شناسهٔ خبر: 67073912 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

این پل ها را خراب نکنید | نعمت‌الله فاضلی

صاحب‌خبر -

نعمت الله فاضلی، انسان‌شناس و نویسنده در کانال تلگرامی خود نوشت: «مشغول خواندن کتاب خواندنی ” گرگ پالان دیده” استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی هستم. در فصل “شب خیزان راه معرفت” حکایتی آموزنده از استاد شدن مرحوم استاد فاضل تونی، استاد ممتاز ادبیات فارسی دانشگاه تهران نقل می کند.

می نویسد در زمان رضا شاه و سرآغاز دوره دکتری ادبیات فارسی مقرر بود “هیات ژوری امتحان دکتری، از جهت اهمیت و شکوه جلسه” استادان با لباس رسمی استادی حاضر شوند. این لباس کلاه و ردایی داشت شبیه “ردای کشیشی”. مرحوم فاضل تونی روحانی بود و “از پوشیدن این لباس و درآوردن لباس روحانیت اکراه داشت، و تنها به همین دلیل از شغل استادی استعفا داده، و از حضور در کلاس درس و جلسات درس خودداری کرده بود” (باستانی پاریزی ۱۳۹۸: ۲۱۰).

این خبر به گوش علی اصغر حکمت وزیر علوم وقت می رسد و ایشان نامه ای به استاد فاضل تونی می نویسد: راجع به استعفا از ادامه تدریس در دوره دکتری- به ملاحظه اشکال تهیه لباس رسمی استادی- اشعار می دارد که پذیرفتن این استعفا برای وزارت فرهنگ مقدور نیست، زیرا کسانی که می خواهند در این کشور تحصیلات خود را به عالی ترین درجه برسانند باید از فضل و دانش شما بهره مند شوند” (همان ۲۱۲).

سپس ادامه می دهند که شما می توانید لباس استادی هم نپوشید.

قصه به همین سادگی و روشنی است. وزیر علوم وقتی آدم دانا و حکیمی مثل علی اصغر حکمت باشد می فهمد که اخراج یا استعفا یا بازنشستگی استاد اهل فضل، خیانت به علم و ادب و ناموس ملت و مملکت است و می داند به قول استاد باستانی پاریزی:

“استاد، اگر استاد است باید نازش را خرید و حرف او را شنید و با او مدارا کرد”(همان ۲۰۹).

استاد باستانی سپس نقل قولی خواندنی از دیوید راسل می آورد: “سخت ترین چیزی که باید یاد گرفت این است که در زندگی یاد بگیری از روی کدام پل باید رد شد و کدام پل را خراب کرد؟”( همان ۲۱۳).

این برخورد علی اصغر حکمت، حکمت ها دارد، اما می دانم گوش شنوایی نیست و باز کردن آن راه به جایی نمی برد. فقط این را نوشتم تا بگویم چنین وزرایی هم در مملکت داشته ایم.

فقط به آنها که کارشان خراب کردن پل هاست، یادآوری می کنم که تاریخ هیچ چیز را فراموش نمی کند. همان طور که حکایت بالا ثبت شده است بر جریده عالم، حکایت شما هم ثبت می شود و آیندگان قصه ها از شما بگویند. اگر دل تان برای ایران و ایرانیان نمی سوزد، که نمی سوزد، به آبروی خودتان رحم کنید. حال، خود دانید!

این سخن حافظ را هم به خاطر بسپارید:

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرع دانا را»

انتهای پیام

نظر شما