عصر ایران ؛ صادق آبسالان (دکترای جامعه شناسی) _ واقعیت اگرچه وضوح و عینیت دارد، اما فهم اش آن گونه که تصور می شود چندان آسان نیست. واقعیت با واسطه یا میانجی گری زبان نامیده می شود. هر نامیدنی یک نوع مداخله ارزش گذارانه است، از این رو نمی تواند خنثی باشد. این که چه گفتاری روی یک واقعیت سوار شود، پیامدهای کرداری منحصر به خود دارد. در هر کدام از این نامیدن ها معمولا لایه ای از واقعیت "رویت پذیر" و لایه ای دیگر "رویت ناپذیر" می شود.
طی چند روز گذشته، واقعیت انتخابات ۱۴۰۲ به گونه های مختلف به گفتار درآمد. دو گونه روایت، بیشتر از همه، گفتارهای موجود را نمایندگی می کرد. عده ای آن را "سیلی یا دژ مستحکم ۲۵ میلیونی نامیدند" ، اما روایت دیگر، "غیبت ۳۶ میلیون واجد شرایط در پای صندوق رای" را بازنمای درستی از واقعیت موجود می دانست. این که کدام یک از این روایت ها "اعتبار" بیشتری دارد موضوع این یادداشت نیست. مسلم است هر گروه یا جریان سیاسی، گفتار مطلوب خود را بر واقعه مورد نظر سوار کند.
آن چه حائز اهمیت است، و این یادداشت سعی در جستارگشایی آن دارد، فهم "حاکمیت" یا قوه عاقله نظام سیاسی از واقعیت موجود است. این که برای حاکمیت مشارکت ۲۵ میلیون نفر از اهمیت بیشتری برخوردار است یا عدم مشارکت ۳۶ میلیون واجد شرایط، قضیه بسیار متفاوت است. پذیرش هر کدام از این روایت ها لاجرم نظام کرداری/سیاستی منحصر به خود به دنبال دارد. اگر برای حاکمیت وجه عدم مشارکت قریب به ۶۰ در صد واجدان شرایط مهم باشد مسلما باید به سمت اصلاح رویه ها، سیاست ها و قواعدی برود که ریشه چنین نارضایتی را فراهم کرده است. اما برعکس آن نیز ممکن است.
حاکمیت می تواند با "باژگون خوانی" نتیجه انتخابات پیام اصلی کاهش مشارکت را نادیده بگیرد. اینجا نقطه بحرانی مساله است و آن گاه احتمالا باید انتظار داشت در بر پاشنه سیاست های قبلی بچرخد. البته حالت سومی نیز محتمل است و آن اینکه، عکس العمل حاکمیت ظاهر و باطن متفاوت داشته باشد. در ظاهر قایل به پیروزی باشد، اما به طور ضمنی، نگران نارضایتی موجود و به تبع آن در صدد تبیین راهکارهای لازم برای حل مساله باشد. اگر فرض سوم درست باشد آن گاه توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است:
۱. حاکمیت به مثابه پزشکی حاذق باید از کنار کوچکترین نشانه هایی که دلالت بر بیماری دارد، نگذرد. تفسیر پاتولوژی (آسیب شناسی) جامعه ایران طی سه مرتبه (انتخابات ۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲) علائم یک بیماری را تکرار کرده است، این نشانه خوبی نیست؛ باید قبل از "متاستاز"، به فکر علاج بود.
۲. ایران یک جامعه ۸۵ میلیونی با سطح بالایی از تنوع و تکثر است. هر نسخه ای که برای سیاست ورزی و حکمرانی پیچیده میشود باید بتواند این تفاوت ها و تنوع ها را لحاظ کند. نظام حکمرانی که در قبال "تفاوت" منصف نباشد نمیتواند انسجام و همدلی در جامعه ایجاد کند.
۳. سیاست به یک تعبیری یعنی "رخنه کردن آرام و قدرتمند در دل صخره سخت". این صخره سخت همان جامعه ناایستا و سیال است. هنر حکومت تنظیم عقلایی رابطه خود با این جامعه سیال است. حکومت عارض بر جامعه است. جامعه قبل از حکومت و پیشاپیش آن وجود داشته است. بدین ترتیب این جامعه است که اصالت دارد و نظام های حکمرانی باید همواره در پی رضایت حداکثری آن باشند.
۴. "دینامیک" جامعه بسیار پیچیده تر از آن است که بتوان آنرا با یک تفکر محدود و مهندسی شده اداره کرد. هر الگوی حکمرانی یکسویه و یکنواختی خیلی زود به "پارادوکس" می انجامد؛ باید همواره به منطقی که ورای عملکرد مردم است توجه کرد.
۵. هر رابطه قدرتی، از هر نوع و در هر سطحی، اعم سکولار، دینی، دموکراتیک و ... فی نفسه نه خوب است و نه بد؛ مهم این است که چگونه اثرهای یک رابطه قدرت را "محدود" کنیم تا منفعت آن به جامعه در وجه کثیر آن برسد. قدرتی که محدود نشود نمیتواند خیر و منفعت عمومی داشته باشد.
۶. اگر بپذیریم که بخشی از بحران های کنونی و نارضایتی موجود ریشه در عملکرد نامطلوب قدرت نهادینه ی "دولتی" دارد، پس راه حل های آن برای برون رفت از چالش ها، نمی تواند راهگشا باشد. در چنین شرایطی باید فرصت را برای "پادقدرت ها" فراهم و به کنش های "مدنی/صنفی" اجازه ابراز وجود داد. چیزی که متاسفانه در سالیان اخیر شاهد افول نقش آن هستیم.
۷. و بالاخره اینکه، واقعیت هیچ وقت مجذوب و مرعوب "علم"، "ایدئولوژی" و مواردی از این قبیل نمیشود. واقعیت امر و نهی نمی پذیرد و تبعیض نمی گذارد. "لویی پانزدهم" در بحبوحه شیوع "آبله" واقعیت را نادیده گرفت و تن به آبله کوبی نداد؛ از این رو آبله گرفت و جان داد. واقعیت به آسانی تسلیم نمیشود، پس نباید در مواجهه با آن "بی احتیاط" یا "سر به هوا" بود. چالش هایی که حدود یک دهه است مردم جامعه ما را آزار میدهد، امری به غایت واقعی هستند. فهم و حل مسایل موجود، بدون پشتوانه اکثریت جامعه ممکن نیست.
نظرات کاربران