روایت ابطحی از مواجهه با نسل Z ، سر بی کلاه عمرانخان و عماد؛ شهریار شعر خراسان
صاحبخبر - محمدعلی ابطحی از چهره هایی است که این روزها در اینستاگرام و ایکس حضوری فعال دارد و در انتخابات سال 1400 یکی از افراد همیشه حاضر در کلاب هاوس بود. ابطحی گرچه در 8 سال دوران ریاست جمهوری خاتمی در کنار رئیس جمهور اصلاحات بوده اما بیشتر از این که به عنوان اصلاح طلب شناخته شود، او را با حواشی که دور و بر اوست، می شناسیم. او یک روحانی اصلاح طلب مشهدی است که از قضا خواهر زاده شهید هاشمی نژاد هم هست که در 22 سالگی مسئول رادیو ایران می شود. ابطحی پیش از این گفته بوده که برای روحانیشدن به درگاه امام رضا نذر و نیاز کرده و در دهه90 رو به نوشتن رمان آورده و چند کتاب منتشر کرده و تعدادی هم در دست انتشار دارد.او همچنین معتقد است که برای مشارکت مردم در انتخابات بهترین کار این است که مجلس در راس امور قرار گیرد. برای این که با این چهره شناخته شده 64 ساله دنیای سیاست و البته فضای مجازی بیشتر آشنا شویم، با او در دفتر روزنامه قرار گذاشتیم که نتیجه این گفت و گو را در ادامه می خوانید. برای اولین سوال خودتان بفرمایید: محمدعلی ابطحی در این 64 سال زندگی که بود؛ چه کرد و چه خواهد کرد؟ من دورههای مختلفی در زندگی داشته ام با عناوین مختلف. اما اگر از ابتدای زندگی بخواهم شروع کنم باید بگویم در یک خانواده مذهبی شناخته شده به دنیا آمدم. پدرم روحانی شناخته شده ای بود و دایی ام شهید هاشمی نژاد از روحانیون تاثیرگذار مشهد بود و به همین دلیل من هم به حلقه اول انقلابیون در مشهد وصل بودم. در نوجوانی پیوسته در جریانات انقلابی حضور داشتم و به دلیل ارتباط فامیلی که با شهید هاشمی نژاد داشتم مرتب خدمت آیت ا... خامنه ای و مرحوم طبسی رفت و آمد داشتم. در دوران انقلاب خیلی فعال بودم و حتی عکس هایی از شعار دادن هایم در پشت ماشین های شعار در قبل از پیروزی انقلاب دارم. بعد از انقلاب هم به دلایلی که بعدا توضیح می دهم، در صدا و سیما مشغول شدم تا این که در سال 1367 معاون برون مرزی صدا و سیما شدم. بعد از آن معاونت امور بین الملل وزارت فرهنگ و ارشاد به من واگذار شد. در سال 1373 نماینده صدا و سیما در بیروت شدم و بعد هم در دولت سید محمدخاتمی سمت های مختلفی از جمله مسئول دفتر ریاست جمهور، معاون حقوقی و پارلمانی و مشاور آقای خاتمی بوده ام. این روزها که در ایام چهل و پنجمین سالگرد جشن پیروزی انقلاب قرار داریم کمی از خاطرات تان از آن دوران بگویید. یادم است قبل از انقلاب ماشین تحریر مربوط به مرکز دینی پدرم را یواشکی و بدون اطلاع ایشان برداشته و در اختیار یک گروه چریکی قراردادم تا اعلامیه های انقلابی چاپ کنند. آن روزها شهید هاشمی نژاد در زندان ساواک بود و من شب ها خانه عمه ام می خوابیدم؛ چند روزی از گم شدن ماشین تحریر گذشته بود که یک روز پدرم به خانه عمه ام زنگ زد و گفت که ساواک احضارش کرده و خواسته اند که من را هم با خود ببرد. به آن جا که رسیدیم متوجه شدم که یکی از بچه های آن گروه را گرفته اند و حسابی کتکش زدند و او هم من را لو داده بود ولی به خاطر این که سنم کم بود، من را نگه نداشتند. یک خاطره دیگر این که سال 1356 آقای محمدی گیلانی، شهید هاشمی نژاد را برای سخنرانی به رودسر دعوت کردند که شهید هاشمی نژاد به دلایلی نتوانستند به آن جا بروند و من که در آن روزها 18 ساله بودم به جای ایشان رفتم و در لنگرود سخنرانی با هیجانی کردم و این بار ساواک دستگیرم کرد و تا شهریور در زندان بودم. چه شد که وارد صدا و سیما شدید؟ در اوایل انقلاب یکی از بچه های مبارز و انقلابی پیشنهاد داد که برنامه ریزی کنیم تا در رادیو حضور بیشتری داشته باشیم و به من پیشنهاد شد که برای این منظور وارد رادیو و تلویزیون مشهد شوم. دلیل پیشنهاد دوستان هم این بود که من قبل از انقلاب دوربین «سوپرمن» داشتم و فیلم می گرفتم و کمی هم قرتی بودم و همین باعث شد که من وارد رادیو و تلویزیون شوم و برای رادیو و تلویزیون مشهد متن می نوشتم. بعد از شهادت شهید هاشمی نژاد که محضر امام(ره) رسیدیم، به امام گفتم که من چند سالی هست که در رادیو و تلویزیونم و می خواهم به درس و مشقم برسم که ایشان موافقت کردند. 6 ماه از حضورم در قم می گذشت که آقای هاشمی رئیس وقت رادیو و تلویزیون تماس گرفت و گفت که برای راه اندازی رادیو و تلویزیون بوشهر و رسیدگی به رادیو و تلویزیون شیراز دوباره وارد عرصه شوم. بعد از آن هم اختلافاتی در رادیو و تلویزیون به وجود آمد که باعث شد شورای سرپرستی که شامل آقایان حسن روحانی، علی جنتی و مرحوم دعاگو بود، محمد هاشمی را ازریاست رادیو و تلویزیون عزل کنند و آقای محمدجواد لاریجانی را به عنوان رئیس جدید انتخاب کنند اما بعد از مخالفت امام از این تصمیم، دوباره محمد هاشمی به سر کار خود برگشت و چون رادیو مرکز مخالفان هاشمی بود، من به عنوان مدیر رادیو ایران انتخاب شدم. خود آقای هاشمی دلیل انتخاب من برای رادیو ایران را روابط خوب من با دفتر امام و آیت ا... خامنه ای عنوان کرد و همین شد که 6 سال در رادیو ماندگار شدم. چه شد که بعد از رادیو و تلویزیون وارد دولت شدید؟ در دورانی که به عنوان معاون برون مرزی صدا و سیما مشغول بودم، آقای خاتمی که وزیر ارشاد بود، تماس گرفت که به عنوان معاون بین الملل به وزارت بروم. قبل از من آقای تاج زاده این سمت را به عهده داشت ولی به دلیل اختلافی که بین خاتمی و تاج زاده اتفاق افتاده بود، تاج زاده از سمتش استعفا کرده بود و همین موضوع باعث شد وارد دولت شوم. البته بعد از این که آقای خاتمی از ارشاد رفت و آقای علی لاریجانی وزیر شدند، دوباره به صدا و سیما برگشتم و شدم مشاور مدیر عامل، چون کارمند رادیو وتلویزیون بودم و بازنشسته همان جایم. یک سال از برگشت من به رادیو و تلویزیون بیشتر نگذشته بود که آقای لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیما شد و به پیشنهاد خودم به عنوان نماینده صدا و سیما در بیروت مشغول شدم. همان دوران یعنی بهمن سال 1375 یک ماه آقای خاتمی به بیروت آمد و صحبت درباره حضور ایشان در انتخابات مطرح شد و با پیروزی خاتمی در انتخابات وارد حوزه ریاست جمهوری شدم. آیا بخشی از زندگی تان مانده که چیزی درباره اش نگفته باشید؟ درباره سال 1388 دوست ندارم حرف بزنم به خاطر این که معتقدم کار اشتباهی اتفاق افتاد. کار اشتباهی که به کل کشور ضربه زد و من آن نقطه از زندگی ام را نقطه قوتم نمی دانم و اتفاق خیلی بدی بود که دوست ندارم درباره اش حرف بزنم. خب از زندگی تان در دهه90 و دوران بازنشستگی هم بگویید. زندگی من به قبل از سال 88 و بعد از آن تقسیم می شود. بعد از ماجراهای سال 1388 به کمک تراپیست ها توانستم خودم را سرپا نگه دارم. در مجموع با این که در دهه های مختلف عمرم خیلی پرکار بودم اما در این دهه از خودم خیلی بیشتر رضایت دارم چون در حوزه فرهنگ و هنر فعالیتم بیشتر شد. به توصیه تراپیست ها به خواندن رمان روآوردم و تقریبا تمامی فیلم های معروف و شناخته شده را دیده ام و در حال حاضر حتما شبی یک قسمت سریال خارجی می بینم. بعدش هم به کلاس رمان نویسی رفتم و چند رمان هم نوشته ام. کرونا هم باعث شد به فضای مجازی بیشتر مراجعه کنم و در این فضا هم مشغول شوم. شما پیش از این هم به طور جدی وبلاگ نویس بودید؟ بله، من یکی از اولین آدم هایی در کشور بودم که به فضای مجازی ورود کردم و از سال ۸۲ تا ۸۸ یکسره بدون یک روز تعطیلی وبلاگ نوشتم. بعدش هم در فیسبوک رفتم و به خاطر فیلتر در پلتفرم های مختلف حضور پیدا کردم و یک فعال فضای مجازی به حساب می آیم. به نظر محمدعلی ابطحی اهل فضای مجازی که روزگاری از مسئولان کشور بوده آیا آدم های انقلابی دهه های50 و 60 با آن همه تجربه دوران التهاب، جنگ و بازسازی، حرف جدیدی برای نسل دهه های 80 و 90 دارند؟ اصلیترین حرفی که به نسل Z و نسل جلوتر از آن ها نسل Y ها که بومی فضای مجازی اند، باید زد این است که دل بکنند از این که راهکار زندگی شان را از ما بخواهند البته عملا هم این اتفاق افتاده و می بینیم که نسل جدید به دنبال راهکار دادن ما نیست چون امکانات و ارتباطاتی که در اختیار نسل جدید از دوران متوسطه اول هست، خیلی بیشتر از اطلاعات مورد نیازشان است. در حال حاضر ما در حال گذار هستیم از مدیرانی که به نوعی غافلگیر شده و در واقع خیال می کنند مدیریت خوبی دارند به دوران دیجیتال. البته لازم به انکار نسل گذشته نیست چون هر دوره مقتضیات خودش را دارد. کاش مدیران فعلی موضوع دوره گذار را زودتر و بیشتر درک کنند چون همین نبود درک باعث شده مسئولان ادبیات نسل جدید را نفهمند و نسل جدید ادبیات حکومت را، به نوعی که حتی آن ها نمی توانند موضوعات یکدیگر را ترجمه کنند و همین باعث متشنج و امنیتی شدن هر اتفاقی می شود. طبق گفته شما نسل دهه ۷۰ و ۸۰ حاکمیت را درک نمی کند و حاکمیت نسل جدید را، به نظر شما برای ایجاد درک مشترک بین حاکمیت و نسل جدید، مسئولان چه باید بکنند؟ باید مسئولیت را به جوان ترها داد. در اول انقلاب من 22 سالم بود که مدیر رادیو بودم. در همان دوران به جز حضرت امام بزرگ ترهای ما حداکثر 47 سال داشتند. اما همچنان همان اول انقلابی ها بر سرکارند و جوان ترها جایی در بین مسئولان ندارند در حالی که نسل 22 ساله حالا خیلی بیشتر از 22 ساله زمان ما مسائل را تجزیه و تحلیل می کند اما در این میان به سد مدیران گذشته برخورد کرده است به همین دلیل وارد بحران می شود. البته شاید اگر حکومت هم درها را باز بگذارد کسی از نسل جدید دوست نداشته باشد مسئولیت قبول کند چون سبک زندگی ها در این نسل عوض شده است. در همین کافه های تهران و مشهد را نگاه کنید، بسیار آدم های نخبه ای را می بینید که چون نمی خواهند سبک زندگی