شناسهٔ خبر: 66257656 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

حضرت آیت الله جوادی آملی: مشکل اساسی بشر خودفراموشی است

صاحب‌خبر -

شفقنا- حضرت آیت الله جوادی آملی در پیامی به کنفرانس سالانه ICAIR 2024 که در تورونتو کانادا برگزار شد، گفتند: الآن بسياری از مردم غرب گرفتار خودفراموشي اند، خودشان را به تاراج گذاشته اند. هويت خودشان را حراج کرده اند. خدا اينها را إنسا کرد يعني مبتلا به نسيان کرد؛ يعني اينها خودفراموش شدند، نمي دانند حقيقت اينها چيست!

به گزارش شفقنا، متن پیام این مرجع تقلید شیعیان به به همایش کنفرانس سالانه ICAIR 2024 در تورنتو کانادا به شرح زیر است:

«أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين و فاطمة الزّهراء سلام الله عليها و عليهم أجمعين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

مقدم علما، دانشوران، دانشمندان، خبرگان و نخبگان محفل را گرامي ميداريم و از همه بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت علمي بر وزن اين نشست و کنگره و همايش افزوده و مي افزايند حق شناسي مي کنيم. از همه بزرگواراني که در برگزاري چنين محفل عظيم علمي سعي بليغ داشتند، سپاسگزاريم. اميدواريم جامعه اسلامي و انساني از اين گونه محافل بهره علمي و عملي ببرند و دنيا را از جهل علمي و جهالت عملي برهانند!.

جامعه کنوني در عين حال که دانشوران و بزرگاني داشته و دارد، ممکن است – معاذالله – به سمتي حرکت کند که جاهليت عصر گذشته به آن مبتلا بود. در جاهليت دو غده بدخيم بود که بشر را به ستوه آورده بود: يکي اينکه نسبت به گذشته در حيرت و تيرگي به سر مي بردند و ديگری اينکه نسبت به آينده در تاريکي مطلق به سر مي بردند. نه مي دانستند گذشته آنها از کجا شروع شده است، مبدأ هستي کيست و چيست؟ عالم چگونه ايجاد شده، بر چه محوري مي گردد؟ اين نسبت به گذشته که براي آنها تيره بود و نسبت به آينده تاريک مطلق بود، زيرا فکر مي کردند که با مرگ نابود مي شوند و از بين مي روند و در عدم هيچ خبري از اين و آن نيست. بين دو نبش تيرگي و تاريکي مطلق زندگي مي کردند. اين مي شد جاهليت کهن. جاهليت نو هم خداي ناکرده ممکن است کم کم به اين سمت حرکت کند که نسبت به گذشته در تيرگي به سر ببرد که نداند گذشته چه بود و در اين تحير و تيرگي بماند و نسبت به آينده هم – معاذالله – خود را معدوم بپندارد که نيست مي شود و از بين مي رود.

اسلام به آن معناي جامع که همه اديان الهي به اسلام دعوت کردند: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾[1] و به معنای آنچه که ره آورد حضرت ختمي نبوت است که اسلام به معني خاص است، اين دو نمونه الهي آمدند، هم گذشته تيره و مبهم را شفاف و روشن کردند – که هيچ ابهامي در گذشته جهان نيست و هيچ ابهامي در گذشته انسانيت نيست، هيچ ابهامي در گذشته جوامع بشري نيست و مانند آن – هم نسبت به آينده شفاف کردند – که هيچ تاريکي نيست، ظلمت نيست، عدم نيست، بشر با مرگ نابود نمي شود، چه اينکه جهان خودساخته نيست – اين جهل نسبت به گذشت و يأس نسبت به آينده را برداشت؛ لذا جاهليت را به صورت يک تمدن عميق اسلامي درآورد که از حجاز شروع شد و شرق و غرب را گرفت؛ البته همه انبياء با همين دو عنصر اصلي آمدند که گذشته تيره و مبهم را شفاف کنند و آينده تاريک را روشن کنند که هيچ تاريکي در آينده نيست. مسئله برزخ و قيامت حق است و روشن است و انسان به اذن خدا بعد از مرگ، نابود نمي شود و يک حيات ديگري دارد و از اينجا به حيات جامع و برتر منتقل مي شود. هم ابهام را و تحير را و تيرگي را نسبت به آغاز اين عالم برداشته اند، هم تاريکي را و ظلمت را نسبت به آينده برداشتند. انساني که بين دو نبش روشن زندگي مي کند، نه بيراهه مي رود نه راه کسي را مي بندد. نه جريان غزه و امثال غزه پيش مي آيد، نه تحريم هاي ظالمانه پيش مي آيد، نه تجاوزهاي ظالمانه صورت مي پذيرد.

