شناسهٔ خبر: 67620403 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

نگاه تحلیلی به انتخابات

صاحب‌خبر -

رضا صادقیان، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی نوشت:

انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و بعد از دو دوره رقابت‌های نابرابر و سنگین میان 5 نیروی اصولگرا و یک اصلاح‌طلب، سرانجام مردم با رای به مسعود پزشکیان او را به عنوان رئیس جمهور برگزیدند. در این میان به چند ادعا با نگاه تحلیلی و انتقادی به آنچه طی سه هفته گذشت خواهیم پرداخت.


اول: بارها گفته‌اند، شکست صاحب ندارد و پیروزی هزاران هزار صاحب پیدا می‌کند. داستان نقدهای بی‌امان نیروهای اصولگرا که در ستادهای قالیباف فعال بودند و سعید جلیلی را متهم به شکست این جریان سیاسی می‌کنند بسیار است؛ تا این لحظه کسی به صورت مشخص مسئله سبد رای اصولگرایان و سیالیت آن را بررسی نکرده است. چرا که به جای تحلیل و بازخوانی رویدادها انگشت اتهام را به سوی دیگری نشانه رفته‌اند و درباره نقش و رویکرد خودشان هیچ نمی‌گویند. اینکه سعید جلیلی مسئله اجماع را قبول نکرد، سخن بزرگان اصولگرا را به هیچ گرفت، گوشی تلفن را خاموش کرد، دل به تحلیل‌های جوانان خام اندیش سپرد و چشم امید به یاران کمکی از داخل نهاد دولت دوخته بود و… از سوی نیروهای نزدیک به قالیباف طی دو روز گذشته مکررا مطرح شده است. تمام این نقدها بر این اساس شکل گرفته که چنانچه سعید جلیلی در دور اول از میدان رقابت‌ها انصراف می‌داد، قالیباف می‎توانست در همان دور اول کار را تمام کند و گوی رقابت را از دست اصلاح‌طلبان برباید. خلاصه و در پاسخ به چنین ادعای بزرگی بنویسم؛ چنین نیست. اگر اندکی به عقب بازگردیم، مثلا جر و بحث‌های بسیار گسترده در هنگام برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی و حتی انتخاب قالیباف به ریاست مجلس، بخشی از نیروهای اصولگرا به شدت تمام به دلیل ریزش رای ایشان و کسب رتبه چهارم در کلانشهر تهران نقدهای تند و ویرانگری نوشتند. کمی به عقب‎تر بازگردیم و از نقش بزرگ خبر سیسمونی و درخواست پسر ایشان برای مهاجرت به کانادا اشاره کنیم، اخباری که در سطح خبرها با واکنش منفی مخاطبان روبرو شده بود. به این لیست بازداشت روزنامه‌نگاران منتقد ایشان دقیقا با شروع تبلیغات انتخابات مزید بر علت شد و صدای منتقدان را در بهبوه رقابت‌ها بالاتر برد. بنابراین قالیباف از دل جریان اصولگرایی با ضربات متعدد نیمه جان شد و آن فردی که در میدان رقابت‎های ریاست جمهوری وارد شد، توانی کم و امیدی کمتر به استقبال مردم داشت. نحوه سخن گفتن او در برنامه‌های مناظره و حتی برنامه‌های دیگر تصویری از یک سیاست‌مدار محتاط را به نمایش گذاشت، فردی که توانایی خوبی برای مهار استرس‌ها و دلهره‌ها ندارد. مهمتر آنکه حضور دختر ایشان و نحوه گفتارش درباره نقدها یک‌تنه کار یک کمپین انتخاباتی با برنام را برهم زد. یادمان نرود که لحن دختر وی و محتوی آن باعث شد که موج انتخابات و رقابت‎ها به شبکه‌های اجتماعی مانند اینستاگرام وارد شود. تاکید داشتن به تمام شدن کار در دور اول و یا کسب پیروزی در دور دوم چنانچه قالیباف در میدان می‌ماند رونمایی از یک آرزو است. در شرایطی که نظرسنجی‌های با خطای بسیاری پشت سر هم منتشر می‌شد، نمی‎توان به آمارهایی تکیه کرد که کلیت آن زیر سوال رفته است.

