حامد حجازی-رجانیوز: پس از طوفانالاقصی و رشادت مجاهدان فلسطینی در مبارزه با رژیم صهیونیستی، مقاومت برگ برندهی دیگری را از سرزمین سبا رو کرد؛ یمنیها در معادلهای که یک طرف آن اسرائیل و آمریکا قرار داشتند، وظیفهی خود را به بهترین شکل ممکن در حمایت از مردم فلسطین ایفا کرد.
مجاهدان یمنی با رشادت و جسارتی مثالزدنی، راه را بر شناورهایی که عازم اسرائیل بودند، بسته و از این طریق قدم بزرگی در محاصره اقتصادی رژیم صهیونیستی برداشتند. شدت تاثیر این اتفاق به حدی بالا بود که آمریکا و معدود متحدان اروپاییاش، سعی کردند تا با تهدید یمنیها، از اقدامات آتی آنها جلوگیری کرده و نهایتا رژیم را از باتلاقی که در پهنه دریای سرخ گرفتار شده، برهانند؛ اما هیچ یک از حربههایشان به سرانجام نرسید و یمن، استوار و جسور اعلام کرد، مادامی که محاصره فلسطین از سوی اسرائیلیها ادامه داشته باشد، تغییری در معادله دریای سرخ رخ نخواهد داد.
در شرایطی که شیوخ کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با ثروتهای نفتی بادآوردهشان عاجز از برداشتن قدمی مثبت برای مردم فلسطینند، این یمنیها بودند که تمام داشتههایشان را برای حمایت از اسلام و مظلومان فلسطینی به کار بستند؛ آن هم در موقعیتی که خود با مشکلات و معضلاتی دست و پنجه نرم میکنند که از جنگ نه سالهشان با عربستان سعودی بر جای مانده است.
در چنین شرایطی انسان یمنی و آنچه که وی را به مثابه یک مجاهد جسور و نترس مینمایاند، امری است که در قالب یک سوژه قابل پرداخت خواهد بود و از همین طریق مطالعه تاریخ و مصادیق اجتماعی یمن را نیز الزامی میکند.
از همین رو رجانیوز در سلسله گزارشهای انسان یمنی به بررسی تاریخ یمن، پیوستن به اسلام، نقش تشیع در بافت اجتماعی یمن، ساخت سیاسی این کشور در آغاز سده نوزدهم میلادی، موقعیت یمن در جریان بیداری اسلامی، جنگ داخلی و دخالت مستقیم عربستان سعودی که منجر به حمله همهجانبه این کشور شد و نهایتا تحلیل تحرکات بدیع نیروهای یمنی در حمایت از مقاومت فلسطینی، خواهد پرداخت.
در ادامه بخش چهارم این مطلب پیرامون نحوه شکلگیری انصاراللّه یمن، رهبری و شهادت حسین بدرالدین حوثی و مقدمات شکلگیری بیداری اسلامی در یمن را مشاهده خواهید کرد.
به گزارش رجانیوز؛ موج بیداری اسلامی از تونس آغاز میشود و یکی یکی کشورهای منطقه را در مینوردد و از مصر و لیبی و کشورهای عربی و آفریقایی عبور میکند و نهایتاً به یمن میرسد. میتوان گفت که علت به وجود آمدن این موج در یمن هم مانند سایر کشورهای عربی و آفریقایی، ناشی از فقر و فساد و تبعیض و شکاف بین حاکمیت و مردم و بحران مشروعیتی است که به دلیل انحصاری بودن قدرت در دست حاکمان پدید آمده بود.
قذافی کمترین بهائی به دموکراسی نمیداد و آزادیها را بهشدت سرکوب میکرد و همانقدر که در مورد مردم سیاستهای اقتصادی انقباضی را اعمال میکرد، برای خودش بهشدت انبساطی عمل میکرد. اما علی عبدالله صالح این گونه نبود و در سخنرانیهایش مرتباً وعده دموکراسی میداد و ظاهراً هم کارهایی میکرد و تشکیلاتی را هم به راه انداخته بود. از جمله اقداماتی که وی انجام داد و در سپهر سیاسی یمن بسیار شبیه به کاری بود که محمدرضا پهلوی انجام داد؛ تبدیل حزب کنگره (مؤتمر) به یگانه حزب موجود در یمن بود. او قبل از بیداری اسلامی تمام احزاب و تشکلها را در حزب کنگره ادغام کرد؛ چیزی شبیه به حزب رستاخیز در دوره قبل از انقلاب.