قرآن کريم فرمود: خدا شما را زنده مي کند؛ يعني اين حياتي که برخي ها دارند و در حد گياه و يا حد حيواني است، اين را به حيات انساني تبديل مي کند. انسان کسي است که مظهر ذات اقدس الهي است هرگز هويت خود را حراج نمي کند، هويت و ماهيت خود را تاراج نمي کند. به دست جهل علمي و جهالت عملي نمي سپارد. انساني که آن قدر توانمند است که زمان و زمين را در نوردد درباره گذشته اظهار نظر کند، درباره آينده اظهار نظر کند، معلوم مي شود نه تاريخ دارد و نه جغرافيا. تاريخ زميني و زماني، جغرافياي زميني و زماني برای بدن انسان است، اما حقيقت انسان و روح انسان – که مي گويد: چند قرن قبل اين چنين مي انديشيدند فلان انديشه درست بود فلان انديشه ناصواب، درباره آينده نظر مي دهد – از زمان و زمين گذشته است؛ اين انساني که مي تواند درباره ده ها قرن قبل اظهارنظر کند و درباره ده ها قرن بعد اظهارنظر کند، معلوم مي شود که محکوم زمان و زمين نيست، اين حقيقت انسان است و اين مردني نيست.

ذات اقدس الهي روح را – که يک موجود ملکوتي است و نه مُلکي و از عالم امر است نه از عالم خلق و موجود مجرد است نه مادي و يک موجود پايدار است نه از بين رونده – به انسان عطا کرده است و حقيقت انسان همين روح است، بدنش عوض مي شود؛ البته همين انسان است با همين حقيقت، در برزخ هست؛ همين انسان با همين حقيقت، در معاد هست منتها ابدان و قالبها فرق مي کند، وگرنه انسان با تمام هويتش در برزخ هست، با تمام هويتش در قيامت است؛ لذا در سوره مبارکه «انفال» فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[2] فرمود اين دين آمده شما را زنده کند. الآن بسياري از مردم متأسفانه خود را بيش از يک حيوان نمي دانند. آن حيوانی که نافع است بعد از مرگ سودي نمي برد، آن حيوانی که زيانبار است بعد از مرگ ضرري ندارد، هيچ فرقي بين گوسفند و گرگ نيست؛ نه گوسفند مرده پاداش مي بيند نه گرگ مرده کيفر. افرادي که در جامعه به سر مي برند و غير الهي فکر مي کنند و موحد نيستند، خوب و بدشان خود را مثل گوسفند و گرگ مي دانند. اگر کسي خوب بود، بعد از مرگ هيچ اثري برای خوبی­ اش نيست، چون – معاذالله – معادي در کار نيست و اگر بد بود – معاذالله – هيچ کيفري برای بدی ­اش نيست، چون به زعم اينها بعد از مرگ خبري نيست.

اما در سوره «انفال» فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾، دين آمده شما را زنده کند؛ يعني از اين حيات گياهي و حيواني که داريد به آن حيات عقلي که به شما داده است توجه کنيد. وقتي به آن حيات عقلي توجه کرديد، هم گذشته اي که ديگران تيره مي بينند شما شفاف مي بينيد، هم آينده اي که ديگران تاريک مي بينند شما شفاف و روشن مي بينيد؛ نه حيرتي درباره گذشته است چون مبدأيي وجود دارد عليم و قدير بنام خدا که اين نظام را آفريد و ابدي است و پايان ندارد؛ يک حقيقتي است که علم عين ذات اوست، يک حقيقتي است که قدرت عين ذات اوست، يک حقيقتي است که حيات عين ذات اوست، حقيقتي است که بديل و مثيل و عديل ندارد، ﴿لَا شَرِيكَ لَهُ﴾.[3] نسبت به آينده هم فرمود همه شما زنده مي شويد. در قيامت ذات اقدس الهي بدن و همه اجزاي بدن حتي انگشت و سرانگشت و خطوط ريز و درشت سرانگشت را زنده مي کند و برمي گرداند. يک چنين خدايي است.