دوم: نه تنها قالیباف و جلیلی، حتی چهره‌هایی که دل در گرو کنش‎های فکری و عملی اصولگرایی دارند، کمیت‌شان در حوزه فرهنگ و جامعه لنگ می‎زند. زبانش در سایر حوزه‌های بدون لکنت است. حتی در مباحث مرتبط با فساد اداری و اقتصادی که ده‌ها موسسه ضد فساد تاسیس کردند و در حال فعالیت هستند. اما تا پای‌شان را در میدان فرهنگ، جامعه و مصداق‌های آن می‌گذارند مخاطب جامعه ایران امروز متوجه نظرشان نمی‌شود و یا اگر هم بشود و به دل «عمق راهبردی» نفوذ کند، ابتدا تردید و بعد سایر نظرات کاندیدا را به تردید می‎نگرد. مانند سخنان قالیباف که مخاطب متوجه نمی‌شود با رویکرد وضع قوانین بیشتر برای کنترل بدحجابی و بی‌حجابی و اجرای طرح صیانت از کاربران در فضای مجازی موافق و یا مخالف است؟ اما بعد که کارنامه واقعی وی را زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد و متوجه سکوت در زمانه رفتارهای گشت ارشاد می‎شویم، مخاطب متوجه می‌شود در حوزه فرهنگ نگرش همان نگاه سابق و مبتنی بر محدودیت‎ها خواهد بود. با در نظر داشتن اطلاعات مندرج در کتاب-پژوهش «ارزش‌ها و نگرش ایرانیان» که توسط وزارت فرهنگ و ارشاد تهیه و منتشر می‎شود، بخشی از جامعه زنان پوشش متعلق به فرهنگ رسمی را برنمی‌تابند و معیار آنان حداقل «حجاب عرفی» است. حجابی که با حجاب شرعی و آنچه اصولگرایان از آن دم می‌زنند و خواهان اجرایش هستند تفاوت‌های بسیاری دارد اما برای جامعه ایران امروز امری قابل قبول است.

بی‌دلیل نیست که عکس گرفتن خانم‌های کم حجاب با کاندیدای اصولگرا بارها از سوی موافقان آنان نشر و بازنشر می‌شود تا به مخاطب این پیام را برساند که ما به دنبال محدودیت حجاب برای خانم‌ها نیستیم، موافق فعالیت اجتماعی زنان هستیم و دختران ایران با هر تیپ و تفکری را قبول می‌کنیم. ادعایی که با نگاه سطحی به لیست حامیان آنان به سادگی نقش برآب می‎شود. به واقع نمی‎توان لیست طرفداران و مداحان را به عنوان حامیان منتشر و از سویی دیگر نسبت به پوشش خانم‎ها سکوت اختیار کرد. این دو در تفکر و کنش اصولگرایی جایی ندارد. از سویی دیگر، هر چه اصولگرایان از داشتن طرح و برنامه سخن به میان آوردند و نقشه‌های اقتصادی آینده ایران را با تکیه به رشد هشت درصدی برای مخاطبان درد آشنا به خوبی ترسیم کنند، در نهایت امر مخاطبی که بخشی از دغدغه‌های اقتصادی‌اش مرتفع شده و نیم نگاهی به عرضه فرهنگ و جامعه داشته باشد، لاجرم نتیجه و کیفیت همان برنامه‌های اقتصادی را فراموش خواهد کرد، وقتی مخاطب به برگه جریمه فکر می‌کند، یاد دوندگی برای آزاد کردن خودرو می‌افتد و رفتار توهین آمیز متصدی پارکینگ را فراموش نمی‌کند، نه تنها در حوزه فرهنگ، بلکه با نگاهی سراسر شک و شبهه به سایر قول‌ها و وعده‌ها خیره می‌شود. باری، به نظر می‌رسد اصولگرایان با چنین نگرشی هیچ وقت موفق به جذب آرای خاکستری و صاحبان دغدغه‌های فرهنگی نخواهند شد.