او علی الظاهر وعده دموکراسی و تغییر میداد؛ دست به اصلاحات اقتصادی و توسعههای زیرساختی میزد؛ شبکۀ راهها را توسعه و گسترش میداد و کارهای زیربنائی میکرد؛ اما خدعه و نیرنگ، جزء لاینفک شخصیت او بود.
در همین بحبوحه، موج بیداری شدت گرفت و طرفداران انصاراللّه که تا قبل از این پایگاه و مرکزشان استان صعده در مناطق کوهستانی شمال یمن بود، به منظور اعتراض به سمت صنعا، پایتخت یمن حرکت و در اطراف کاخ ریاست جمهوری تحصن کردند.
انصاراللّه چگونه به وجود آمد؟
حرکت انصارالله توسط یک استاد قرآن به نام حسین بدرالدین به وجود آمد. تاریخهای مختلفی برای ولادت او ذکر شده که سالهای ۱۹۵۶، ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ را گفتهاند. ایشان در اواخر دهه ۶۰ میلادی در صعده در یک خانواده اهل علم و از یک پدر فقیه به نام بدرالدین به دنیا آمد.
شهید حسین بدرالدین شخصیت جالبی داشت. او در ابتدای جوانی بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. وی در همین بین بهشدت شیفته شخصیت امام خمینی (ره) شد. در دهه ۶۰ به همراه شوهر خواهرش به ایران سفر کرد و ۲۰-۱۰ روزی در ایران ماند و با عدهای از شخصیتهای ایرانی و عراقی دیدار کرد و بسیار ترغیب شد که به سپاه بدر بپیوندد. سپاه بدر متشکل از نیروهای عراقی مخالف حزب بعث و رژیم صدام و مقیم ایران بود که علیه صدام میجنگیدند. ایشان بهشدت تحت تأثیر انقلاب اسلامی و امام بود.
شهید سید حسین بدرالدین حوثی
یک بار در جمع برادران انصاراللّه یمنی بودم. وقت نماز شد. به این دوستان گفتم: موافقید نماز بخوانیم؟ گفتند : بله، ولی مگر شما با ما نماز میخوانید؟ گفتم: مشکلی نیست. فقه ما اجازه میدهد با شما نماز جماعت بخوانیم. گفتند: پس شما برو جلو بایست. گفتم: نه. در آموزههای دینی و در مذهب ما مستحب است که میهمان به میزبان اقتدا کند. یعنی میزبان، امام جماعت باشد و میهمان پشت سر او بایستد و نماز بخواند. این حرف من خیلی برایشان جالب بود. مهر همراه من نبود و آنها هم زیدی بودند و در فقهشان الزامی وجود ندارد که به مهر سجده کنند. زیدیها در مناسک و آداب دینی تقریباً به فقه اهل سنت و ظواهر فقه شافعی عمل میکنند.
من به این طرف و آن طرف نگاه کردم و مهری چیزی پیدا نکردم که روی آن سجده کنم؛ لذا یک تکه دستمال کاغذی را در محل سجده پیشانی گذاشتم و پشت سر آنها نماز خواندم. نمازم که تمام شد، دوستی که خیلی هم آدم فرهیخته و باسواد و با معلوماتی بود، تنها که شدیم گفت از شما سئوالی دارم. گفتم: بفرمائید. پرسید: چرا در محل سجده پیشانی دستمال کاغذی گذاشتی؟ وسواس داری و تصور میکنی زمین کثیف است؟ گفتم: نه. پرسید: پس چرا این کار را میکنی؟ گفتم: در فقه ما موضع سجده باید وجهالارض یعنی باید از مواد طبیعی و ارگانیک باشد، یعنی غیر منسوج، غیر مصنوع و غیر مأکول باشد و خوردنی، ساخته و بافته دست بشر نباشد و از چیزهای طبیعی باشد و شکلش را از دست نداده باشد. به فکر فرو رفت و مدتی تأمل کرد. سپس گفت: عجب! پرسیدم: چه شده؟ گفت: خیلی جالب است. سید حسین همیشه به ما توصیه میکرد که سعی کنید بیشتر در فضای باز و کوه و دشت و دمن نماز بخوانید. چون آنها روی موکت و فرش سجده میکردند. میگفت روی خاک و سبزه نماز بخوانید. خواهید دید که به شما روح و حس دیگری میدهد. حس ارتباط با خالق و آرامش و سکینه به شما دست میدهد.