اين عقيده بايد باشد چه اينکه همه انبياء همين عقيده را آوردند، گرچه بين انبياء(عليهم السلام) در فروع جزئي برابر مقتضيات زمان و زمين يک تفاوتي هست، اما مخالفت نيست، اختلاف هست. اختلاف چيز بسيار خوبي است، اما مخالفت چيز بسيار بدي است. اين اختلاف را قرآن رحمت مي داند. اختلاف يعني يکی خليفه و جانشين ديگري باشد. فرمود: ﴿ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً﴾،[4] اختلاف شب و روز در اين است که روز خليفه شب است و شب خليفه روز. کاري که انسان در شب موفق نشد روز انجام بدهد، در روز موفق نشد شب انجام بدهد اين اختلاف يعني رفت و آمد؛ يعني يکي جانشين ديگري است؛ لذا اختلاف ليل و نهار را قرآن رحمت مي داند. آن مخالفت و روبروي هم قرار گرفتن است که بد است. اختلاف جامعه هم همينطور است که هر کدام جانشين ديگري باشند. کار نکرده ديگري را او انجام بدهد تا کاري بر زمين نماند.

به هر تقدير قرآن کريم گذشته را خوب روشن کرد فرمود به اينکه آسمان و زمين حکيمانه و عليمانه خلق شدند: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾؛[5] بعد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾[6] شما فکر نکنيد که ما شمس و قمر و اين ستاره هاي پرفروغ را با دُرّ و لؤلؤ و مرجان درست کرديم، با يک مشت دود شمس و قمر را درست کرديم. علم مي تواند کشف بکند که چگونه اين امور پيدا شده است. فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ﴾، ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا﴾[7] اين آسمان است آن زمين است، زمين را در دو روز خلق کرد؛ يعني در دو مرحله از تاريخ، آسمان را در دو روز خلق کرد؛ يعني در دو مرحله. بين آسمان و زمين را – که اين بخش در قرآن کريم بالصراحه نيامده اما آن دو قسمت است – در دو مرحله ديگر. مبدأ شفاف و روشن است. نسبت به آينده هم فرمود به اينکه شما خودتان را فراموش نکنيد، الآن بسياری از مردم غرب گرفتار خودفراموشي اند، خودشان را به تاراج گذاشته اند. هويت خودشان را حراج کرده اند. فرمود ذات اقدس الهي اينها را کيفري داد و کيفرش اين است که اينها چون خدا را فراموش کرده اند ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[8] خدا اينها را إنسا کرد يعني مبتلا به نسيان کرد؛ يعني اينها خودفراموش شدند، نمي دانند حقيقت اينها چيست! وگرنه حقيقتي که درباره قرون گذشته اظهار نظر علمي مي کند، درباره قرون آينده اظهار نظر علمي مي کند، معلوم مي شود نبشِ گذشته و آينده را زمان و زمين را زير پا دارد، نه خودش زميني است و نه خودش زماني، موجودي است مجرد. چنين موجودي مرگ ندارد، مرگ مفارقت روح از بدن است، نه زوال روح. ما هستيم که هستيم که هستيم. آينده شفاف و روشني داريم هر کاري که کرديم ثابت و روشن است. براي ما که به اذن خداي سبحان موجودی ابدي هستيم، آينده شفاف است، آينده تاريک نيست. براي ما که موحديم آينده تيره نيست، مي دانيم آغاز اين عالم و سرآغاز، انجام اين عالم و سرانجام روشن است و هيچ ابهامي در کار نيست. به تعبير جناب فردوسي:

اگر بار خارست خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيانست خود رشتهاي[9]

بنابراين تأمل و دقت و بررسي انسان درباره خودش که روح مجرد است، بسياري از مسائل را حل مي کند و سؤالها را جواب مي دهد.

