قائمیان درباره نقش سرهنگ بهادری اینطور میگوید: «چالش بسیار زیادی در اجرای این شخصیت داشتم. خیلی برایم مهم بود که خاکستری یا منفی بودن این شخصیت را چطور نشان دهم. تلاش زیادی کردم این اتفاق بیفتد وخوشحالم که نظر مخاطبان هم نشان ازرضایت دارد.» این بازیگر در تازهترین نقشآفرینی خود در تلویزیون، درقامت سرهنگ بهادری ظاهر شده تا لایههای یک شخصیت خاکستری وپیچیده رابه درستی به مخاطب نمایش دهد.اودرگفتوگوی خود با جامجم از فراز و فرود نقش سرهنگبهادری درسریالسرزمین مادری میگویدکه بهگفتهخودش، ازلذتبخشترین تجربههای کاریاشبوده است.
وقتی قصه سریال سرزمین مادری شروع شد و مخاطب شخصیت سرهنگ بهادری را میبیند، کاملا مشخص میشود که وجوه این شخصیت، خاکستری است؛ یعنی مهربانی در کنار نظامی بودن او، قابل درک است. به مرور بعد از فوت عمهخانم مخاطب وجوه دیگری از شخصیت سرهنگ بهادری را میبیند. وجوهی که حتی بیرحمانه با رهی برخورد میکند، دستور قتلش را میدهد و مقابله با برادرش محمودرضا هم، علنیتر میشود. در عین حال، وجوه خاکستری شخصیت او، کمکم به سمت منفی حرکت میکند. قطعا این مدل پرداختن به شخصیت، کار شما را سخت میکرده. سوالی که دارم این است؛ برای رسیدن به این صحنهها، چقدر به فیلمنامه اکتفا کردید و چقدر تجربیات خودتان بوده است؟
اولین نکتهای که باید بگویم این است که علیرضا طالبزاده یک فیلمنامه درجه یک برای سرزمین مادری نوشته و وقتی فیلمنامه را میخوانید، بدون این که تصویری را مقابل خودتان ببینید، میتوانید روایت آن را به شکل تصویری مشاهده کنید. این سریال و فیلمنامهاش تاریخ معاصر ما و یک کتاب تاریخی است. اما در مورد سرزمین مادری و سرهنگ بهادری، اتفاقاتی افتاد که چند سال جلوی پخش آن گرفته شد و به نظرم سهوی بوده و نمیتوانسته عمد در کار باشد. سرزمین مادری کار ارزندهای است که دوباره روی آنتن رفت تا بیشتر از این، وقفه به آن نیفتد. این سریال تاریخ ایران را نشان میدهد و سریال فاخری است. حتی من پیشنهاد میکنم فیلمنامه این سریال، چاپ شود.در رابطه با سرهنگ بهادری باید این را بگویم که چالش بسیار زیادی در اجرای این شخصیت داشتم. خیلی برایم مهم بود که خاکستری یا منفی بودن این شخصیت را چطور نشان دهم. تلاش زیادی کردم این اتفاق بیفتد و خوشحالم که نظر مخاطبان هم نشان از رضایت دارد. همیشه حسرت این را میخوردم که حیف است و کل کار باید دیده شود. بهرام دهقانی که موتور درجه یک سینمای ایران است، اوایل و در فاز اول تدوین در کنار تیم بود و به من میگفت: فرهاد شخصیت خیلی کثیفی را به نمایش گذاشتهای! خیلی سخت بود که اولش نشان ندهیم شخصیت سرهنگ در ادامه، چطور خواهد بود و کمکم لایههای درونی این فرد را نمایش دهیم. باید از تلاشها و هدایت آقای تبریزی و سیدجمال حاتمی تشکر کنم. جادارد یادی از زندهیاد بیتا فرهی داشته باشم. با درگذشت زندهیاد خانم بیتا فرهی ستارهای دیگر از عالم سینما و تلویزیون خاموش شد که در نقشآفرینی با صدایی خاص و توانمندی بیبدیل شهره بود. در عین حال، علی شادمان بسیار خوب بازی کرد. همه بازیگران و عوامل پشت دوربین و جلوی دوربین، خوب کار کردند چون فیلمنامه به شیوهای بود که همه به سریال علاقه پیدا میکردند.
پس نقش سرهنگ بهادری ابتدا خاکستری بود و بعد، به سمت منفی شدن رفت؟
بله، از همینجا شروع شد که کل این شخصیت را در همان ابتدا عیان نکنیم چون روابط خانوادگی و برخی شخصیتهای دیگر باعث میشد که سرهنگ به سمت توحش پیش برود و بخواهد یک نوجوان مثل رهی را آزار دهد. البته آن روابط خانوادگی، لایههای دیگری هم داشت اما نمودش با سرهنگ بهادری بود.
یک نکته دیگر حضور سرهنگ بهادری در بدنه حکومت است که هم نظامی و هم نماینده است. اما به جای این که از بدنه حکومت حمایت کند، منافع شخصی خود را اولویت قرار میدهد. حتی این را در دیالوگهایی که دارد نشان میدهد و انگار بدش نمیآید که شاه را ترورکند. وقتی هم که رزمآرا ترور میشود و میخواهد با همسرش صحبت کند، یک لحن دلسوزانه دارد. در واقع ما در مورد شخصیت سرهنگ بهادری، مدام با چندوجهی بودن آن در سکانسهای مختلف روبهرو هستیم. این برای مخاطب جالب است که بالاخره کدام طرفی است. در این صحنهها خودتان چه چالشی داشتید که این تغییرات را در شخصیت به نمایش بگذارید و یکجا لحن دلسوزانه و یک جا مقتدرانه صحبت کنید؟
بزرگترین خوشبختی برای هر بازیگر و در هر زمانی که شخصیت و نقشی به او پیشنهاد میشود، این است که این نوع شخصیت چندگانه را داشته باشد. موقعیتهای حسی مختلفی که وجود دارد، بازیگر را به چالش میکشد و روی یک خط خیلی باریک یا حتی یک تار مو باید حرکت کند. اگر بتواند از پس آن برآید، بهترین لحظه زندگی آن بازیگر است. در واقع بازیگر دنبال این میگردد که این موقعیتهای حسی را چطور ارائه کند که مخاطب جذب او شود. اینقدر فعال بودم و در عینحال بخشی از فیلمبرداری در تابستان بود که عرق میریختم و وزن کم کردم. خدا را شکر میکنم که توانستم از پس کار برآیم و امیدوارم همینطور باشد که گفتید. در واقع این موقعیتها خیلی به من کمک میکرد. نشان دادن بالا و پایین و شرایط خاص این نقش باعث شد که لذتبخشترین دوران کاریام را تجربه کنم. هم باید طوری بازی میکردم که مابهازای بیرونی داشته باشد و هم اتفاق درست، سرجای خودش بیان شود.
