شناسهٔ خبر: 67619431 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

هم نوا با محرم

سید حمیدرضا برقعی

صاحب‌خبر - شعر اول: هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من این‎قدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانه خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد شعر دوم: مـشک بـرداشت که سیـراب کـند دریـا را رفـت تـا تـشنـگی‌اش آب کـند دریـا را آب روشن شد و عکـس قـمر افتاد در آب مـاه می‌خواست که مهتاب کند دریا را تـشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند دریا را کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید ماه افتاد که محراب کند دریا را تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را نـاگهان موج برآمد که رسید اقیانوس تـا در آغوش خودش خواب کند دریا را آب مهـریه گُل بـود و اِلاّ خـورشید در توان داشت که مرداب کند دریـا را روی دست تو ندیده است کسی دریادل چون خدا خواست که نایاب کند دریا را شعر سوم: می ایستم امروز خدا را به تماشا ای محو شکوه تو خداوند سراپا ای جان جوانمرد به دامان تو دستم من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را ای عشق مینداز از امروز به فردا آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا با آمدنت قاعده عشق به هم خورد لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت: «المنته لله که در میکده شد وا...» ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را چشمان تو کانون تولا و تبرا ای منطق رفتار تو چون خلق محمد(ص) معراج برای تو مهیاست، بفرما! این پرده ای از شور عراقی و حجازی است پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا لب تشنه لب های تو لب های شراب است لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما عالم همه مبهوت تماشای حسین است هر چند حسین است تو را محو تماشا چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان شد گوشه شش گوشه برای تو مهیا از گوشه شش گوشه دلم با تو سفر کرد ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا مجنون علی شد همه شهر ولی من مجنون علی اکبر لیلام به مولا

نظر شما