شناسهٔ خبر: 67287275 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان | لینک خبر

روایتی از دیدار با خانواده شهید امیر عبداللهیان

شب گذشته جمعی از خبرنگاران و فعالان حوزه بین‌الملل و مقاومت با خانواده شهید امیرعبدالهیان دیدار کردند.

صاحب‌خبر -
روایتی از دیدار با خانواده شهید امیر  عبداللهیان

معصومه صادقی در خبرگزاری فارس نوشت: زدیک چهل روز از آن ساعات و لحظات دلهره آور می‌گذرد و دلتنگی و بی قراری می‌شود بهانه ای برای وعده یک قرار جدید در دل سادگی. 
مگر مقاومت چیزی جز سادگی و صبوری هست! و ما رفتیم تا با خانواده ای که هر طور به آن نگاه می کنیم چیزی جز زیبایی سادگی و مقاومت نیست دیدار کنیم: «ما رایت الا جمیلا» ، در و دیوار خانه، کلام همسر و فرزند شهید امیرعبدالهیان و هر آنچه در آن‌جا دیدیم جز زیبایی شگفت انگیز و خیره‌کننده سادگی را در خود نداشت، و مگر امیرعبدالهیان چیزی جز سادگی و مقاومت بود؟ 
چه چیزی جز این دو می توانست چنین غم سهمگین و دلهره آوری از چهل روز فراق را بر سرمان آور کند جز همین سادگی که دیگر تکه ای از آن در کنارمان نیست! و چه چیزی جز صبوری و مقاومت می توانست کمک کند تا تاب بیاوریم!
ما خبرنگاران دیپلماسی و مقاومت رفتیم تا دسته جمعی به دلتنگی عجیب و غریبی که چهل روز است انگار خیالِ امان ندارد، امان بدهیم. رفتیم بر سر قرارمان با سادگی، اشک، دلتنگی و باز قرارمان در میانه مقاومت. 
تمام قیل و قالی که این روزها در «جام جم» است تا یکی برود در «پاستور» بنشیند را گذاشتیم در کشوی میزهای کارمان و تمام خاطراتمان از سادگی و مقاومت را جمع کردیم و هر کدام از گوشه ای از این شهر بی رحمِ شلوغ، رهسپار شدیم. 
حدود سی نفر بودیم اما وقتی رسیدیم انگار شاید اگر سی نفر دیگر هم بودیم باز سفره ساده‌ی دل خانواده ای مقاوم و صبور، مانند اقیانوسی، جا برای همه داشت.
وقتی به خانه شهید امیرعبدالهیان در ساختمانی در شمال غرب تهران رسیدیم حدود ساعت هشت شب بود، شبی که خیال تاریک شدن نداشت.
با وجود قرار قبلی، بی قرار بودیم. دو ساعت را در کنار همسر و دختر و پسر شهید امیرعبدالهیان از خاطرات سفرها، مصاحبه ها، دیدارها، خوش و بش ها و ...گفتیم. هر چه گفتیم باز از سادگی قدمی دور ننشستیم. 


از نگاهی که درست است با قدی بلند بود ولی انگار پایین ترین آدم‌های هر جمعی بود. نیاز نداشت تلاش کند راهی و جایی برای خود پیدا کند و این هر «راه و جا» بود که آغوش باز می کرد که او را لحظه ای در خود داشته باشد. 
در بیرون این خانه ساده و بی تفاوت به میلیون ها انسان و ماشینی که می دوند و از سر و کول هم بالا می روند تا به مقصدی تکراری مثل تمام لحظات و روزها و سالهای گذشته خود برسند، ما به مقصدمان براساس قراری که داشتیم رسیدیم و نشستیم و گفتیم و اشک ریختیم و آرام شدیم و برگشتیم.
همسر و دختر امیرعبدالهیان در این دیدار دو ساعته با سی نفر از خبرنگاران حوزه سیاست خارجی و مقاومت خاطره ها را مرور کردند، اشک ریختند و از دلتنگی هایی که انگار خیال آرام گرفتن ندارد، گفتند که «من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود». یک ملت به چشم خویشتن دیدند که جانشان می رود، نه فقط در ایران! در لبنان، عراق، سوریه و هر جایی که سادگی و مقاومت رنگ و بویی دارد. 
در این حضور چند ساعته با نگاه و خاطراتمان به هم فهماندیم و همه فهمیدیم که وقتی گاهی گریزی به این روزهای انتخاباتی می کنیم، وقتی به قیل و داد کردن این روزها نگاه میکنیم، بیشتر دلمان برای «امیر دیپلماسی» تنگ می شود. 


برای «سادگی»، «آرامش»، «صمیمیت» و لحن آرامی که انگار هیچ میانه ای با عصبانیت و داد و فریاد ندارد و میدان دار صبوری، سادگی و مقاومت است.
قرارمان رو به پایان است ولی بی قراری مان پایانی ندارد. باید جدا شویم و دوباره هر کدام از ما سی نفر از این میعاد در سادگی به گوشه ای برویم و باز به حکم تقدیر و سرنوشت، دلتنگی هایمان را بریزیم لابه لای صدها هیاهوی روزانه بی برو برگشت ولی با خودمان صادقیم و می دانیم که هیچ چیزی نمی تواند خاطره مردی را که به ما یاد داد با سادگی می توان پر زرق و برق ترین خاطرات و دستاوردها را شکل داد، فراموش کنیم و به هم دلداری و امید بدهیم که این سادگی، صبوری و مقاومت به سادگی تغییر مسیر ندهد و نرود به سمت و سویی که راه و منش امیر دیپلماسی نبود؛ این امید تنها چیزی است که شاید کمی دلتنگی ها و دلهره هایمان از آینده ای که نمی دانیم از ورای هیاهوهای انتخاباتی چه روزهایی را برای این راه و منش رقم خواهد زد، را کم کند و چشم انتظار روزهای آینده.
دیروز و در این قرار دو ساعته دیدیم و باور کردیم تا «مقاومت» هست نام و یاد شهید حسین امیرعبدالهیان تجسم بی برو برگرد سادگی و مقاومت خواهد بود و به راستی مقاومت چیزی جز صبوری و سادگی نیست. یادش جاودان و راهش بی برگشت.
 

برچسب‌ها:

نظر شما