چرا کمتر از جوادالائمه (ع) میدانیم؟ دو دلیل مشخص را در پاسخ به این پرسش میتوان مطرح کرد:
۱- کوتاه بودن عمر آن حضرت؛ امام جواد (ع) در ۸ سالگی به امامت رسید و در ۲۵ سالگی به شهادت رسید؛ لذا کوتاه بودن عمر ایشان از دلایلی است که میتوان گفت که نسبت به سایر حضرات معصومین (ع) کمتر در بین شیعیان مطرح شده اند. اما در واقع مطابق آنچه در منابع حدیثی شیعه وجود دارد، در مورد ایشان، معارف و منابع معرفتی کم نیست.
۲- شرایط خاص دوران امام (ع)؛ ایشان در دوره و زمان خاصی از تاریخ زندگی میکردند که با پیچیدگیها و مسائلی روبه رو شد که این موارد در زندگانی سایر امامان شیعه (ع) کمتر وجود داشت. امام (ع) در دوران حکومت «مأمون» و «معتصم» عباسی زندگی کردند. در این دوران حکومت عباسیان در افولی قرار گرفته بود که با مرگ مأمون عباسی و قدرت گرفتن معتصم، رو به نزول بیشتر گرایید. زمانی که یک حاکم قدرتمند در در جامعه زندگی میکند بر تمام مسائل آن زمان اثرگذار است.
تا این حد مظلومیت و این دعای عجیب
شاید بتوان گفت، شرایط خاص و تنگناهای سیاسی و اجتماعی امام جواد (ع) در هیچ دورهای از حیات سیاسی شیعه تجربه نشده است. عبدالمجید طالبتاش عضو هیئت علمی موسسه آموزش عالی فاطمیه (س) و پژوهشگر تاریخ اسلام در این باره مینویسد: «سراسر زندگی امام جواد (ع) را ظلم و ستم اجتماعی، مصیبتها و بلاهای اجتماعی فرا گرفته بود؛ به گونهای که این حوادث، ایشان را به یکی از مظلومترین شخصیتهای برگزیده تاریخ تبدیل کرده است. این مظلومیت تا جایی است که هیچ یک از امامان تا این اندازه در معرض تنگناهای اجتماعی قرار نگرفته بود. ایشان با تمامی ابعاد الهی و ذاتی، اما در محاصره و فضایی آلوده از نگاههای بدبینانه اجتماعی قرار گرفته بود که علاوهبر مخالفان و حاکمان، مردم و حتّی برخی از شیعیان، او را در تنگناها و فشارهای زندگی اجتماعی قرار داده و عرصه را بر بروز شخصیت الهی ایشان تنگ کرده بودند.
این تنگناهای اجتماعی که از بدو تولد تا پایان عمر ادامه داشت به جایی رسید که در اواخر دوران حکومت مأمون و دوران معتصم عباسی هرگاه از مسجد جامع باز میگشت دست به دعا بر میداشت و عبارتهایی میگفت که هیچ یک از ائمه نگفته بودند. ایشان این گونه دعا میکرد: «پروردگارا! گشایش کار من در مرگ من است. پس در مرگ من تعجیل فرما!»
با برکت و باکرامت
تولد امام جواد (ع) که در اواخر عمر امام رضا (ع) رخ داد، نوعی کرامت الهی بود؛ آن چنان که امام رضا (ع) بارها از حضرت جواد (ع) به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد میکرد. «ابو یحیای صنعانی» میگوید: روزی در محضر امام رضا (ع) فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکتتر از او زاده نشده است».
حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی پژوهشگر تاریخ اسلام در این زمینه به استنادات روایی و تاریخی میگوید: دلیل این خیر و برکت و کرامت خاصّ این بود که عصر امام رضا (ع) عصر ویژهای بوده و تعیین جانشین و معرفی امام بعدی، با مشکلاتی روبه رو شده بود که در عصر امامان قبلی بی سابقه بود؛ زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم (ع) گروهی که به «واقفیه» معروف شدند، براساس انگیزههای مادی، امامت حضرت رضا (ع) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا (ع) تا حدود ۴۷ سالگی صاحب فرزند نشده بود و، چون احادیث رسیده از پیامبر حاکی بود که امامان ۱۲ نفرند که ۹ نفر آنان از نسل امام حسین (ع) خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا (ع)، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال میبرد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا (ع) را انکار میکردند. گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» از سران «واقفیه» بود که طی نامهای به امام رضا (ع) او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری؟! امام (ع) هم در پاسخ نوشت: "از کجا میدانی که من دارای فرزندی نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمیگذرد که خداوند پسری به من عطا میکند که حق را از باطل جدا میکند".