سوم: حضور قاضی‌زاده هاشمی و علیرضا زاکانی در این انتخابات، بیش از آنکه همراه با دستاورد براساس شیوه مخرب برای درهم کوبیدن کاندیدای اصلاح‌طلب را داشته باشد، نتیجه‌ای جزء دور شدن شهروندان از طیف اصولگرایی را به همراه نداشت. احتمالا پاسخ به این سوال یکی از همان اعمالی باشد که مخاطب با شنیدن تمام روایت متعجب شود؛ حداقل آنکه این دو فرد بالاترین شعارهای مبتنی بر رفاه نسبی را در حوزه اقتصادی ارایه کردند. از دادن گوشت مصرفی خانوارها درب منزل تا ادعای نگذاشتن و ایجاد موانع برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری و دادن وعده‌هایی که انجام شدن یک دهم آن نیاز به بیش از 400 میلیارد دلار سرمایه دارد. سفر رایگان، بازگرداندن قیمت بنزین به سال 1398، حمله‌های بی‌امان و برنامه‌ریزی شده به مسعود پزشکیان، تحویل 20 گرم طلا، افزایش قدرت خرید مردم، دادن زمین رایگان به تمام متقاضیان مسکن و… این همه شعار برای کسب رای شهروندان آسیب دیده از سیاست‌های اقتصادی کفایت می‌کند، اما چرا و براساس کدامین فهم اکثریت جامعه ایران به چنین سخنانی واکنش تمسخر آمیز به آن نشان دادند؟ هنوز مشخص نیست براساس کدام رویکرد قاضی‌زاده هاشمی در اولین نشست خبری که در خبرگزاری فارس برگزار شد با لحنی تند و بدون تعارف درباره عدم همراهی جلیلی با شهید رئیسی در زمان دولت سیزدهم سخنرانی کرد و در نهایت امر از میدان رقابت‌ها کنار کشید؟ چه تغییری در مدت دو هفته رخ داد که ایشان از مخالف به موافق سعید جلیلی تغییر جهت داد؟ آیا با چنین جبهه پراکنده و با صدها اختلاف ریز و درشت امکان توافق و رسیدن به یک گزینه واحد ممکن بود؟ کنار کشیدن زاکانی براساس کدام رویکرد اتفاق افتاد؟ مگر قرار نبود تا آخر رقابت‌ها در میدان باقی بماند و نگذارد مسعود پزشکیان به قدرت برسد؟ پس چرا میدان را رها کرد؟ در اینجا نقش «مردم عزیز ایران» چه شد؟ چرا با شروع رقابت‌ها حملات به قالیباف با شدت بیشتری از طرف بخشی از نیروهای انقلابی ادامه یافت؟ آیا گمان کردند حافظه مخاطب به سادگی کارنامه آنان را فراموش خواهد کرد و تمام تخریب‌ها و افشاگری‌های سابق از یاد و خاطرش می‌رود؟ به نظر می‌رسد در سال 1400 چهره مرحوم رئیسی آنقدر دارای قدرت و توان بود که سایرین در برابرش کوتاه بیایند و سودای ماندن در کارزار رقابت‌ها را از روان خودشان پاک کنند. اما در این دوره به غیر از آقایان زاکانی و هاشمی، هیچکدام بنای کنار رفتن و دوری از صحنه رقابت‌ها را نداشتند. چرا که هر دو چهره، جلیلی و قالیباف بخش‌هایی از نیروهای اصولگرا را نمایندگی می‌کردند که کنار هم قرار گرفتن و اتحاد آنان بیش از هر مسئله‌ای ناممکن بود.

چهارم: در این انتخابات جریان اصولگرا نمی‌توانست منتقد و طلبکار گذشته‌گان باشد، چرا که خود گذشته امروز بودند. آنان به دلیل حضور در دولت سیزدهم امکان نقد نهاد دولت را به شکل گذشته نداشتند. مهمتر آنکه کارنامه عملی دولت سیزدهم نیز با توجه به افزایش تورم، افزایش حجم نقدینگی و ناموفق بودن در وعده‌های گفته شده از جمله کاهش فقر مطلق باعث شد دفاع از کارنامه دولت دشوار و چه بسا ناممکن شود. به راستی دشوار است از دولتی حمایت کرد که امکان کنترل بازار خودرو را نداشت، بازار مسکن را برخلاف شعارها رها کرد و نرخ دلار و سایر ارزها روند رو به رشدی را تجربه کردند. به این سیاهه بازار بورس را اضافه کنیم که بخش زیادی از سرمایه مردم به دلیل تصمیم‌گیری‌های مدیران ارشد در دولت سیزدهم از میان رفت.