بعد از سرزمین مادری، ما در سریالهای مختلفی شاهد بودیم که نقشهای بهظاهر مشابه را با خزیدن داخل نقش، به یک کاراکتر متفاوت تبدیل میکنید. یعنی وقتی کلیت نقشهای شما را که نگاه میکنیم، بهظاهر شباهتهایی به هم دارد اما نمیتوانیم بگوییم هیچکدام شبیه دیگری است. خودتان این را چطور دیدید؟
سه نقش به من پیشنهاد شد؛ یکی «نسل سوخته» بود و بعد از آن دو کار دیگر در همان لباس و فرم بازی کردم. با اینحال هیچکس نمیتواند بگوید این سه نقش با هم یکی است. زمانی یکی از فرماندهان نیروی انتظامی خیلی بزرگوارانه احترام نظامی به من نشان داد و گفت: نیروی انتظامی با این نوع کاری که انجام میدهید از شما تشکر ویژه میکند. این را میخواهم بگویم که اجرای این شخصیتها از هم متفاوت بود. در واقع تیپ نیست. اینکه شما هم به چند مورد از این شخصیتها اشاره کردید، باید بگویم که هیچکدام نسبت به هم - حتی در یک جا- شبیه نیست. تنها شباهت این است که فرهاد قائمیان آن را بازی میکند. مثلا در سریال یادآوری، شخصیتی بود که مجبور بودم به دل آن بروم. نمیتوان گفت که آن بازپرس با این بازپرس شبیه به هم است چون هر دو بازجویی میکنند؛ کما اینکه وقتی دوربین سریال بازپرس پشت در اتاق حامد است، او را در حال صحبت میبینیم اما در واقعیت، در حال بازجویی است. در عینحال نمیتوان گفت بازجویی میکند. این مدل بازی در اجرا اتفاق میافتد. هیچکدام از این شخصیتها حتی نزدیک به هم نیستند و فقط حضور بازیگری به نام فرهاد قائمیان در آنها مشترک است. لایهلایه بودن یک نقش را خود بازیگر بیرون میکشد. نقشهای بازپرس و یادآوری هیچ سنخیتی با هم ندارند و جدا هستند. با این حال، نقشم در یادآوری به نوعی بود که در خاطر میماند. بازپرسی که دنبال قانون و اجرای آن است و در عینحال، حس بزرگی او را آزار میدهد که خواهرش را کشتهاند. کمکم متوجه میشود و آنوقت، دیگر آن فرد قبل نیست. گاهی اینطور میگویند که من با این لایهها خوب برخورد و بهدرستی اجرایش میکنم. در کل میخواهم تاکید کنم که هیچ شباهتی بین این نقشها وجود ندارد؛ یعنی اصلا شباهت نیست. شاید در ظاهر شبیه باشد اما از لحاظ اجرا و تاثیرگذاری متفاوت است.
شما قبل ازسریال سرزمین مادری، سریال شهریار راباکمال تبریزی کارکرده بودید. آقای تبریزی کارگردانی مؤلف و حرفهای است. سؤالم این است که چقدر دست شما در سریال سرزمین مادری باز بود تا چندوجهی بودن نقش سرهنگ را بازی کنید؟
خدا را شکر میکنم که به من عنایت داشته تا با کارگردانان خوب کار کنم و حداقل با هر کدامشان در سه اثر- چه سریال و چه سینمایی– همکاری داشته باشم. همه این کارگردانها، مؤلف بودند و بازیگرشان را میشناختند. بهنظرم آقای تبریزی هم در پیشنهاد نقش به من، فکر شده عمل کرده بودند. یعنی اینطور نبود که چون فرهاد قائمیان لباس نظامی در چند کار داشته، نقش سرهنگ بهادری را بازی کند. به نظرم حس میکردند که این لایهها را میتوانم اجرا کنم. من اندیشه آقای تبریزی را در بخشهای مختلف سریال سرزمین مادری بهخوبی احساس میکردم. وقتی برای بازی در سرزمین مادری دعوت شدم، فیلمنامه را خواندم و احساس کردم نقش، چالش بسیاری برایم دارد و این نقش، جای کار زیادی میتواند داشته باشد. حجم نقش زیاد بود و در عین حال نقش سرهنگ بهادری باید مخاطب را تا آخر میکشاند. خدارا شاکرم که این کارگردانان بزرگ همیشه به من میدان داد تا بتوانم در همان روز اول و سکانسهای اول، کار را درست ارائه کنم. این نکته را هم بگویم که باورم این است همه فیلمها و سریالها ساخته شده و ما به عنوان عوامل تولید به آن تجسم میدهیم. بهنظرم فیلمها ساخته شده و ما انتخاب میشویم که به آن محدوده برویم و به آن تجسم بدهیم. آقای تبریزی مثل دوستان دیگر این فضا را به من داد.به یاد دارم یک دیالوگ طولانی و سخت داشتم. بالا و پایین کردن این حسها خیلی خاص بود. در عین حال، فشار زیادی داشتم و باید این لحن را درست ادا میکردم. میگفتم صبر کنید و هنوز موتورم روشن نشده. میگفتم کاش فرصتی بدهند تا خودم را جمع کنم. بعد آقای تبریزی با شوق و شور میگفت:« فرهاد همین است و همین را جلو برو» و به من اعتماد و اطمینان خاطر میداد که حواسش هست. گاهی هم فقط با یک کد یا یک حرکت صورت، میگفت مورد تاییدش است و همه اینها باعث میشد بتوانم دوباره فضا را پیدا کنم. وقتی فیلمنامه پیشنهاد میشود و پشتش یک کارگردان خوب است که حتی با یک کد بازیگر را هدایت میکند، کار درست و خوبی اجرا میشود.
آقای تبریزی جزو کارگردانان سرسخت هستند که راحت از هر صحنهای نمیگذرد و به صحنه بعدی برود. قدری از این بگویید که آیا صحنهای بود که به لحاظ ذهنی برایتان چالش به همراه داشته باشد و حتی شب قبل از بازی، مدام ذهنتان درگیر آن شده باشد؟
بهنظرم فیلمنامه کامل بود. در عین حال بهگونهای بود که اجازه نمیداد یک شب به آن فکر نکنی یا روزی که سر صحنه میآیی، به آن فکر نکنی و ایده نداشته باشی. در واقع فیلمنامه طوری بود که اجازه نمیداد همین طوری در خانه بنشینی و استراحت کنی و یکباره سر صحنه بروی. من هر روز فکرم درگیر بود که فردا چه کنم. در عین حال، دیالوگها بهگونهای نبود که بتوان آنها را کمی عوض کرد، چون لحن و حالشان از بین میرفت. حتما باید بالا و پایینی که وجود داشت را رعایت میکردی و موزون آن را طبق فیلمنامه جلو میبردی. سرزمین مادری درس خوبی برای من بود و بهنظرم خروجی خوبی هم داشت.