شان را تغییر دهند یا مجبور به ریاکاری در سبک زندگی شان شوند، حاضر به پذیرفتن مسئولیت های دولتی و مدیریتی نیستند و البته مدیریت حاکم هم هیچ وقت تلاش نمی کند تا به سبک زندگی افراد کار نداشته باشد و از ظرفیت های فرد نخبه استفاده کند و همین نبود توجه باعث مهاجرت نخبه ها به دیگر کشورها می شود. البته این شکل زندگی به معنای نفی دین نیست یعنی شما در نسل مهاجرت کرده خارج می بینی بعضی ها در مسائل دینی از خیلی افراد جلوتر و جدی ترند. ببینید مثلا درباره همین حجاب واقعا خیلی ها معتقد به بی حجابی نیستند اما وقتی انگشت می کنید در چشم مردم و آن ها حس می کنند حکومت می خواهد در مسائل عادی زندگی آن ها هم دخالت کند، به رویارویی رومی آورند تا جایی که حتی برخی از روشنفکران داخلی برای رویارویی با حکومت از اسرائیل حاضرند حمایت کنند، اتفاقی که در پیش از انقلاب کار ارتجاعی و خیلی زشتی به حساب می آمد. به نظر محمد علی ابطحی که یک فرد رسانه ای است، نقش رسانه ها در ایجاد درک مشترک بین حاکمیت با نسل جدید و ایجاد امید در جامعه چیست؟ به نظر من مهم ترین کار رسانه پیداکردن مخاطب است. به طور مثال در حال حاضر رادیو و تلویزیون حق ندارد برنامه ای را که شنونده و بیننده ندارد، پخش کند چون مخاطب داشتن رسانه، اصل است البته این بدان معنی نیست که رسانه نباید پروتکل داشته باشد بلکه باید بلد باشد که در چارچوب فکری تنظیم شده برای رسانه، مخاطب را از دست ندهد و طوری مطالب را ارائه دهد که مردم بخوانند، بشنوند و ببینند. با این حال این نکته را هم نباید فراموش کرد که تمام اصلاح جزئیات جامعه بر عهده رسانه نیست و باید واقعیت جامعه را منتقل کند. حالا واقعیت جامعه می تواند خوب باشد یا بد و همین ارائه واقعیت ها باعث ایجاد اعتماد بین رسانه و مخاطب می شود. برای ایجاد درک مشترک هم باید بدنه جامعه را در نظر گرفت و برای آن ها برنامه ریزی کرد و تنها به یک بخش تندرو یا رادیکال جامعه نپرداخت. متاسفانه با توجه به برخی عملکردها این ذهنیت ایجاد شده است که برخی در حکومت قصد دارند همه مردم را ابوذر و سلمان کنند تا به بهشت بروند و برای این کار افراط هم می کنند در حالی که بدنه جامعه ضد دین و مذهب نیستند اما همین افراط ها خودش اثر منفی بر جامعه می گذارد. به طور مثال برخی خیال می کنند باید فلان سایت و اپلیکیشن را فیلتر کنند تا مردم به گناه آلوده نشوند اما طبق آمارها مردم از همان سایت و اپلیکیشن استفاده می کنند اما به سختی. لحظه ای که هرفرد برای دسترسی به آن سایت دستش روی نرم افزار فیلترشکن می رود حتی برای شنیدن دعای کمیل یا ارتباط با مادرش درصدی از نفرت در او ایجاد می شود که به خاطر یک کار بیهوده توسط مسئول یا مسئولانی اتفاق افتاده و هیچ کس هم برای آن دلیل و برنامه ای ندارد. در حالی که بیشتر همین مسئولان در اینستاگرام و توییتر سابق یا ایکس جدید اکانت دارند. تازه با همین فیلتر کردن های بی برنامه کاری کرده اند که دیگر زشتی استفاده از فیلتر شکن از بین رفته و حالا فیلتر سایت های غیراخلاقی هم آن ممنوعیت واقعی قبل را ندارد. در مورد ایجاد امید هم باید گفت که مسئول ایجاد امید در کشور خود حاکمیت با نوع عملکردش است نه رسانه ها، رسانه ها می توانند تریبونی برای انتقال کارهای انجام شده به مردم باشد. ولی وقتی یک مرتبه تصمیم گرفته می شود کافه ها را از کنار خیابان جمع کنند نه تنها ایجاد امید نمی کند که موجی از نا امیدی و سرخوردگی را هم به همراه دارد. حالا رسانه چطور می تواند در این خصوص امیدآفرینی کند؟ تصویر ترسیم شده در ذهن محمدعلی ابطحی که با نسل دهه های 70، 80 و حتی 90 در فضای مجازی مرتبط است از آینده این نسل در زمینه سیاسی و اجتماعی چه رنگی دارد و چگونه است؟ یکی از مشکلاتی که این نسل دارد این است که در دوران گذار قرار گرفته است، از یک سو مدیریت تصمیم گیر، یک چارچوب قدیمی در ذهن دارد که کاریش هم نمی شود کرد. متاسفانه در حال حاضر هنوز مسئولانی داریم که اخبار را برای شان پرینت می گیرند در حالی که در جامعه فعلی این کار مسخره است. تا انتقال نسل هم صورت نگیرد این مشکلات باقی می ماند. با این حال من به آینده خیلی امیدوارم به خاطر این که آن نسلی که می خواهد برای خودش زندگی کند خودش را بر هر سدی تحمیل می کند؛ من ایران 1430 را رنگی می بینم و امیدوارم در آن دنیا بتوانم موفقیت های جوانان ایرانی را ببینم. دو هفته مانده به انتخابات، به نظر می رسد فضای انتخاباتی برخلاف دوره های گذشته چندان گرم نیست. در این بازه اندک زمانی چه راهکاری برای افزایش مشارکت دارید؟ به هر حال، بالا بردن جایگاه مجلس آینده یکی از راههای افزایش مشارکت است. در واقع برای مشارکت مردم در انتخابات بهترین کار این است که مجلس در راس امور قرار گیرد. وقتی مجلس قابل اهمیت و مشارکت امکان پذیر است که اعلام شود حل مشکلات مزمن و بر زمین مانده کشور مثل حصر، سیاست خارجی و تحریم های کمرشکن یا بحث فیلترینگ که جامعه درگیر آن است، به مجلس آینده واگذار می شود. برای مشارکت باید دلیل مشارکت به وجود آورد. در انتها لطفاً نظرتان را درباره شخصیتهایی که نامشان را میبرم به طور خلاصه بیان کنید. ابراهیم رئیسی: در این جایگاه که قرار گرفت، حیف شد حسن روحانی: اگر به سیاست داخلی بیشتر توجه می کرد، مفید تر بود. محمود احمدی نژاد: محمود احمدی نژاد فیک بود. محمد خاتمی: بهترین رئیس جمهور بر اساس آمار در حوزه های اقتصادی و اجتماعی چون به مردم اعتماد کرد. مرحوم رفسنجانی: ادوار مختلفی در زندگی داشت اما دهه آخر عمرش خیلی خوب بود. محمدباقر قالیباف: اگر رئیس جمهور می شد بهتر از رئیس مجلس بود. محمد جواد آذری جهرمی: جوان بسیار باهوش. جواد ظریف: دیپلمات برتر تاریخ ایران. حسین امیرعبداللهیان: در حال تلاش برای درخشیدن به خصوص در حوادث غزه. غلامحسین محسنی اژه ای: درخشان در قوه قضاییه. آیت ا... جنتی: همسر دوم شان به تازگی فوت شد. علی لاریجانی: انسانی با هوش که تفاوت دیدگاههایش در شرایط مختلف باعث شده نتواند خیلی موفق باشد. سر بی کلاه عمران خان! «شهباز شریف»، نخستوزیر سابق پاکستان، نامزد بعدی نخستوزیری پاکستان برای رهبری ائتلاف جدید تشکیل شده بین احزاب مختلف خواهد بود. این در حالی است که انتخابات پارلمانی پنجشنبه گذشته باز هم منجر به تشکیل پارلمان معلق شده است. به گزارش ایسنا، حزب مردم پاکستان (PPP) اعلام کرد از حزب شریف (مسلم لیگ شاخه نواز) برای تشکیل یک دولت اقلیت حمایت میکند و به بنبست پس از انتخاباتی که در آن هیچ حزبی حائز اکثریت نشده بود، پایان داد.