شناسهٔ خبر: 66928960 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

نگاهی به کتاب کافه داش آقا ،نوشته زنده یاد سعید تشکری،کتابی که می‌توان آن را یک کلاس کامل روایت نویسی شهری خواند

یادش بخیر«کافه داش آقا»

صاحب‌خبر - جواد لگزیان- در روزگاری نه‌چندان دور در مشهد کافه‌ای بود که می‌شد در آن نشست و صبح تا شب درباره ادبیات ، فلسفه و هنر حرف زد. می‌شد تنها یک استکان چای سفارش داد و خوشحال از هم‌صحبتی یاران تا پاسی از شب به خوشی و تامل گذراند، آن‌هم در خیابانی پر از سینما و تئاتر و شادی. زنده‎یاد استاد سعید تشکری در کتاب کافه داش آقا این کافه و نوستالژی‌های زیبایش را که به‌عنوان پاتوقی برای هنرمندان مشهد شناخته می‌شد، تصویر می‌کند. او بامهارت یک نمایشنامه‌نویس حرفه‌ای صحنه‌آرایی جالبی از زندگانی در دهه پنجاه با لوکیشن‌های سینمایی به‌یادماندنی را ارائه می‌دهد. خیابان خاطره‌انگیز ارگ مشهد در ادامه با نگاهی گذرا به کتاب کافه داش آقا اثر سعید تشکری به خیابان خاطره‌انگیز ارگ مشهد سر می‌زنیم و در آن ماجراهایی واقعی از رخدادهای شهری را پا به‌پای قهرمانی به نام ارسلان می‌خوانیم: «فقط یک پنجره کافی بود تو رو از اون دید و نوشت. مثلا پنجره آپاراتخانه سینما ایران یا همون دیده‌بان، تئاتر ملی با سینمای تابستانی‌اش، توی اون وقتی‌که ارگ خوشحال‌ترین خیابان مشهد بود.انگار شادی می‌فروخت. توی ارگ بزن‌وبکوب و آواز، بیا و برو و لات و گنده لات، یکجا بودند که همه‎شون، نه کم‎شون نه بیشترشون، همه‌شون اهل صفا بودن. اصل دل. سفت و میخ پای حرف وایستادن. صاحبش(صاحب کافه) اسمش داش آقا بود.» کنار بخاری زغالی آپاراتخانه «عمو صفا وقتی بود، ظهرها با هم می‌رفتند کافه داش‌آقا که پشت سینما دیده‌بان بود و یک دیزی شریکی می‌ریختند توی وجودشان. یک دوربین لوبیتل هم داشت که با هنرپیشه‌هایی که برای مراسم افتتاحیه فیلم‌هایشان می‌آمدند «سینما دیده‌بان»، عکس می‌انداخت. بارها و بارها می‌دید. اما قبل از همه با عمو صفا می‌نشستند دوتایی توی شب و فیلم را برای خودشان اکران خصوصی می‌کردند. اعیان بازی‌شان با ساندویچ کالباس گُل می‌کرد. همین و همین. زمستان‌ها کنار بخاری زغالی آپاراتخانه می‌خوابیدند و تابستان‌ها کف سینما تابستانی سینما دیده‌بان. آخ چه شب‌های خوشگلی بود آن شب‌ها.» رویارویی روشنفکران با لمپن‌ها هزاران حرف و سخن در کتاب هست از رویارویی روشنفکران با لمپن‌های طرفدار پادشاه گرفته تا حکایت ارسلان و عشق و دیگر حرف‌ها. اما قلم سعید تشکری وقتی از خوبی‌های همنشینی و رفاقت می‌گوید آن‎چنان زیبا می‌نویسد که آدم با دلی سودایی به راه می‌افتد در کوچه‌های شهر تا کافه‌ای بیابد و بلکه رفیقی.... کافه داش آقا نوشته مرحوم استاد سعید تشکری رمان‌نویس و کارگردان تئاتر، فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر و عضو بین‌المللی کانون جهانی تئاتر در 250 صفحه و با قیمت ۴۰ هزار تومان را نشر ستاره‌ها منتشر کرده است. سوژه‌هایی بکر برای سینماگران انسانی وارسته و سرشار از فضیلت‌های اخلاقی، استاد سعید تشکری استاد بزرگ روایت مشهد ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ درگذشت و اندوهی تلخ برای همه بر جای ماند. تشکری با جدیت بی‌نظیر، در کار روایت شهری بود که با تمام وجود دوست می‌داشت و با شکیبایی تمام در کار آفرینش دوباره خاطراتی بود که رو به فراموشی می‌رفت. برخی آثار استاد تشکری «مفتون و فیروزه»، «غریب قریب»، «هندوی شیدا»، «من سقراط مجروح را دوست دارم»، «رژیسور»، «هزار و سیصد و پنجاه و هفت»، «مردمان قصه کنند»، «مشاق» و «پاریس پاریس» همگی با دقت یک نمایشنامه‌نویس حرفه‌ای، مشهد و قصه‌ها و آدم‎هایش را توصیف کرده‌اند و کمترین کار، ساخت سینمایی این آثار فاخر است که شاید بتواند بیانگر بخشی کوچک ازعظمت این استاد بزرگ روایت مشهد باشد.

نظر شما