همه افرادی که در سرزمین مادری کار میکردند، حرفهای بودند و سالها سابقه تئاتر، سینما و تلویزیون داشتند. در میانشان هنرمند خردسالی مثل علی شادمان هم بود. در چنین سریالی که کیفیت محتوا، کارگردانی، بازیگری و... بالا بود، این هنرمند قرار بود نقش اصلی را بازی کند و کیفیت بازیاش با هنرمندان باسابقه همتراز باشد.در عین حال، وقتی پارتنر نقشش را درست بازی نکند، روی حس و بازی مقابل هم تاثیر میگذارد. وقتی او مقابل شما بازی میکرد، با توجه به خردسال بودنش، رد و بدل شدن دیالوگها مشکلی نداشت؟
علی شادمان ذاتا بازیگر است و قبلش یک فیلم با رسول ملاقلیپور داشت و در آنجا خود را نشان داده بود. این اتفاق درسرزمین مادری هم افتاد. هیچ وقت احساس نکردم رهی یا علی شادمان یک بازیگر نوپاست، چون در درجه اول خیلی متعهد بود. او دیالوگها را کامل حفظ میکرد. حتی در آن دوران مدرسه نمیرفت و معلم خصوصی گرفته بود. میدانم در آن زمان شهرستان زندگی میکرد اما این قدر تعهد داشت که هیچکدام تصور نمیکردیم با یک فرد مبتدی بازی میکنیم و همراهی خوبی با یکدیگر داشتیم.البته باید بگویم همه بازیگران سرزمین مادری، این قدر سابقه بازیگری داشتند که جدای از تعهد، اخلاق حرفهای برایشان مهم باشد. به همین علت میتوانستند آن جمع را هدایت کنند. همه این فضا را ساخته بودند که علی شادمان بتواند خود را نشان دهد و وقتی دیده شود و درست باشد، یعنی کار من و بقیه دوستان هم درست است. این همراهی سبب میشود کار هر دو طرف سر جای خودش باشد. خیلی از بازیگرانی که با رهی بودند، همراهی و همفکری و در برخی مواقع، پیشنهادهایی مطرح میکردند.
شما زمانی که در این سریال بازی کردید، دو بار کاندیدای جشنواره فیلم فجر شدید و پخش سریال هم 10 سال به تاخیر افتاد. اگر قرار باشد با تجربهای که الآن دارید این نقش را بازی کنید، آیا سرهنگ را با همان شکل و شمایل نشان میدهید یا با دیدگاهی که این همه سال به دست آوردید، نوع دیگری بازی میکنید؟
قطعا همین را انتخاب میکردم و میپذیرفتم و باهمین فضا جلو میرفتم. بااینحال، چون سنم بالارفته، حتما موقعیتهای حسی و رفتاری تغییر میکرد. این 10سال چیزهایی با خودش میآورد و انسان را تغییر میدهد. درمجموع معتقدم با همین دستفرمان جلو میرفتم اما شاید کمی پختهتر.
دراین سریال طیفهای مختلف تاریخی رامیبینیم وسرهنگ بهخاطر شرایط شغلی خود، با این طیفها رودررو میشود. وقتی بازی در این سریال برایتان جدی شد، آیا به کتابهای تاریخی رجوع کردید یا به فیلمنامه ــ که خودتان هم میگویید چفت و بست محکمی داشت ــ اکتفا کردید؟ بهطورکلی، مطالعه جانبی هم داشتید؟
اول این را بگویم که من خیلی تاریخ را دوست دارم و در دوران تحصیلم، جدای از کتابهای درسی، کتابهای دیگر هم میخواندم. من در خانوادهای بزرگ شدم که اهل کتاب، فرهنگ و هنر بود و حتما باید کتاب میخواندیم. آن موقع شرایطی را در جامعه گذرانده بودیم که احزاب و فعالیتهای سیاسی را میدیدیم. مثلا باید میدانستیم نهضتملی یا حزب توده چطور بوده و البته به نوعی اینها را دیده بودیم. انگار کلاسمان در خیابان بود.من قبل از انقلاب، فعالیتهایی در مدرسه داشتم، هرچند شاید آن آگاهی لازم شکل نگرفته بود و بعدها پختهتر شد. بااینحال، در آن زمان تجمعات، فعالیتهای خیابانی و نشریات مختلف را به شکل میدانی میدیدیم. وقتی فیلمنامه سرزمین مادری را میخواندم، میگفتم این را در فلان کتاب خواندم و برایم مرور میشد. احساس میکردم همه آدمها در شخصیت سرهنگ بهادری تجمیع شدهاند. حس من این بود که باید تاریخ را بغل کنم تا بتوانم خروجی آن را ــ که سرهنگ بهادری بود ــ خوب نشان دهم. درعینحال با مطالعهای که از قبل داشتم، توانستم چیزهایی اضافه کنم و از شخصیتهای گوناگون ــ مثل یک سرهنگ، نفوذی، تودهای ــ چیزهایی بگیرم تا خروجی آن، سرهنگ بهادری شود.