این جمله ایشان خیلی برای من جالب بود، چون در باره شهید بدرالدین صحبتهای مختلفی هست. در یمن جریانهای مختلفی وجود دارند و بهشدت هم نسبت به عربیت و ملیتشان تعصب دارند. فتوت و کلهشقی و مقاومت در برابر بیگانگان در ژن یمنیهاست و فرقی نمیکند چه کسی باشد. نسبت به عِرض و کیانشان تعصب دارند. این طور به ذهن خطور میکند که شاید حسین بدرالدین به واسطه اینکه نمیخواست به او برچسب عامل بیگانه و عامل ایران بودن و تهمتهایی بخورد که گهگاه کشورهای مرتجع عربی به نیروهای مقاومت میزنند، شیعه بوده، اما این موضوع را پنهان میکرده است.
اقوال مختلفی درباره ایشان هست. برخی گفتهاند که ایشان شیعه بوده و بعضیها گفتهاند که به تشیع گرایش داشته است. تفاوت بین شیعه زیدیه و امامیه این است که زیدیه به عصمت امام و محدود بودن امام در ۱۲ نفر و مهدویت چندان قائل نیستند، ولی میگویند شهید حسین این طور نبوده و به همه اینها اعتقاد داشته است.
تصویر شهید حسین بدرالدین حوثی در سفر به ایران
به هر حال وی وقتی از ایران برمیگردد، قلب و فکرش مالامال از ارادت و تبعیت از امام و انقلاب است و در مسجد الهادی مرّان در یمن در وصف امام خمینی (ره) و در تبیین شخصیت ایشان چندین سخنرانی غرّا ایراد میکند و میگوید که امام خمینی یک فقیه و عالم مستجابالدعوه است و هر کسی که به ایشان توهین یا بیاعتنائی و یا با ایشان دشمنی کند، به گمراهی و نابودی کشیده میشود. هم خود ایشان و هم پدرشان، علامه بدرالدین امام را با لقب امام میشناختند.
ایشان وقتی از ایران برمیگردد، در آن فضای باز سیاسی به وجود آمده و حاصل از اصلاحات ۱۹۹۰ به بعد، به همراه پدرش و چند تن از علمای شافعی، حزب الحق را پایهریزی میکنند. از ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ ایشان با عضویت در حزبالحق نماینده پارلمان هم میشود.
در غائلهای که علی عبدلله صالح سعی میکند علمای زیدیه را علیه حزب سوسیالیست جنوب بشوراند و برای قلع و قمع سوسیالیستها حکم تکفیرشان را از علما بگیرد، شهید حسین بدرالدین و پدر مرحومش، علامه بدرالدین، این عمل را اقدامی ناجوانمردانه و یک خدعه کثیف میدانند و از پیوستن به این خیانت سر باز میزنند؛ مجلس را ترک میکنند؛ از صنعا خارج میشوند و به صعده برمیگردند؛ در حالی که علی عبدالله صالح برای اینکه بتواند مشروعیت حکومت خود را حفظ کند و مجلس را برای انجام پاکسازی سیاسی و تشکیلاتی با خود همراه نگه دارد حکم کرده بود که هیچ یک از نمایندگان پارلمان حق خروج از پارلمان و صنعا را ندارند.
علامه سید بدرالدین حوثی، رهبر معنوی جنبش انصاراللّه و پدر حسین و عبدالملک حوثی
ایشان در سال ۱۹۹۷ که از مجلس خارج میشود، دیگر برای دوره بعد هم کاندید نمیشود. در درون حزب الحق هم اختلافاتی پیش میآید که باعث میشوند حسین و پدرش به همراه سه هزار نفر از طرفدارانشان دسته جمعی حزب الحق را ترک کنند و به گروه تازه تأسیس «الشباب المؤمن» (در فارسی انجمن جوانان مؤمن) که برادر شهید حسین راهاندازی کرده بود بپیوندند .
وی علی الظاهر کلاً انزوا اختیار و وانمود میکند که کار سیاسی انجام نمیدهد. فعالیت گروه شباب المؤمن هم ظاهراً کار فرهنگی و آموزش و قرائت قرآن و مفاهیم قرآنی با هدف تقابل با هجوم تفکرات و رشحاتی از تفکر وهابی است که جوانان زیدی و جوانهای صعده را تهدید میکرد. ایشان در این فاصله سفرهایی هم به مصر میکند و به سودان میرود و درسش را ادامه میدهد و کارشناسی ارشدش را در سودان میگیرد و مجدداً به ایران سفر میکند.