به گزارش رویترز، مریم اورنگزیب، سخنگوی حزب شریف، در پستی در شبکه اجتماعی ایکس (توئیتر سابق) گفت «نواز شریف» برادر بزرگ «شهباز شریف»، او را برای این پست نامزد کرده است. شهباز شریف متعلق به حزب برادرش، حزب «مسلم لیگ نواز پاکستان» (PML-N) است که بزرگترین حزب شناخته شده با ۸۰ کرسی است و حزب مردم پاکستان با ۵۴ کرسی دوم است. این دو حزب با هم برای تشکیل یک اکثریت حداقلی در مجلسی با ۲۶۴ کرسی کافی هستند. آصف علی زرداری، رئیسجمهور پیشین پاکستان و از رهبران حزب مردم پاکستان، در یک نشست خبری در کنار شهباز شریف و رهبران احزاب سیاسی دیگر گفت: «ما تصمیم گرفتهایم که با هم دولت تشکیل دهیم تا پاکستان را از بحران خارج کنیم.»این ائتلاف از آن رو اهمیت دارد که تضمین میکند حزب عمران خان با وجود آنکه بیشترین آرا را در انتخابات به دست آورد، به قدرت نمیرسد. حزب تحریک انصاف پاکستان متعلق به عمران خان با انتقاد از این ائتلاف، آنها را «حکم دزد» خطاب کرد. عمران خان هم هرگونه اتحاد با رقبای خود را رد کرده است.او که در زندان به سر میبرد، حزب مردم پاکستان و مسلم لیگ نواز را به فساد متهم کرد. او در زندان به خبرنگاران گفت: «ما با مسلم لیگ نواز یا حزب مردم پاکستان یکجا نمینشینیم. قرار است تقلب در انتخابات را در دیوان عالی پاکستان به چالش بکشیم و بعدا این اتحاد را بررسی خواهیم کرد.» عماد؛ شهریار شعر خراسان الهه آرانیان- اگرچه بهاندازه شهریار، مشیری، شاملو، اخوانثالث، فرخزاد، سپهری و.. میان مردم عادی جامعه مشهور نیست، اما در پهنه شعر و ادب برای خود وزنی و جایگاهی دارد. عماد خراسانی با نام اصلی سید عمادالدین حسنی برقعی از سرامدان شعر و ادب خراسان در دوره معاصر است که اسم و رسمش در میان اهالی فرهنگ این خطه جاودانه شدهاست. امروز 28 بهمن، بیستمین سالروز درگذشت عماد خراسانی است؛ مردی که 82 سال زندگی کرد و عشق و اندوه، به گفته اخوانثالث از او شاعری تراز اول ساخت که سخنش از این و آن متمایز است. در ادامه بیشتر از زندگی، زمانه و آثار عماد خراسانی خواهید خواند. سایه سنگینِ غم بر سر عماد در زندگی شخصی عماد خراسانی، اندازه غم و اندوه همیشه بیشتر از شادی و خوشی بودهاست. سایه غم در بیشتر مقاطع زندگی بر سر عماد سنگینی میکرد. او در سه سالگی مادرش را از دست داد و وقتی ششساله بود، پدرش از دنیا رفت؛ در جوانی به عشقش نرسید و همسرش هشت ماه بعد از ازدواجشان درگذشت و عماد تا آخر عمر تنها ماند. طبیعی هم هست که این حجم از هجر و غم و اندوه از او غزلسرایی اندوهگین بسازد. غزلیات عماد با مضمون هجران و فراق بخش مهمی از اشعار دیوان او را تشکیل میدهند: «من و اشک و غم و درد انجمنی ساختهایم/ به که تفویض کنم بزم مهیای تو را». تمجید اخوانثالث از عماد مهدی اخوانثالث، رفیق صمیمی عماد خراسانی بود و در مقدمه کتاب «ورقی چند از دیوان عماد»، شرح کاملی از این شاعر نوشت. او درباره مهارت شاعری عماد مینویسد: «اگر شعر را در معنای حقیقیاش بهجای آوریم، نه فقط فن و صنعتگری و مهارت در تمشیت امر و قافیه و کلمات، بیشک عماد در غزلسرایی از شاعران برجسته و تراز اول معاصر است و در