یک معضل که گاهی در کارهای تاریخی میبینیم و در سرزمین مادری نیست، مطرحشدن یک قصه عاشقانه و بهفراموشیسپردن تاریخ است. درواقع به نظر میرسد که پرداختن به آن مرز باریکی دارد. ما در سرزمین مادری شاهد هستیم که تاریخ برای مخاطب روایت میشود تا به نسل جوان این آگاهی را بدهد که تودهایها یا ملیها چطور فکر میکردند. چقدر ضرورت دارد در چنین کارهایی، تاریخ را در قالب یک قصه خوب و چالشی ارائه کنیم تا هم مخاطب جذب و به تاریخ ترغیب شود و هم آگاهیبخش باشد؟
تاریخ ما محدود به مسائل سیاسی و اجتماعی نمیشود، بلکه عوامل مختلفی باعث میگردد افراد به شخصیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تبدیل شوند. درواقع با احساسات مختلف خانوادگی و شخصی و خصوصی وارد جامعه میشوند و مسیرشان را به سمت دیگری میکشند. همه افراد، مسائل عاشقانه و احساسی دارند. ما شخصیتها را فقط همان میبینیم و هیچوقت نخواستیم ببینیم یک شخصیت چه مسیری را طی کرده که تبدیل به یک فرد سیاستزده شده و ادعا میکند مسأله عاشقانهای نداشته. باید شخصیتها تحلیل شده و همه عواطف و احساساتشان مطرح شود. البته چنین مسألهای به نگارش درست فیلمنامه و تکبعدی نبودن آن مرتبط است. سرهنگ بهادری در جاهایی خیلی خوب و خانوادهدوست بوده و حالش خوب است. اتفاقات بعدی او را به چیز دیگر تبدیل میکند. این مسأله به زیرکی، توانایی و قدرتمند بودن قلم آقای طالبزاده برمیگردد. اگر بخواهیم تاریخ را بگوییم، باید بگوییم این شخصیت چطور به اینجا رسیده است. فردی که در حزب یا جامعه خودش بسیار مطرح میشود، امکان ندارد عاشق نشده باشد یا احساساتی نباشد. درواقع مجبور است این را نشان ندهد. در بیان تاریخ، باید همه اینها را نشان دهیم. امیدوارم این فیلمنامه چاپ شود و شاید با خود آقای طالبزاده هماهنگی کنم که فیلمنامه سرزمین مادری جزو کتابهای نقرهفام شود. امیدوارم این پیشنهاد را قبول کنند چون کار نفیسی خواهد شد.
به نظرتان به خاطر همین موارد است که با وجود تاخیر 10ساله در پخش سریال، همچنان برای مخاطب تازگی دارد و اقبال مخاطب عمومی و خاص را کسب کرده است؟
کسی که در برههای از زمان، مکان و تاریخ است، دوست دارد بداند گذشتهاش چه بوده. به نظرم چارچوب این سریال درست است و بههمیندلیل اقبال مردم به آن بیشتر شده. نوع نگاه خوب آقای طالبزاده کمک کرده که بعد از ۱۰سال هنوز تاریخمصرف نداشته باشد و تماشایی شود. محتوا و تکنیک و کسانی که حتی در کمترین زمان به این سریال پیوستند یا جدا شدند، همگی در این سریال دخیل بوده. بهخاطر همدلی همه بوده که بعد از ۱۰ سال میتوانیم بگوییم سرزمین مادری زنده و سرپاست، چون عواطف انسانی در آن دیده میشود.همذاتپنداری جزو ذات هر فیلمی است و هر کسی ممکن است با تماشای سرزمین مادری، خودش را جای یک شخصیت بگذارد. آقای طالبزاده به شکلی مورخ هم بوده است. قصه سرزمین مادری کاملا تصویری است و این نباید نادیده گرفته شود. البته بدون تردید نمیتوان از نگاه دقیق و موشکافانه آقای کمال تبریزی گذشت، چراکه او با کارگردانی درخشانش توانست این اثر را به زیبایی با حضور هنرمندان خلق کند.
وقتی کارنامه شما را نگاه میکنیم، حتی نقشهای منفی مثل خرچنگ را دوست داشتنی بازی کردید و در واقع بدمن دوست داشتنی بودید. همچنین نقشهای مثبتتان چند وجهی است. در عین حال چهره شما برای چنین نقشهایی سمپاتیک است. الآن که سریال پخش میشود، نگران این نیستید همه نقشهایی که به شما پیشنهاد میشود به این سمت برود؟ گرچه آدمی هستید که خیلی برای نقشی که به شما پیشنهاد میشود، تامل میکنید و روی هر کاراکتری که بازی میکنید، تعصب دارید.
نه، این نگرانی را ندارم. چون اطمینان دارم انتخابم درست است. در این چند سال انتخابهایم مرا تا اینجا حفظ کرده است. کما اینکه شما بهعنوان یک اهل فن در رسانه که پیگیر کارهایم هستید، در ذهنتان مانده که وسواس دارم و همینطوری یک نقش را انتخاب نمیکنم. سریال قبلی که کار کردم، هفت قسمتش آماده بود و فیلمنامه که به دستم رسید، آن را به چند نفر در سن و قشرهای مختلف دادم و گفتم نظر دهند.یکی به من گفت اگرپنج سال پیش این فیلمنامه را خوانده بودم یا به تصویر کشیده میشد، زندگیام به این شکل نبود.متوجه شدم که انتخابم درست است.واقعیت این است الآن شرایطی ندارم که انتخابهایم اشتباه باشد. اگر نزدیک به هم باشد، انتخاب نمیکنم یا اگر بشود،همان رابه شکل دیگری بازی میکنم. مسیری که فرد طی میکند به خاطر انتخابهایش و نه گفتنهای اوست. نه گفتنهایی که فرد راحفظ میکند تا بعدها یقه خودش را نگیرد.
شما نقشها را به شیوه خاصی بازی میکنید. مثلا در فیلم ناخواسته برزو نیک نژاد دیالوگ نداشتید اما با چشمتان بازی میکردید. یعنی میکوشید خاص بودن و متفاوت بودن را در نقشهایتان رعایت کنید. فکر میکنم این نقش با این که کوتاه بود، جزو نقشهای بسیار خاص شماست. این همه سال که نقشهای گوناگون بازی کردید، نقشی بوده که به دلتان مانده باشد و دوست داشتید بازی کنید ولی هنوز به شما پیشنهاد نشده باشد؟
الان نمیتوانم بگویم. الآن اقناع شدهام که توانستهام چند کار در مجموعه کاریام را سر جای خود انجام دهم. آقای تبریزی یا دیگر کارگردانان، لطف دارند و بازی من در کارهایشان در ذهن مخاطب میماند. مثلا آقای حاتمیکیا در فیلم بادیگارد، ابتدا پیشنهاد بازی در نقش اشرفی را به من دادند. گفتم میآیم و لیستی نوشتم. فردایش گفتم این نقش را بازی نمیکنم، البته آقای حاتمی کیا به شکلی میدان داده بود که این حرفها را بزنم. وقتی گفت چرا، گفتم نقش قیصری را بازی میکنم. گفت این که
کم است؟ گفتم روی ویلچر بازی میکنم و خوشحال شد.میخواهم بگویم سرزمین مادری سریالی بوده که بعد از ۱۰سال هنوز طراوت خود را از دست نداده و خوب است بعد از شرایطی که در پخش سریالها پیش آمده، مردم اشتیاق نشان میدهند. این برمیگردد به تمام لحظات خوب و سختی که کل عوامل سرزمین مادری برای آن زحمت کشیدند. به همه عوامل خسته نباشید میگویم و خوشحالم در کنار همه دوستان بازیگر و عوامل، شاگردی کردم.
