سعید نیاکوثری؛ تاریخ را با ما بخوان که شولای نجابت بر قامت، از صخرههای سعایت گذشتیم و بر قلههای سعادت درفش سرفرازی افراشتیم.
تاریخ را با ما بخوان که از خوان خون گذشتیم داغ سیاوشها بر دل، اما شکیب را در صعبترین روزهای حیات بر کتیبه زمان نقش بستیم.
تاریخ را با ما بخوان از سنگ نگارههای تخت جمشید تا تیسفون سراسر خون، از زخم تیغ مغیلان مغول تا خنجر خون ریز بیداد تتار.
ما از هزارههای تاریک تاریخ، روشنای فرهنگ آفریدیم. از ظلمت بیداد گذشتیم و شعلههای آزادگی در مشکات هنر افروختیم؛ و تاریخی ساختیم که بر کنگرههای عزتش تکبیرهای آزادی و بر ستونهای استوارش شرافت و شالوده بنای اندیشه اش عدالت نقش بسته است.
تاریخ را با ما بخوان تا قلم اراده ات بر سپیده سرفرازی سرگذشت زنان عفیفی بنگارد که جهانی پیش شکوه شرافتش سر به تعظیم بر آستان تکریم نهند.
تاریخ ایران آینه تمام نمای شرافت و آزادگی زنان سرزمینی است که همواره در سختترین روزهای سیاسی و اجتماعی این کهن بوم خوش درخشیدند دامان عفیف شان گاهواره رادمردان آزاده و سروهای در راه آزادی جان باخته و از دامان پاک همانها بود که مردها به معراج رفتند آرشها به میدان شرف پا نهادند و سیاوشها شقایقهایی شدند که هر بهار بر پهندشت جغرافیای ایران برویند و مثنوی سرفرازیها سرداند. گوهر شرافت زنان ایرانی تاج مرصع تاریخی به وسعت هبوط انسان در ناسوت است.
ما ستونهای بلند سرفرازی را بر شالودههای عفت و شرافت زنان آزادهای بنا نهادیم که اندیشه به جوهر شریعت قیمت فزادند و جهان احساس به دیبای دیانت آراستند. غزال شرف از کمند دامهای حضیض رهاندند و سیمرغ خرد برقاف شجاعت نشاندند/ از دل یاسین هزار طاها و از ضمیر شمس هزار نورها از زلال کوثر جرعه جرعه هل اتی نوشیدند تا خود مریم مقدسی شدند اعجاز مسیحا و هاجری که صفای دل به سعی مروه نمودند تا اسماعیل جان را از سراب تعلق به زمزم رهایی رسانند.