در سوره مبارکه «جاثيه» فرمود حرف اينها سه ضلع دارد که هر سه ضلعش يا جهل علمي است يا جاهليت عملي: ﴿وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾،[10] همين سه حرف را الآن متأسفانه بسياري از مردم غرب دارند! مي گويند به اينکه جز طبيعت چيز ديگري نيست، يک؛ و ما هم جز زندگي و مرگ چيز ديگري نداريم! نه قبل از زندگي خبري بود، نه بعد از مرگ خبري هست، اين دو؛ ﴿وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾، غير از دنيا عالم ديگري نيست، يک؛ ﴿نَمُوتُ وَ نَحْيا﴾، دو؛ و آنکه ما را آورده و ميبرد غير از روزگار و طبيعت چيزي ديگر نيست: ﴿وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾، اين سه.

آنچه که الآن در غرب يا بين غربزده ها مطرح است همين سه امر است که در سوره مبارکه «جاثيه» ذات اقدس الهي آنها را ذکر کرده است: ﴿ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾.

بعد خداي سبحان مي فرمايد که اين چنين نيست و اينها اشتباه مي کنند؛ اولاً بايد بدانند که قبل از اينها خلقت بود؛ قبل از زمان، دهر بود، قبل از دهر، سرمد بود، اينها بيراهه مي روند و اينطور نيست که از تيرگي شروع کرده باشند. اينها ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾، طبق گمان سخن مي گويند، نه طبق علم! ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ﴾ براي همه اينها هدف است، براي همه اينها مقصد است. مرگ و زندگي در بيرون ريخته نيست که نصيب هر کسي بشود، ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ﴾[11] است، موت و حيات هم اينطور نيست که به اتفاق به انسان برسد، ﴿يُحْيي‏ وَ يُميتُ﴾[12] است. ﴿وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ﴾، فرمود اينها عالمانه سخن نمي گويند، نه از مبدأ خبر دارند، نه از مبدأساز، نه از پايان خبر دارند نه از پايان ساز. مبدأ انسان را ذات اقدس الهي تعيين کرده و مي کند. پايان انسان را ذات اقدس الهي مطرح مي کند که انسان هرگز نمي ميرد.

در سوره مبارکه «طور» و امثال ذلک، به نظام علّيت پرداختند. فرمود مگر مي شود چيزي که هستي او عين ذات او نيست، خودبخود با بخت و اتفاق و شانس به وجود بيايد و با بخت و اتفاق و شانس چيزي از بين برود؟ اگر موجودي هستي عين ذات او نبود حتماً سبب ميخواهد آن سب يقيناً خودش نيست يقيناً مثل خودش نيست، يقيناً حقيقتي است که هستي او عين ذات اوست. ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ﴾، يک؛ ﴿أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ﴾[13] دو، هردو باطل است، نه بشر بدون علت به وجود آمده، نه علت وجود آمدنِ بشر، خود بشر است بلکه ذات اقدس الهي است که اينها را انجام داده است.

مشکل اساسي بشر خودفراموشي است. اصلاً خودش را گم کرده است چون از مبدأ خودش غفلت کرده، آينده خودش را در نظر ندارد، گرفتار جاهليت شده است، اين جاهليت هم باعث بيراهه رفتن خود آدم است هم باعث بستن راه ديگران.

بنابراين الآن اگر جهان غرب به اين بي انديشد که انسان هرگز نمي ميرد و نابود نمي شود آينده اش شفاف و روشن خواهد بود. اگر به اين بي انديشد که انسان خودساخته نيست گياه خودرو نيست، از تيرگي به در مي آيد  بين دو نور حرکت مي کند. وقتي بين دو نور حرکت کرد، نه بيراهه مي رود نه راه کسي را مي بندد؛ لذا ذات اقدس الهي فرمود که اولين کار اين است که خودشان را فراموش نکنند. اينکه در جوامع روايي ما زياد آمده است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[14]‌ همين است و اگر کسي اين تازيانه الهي او را متنبّه کرد که ﴿فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾، فوراً بايد بيدار بشود و تدارک کند.