چای دبش هم نمونه‌ای دیگر از کارنامه دولت بود، هر چند مدعی هستند که در دولت گذشته چنین فسادی رخ داده است، اما به این پرسش پاسخ نمی‌دهند براساس کدام شیوه و منش فکری وزیر کشاورزی ناچار به استعفا شد؟ صد حکم قضایی برای ایشان را چگونه باید توجیه کرد؟ سخنان و موضع‌گیری شفاف ریاست قوه قضاییه پس از کشف فساد و بازداشت برخی مدیران فاسد چه می‌شود؟ به این ترتیب ما با کارنامه‌ای روبرو هستیم که امکان نفی و رد آن وجود نداشت. در شرایطی که کارنامه دولت برای اکثریت شهروندان ایرانی بدون واسطه لمس شده بود، فرصت حمله به گذشته و مقصر دانستن سیاست‌های دولت سابق در اختیار هیچکدام از بانیان وضع موجود وجود نداشت. حتی آقای قالیباف توانی برای نقد رویکردهای دولت سیزدهم را نداشت- او نمی‌خواست وارد نقد گذشته شود، اما باید قبول کنیم که وضعیت امروز کشور ریشه در تصمیم‌های گذشته دارد. بنابراین مخاطب برنامه‌های پخش شده از صدا و سیما و مناظره‌ها به سادگی متوجه تفاوت‌ها می‌شدند، در یک سوی روایت جمعی از کاندیدا با تمام توان از کارنامه قابل نقد و پر ایراد دولت سیزدهم دفاع می‌کردند و قرار بود همان راه را ادامه بدهند، از طرفی کاندیدای اصلاح‌طلب بدون وابستگی‌های عاطفی به نقد کارنامه دولت سابق می‎نشست. مهمتر آنکه در نگاه پزشکیان تنها دولتی که امکان دفاع از کارنامه آن وجود داشت، دولت اول و دوم سید محمد خاتمی بود. تاکید به چنین مرزبندی برای مخاطب و شکل بخشیدن به دوگانه حافظان وضع موجود و منتقدان وضعیت امروز در دور دوم انتخابات تکلیف مخاطبان و حتی ناراضیان از وضعیت کشورداری را روشن‎تر کرد. افزایش مشارکت در دور دوم انتخابات برخلاف سال 1384 نه تنها با افت مشارکت همراه نبود، بلکه در برخی استان‌ها زمینه ساز مشارکت بالای 60 درصد را رقم زد.

پنجم: شکل نگرفتن یک گفتگوی منجسم که در نهایت به انسجام و ماندن یکی از گزینه‌های اصولگرایی در میدان رقابت‌ها باشد، از روز نخست مشخص بود. نشانه‌های آن قبل از ورود به زمان تبلیغات عیان‌تر از آن بود که بتوان زیر قالی اتحاد، دوستی و اجماع نیروهای اصولگرا مخفی کرد. قبل‌تر از آنکه قالیباف وارد رقابت‌ها شود، حلقه مصاف، نزدیکان سعید جلیلی و بخش زیادی از نیروهای اصولگرا در حال نقد ایشان بودند. از سیمونی گیت گرفته تا بازنشر مواضع حسن روحانی در مناظرات سال 1392. مهمتر آنکه بخش زیادی از نیروهای نزدیک به پایداری که موفق به حضور در مجلس شدند، نقدهای جدی را به کارنامه قالیباف داشته و دارند، کسب رتبه چهارم در کلانشهر تهران و کاهش آرای او ضربه دیگری بود. بنابراین شکاف قبل از انتخابات به خوبی و با قدرت شکل گرفته بود. کلید واژه «من به اصلاح‌طلب‌ها رای می‌دهم ولی به قالیباف خیر» بارها با استقبال گسترده بخشی از فعالان شبکه‌های اجتماعی همراه شد و پیوستن نیروهای ستادهای قالیباف به مسعود پزشکیان نشانه دیگری از این جدل بی‌پایان و تهاجمی را شکل داد. بنابراین سخن از اجماع و ائتلاف برای ماندن یک نفر بیش از آنکه منعکس کننده شرایط واقعی باشد، خوش خیالی محض در داخل نیروهای اصولگرا بود، نگاهی که از سوی محسن رضایی در رسانه‌ها بازتاب می‌یافت اما کشف مصداق‌های چنین ادعایی در فضای اجتماعی و سیاسی قابل رصد نبود. در چنین شرایطی نه جلیلی می‌توانست از حلقه رقابت‌ها به عنوان یک نیروهای کاملا اصولگرا بیرون برود و نه قالیباف تمایلی به رفتن داشت. دنبال کردن سودای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری طی 19 سال گذشته از سوی قالیباف به جد دنبال شده است؛ حتی پافشاری سعید جلیلی از سال 1392 تا به امروز حکایت از سماجت برای رسیدن به یک جایگاه است، آن هم از طرف چهره‌ای که دعوت شهید رئیسی را با نه پاسخ داده بود و به جای آن «دولت سایه» را تشکیل داد، دولتی که حتی توانایی جمع‌آوری بازار صیفی‌جات روسیه را نداشت و در حوزه خودرو جزء بیان و تکرار سیاست‌های دهه 60 فاقد چشم‌انداز جدید بود. از همین‌رو جریان اصولگرا بیش از آنکه فرصت را ایجاد و از آن بهره‌برداری کند، خلق کننده فرصت‌های خوب برای اصلاح‌طلبان شد، نیرویی که گفتارهای فرهنگی‌اش به سال‌ها گذشته تعلق دارد و برای فهم تغییرات فرهنگی در زمانه امروز دچار کاستی‌های بسیار است.

انتهای پیام

نظر شما