عصر ایران؛ مهرداد خدیر- طی کمتر از 48 ساعت که از آزادی دو دختر خبرنگار - الهۀ محمدی خبرنگار روزنامۀ هممیهن و نیلوفر حامدی خبرنگار روزنامۀ شرق و البته به قید وثیقه و تا صدور حکم نهایی دادگاه تجدید نظر - میگذرد شاهد دو نوع واکنش در جامعه و فضای مجازی هستیم.
واکنش اکثریت کاربران طبعا ابراز خوشحالی است خاصه اگر دخترانی یا همسرانی یا خواهرانی یا دوستان و همکارانی با این سن و سال داشته باشند و بیاغراق شبیهترین اند به اکثر همنسلان خود و در مقابل، اقلیتی بر قوه قضاییه و حتی شخص رییس آن خرده میگیرند که چرا این دو آزاد شدهاند؟! در این فاصله خوشبختانه دادستان محترم تهران هم گفتهاند اتهام جاسوسی این دو محرز نشده و همین جای امیدواری دارد.
هر چند گویا به خاطر تصاویری که از لحظات افتادن سال آنها ثبت شده (در حالی که در عکسهای دیگر که بر جلد یا صفحات داخل روزنامه های هممیهن، شرق، همدلی، اعتماد، سازندگی، جهان صنعت، پیامما و ستاره صبح و چند نشریه دیگر نشست روسری و کلاه بر سر دارند و نباید اسباب نگرانی باشد) پروندهای تشکیل شده و این یکی لبخند بر چهره نواصولگرایی رادیکال ایرانی نشانده و آدم از خود میپرسد اینها مگر خودشان دختر ندارند؟! مگر خیلیهاشان از سهمیه تحصیلی و رانت شغلی برخوردار نشدهاند؟! چرا از محدودیت دیگران استقبال میکنند؟
چون بیم دارم این نوشته احساسی شود به دو جمله آخر بند قبلی بسنده می کنم و ۵ نکته را یادآور میشوم با این شُکرگزاری در درگاه الهی که طی ۱۰ سال ریاست آقای صادق لاریجانی بر دستگاه قضا مجال نوشتن درباره احکام و آرا و زندانیان فراهم نبود در حالی که انتظار میرفت با کم شدن شر دشمن رسانههای مستقل از دستگاه قضا چنین نباشد.
۱. « اگر یک فرد مجرم مجازات نشود بهتر از آن است که یک غیر مجرم مجازات شود. » این جمله را یک بار دیگر بخوانید. این سخن شهید مطهری در جلسه شورای انقلاب در ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ است و در حالی که هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته ولی مجاهدین خلق و مارکسیستها بر برخوردهای تند اصرار داشتند.
این که ۴۵ سال بعد از انقلاب کسانی بر مجازات فرزندان به دنیا آمده در فضای بعد از انقلاب اصرار دارند از عجایب است.
۲. اصولگرایی رادیکال ایرانی علاقه ویژهای به تبدیل استثنا به قاعده دارد. زندان قاعده نیست ولی نگاه آنان به زندان اینگونه است! در دورانی که عباس عبدی -به اتهامی که بعدتر از آن تبرئه شد- زندانی بود پرسیدند: آیا راست است که شما روزهای جمعه به مرخصی میآیید؟ او پاسخ داد: راست این است که ۶ روز هفته در زندان هستم! یعنی اصل بر آزادی باید باشد نه زندان. درباره چرایی زندانی بودن باید بپرسید نه دلیل به مرخصی آمدن!
وقتی هم از نویسنده این سطور که سردبیر یک هفتهنامه هم هست -که امروز پا به ۲۹ سالگی می گذارد- میپرسند چگونه با این همه برخورد در دورههای قبل و ظهور فضای مجازی و مشکلات اقتصادی دوام آوردهاید پاسخ میدهم از زندهها درباره چرایی زنده بودن نمیپرسند بلکه دلیل مرگ را جویا میشوند! البته بیشتر در پی آن اند که پاسخ بشنوند: از خودشانایم! در یان فقره هم می شنویم به خاطر انتخابات است. به فرض که چنین باشد. چه اشکالی دارد؟ گشایش فضا مگر بد است؟
این که الهه و نیلوفر آمدهاند بیرون چرا باید برای تندروها ناخوشایند باشد؟ زندان، قاعده است یا استثنا؟ مثل علاقهشان به جنگ است. در حالی که جنگ استثناست و اصل و قاعده صلح باید صلح باشد.
۳. آخر تو را به خدا یکی بگوید سیمای کدام یک از این دو دختر به جاسوسها میماند؟! جاسوس آن است که کسی حدس هم نمیزند. هنوز بر سر این که «اشرف مروان » داماد جمال عبدالناصر رهبر مصر و مشاور ارشد جانشین او ( انور سادات) جاسوس اسراییل بود یا نه و عملیات ۷ اکتبر ۱۹۷۲ را او لو داد یا نه بحث است.
۴. وقتی جامعه قبول نکرده عباس امیرانتظام که یک چهره سیاسی بود واقعا جاسوس بوده به طریق اولی درباره این دو دختر خبرنگار هم نمیپذیرد و نپذیرفته است.
۵. برای ساختار سیاسی خوب نیست که زندانی در جامعه محبوبیت و مقبولیت داشته باشد. همین چند شب پیش میهمان برنامه تلویزیونی «شیوه» در شبکه چهار احمد زیدآبادی بود که اعتبار و اشتهار او بیش از آنچه نوشته به خاطر ۶ تا ۷ سال زندان است.
چون بحث حکم قضایی مطرح است و آزادی الهه و نیلوفر قطعی نیست و به قد وثیقه بسیار سنگین ۱۰ میلیارد تومانی و تا رای قطعی دادگاه تجدید نظر است این نکات به همین ۵ مورد ختم شود بهتر است و اساسا این نوشته کاری به حکم ندارد.
موضوع -آن چنان که امیدوارم منتقل کرده باشم- این است که چرا برخی از خبر آزادی دو دختر خبرنگار زندانی نه تنها خوشحال نشدند بلکه بر قوه قضاییه خرده گرفتند؟
مصلحت سیاسی و تبلیغات بیانگان به کنار. مثلا خیال میکنند بیرون باشند دست به قتل و جنایت میزنند و میروند جایی بمب میگذارند یا دوست دارند هر که مثل آنان نمیپوشد و مانند آنان نمیاندیشد یا ساکت باشد یا در زندان؟
اگر این باشد که اکثریت مردم باید در زندان باشند! اگر به تفاوت نوع نگاه و پوشش و فکر اکثریت مردم با خودشان باور ندارند از دوستان یا گماشتگانشان در ایستگاه مترو چهارراه ولیعصر تهران بپرسند.