وقتی تنها فرزند امام رضا (ع) را کنیززاده خواندند
مادر بزرگوار امام جواد (ع) کنیزی بود به نام سبیکه که امام رضا (ع) او را خیزران نامید. اهل نوبه یکی از شهرهای آفریقا بود که البته او را از خاندان ماریه همسر رسول خدا شمردهاند. خیزران کنیزی غیرآزاد و از نژاد غیرعرب و آفریقایی بود و همین دو موضوع باعث شد بخشی از فضای حاکم اجتماعی به امام جواد (ع) به چشم یک کنیززاده آفریقایی نظر افکنند. چون امام رضا (ع) تا هفت سال مانده به پایان عمر شریفشان فرزندی نداشت و امام جواد را که تنها فرزند ایشان بود، کنیززاده به شمار میآوردند، این دو مسئله سبب شده بود علاوه بر این که عدّهای شخصیت اجتماعی ایشان را هدف قرار داده بودند، برخی دیگر این بیتوجّهی و تحقیر اجتماعی را به حدّی رساندند که مادرش و او را در معرض اتّهامهای اجتماعی قرار دادند که یکی از دورههای سیاه و ناجوانمردانه تاریخ بشری را به ثبت رساندند.
ازدواج سیاسی!
خلفای عباسی از نفوذ ائمه اطهار در قلب مردم و گسترش فضایل آنها در بین مردم عادی همواره در خوف بودند. مأمون نیز از این قضیه مستثنا نبود. او از همان اوایل امامت امام جواد (ع) دختر خود به نام ام فضل را در سال ۲۰۲ هجری به ازدواج امام درآورد تا او را تحت مراقبت دایمی و خاص خود قرار دهد و نزدیکترین حالت از نفوذ به درون خانه را داشته باشد.
طبق روایات این ازدواج با درخواست مأمون صورت گرفته و به ظاهر هدفش این بود که پدر بزرگ کودکانی از نسل پیامبر (ص) بشود. برخی مورخان نیز معتقد به رخ دادن این ازدواج با انگیزه سیاسی بودند. مأمون با این کار میتوانست در نزدیک حالت، رفت و آمد و نشست و برخاست وی با شیعیان را کنترل کند. علاوه بر این با ایجاد پوششی از نفاق خود را علاقهمند به نسل شریف علوی نشان داده و شیعیان را از قیامهای احتمالی علیه خلافتش باز دارد.
همسر دیگر امام جواد (ع) که به دستور خود ایشان بود، سمانه مغربی نام داشت. نکته جالب ماجرا این جاست که تمام فرزندان امام از سمانه مغربی بوده و امام از امفضل صاحب فرزندی نشد. به عبارتی دیگر، مأمون حتی طعم شیرین پدربزرگی برای نسل علوی را نیز نچشید.
شهادت در اوج مظلومیت
فقیه عالیقدر، آیت الله حسین مظاهری شهادت جوادالائمه (ع) را این طور روایت کرده است: أمّ الفضل که دختر مأمون بود، با ولعی و به زور با امام جواد (ع) ازدواج کرد. البته مأمون به خاطر ریاستش این کار را کرد و همین طور شد و این ازدواج امام جواد (ع) که به زور روی دست ایشان گذاشتند، موجب شد که بحرانها علیه مأمون خاموش شود. مأمون امام را خوب میشناسد و هم حکومت امام بر دل مردم را خوب میداند و هم علم امام جواد و امامت و تقوای ایشان را میداند. اما امام جواد (ع) باید فرزندی مثل امام هادی (ع) پیدا میکردند و أمالفضل لیاقت نداشت مادر امام معصوم باشد. او بچه دار نشد و امام جواد به مدینه آمدند و ازدواج کردند. ناگهان أمالفضل حسادتش گل کرد و آن حسادت موجب کینه شد. صفات رذیله این طور است که گاهی انسان را میخورد و گاهی شعلهور است و انسان را میسوزاند و گاهی آتش زیر خاکستر است و نمیسوزاند، اما زمینه میخواهد تا روشن شود.
بالاخره حسادت یا کینۀ أمالفضل گل کرد. برادرش هم او را علیه امام جواد تحریک میکرد. وای به صفت رذیله، اگر گل کند. وای به این کینهتوزیها اگر تحریک شود. بالاخره أمالفضل با هماهنگی معتصم به امام جواد (ع) زهر داد. امام جواد فقط به او گفتند چرا این کار را کردی و بدان که عاقبت بهخیر نمیشوی!
