شناسهٔ خبر: 66811017 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

به بهانهٔ چهل‌و‌دومین سال‌روز بازپس‌گیری بندر خرمشهر

سوم خرداد؛ سرود زخم‌های کهنه/ یاد یک «نازنین شمشاد» از هزاران

چهل و دومین سال‌روز باز پس‌گیری بندر خرمشهر فرصتی است تا از «نازنین شمشاد»ی بگویم که می شناختم و تا «سرود زخم‌های کهنه» را تکرار کنیم که اگر با بادها رفتند از یادها نروند. شعری که البته سال ها قبل از جنگ سروده شده: بیا و گریه کن با یاد گل‌هایی که دست باد پرپر کرد/ بیا و دشت را با چشمه چشمت نوازش کن... برادرهای من با بادها رفتند / برادرهای من از یادها رفتند / برادرهای من / آن نازنین شمشادها رفتند...

صاحب‌خبر -

    عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر سال در سوم خرداد حس و حال دیگری پیدا می‌کنم چون به یاد حسین اسلامیت می‌افتم. دوست خانوادگی که از دل یک زندگی مرفه با  سابقهٔ گذران کودکی در آلمان به ایران بازگشتند و او با امکان ادامه همان زندگی نه به آلمان که به جبهه رفت و داوطلبانه و در عملیات آزادی خرمشهر به شهادت رسید. 

   اگرچه تاریخ شهادت او ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ بود اما دو هفته بعد سوم خرمشهر که گوینده رادیو با صدایی بغض‌آلود گفت خونین شهر آزاد شد ، بیشتر به یاد او افتادم. در دبیرستان البرز درس می‌خواندم و امتحان مهمی هم داشتیم-به گمانم فیزیک - و با این که از شهادت او دو هفته می‌گذشت اما چون در راه خرمشهر به شهادت رسیده بود نمی‌توانستم برای امتحان متمرکز شوم و در جلسه هم اطلاعات قبلی به یاریم آمد. دو سه سالی قبل تر دانش‌آموز مفید بودم و معلم علوم ما دایی همان حسین اسلامیت که نماینده مجلس سوم هم شد و بعد دوباره به عرصه فرهنگ بازگشت: حسین مظفری‌نژاد و حسین اسلامیت سخت شبیه دایی خود بود.

   حسین بسیار خوش‌سیما بود و خلق و خوی او مثل همه کرمانی‌ها گرم و مهربان. با این که زاده ترهان و بالیده در منطقه ای چون خیابان ظفر بود و خانه شان دیوار به دیوار خانه سید محمد اصغری که بعدتر وزیر دادگستری و رییس کیهان شد. قامت خدنگ حسین با یک متر و ۹۰ سانتی‌متر قد در راه بازپس‌گیری خرمشهر به خون غلتید با این که قبل‌تر بر آن تن نازنین ترکش نشسته بود اما باز روانه شد.

  ۳۴ سال بعد و در آبان ۹۵ که در بازدیدی از منطقهٔ آزاد اروند مجال دیداری از شلمچه هم فراهم بود و دیدم جوانی تاریخ جنگ را با اصرار بر اثبات خیانت اولین رییس جمهور برای جوانان کم سن وسال‌تر از خود و در مواردی نادرست روایت می‌کرد. به او گفتم آنچه می‌گویی با آنچه آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه طرح عدم کفایت بنی‌صدر در خرداد ۱۳۶۰ در مجلس گفتند هیچ سازگار نیست و انتظار نداشت چون عین همین حرف ها را هر روز برای کاروان‌های راهیان نور تکرار می‌کرد.

   مشخص بود بولتنی را از بر کرده بود و گرنه انقلاب و جنگ را ندیده بود.  اطلاعاتی متفاوت دادم و آن سوتر که آمد چشمان گریان مرا که دید شگفت زده شد. خیال می‌کرد نسبتی با جبهه و جنگ ندارم و گفتم به یاد دوستی به نام حسین اسلامیت افتادم؛ یکی از هزاران شهیدی است که در همین خاک برای این خاک ازپا افتادند.

   تا از خاک گفتم واکنش نشان داد و گفت: خاک نه! قصد بحث در میان نبود ولی توضیح دادم  تنها 6 روز پس از شروع جنگ امام خمینی بارها تعابیر ملی و میهنی را به کار برد و از جمله این جمله مشهور: «جنگ، جنگ است و عزت و شرف میهن و دین ما در گرو همین جنگ است... ما برای میهن عزیزمان تا شهادت یکایک سلحشوران ایران زمین مبارزه می‌کنیم». تعجب کرد و پیدا بود این دیگر در بولتن نبوده!

  غرض از این نوشته این خاطره نبود. یاد یکی از هزاران بود و در این فقره شناخت از نزدیک عیب نیست حُسن است.  9 سال قبل از شروع جنگ، شاعری به‌ نام اصغر واقدی شعر «صدای گام‌های نور» را درباره مردانی که استبداد از پا می‌انداخت، سروده بود و چون زیبا و تاثیر گذار است زنده یادمحمد علی سپانلو هم در مجموعه ارزش مند «هزار و یک شعر- سفینه قرن بیستم شعر نو ایران»   آورده است:

بیا و گریه کن با یاد گل‌هایی که دست باد پرپر کرد
بیا و دشت را با چشمه چشمت نوازش کن
و بر گور هزاران لاله وحشی نیایش کن

 تو ای خو کرده با صد تاولِ چرکین
 سرود زخم‌های کهنه را تکرار کن، تکرار...
در پایان هم می‌گوید: صدای کیست اما 

 این که می‌خواند؟ 
 برادرهای من با بادها رفتند
 برادرهای من از یادها رفتند 

 برادرهای من
آن نازنین شمشادها رفتند...

   از میان «آن نازنین شمشادها» که نه در زمان سُرایش شعر که در آغاز جنگ، رفتند یکی همین «حسین اسلامیت» بود؛ فرزند رئیس وقت اتحادیه حمل و نقل و از خانواده‌ای متمکن که دوران کودکی را در آلمان تحصیل کرده و در تهران در خیابان ظفر زندگی می‌کردند و سال 59 در عنفوان جوانی اتومبیل بنز پدر در اختیار او بود، اما همه را رها کرد و داوطلبانه به جبهه‌ها شتافت. نه یک بار که چند مرتبه و با تنی با ترکش‌های به یادگار مانده از عملیات پیشین، در شلمچه و ۱۴ روز پیش از فتح خرمشهر به خون خفت.

چهل و دومین سال‌روز باز پس‌گیری بندر خرمشهر فرصتی است تا از  «نازنین شمشاد»ی بگویم که می شناختم و تا «سرود زخم‌های کهنه» را تکرار کنیم که اگر با بادها رفتند از یادها نروند.

نظر شما