با تمام تجربیاتی که دارید، اگر قرار باشد فقط یک سریال تاریخی دیگر بازی کنید و یک شخصیت از بین شخصیتهای تاریخی انتخاب کنید، دوست دارید جای کدام یک از کاراکترهای واقعی تاریخ معاصر بازی کنید؟
من ۱۳ماه سر کار سینمایی رستاخیز بودم. کار تاریخی، صبوری خاصی میطلبد. در آن کار، حدود 9ماه ریش میچسباندم و صبحانه میخوردم و تا شب فقط بیسکویت و چای داشتم. این یک افق دید خوب به من میداد. نکته جالب اینکه بعد از اتمام پروژه، آقای محسن موسوی طراح گریم فیلم رستاخیز بعد از اتمام کار، ریشی را که برای شخصیت حر گذاشتند به یادگاری به من هدیه داد. لحظه به لحظه کار تاریخی سخت است، اینکه بتوانید خود را با آن فضا همراه کنید. واقعا نمیتوانم بگویم چه شخصیتی را دوست دارم بازی کنم. شاید من یک شخصیت را دوست داشته باشم اما نه به فیزیکم بخورد و نه تواناییهایم در آن حد باشد. امیدوارم هر نقشی که خیر باشد پیش بیاید.
سپیده اشرفی و فاطمه عودباشی - گروه رسانه
وقتی قصه سریال سرزمین مادری شروع شد و مخاطب شخصیت سرهنگ بهادری را میبیند، کاملا مشخص میشود که وجوه این شخصیت، خاکستری است؛ یعنی مهربانی در کنار نظامی بودن او، قابل درک است. به مرور بعد از فوت عمهخانم مخاطب وجوه دیگری از شخصیت سرهنگ بهادری را میبیند. وجوهی که حتی بیرحمانه با رهی برخورد میکند، دستور قتلش را میدهد و مقابله با برادرش محمودرضا هم، علنیتر میشود. در عین حال، وجوه خاکستری شخصیت او، کمکم به سمت منفی حرکت میکند. قطعا این مدل پرداختن به شخصیت، کار شما را سخت میکرده. سوالی که دارم این است؛ برای رسیدن به این صحنهها، چقدر به فیلمنامه اکتفا کردید و چقدر تجربیات خودتان بوده است؟
اولین نکتهای که باید بگویم این است که علیرضا طالبزاده یک فیلمنامه درجه یک برای سرزمین مادری نوشته و وقتی فیلمنامه را میخوانید، بدون این که تصویری را مقابل خودتان ببینید، میتوانید روایت آن را به شکل تصویری مشاهده کنید. این سریال و فیلمنامهاش تاریخ معاصر ما و یک کتاب تاریخی است. اما در مورد سرزمین مادری و سرهنگ بهادری، اتفاقاتی افتاد که چند سال جلوی پخش آن گرفته شد و به نظرم سهوی بوده و نمیتوانسته عمد در کار باشد. سرزمین مادری کار ارزندهای است که دوباره روی آنتن رفت تا بیشتر از این، وقفه به آن نیفتد. این سریال تاریخ ایران را نشان میدهد و سریال فاخری است. حتی من پیشنهاد میکنم فیلمنامه این سریال، چاپ شود.در رابطه با سرهنگ بهادری باید این را بگویم که چالش بسیار زیادی در اجرای این شخصیت داشتم. خیلی برایم مهم بود که خاکستری یا منفی بودن این شخصیت را چطور نشان دهم. تلاش زیادی کردم این اتفاق بیفتد و خوشحالم که نظر مخاطبان هم نشان از رضایت دارد. همیشه حسرت این را میخوردم که حیف است و کل کار باید دیده شود. بهرام دهقانی که موتور درجه یک سینمای ایران است، اوایل و در فاز اول تدوین در کنار تیم بود و به من میگفت: فرهاد شخصیت خیلی کثیفی را به نمایش گذاشتهای! خیلی سخت بود که اولش نشان ندهیم شخصیت سرهنگ در ادامه، چطور خواهد بود و کمکم لایههای درونی این فرد را نمایش دهیم. باید از تلاشها و هدایت آقای تبریزی و سیدجمال حاتمی تشکر کنم. جادارد یادی از زندهیاد بیتا فرهی داشته باشم. با درگذشت زندهیاد خانم بیتا فرهی ستارهای دیگر از عالم سینما و تلویزیون خاموش شد که در نقشآفرینی با صدایی خاص و توانمندی بیبدیل شهره بود. در عین حال، علی شادمان بسیار خوب بازی کرد. همه بازیگران و عوامل پشت دوربین و جلوی دوربین، خوب کار کردند چون فیلمنامه به شیوهای بود که همه به سریال علاقه پیدا میکردند.
پس نقش سرهنگ بهادری ابتدا خاکستری بود و بعد، به سمت منفی شدن رفت؟
بله، از همینجا شروع شد که کل این شخصیت را در همان ابتدا عیان نکنیم چون روابط خانوادگی و برخی شخصیتهای دیگر باعث میشد که سرهنگ به سمت توحش پیش برود و بخواهد یک نوجوان مثل رهی را آزار دهد. البته آن روابط خانوادگی، لایههای دیگری هم داشت اما نمودش با سرهنگ بهادری بود.
یک نکته دیگر حضور سرهنگ بهادری در بدنه حکومت است که هم نظامی و هم نماینده است. اما به جای این که از بدنه حکومت حمایت کند، منافع شخصی خود را اولویت قرار میدهد. حتی این را در دیالوگهایی که دارد نشان میدهد و انگار بدش نمیآید که شاه را ترورکند. وقتی هم که رزمآرا ترور میشود و میخواهد با همسرش صحبت کند، یک لحن دلسوزانه دارد. در واقع ما در مورد شخصیت سرهنگ بهادری، مدام با چندوجهی بودن آن در سکانسهای مختلف روبهرو هستیم. این برای مخاطب جالب است که بالاخره کدام طرفی است. در این صحنهها خودتان چه چالشی داشتید که این تغییرات را در شخصیت به نمایش بگذارید و یکجا لحن دلسوزانه و یک جا مقتدرانه صحبت کنید؟
بزرگترین خوشبختی برای هر بازیگر و در هر زمانی که شخصیت و نقشی به او پیشنهاد میشود، این است که این نوع شخصیت چندگانه را داشته باشد. موقعیتهای حسی مختلفی که وجود دارد، بازیگر را به چالش میکشد و روی یک خط خیلی باریک یا حتی یک تار مو باید حرکت کند. اگر بتواند از پس آن برآید، بهترین لحظه زندگی آن بازیگر است. در واقع بازیگر دنبال این میگردد که این موقعیتهای حسی را چطور ارائه کند که مخاطب جذب او شود. اینقدر فعال بودم و در عینحال بخشی از فیلمبرداری در تابستان بود که عرق میریختم و وزن کم کردم. خدا را شکر میکنم که توانستم از پس کار برآیم و امیدوارم همینطور باشد که گفتید. در واقع این موقعیتها خیلی به من کمک میکرد. نشان دادن بالا و پایین و شرایط خاص این نقش باعث شد که لذتبخشترین دوران کاریام را تجربه کنم. هم باید طوری بازی میکردم که مابهازای بیرونی داشته باشد و هم اتفاق درست، سرجای خودش بیان شود.