∎
۱- کوتاه بودن عمر آن حضرت؛ امام جواد (ع) در ۸ سالگی به امامت رسید و در ۲۵ سالگی به شهادت رسید؛ لذا کوتاه بودن عمر ایشان از دلایلی است که میتوان گفت که نسبت به سایر حضرات معصومین (ع) کمتر در بین شیعیان مطرح شده اند. اما در واقع مطابق آنچه در منابع حدیثی شیعه وجود دارد، در مورد ایشان، معارف و منابع معرفتی کم نیست.
۲- شرایط خاص دوران امام (ع)؛ ایشان در دوره و زمان خاصی از تاریخ زندگی میکردند که با پیچیدگیها و مسائلی روبه رو شد که این موارد در زندگانی سایر امامان شیعه (ع) کمتر وجود داشت. امام (ع) در دوران حکومت «مأمون» و «معتصم» عباسی زندگی کردند. در این دوران حکومت عباسیان در افولی قرار گرفته بود که با مرگ مأمون عباسی و قدرت گرفتن معتصم، رو به نزول بیشتر گرایید. زمانی که یک حاکم قدرتمند در در جامعه زندگی میکند بر تمام مسائل آن زمان اثرگذار است.
تا این حد مظلومیت و این دعای عجیب
شاید بتوان گفت، شرایط خاص و تنگناهای سیاسی و اجتماعی امام جواد (ع) در هیچ دورهای از حیات سیاسی شیعه تجربه نشده است. عبدالمجید طالبتاش عضو هیئت علمی موسسه آموزش عالی فاطمیه (س) و پژوهشگر تاریخ اسلام در این باره مینویسد: «سراسر زندگی امام جواد (ع) را ظلم و ستم اجتماعی، مصیبتها و بلاهای اجتماعی فرا گرفته بود؛ به گونهای که این حوادث، ایشان را به یکی از مظلومترین شخصیتهای برگزیده تاریخ تبدیل کرده است. این مظلومیت تا جایی است که هیچ یک از امامان تا این اندازه در معرض تنگناهای اجتماعی قرار نگرفته بود. ایشان با تمامی ابعاد الهی و ذاتی، اما در محاصره و فضایی آلوده از نگاههای بدبینانه اجتماعی قرار گرفته بود که علاوهبر مخالفان و حاکمان، مردم و حتّی برخی از شیعیان، او را در تنگناها و فشارهای زندگی اجتماعی قرار داده و عرصه را بر بروز شخصیت الهی ایشان تنگ کرده بودند.
این تنگناهای اجتماعی که از بدو تولد تا پایان عمر ادامه داشت به جایی رسید که در اواخر دوران حکومت مأمون و دوران معتصم عباسی هرگاه از مسجد جامع باز میگشت دست به دعا بر میداشت و عبارتهایی میگفت که هیچ یک از ائمه نگفته بودند. ایشان این گونه دعا میکرد: «پروردگارا! گشایش کار من در مرگ من است. پس در مرگ من تعجیل فرما!»
با برکت و باکرامت
تولد امام جواد (ع) که در اواخر عمر امام رضا (ع) رخ داد، نوعی کرامت الهی بود؛ آن چنان که امام رضا (ع) بارها از حضرت جواد (ع) به عنوان مولودی پرخیر و برکت یاد میکرد. «ابو یحیای صنعانی» میگوید: روزی در محضر امام رضا (ع) فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکتتر از او زاده نشده است».
حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی پژوهشگر تاریخ اسلام در این زمینه به استنادات روایی و تاریخی میگوید: دلیل این خیر و برکت و کرامت خاصّ این بود که عصر امام رضا (ع) عصر ویژهای بوده و تعیین جانشین و معرفی امام بعدی، با مشکلاتی روبه رو شده بود که در عصر امامان قبلی بی سابقه بود؛ زیرا از یک سو پس از شهادت امام کاظم (ع) گروهی که به «واقفیه» معروف شدند، براساس انگیزههای مادی، امامت حضرت رضا (ع) را انکار کردند و از سوی دیگر امام رضا (ع) تا حدود ۴۷ سالگی صاحب فرزند نشده بود و، چون احادیث رسیده از پیامبر حاکی بود که امامان ۱۲ نفرند که ۹ نفر آنان از نسل امام حسین (ع) خواهند بود، فقدان فرزند برای امام رضا (ع)، هم امامت خود آن حضرت، و هم تداوم امامت را زیر سؤال میبرد و واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده امامت حضرت رضا (ع) را انکار میکردند. گواه این معنا، اعتراض «حسین بن قیاما واسطی» از سران «واقفیه» بود که طی نامهای به امام رضا (ع) او را متهم به عقیمی کرد و نوشت: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری؟! امام (ع) هم در پاسخ نوشت: "از کجا میدانی که من دارای فرزندی نخواهم بود، سوگند به خدا بیش از چند روز نمیگذرد که خداوند پسری به من عطا میکند که حق را از باطل جدا میکند".