بعد از اینکه علی عبدالله صالح حساب حزب کمونیست را تسویه کرد و قدرت مطلقالعنان را در دست گرفت، برای ترور علامه بدرالدین، پدر حسین تلاش کرد و دستور داد با آر.پی.جی اتاق او در خانهاش را هدف قرار بدهند. علامه بدرالدین چون جانش در خطر بود، یمن را ترک کرد و به عربستان رفت. در آن دوره ملک فهد حاکم عربستان بود. عربستان بیش از دو روز به او اجازه اقامت نداد، لذا او از آنجا به سوریه رفت و بعد به ایران آمد و یک سال در آنجا ماند.
حسین و برادرش عبدالملک برادر ناتنی هستند از دو مادر. مادر عبدالملک در صعده بیمار میشود و حسین برای آوردن پدرش به ایران میرود و او را متقاعد میکند که برگردد. در این فاصله یعنی در اواخر دهه ۹۰، دولت علی عبدالله صالح به شیوه اطلاعاتی و پلیسی خود ادامه میدهد تا اینکه حوادث ۱۱ سپتامبر پیش میآید و آمریکا به بهانه مبارزه با بنیادگرائی اسلامی و اسلامگرائی در منطقه غرب آسیا، به افغانستان و عراق لشکرکشی میکند و آن فجایع را به بار میآورد.
شهید حسین بدرالدین سکوت را جایز نمیداند و طی یک نطق پر شور و پر حرارت، شعار معروف انصاراللّه را که به آن سرخه میگویند، یعنی «الله اكبر الموت لأمريكا الموت لإسرائيل اللعنة على اليهود النصر للإسلام» را برای اولین بار اعلام میکند که بسیار مورد استقبال مخاطبین قرار میگیرد و تقریباً بین نیروهای طرفدار شهید حسین بدرالدین همه گیر میشود.
در سال ۲۰۰۴ انجمن شباب المؤمن به انصاراللّه تغییر نام داده و تبدیل به حرکت یا جنبش انصاراللّه میشود؛ یعنی بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر به فاز سیاسی میرود، ولی این بار رادیکالتر و شاید هم متأثر از حزباللّه لبنان، اسم هموزنی با حزباللّه به نام انصاراللّه را انتخاب و این جنبش تحت آموزههای امام خمینی(ره) اعلام وجود میکند.
در همین حول و حوش است که علی عبدالله صالح در زمان جورج بوش به آمریکا سفر میکند. در آنجا او را خیلی تحویل میگیرند و او با ویلیام تنسی و بسیاری از سیاستمداران آمریکا و رئیس سیا دیدار میکند و با زیرکی و رندی مبلغ قابل توجه ۶۰ میلیارد دلار از آمریکا کمک مالی میگیرد؛ منتها این موضوع هیچ گاه رسماً اعلام نمیشود.
دیدار علی عبدالله صالح با جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا
ظاهراً در واشنگتن بین صالح و بوش توافقی صورت میگیرد و علی عبدالله صالح چند روز پس از برگشت به یمن، به بهانه اینکه انصاراللّه حق ندارد این شعار را سر بدهد، چون روابط خارجی یمن دچار خدشه میشود و به دیپلماسی کشور صدمه میرسد، علی محسن الاحمر، فرمانده سپاه یمن را برای سرکوب حرکت انصاراللّه اعزام میکند. معروف است که آمریکائیها ده دوازده تن از مستشاران خود را میفرستند و اتاق عملیات این جنگ به دست آمریکائیها اداره میشود. همین را امروز درباره جنگ غزه هم میگویند.
شهید حسین بدرالدین تقریباً ۸۰ روز مقاومت میکند و نهایتاً در شمال یمن محاصره میشود. به قولی در یک نبرد تن به تن به شهادت میرسد و به قولی دیگر در حالی که به شدت زخمی بوده، به او امان میدهند و میگویند که تسلیم شود، ولی بهمحض اینکه تسلیم میشود، او را به شهادت میرسانند. دولت علی عبدالله صالح تا ۹ سال از تحویل جنازه او به خانوادهاش سر باز زد. گمانم سرانجام در سال ۲۰۱۳ بود که پیکر او بعد از ۹ سال تحویل داده شد و تشییع جنازه میلیونی باشکوهی هم برگزار و مقبره بسیار زیبائی با یک گنبد فیروزهای برایش ساخته شد و امروز در واقع شهید حسین بدرالدین تبدیل به امامزاده شده است.
بعد از حسین بدرالدین، جناب سید عبدالملک بدرالدین، برادر ناتنی حسین بدرالدین، رهبری انصاراللّه را به عهده میگیرد.
انتهای پیام/