قیاسی وسیعتر، سخن او از این و آن متمایز است». عماد در غزل از سبک شناختهشده سعدی و حافظ بهره میگیرد و زبان شعرش ساده و روان و بدون پیچیدگی است و گاهی در قالبهای دیگر از واژههای عامیانه و امروزی استفاده کردهاست. بعضی از ابیات عماد به دلیل روانی و سادگیشان ضربالمثل شدهاست؛ مانند این بیت: «از ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار/ فکری به حال خویش کن این روزگار نیست». عماد خراسانی در کنار دیگر شاعران خراسانی مانند ملکالشعرا بهار و محمد قهرمان، اشعار شیرینی با لهجه خراسانی دارد که این بیت از مشهورترین آنهاست: «یرهگه کار مو و تو دره بالا میگیره/ ذره ذره دره عشقت تو دلُم جا میگیره». وقتی شهریار برای عماد به تخته میزند! مهدی اخوانثالث، عماد را «شهریار خراسان» مینامد. او در مقدمه کتاب «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» خاطرهای را از ملاقات عماد و شهریار نقل میکند: «عماد شصت ساله میرود به دیدار شهریارِ هفتاد ساله، یا قدری کمتر و بیشتر؛ و به شرح مذکور مهربانی و خونگرمی و دالانچۀ خانه و اتاق ایضاً و... عماد میگفت شهریار شعری برای من گفت، قطعهای خواند برایم، که انگار من یک بچه هفده سالهام و او پیر دیری هفتادی! عماد آواز خوشی داشت و هنوز هم بدین شکستگی ارزد به صدهزار درست، قدری به خواست شهریار برایش خوانده بود. میدانید آخر سر شهریار به عماد چه گفته بود؟ گفته بود: شما، ماشاءا... ماشاءا... با این شکل و شمایل و موی و روی، نوجوانیهای خودم را به یاد میآورید. ماشاءا... ماشاءا... دست بزنم به تخته»! زندهیاد باستانی پاریزی، نویسنده و تاریخپژوه هم به رابطه شعر عماد و موسیقی اشاره کردهاست: «عماد انصافاً شعرهای خوبی دارد. بختی که بعضی از شعرای معاصر ما داشتهاند و دارند، این است که شعرهای آنها توسط بعضی از خوانندگان معروف با وسایل و ابزار صوتی جدید خوانده شده است. این کار به مطرح شدن شعر و شاعر خیلی کمک میکند و بیش از دَه برابر شهرت شاعری را که شعرش چنین سرنوشتی داشته باشد، کمک میکند. حالا این دَه که میگویم، خیلی دقیق نیست، ولی به هرحال چنین چیزی وجود دارد. عماد خراسانی هم از جمله شاعرانی بود که این اقبال را داشت که موسیقیدانهای ما روی شعرهایش آهنگ ساختند و شعرهای او با صوت و آواز خوانده شد و همین موضوع به معروف شدن او کمک کرد». عماد، عامل آشنایی علی معلم با رهبر انقلاب محمدعلی معلم دامغانی، شاعر و ترانهسرای شناختهشده ایرانی در گفتوگویش با پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری در سال 88 به ذکر خاطرهای از عماد خراسانی میپردازد و میگوید: «اولین آشنایی من با آیتا.. خامنهای از طرف برخی دوستان شاعر بود؛ به خصوص مرحوم «قدسی» که از دوستان آقا بودند. اما شاید اولینبار از زبان مرحوم عماد خراسانی در مورد آقا مطلبی شنیدم. مرحوم عماد نقل میکرد که دو طلبه به دیدن من آمده بودند... یک شاعر خراسانی هم آنجا بوده که حرفهای ناشایستی میزند. مرحوم عماد، هم از لحاظ شخصیتی و غیرت سیادتی و هم از این جهت که میزبان بوده، از این بیحیاییها شدیداً ناراحت شده، با آن شاعر برخورد میکند. آن اول بار بود که من اسم آقا راکه آن موقع طلبه بودند، شنیدم».∎
نظر شما