وقتی تنها فرزند امام رضا (ع) را کنیززاده خواندند
مادر بزرگوار امام جواد (ع) کنیزی بود به نام سبیکه که امام رضا (ع) او را خیزران نامید. اهل نوبه یکی از شهرهای آفریقا بود که البته او را از خاندان ماریه همسر رسول خدا شمردهاند. خیزران کنیزی غیرآزاد و از نژاد غیرعرب و آفریقایی بود و همین دو موضوع باعث شد بخشی از فضای حاکم اجتماعی به امام جواد (ع) به چشم یک کنیززاده آفریقایی نظر افکنند. چون امام رضا (ع) تا هفت سال مانده به پایان عمر شریفشان فرزندی نداشت و امام جواد را که تنها فرزند ایشان بود، کنیززاده به شمار میآوردند، این دو مسئله سبب شده بود علاوه بر این که عدّهای شخصیت اجتماعی ایشان را هدف قرار داده بودند، برخی دیگر این بیتوجّهی و تحقیر اجتماعی را به حدّی رساندند که مادرش و او را در معرض اتّهامهای اجتماعی قرار دادند که یکی از دورههای سیاه و ناجوانمردانه تاریخ بشری را به ثبت رساندند.
ازدواج سیاسی!
خلفای عباسی از نفوذ ائمه اطهار در قلب مردم و گسترش فضایل آنها در بین مردم عادی همواره در خوف بودند. مأمون نیز از این قضیه مستثنا نبود. او از همان اوایل امامت امام جواد (ع) دختر خود به نام ام فضل را در سال ۲۰۲ هجری به ازدواج امام درآورد تا او را تحت مراقبت دایمی و خاص خود قرار دهد و نزدیکترین حالت از نفوذ به درون خانه را داشته باشد.
طبق روایات این ازدواج با درخواست مأمون صورت گرفته و به ظاهر هدفش این بود که پدر بزرگ کودکانی از نسل پیامبر (ص) بشود. برخی مورخان نیز معتقد به رخ دادن این ازدواج با انگیزه سیاسی بودند. مأمون با این کار میتوانست در نزدیک حالت، رفت و آمد و نشست و برخاست وی با شیعیان را کنترل کند. علاوه بر این با ایجاد پوششی از نفاق خود را علاقهمند به نسل شریف علوی نشان داده و شیعیان را از قیامهای احتمالی علیه خلافتش باز دارد.
همسر دیگر امام جواد (ع) که به دستور خود ایشان بود، سمانه مغربی نام داشت. نکته جالب ماجرا این جاست که تمام فرزندان امام از سمانه مغربی بوده و امام از امفضل صاحب فرزندی نشد. به عبارتی دیگر، مأمون حتی طعم شیرین پدربزرگی برای نسل علوی را نیز نچشید.
شهادت در اوج مظلومیت
فقیه عالیقدر، آیت الله حسین مظاهری شهادت جوادالائمه (ع) را این طور روایت کرده است: أمّ الفضل که دختر مأمون بود، با ولعی و به زور با امام جواد (ع) ازدواج کرد. البته مأمون به خاطر ریاستش این کار را کرد و همین طور شد و این ازدواج امام جواد (ع) که به زور روی دست ایشان گذاشتند، موجب شد که بحرانها علیه مأمون خاموش شود. مأمون امام را خوب میشناسد و هم حکومت امام بر دل مردم را خوب میداند و هم علم امام جواد و امامت و تقوای ایشان را میداند. اما امام جواد (ع) باید فرزندی مثل امام هادی (ع) پیدا میکردند و أمالفضل لیاقت نداشت مادر امام معصوم باشد. او بچه دار نشد و امام جواد به مدینه آمدند و ازدواج کردند. ناگهان أمالفضل حسادتش گل کرد و آن حسادت موجب کینه شد. صفات رذیله این طور است که گاهی انسان را میخورد و گاهی شعلهور است و انسان را میسوزاند و گاهی آتش زیر خاکستر است و نمیسوزاند، اما زمینه میخواهد تا روشن شود.
بالاخره حسادت یا کینۀ أمالفضل گل کرد. برادرش هم او را علیه امام جواد تحریک میکرد. وای به صفت رذیله، اگر گل کند. وای به این کینهتوزیها اگر تحریک شود. بالاخره أمالفضل با هماهنگی معتصم به امام جواد (ع) زهر داد. امام جواد فقط به او گفتند چرا این کار را کردی و بدان که عاقبت بهخیر نمیشوی!
نظر شما