شناسهٔ خبر: 66206773 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

با شاعران اسپانیا

فدریکو گارسیا لورکا

صاحب‌خبر - شعر اول: شب می‌آید پرتوهاى مهتاب به روى سندان ِ غروب می کوبند شب می‌آید و درخت ِ بزرگ خود را می‌پوشاند با واژه‌هاى آواز . شب می‌آید. اگر به دیدار من بیایى در جاده ای تاریک مرا گریه‌کنان خواهی‌یافت در زیر سپیدارهاى بزرگ آى دختر سبزه‌رو در زیر سپیدارهاى بزرگ. شعر دوم: شب نمی‌خواهد بیاید تا تو نیایی. من اما می آیم با توده آتشینی از کژدم‌ها بر شقیقه‌ام. تو نیز خواهی آمد با زبانی سوزان از باران نمک. روز نمی‌خواهد بیاید تا تو نیایی. من اما می آیم و میخک‌های جویده را برای غوک‌ها خواهم آورد. نه روز و نه شب نمی‌خواهند که بیایند تا همواره من از اشتیاق تو بسوزم و بسوزی تو از اشتیاق من. شعر سوم: روزهایم چه سخت می گذرند هیچ آتشی دیگر گرمم نمی کند خورشید دیگر به رویم لبخند نمی زند همه چیز پوچ و بیهوده است همه چیز سرد و بی روح است ستارگان مهربان هم با ناامیدی به من نگاه می کنند دقیقا از روزی که فهمیدم عشق نیز از میان رفتنی است

نظر شما