بعد از سرزمین مادری، ما در سریالهای مختلفی شاهد بودیم که نقشهای بهظاهر مشابه را با خزیدن داخل نقش، به یک کاراکتر متفاوت تبدیل میکنید. یعنی وقتی کلیت نقشهای شما را که نگاه میکنیم، بهظاهر شباهتهایی به هم دارد اما نمیتوانیم بگوییم هیچکدام شبیه دیگری است. خودتان این را چطور دیدید؟
سه نقش به من پیشنهاد شد؛ یکی «نسل سوخته» بود و بعد از آن دو کار دیگر در همان لباس و فرم بازی کردم. با اینحال هیچکس نمیتواند بگوید این سه نقش با هم یکی است. زمانی یکی از فرماندهان نیروی انتظامی خیلی بزرگوارانه احترام نظامی به من نشان داد و گفت: نیروی انتظامی با این نوع کاری که انجام میدهید از شما تشکر ویژه میکند. این را میخواهم بگویم که اجرای این شخصیتها از هم متفاوت بود. در واقع تیپ نیست. اینکه شما هم به چند مورد از این شخصیتها اشاره کردید، باید بگویم که هیچکدام نسبت به هم - حتی در یک جا- شبیه نیست. تنها شباهت این است که فرهاد قائمیان آن را بازی میکند. مثلا در سریال یادآوری، شخصیتی بود که مجبور بودم به دل آن بروم. نمیتوان گفت که آن بازپرس با این بازپرس شبیه به هم است چون هر دو بازجویی میکنند؛ کما اینکه وقتی دوربین سریال بازپرس پشت در اتاق حامد است، او را در حال صحبت میبینیم اما در واقعیت، در حال بازجویی است. در عینحال نمیتوان گفت بازجویی میکند. این مدل بازی در اجرا اتفاق میافتد. هیچکدام از این شخصیتها حتی نزدیک به هم نیستند و فقط حضور بازیگری به نام فرهاد قائمیان در آنها مشترک است. لایهلایه بودن یک نقش را خود بازیگر بیرون میکشد. نقشهای بازپرس و یادآوری هیچ سنخیتی با هم ندارند و جدا هستند. با این حال، نقشم در یادآوری به نوعی بود که در خاطر میماند. بازپرسی که دنبال قانون و اجرای آن است و در عینحال، حس بزرگی او را آزار میدهد که خواهرش را کشتهاند. کمکم متوجه میشود و آنوقت، دیگر آن فرد قبل نیست. گاهی اینطور میگویند که من با این لایهها خوب برخورد و بهدرستی اجرایش میکنم. در کل میخواهم تاکید کنم که هیچ شباهتی بین این نقشها وجود ندارد؛ یعنی اصلا شباهت نیست. شاید در ظاهر شبیه باشد اما از لحاظ اجرا و تاثیرگذاری متفاوت است.
شما قبل ازسریال سرزمین مادری، سریال شهریار راباکمال تبریزی کارکرده بودید. آقای تبریزی کارگردانی مؤلف و حرفهای است. سؤالم این است که چقدر دست شما در سریال سرزمین مادری باز بود تا چندوجهی بودن نقش سرهنگ را بازی کنید؟
خدا را شکر میکنم که به من عنایت داشته تا با کارگردانان خوب کار کنم و حداقل با هر کدامشان در سه اثر- چه سریال و چه سینمایی– همکاری داشته باشم. همه این کارگردانها، مؤلف بودند و بازیگرشان را میشناختند. بهنظرم آقای تبریزی هم در پیشنهاد نقش به من، فکر شده عمل کرده بودند. یعنی اینطور نبود که چون فرهاد قائمیان لباس نظامی در چند کار داشته، نقش سرهنگ بهادری را بازی کند. به نظرم حس میکردند که این لایهها را میتوانم اجرا کنم. من اندیشه آقای تبریزی را در بخشهای مختلف سریال سرزمین مادری بهخوبی احساس میکردم. وقتی برای بازی در سرزمین مادری دعوت شدم، فیلمنامه را خواندم و احساس کردم نقش، چالش بسیاری برایم دارد و این نقش، جای کار زیادی میتواند داشته باشد. حجم نقش زیاد بود و در عین حال نقش سرهنگ بهادری باید مخاطب را تا آخر میکشاند. خدارا شاکرم که این کارگردانان بزرگ همیشه به من میدان داد تا بتوانم در همان روز اول و سکانسهای اول، کار را درست ارائه کنم. این نکته را هم بگویم که باورم این است همه فیلمها و سریالها ساخته شده و ما به عنوان عوامل تولید به آن تجسم میدهیم. بهنظرم فیلمها ساخته شده و ما انتخاب میشویم که به آن محدوده برویم و به آن تجسم بدهیم. آقای تبریزی مثل دوستان دیگر این فضا را به من داد.به یاد دارم یک دیالوگ طولانی و سخت داشتم. بالا و پایین کردن این حسها خیلی خاص بود. در عین حال، فشار زیادی داشتم و باید این لحن را درست ادا میکردم. میگفتم صبر کنید و هنوز موتورم روشن نشده. میگفتم کاش فرصتی بدهند تا خودم را جمع کنم. بعد آقای تبریزی با شوق و شور میگفت:« فرهاد همین است و همین را جلو برو» و به من اعتماد و اطمینان خاطر میداد که حواسش هست. گاهی هم فقط با یک کد یا یک حرکت صورت، میگفت مورد تاییدش است و همه اینها باعث میشد بتوانم دوباره فضا را پیدا کنم. وقتی فیلمنامه پیشنهاد میشود و پشتش یک کارگردان خوب است که حتی با یک کد بازیگر را هدایت میکند، کار درست و خوبی اجرا میشود.
