد سیاسی بود و این‌که مردمِ آزاده، به بردگانی تحت قدرت حکومت درآمدند.

پیش بینی امیرالمومنین(ع)

سال‌ها پیش امیرالمؤمنین(ع) هم پیش‌بینی کرده بودند که این اتفاق می‌افتد و اصلاً ویژگی حکومت بنی‌امیه همین است. حضرت علی(ع) نامه‌ای دارند (که گمان می‌کنم مربوط به اواخر عمر حضرت باشد و بعد از این‌که حضرت مشکلات زیادی از درگیری‌های جمل و صفین و نهروان را تحمل فرمودند). این سؤال پیدا می‌شود که آقا چرا شما این‌قدر مقاومت می‌کنید؟ حضرت فرمودند: «إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاق…» من مشتاق لقای الهی هستم. فکر نکنید برای دنیا و حفظ قدرت و حکومت است ولی «وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا» من نمی‌توانم کنار بنشینم، نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم و چشم خودم را در مقابل این جریانات فاسد ببندم. من نگران و ناراحتم که کار مردم و زمام امور جامعه به دست انسان‌های فاجر و سفیه بیافتد. چون اگر سفیهان و فاجران، قدرت را به‌ دست بگیرند، آثاری دارد: 1. «فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا» مال خدا را بین خودشان دست‌به‌دست می‌کنند. 2. «وَعِبَادَهُ خَوَلًا» بندگان خدا را به بردگی می‌گیرند. 3. «وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً» به جنگ با انسان‌های خوب برمی‌خیزند. کلام اباعبدالله الحسین(ع) هم این بود: «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ».

این تعبیر «خَوَل» یک تعبیر کلیدی در ادبیات آن دوره است که امیرالمؤمنین علی‌(ع) و امام حسین(ع) آن را استفاده می‌کنند. نگرانی از سلب آزادی مردم و نگرانی از این‌که جامعه به بردگی گرفته شود. حضرت فرمودند: من عاشق حکومت نیستم ولی مگر می‌شود دست روی دست بگذارم تا سفیهان و فاجران و فاسقان بیایند و این بلا را بر سر مردم بیاورند؟ فقط هم بلای اقتصاد و معیشت مردم و فساد مالی نیست، این‌که چقدر از بیت‌المال را دزدیدند، یک مصیبت است. مصیبت دوم این ا‌ست که عزت و احترام و آبرو و آزادگی مردم را می‌گیرند و قربانی می‌کنند.

نظر شما