بنابراين ما اميدواريم بزرگاني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين همايش مي افزايند بيشتر روي اين جهت کار کنند که نظام بدون مبدأ فاعلي نيست. اين نظام حيرت آور عقلي، جز مبدأ علمي مبدأ ديگری ندارد. الآن تمام علوم دانشمندان ما برگرفته از نظام هستي است. اين نظام هستي عالمانه تنظيم شده است عالمانه آفريده شده است که مبدأ علمِ همه انديشوران علمي ماست. فلان شخص عالم است يعني چه؟ يعني نظم بين اين اشياء را فهميد. فلان گروه در ستاره شناسي عالم است محقق است يعني چه؟ يعني نظم علمي بين ستاره ها را فهميد. اگر کسي متخصص در کشاورزي و دامداري و در صنعت نفت و در صنعت گاز و در صنايع ديگر است، اگر کسی دانشمند است يعني چه؟ يعني نظم علمي اين اشياء را فهميد. پس يک ناظمي اينها را عالمانه تنظيم کرده است تا مشکل جهان حل بشود.

همانطوري که قرآن توانست جاهليت کهن را از بين ببرد، مي تواند جاهليت جديد را هم از بين  ببرد و ما ديگر شاهد جريان غزه و امثال غزه نباشيم. بشر با يکديگر دوستانه و برادرانه زندگي کنند تا بفهمند که اگر عدل و مِهر و گذشت و برادري و برابري بو مي داشت و معطر بود جهان معطر مي شد، چه اينکه اگر ظلم دود مي داشت جهان تيره بود. جهان که تاريک نيست، براي اين است که ظلم از آن جهت که ظلم است دود ندارد اما  اگر ظلم دود مي داشت جهان مثل جريان غزه و امثال غزه تاريک محض بود.

مجدداً مقدم همه شما را گرامي ميدارم و از دست اندکاران اين محفل عظيم و باشکوه حق شناسي ميکنيم. اميدواريم روزي اين جاهليت جديد مثل جاهليت کهنه و کهن از بين برود و نورانيت اسلام ظهور کند و همه­ ی انبياي ابراهيمي همين مطلب را آوردند؛ درست است که در فروعات جزئي اختلاف دارند، ولي وجود مبارک ابراهيم خليل همان راهي که نوح پيامبر رفت، همان راه را ادامه داد؛ لذا در قرآن فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ﴾[15]، ابراهيم همان راه نوح را رفت؛ چه اينکه ذات اقدس الهي به ما ميفرمايد شما فرزندان ابراهيم خليل هستيد، دين پدرتان را حفظ بکنيد: ﴿فاتَّبَعَوا مِلَّةَ إِبْراهيمَ﴾[16]، همه بشر، فرزندان يک پدر هستند که او پيامبر بود و انبياي بعدي هم سمَت پدري دارند، درباره حضرت ابراهيم فرمود که ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾[17]. اميدواريم که ذات اقدس الهي روزي جهان را پر از عدل و داد بکند که ما نه ظلمي بکنيم و نه ظلمي ببينيم.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

[1]. سوره آل عمران, آيه19.

[2]. سوره انفال, آيه24.

[3]. سوره انعام، آيه163.

[4]. سوره فرقان, آيه62.

[5]. سوره اعراف, آيه54؛ سوره يونس، آيه3؛ سوره هود، آيه7؛ سوره فرقان، آيه59؛ سوره سجده، آيه4؛ سوره حديد، آيه4.

[6]. سوره فصلت, آيه11.

[7]. سوره فصّلت، آيه11.

[8] . سوره حشر، آيه19.

[9]. شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.

[10]. سوره جاثيه، آيه24.

[11]. سوره ملک، آيه2.

[12]. سوره بقره، آيه258.

[13] . سوره طور، آيه25.

[14]. مصباح الشريعة، ص13؛ عوالي اللئالي, ج4, ص102.

[15]. سوره صافات، آيه83.

[16]. سوره آل عمران، آيه95.

[17]. سوره حج، آيه78.

نظر شما