آقای تبریزی جزو کارگردانان سرسخت هستند که راحت از هر صحنهای نمیگذرد و به صحنه بعدی برود. قدری از این بگویید که آیا صحنهای بود که به لحاظ ذهنی برایتان چالش به همراه داشته باشد و حتی شب قبل از بازی، مدام ذهنتان درگیر آن شده باشد؟
بهنظرم فیلمنامه کامل بود. در عین حال بهگونهای بود که اجازه نمیداد یک شب به آن فکر نکنی یا روزی که سر صحنه میآیی، به آن فکر نکنی و ایده نداشته باشی. در واقع فیلمنامه طوری بود که اجازه نمیداد همین طوری در خانه بنشینی و استراحت کنی و یکباره سر صحنه بروی. من هر روز فکرم درگیر بود که فردا چه کنم. در عین حال، دیالوگها بهگونهای نبود که بتوان آنها را کمی عوض کرد، چون لحن و حالشان از بین میرفت. حتما باید بالا و پایینی که وجود داشت را رعایت میکردی و موزون آن را طبق فیلمنامه جلو میبردی. سرزمین مادری درس خوبی برای من بود و بهنظرم خروجی خوبی هم داشت.
همه افرادی که در سرزمین مادری کار میکردند، حرفهای بودند و سالها سابقه تئاتر، سینما و تلویزیون داشتند. در میانشان هنرمند خردسالی مثل علی شادمان هم بود. در چنین سریالی که کیفیت محتوا، کارگردانی، بازیگری و... بالا بود، این هنرمند قرار بود نقش اصلی را بازی کند و کیفیت بازیاش با هنرمندان باسابقه همتراز باشد.در عین حال، وقتی پارتنر نقشش را درست بازی نکند، روی حس و بازی مقابل هم تاثیر میگذارد. وقتی او مقابل شما بازی میکرد، با توجه به خردسال بودنش، رد و بدل شدن دیالوگها مشکلی نداشت؟
علی شادمان ذاتا بازیگر است و قبلش یک فیلم با رسول ملاقلیپور داشت و در آنجا خود را نشان داده بود. این اتفاق درسرزمین مادری هم افتاد. هیچ وقت احساس نکردم رهی یا علی شادمان یک بازیگر نوپاست، چون در درجه اول خیلی متعهد بود. او دیالوگها را کامل حفظ میکرد. حتی در آن دوران مدرسه نمیرفت و معلم خصوصی گرفته بود. میدانم در آن زمان شهرستان زندگی میکرد اما این قدر تعهد داشت که هیچکدام تصور نمیکردیم با یک فرد مبتدی بازی میکنیم و همراهی خوبی با یکدیگر داشتیم.البته باید بگویم همه بازیگران سرزمین مادری، این قدر سابقه بازیگری داشتند که جدای از تعهد، اخلاق حرفهای برایشان مهم باشد. به همین علت میتوانستند آن جمع را هدایت کنند. همه این فضا را ساخته بودند که علی شادمان بتواند خود را نشان دهد و وقتی دیده شود و درست باشد، یعنی کار من و بقیه دوستان هم درست است. این همراهی سبب میشود کار هر دو طرف سر جای خودش باشد. خیلی از بازیگرانی که با رهی بودند، همراهی و همفکری و در برخی مواقع، پیشنهادهایی مطرح میکردند.
شما زمانی که در این سریال بازی کردید، دو بار کاندیدای جشنواره فیلم فجر شدید و پخش سریال هم 10 سال به تاخیر افتاد. اگر قرار باشد با تجربهای که الآن دارید این نقش را بازی کنید، آیا سرهنگ را با همان شکل و شمایل نشان میدهید یا با دیدگاهی که این همه سال به دست آوردید، نوع دیگری بازی میکنید؟
قطعا همین را انتخاب میکردم و میپذیرفتم و باهمین فضا جلو میرفتم. بااینحال، چون سنم بالارفته، حتما موقعیتهای حسی و رفتاری تغییر میکرد. این 10سال چیزهایی با خودش میآورد و انسان را تغییر میدهد. درمجموع معتقدم با همین دستفرمان جلو میرفتم اما شاید کمی پختهتر.
دراین سریال طیفهای مختلف تاریخی رامیبینیم وسرهنگ بهخاطر شرایط شغلی خود، با این طیفها رودررو میشود. وقتی بازی در این سریال برایتان جدی شد، آیا به کتابهای تاریخی رجوع کردید یا به فیلمنامه ــ که خودتان هم میگویید چفت و بست محکمی داشت ــ اکتفا کردید؟ بهطورکلی، مطالعه جانبی هم داشتید؟
اول این را بگویم که من خیلی تاریخ را دوست دارم و در دوران تحصیلم، جدای از کتابهای درسی، کتابهای دیگر هم میخواندم. من در خانوادهای بزرگ شدم که اهل کتاب، فرهنگ و هنر بود و حتما باید کتاب میخواندیم. آن موقع شرایطی را در جامعه گذرانده بودیم که احزاب و فعالیتهای سیاسی را میدیدیم. مثلا باید میدانستیم نهضتملی یا حزب توده چطور بوده و البته به نوعی اینها را دیده بودیم. انگار کلاسمان در خیابان بود.من قبل از انقلاب، فعالیتهایی در مدرسه داشتم، هرچند شاید آن آگاهی لازم شکل نگرفته بود و بعدها پختهتر شد. بااینحال، در آن زمان تجمعات، فعالیتهای خیابانی و نشریات مختلف را به شکل میدانی میدیدیم. وقتی فیلمنامه سرزمین مادری را میخواندم، میگفتم این را در فلان کتاب خواندم و برایم مرور میشد. احساس میکردم همه آدمها در شخصیت سرهنگ بهادری تجمیع شدهاند. حس من این بود که باید تاریخ را بغل کنم تا بتوانم خروجی آن را ــ که سرهنگ بهادری بود ــ خوب نشان دهم. درعینحال با مطالعهای که از قبل داشتم، توانستم چیزهایی اضافه کنم و از شخصیتهای گوناگون ــ مثل یک سرهنگ، نفوذی، تودهای ــ چیزهایی بگیرم تا خروجی آن، سرهنگ بهادری شود.
یک معضل که گاهی در کارهای تاریخی میبینیم و در سرزمین مادری نیست، مطرحشدن یک قصه عاشقانه و بهفراموشیسپردن تاریخ است. درواقع به نظر میرسد که پرداختن به آن مرز باریکی دارد. ما در سرزمین مادری شاهد هستیم که تاریخ برای مخاطب روایت میشود تا به نسل جوان این آگاهی را بدهد که تودهایها یا ملیها چطور فکر میکردند. چقدر ضرورت دارد در چنین کارهایی، تاریخ را در قالب یک قصه خوب و چالشی ارائه کنیم تا هم مخاطب جذب و به تاریخ ترغیب شود و هم آگاهیبخش باشد؟
تاریخ ما محدود به مسائل سیاسی و اجتماعی نمیشود، بلکه عوامل مختلفی باعث میگردد افراد به شخصیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تبدیل شوند. درواقع با احساسات مختلف خانوادگی و شخصی و خصوصی وارد جامعه میشوند و مسیرشان را به سمت دیگری میکشند. همه افراد، مسائل عاشقانه و احساسی دارند. ما شخصیتها را فقط همان میبینیم و هیچوقت نخواستیم ببینیم یک شخصیت چه مسیری را طی کرده که تبدیل به یک فرد سیاستزده شده و ادعا میکند مسأله عاشقانهای نداشته. باید شخصیتها تحلیل شده و همه عواطف و احساساتشان مطرح شود. البته چنین مسألهای به نگارش درست فیلمنامه و تکبعدی نبودن آن مرتبط است. سرهنگ بهادری در جاهایی خیلی خوب و خانوادهدوست بوده و حالش خوب است. اتفاقات بعدی او را به چیز دیگر تبدیل میکند. این مسأله به زیرکی، توانایی و قدرتمند بودن قلم آقای طالبزاده برمیگردد. اگر بخواهیم تاریخ را بگوییم، باید بگوییم این شخصیت چطور به اینجا رسیده است. فردی که در حزب یا جامعه خودش بسیار مطرح میشود، امکان ندارد عاشق نشده باشد یا احساساتی نباشد. درواقع مجبور است این را نشان ندهد. در بیان تاریخ، باید همه اینها را نشان دهیم. امیدوارم این فیلمنامه چاپ شود و شاید با خود آقای طالبزاده هماهنگی کنم که فیلمنامه سرزمین مادری جزو کتابهای نقرهفام شود. امیدوارم این پیشنهاد را قبول کنند چون کار نفیسی خواهد شد.
به نظرتان به خاطر همین موارد است که با وجود تاخیر 10ساله در پخش سریال، همچنان برای مخاطب تازگی دارد و اقبال مخاطب عمومی و خاص را کسب کرده است؟
کسی که در برههای از زمان، مکان و تاریخ است، دوست دارد بداند گذشتهاش چه بوده. به نظرم چارچوب این سریال درست است و بههمیندلیل اقبال مردم به آن بیشتر شده. نوع نگاه خوب آقای طالبزاده کمک کرده که بعد از ۱۰سال هنوز تاریخمصرف نداشته باشد و تماشایی شود. محتوا و تکنیک و کسانی که حتی در کمترین زمان به این سریال پیوستند یا جدا شدند، همگی در این سریال دخیل بوده. بهخاطر همدلی همه بوده که بعد از ۱۰ سال میتوانیم بگوییم سرزمین مادری زنده و سرپاست، چون عواطف انسانی در آن دیده میشود.همذاتپنداری جزو ذات هر فیلمی است و هر کسی ممکن است با تماشای سرزمین مادری، خودش را جای یک شخصیت بگذارد. آقای طالبزاده به شکلی مورخ هم بوده است. قصه سرزمین مادری کاملا تصویری است و این نباید نادیده گرفته شود. البته بدون تردید نمیتوان از نگاه دقیق و موشکافانه آقای کمال تبریزی گذشت، چراکه او با کارگردانی درخشانش توانست این اثر را به زیبایی با حضور هنرمندان خلق کند.
وقتی کارنامه شما را نگاه میکنیم، حتی نقشهای منفی مثل خرچنگ را دوست داشتنی بازی کردید و در واقع بدمن دوست داشتنی بودید. همچنین نقشهای مثبتتان چند وجهی است. در عین حال چهره شما برای چنین نقشهایی سمپاتیک است. الآن که سریال پخش میشود، نگران این نیستید همه نقشهایی که به شما پیشنهاد میشود به این سمت برود؟ گرچه آدمی هستید که خیلی برای نقشی که به شما پیشنهاد میشود، تامل میکنید و روی هر کاراکتری که بازی میکنید، تعصب دارید.
نه، این نگرانی را ندارم. چون اطمینان دارم انتخابم درست است. در این چند سال انتخابهایم مرا تا اینجا حفظ کرده است. کما اینکه شما بهعنوان یک اهل فن در رسانه که پیگیر کارهایم هستید، در ذهنتان مانده که وسواس دارم و همینطوری یک نقش را انتخاب نمیکنم. سریال قبلی که کار کردم، هفت قسمتش آماده بود و فیلمنامه که به دستم رسید، آن را به چند نفر در سن و قشرهای مختلف دادم و گفتم نظر دهند.یکی به من گفت اگرپنج سال پیش این فیلمنامه را خوانده بودم یا به تصویر کشیده میشد، زندگیام به این شکل نبود.متوجه شدم که انتخابم درست است.واقعیت این است الآن شرایطی ندارم که انتخابهایم اشتباه باشد. اگر نزدیک به هم باشد، انتخاب نمیکنم یا اگر بشود،همان رابه شکل دیگری بازی میکنم. مسیری که فرد طی میکند به خاطر انتخابهایش و نه گفتنهای اوست. نه گفتنهایی که فرد راحفظ میکند تا بعدها یقه خودش را نگیرد.
شما نقشها را به شیوه خاصی بازی میکنید. مثلا در فیلم ناخواسته برزو نیک نژاد دیالوگ نداشتید اما با چشمتان بازی میکردید. یعنی میکوشید خاص بودن و متفاوت بودن را در نقشهایتان رعایت کنید. فکر میکنم این نقش با این که کوتاه بود، جزو نقشهای بسیار خاص شماست. این همه سال که نقشهای گوناگون بازی کردید، نقشی بوده که به دلتان مانده باشد و دوست داشتید بازی کنید ولی هنوز به شما پیشنهاد نشده باشد؟
الان نمیتوانم بگویم. الآن اقناع شدهام که توانستهام چند کار در مجموعه کاریام را سر جای خود انجام دهم. آقای تبریزی یا دیگر کارگردانان، لطف دارند و بازی من در کارهایشان در ذهن مخاطب میماند. مثلا آقای حاتمیکیا در فیلم بادیگارد، ابتدا پیشنهاد بازی در نقش اشرفی را به من دادند. گفتم میآیم و لیستی نوشتم. فردایش گفتم این نقش را بازی نمیکنم، البته آقای حاتمی کیا به شکلی میدان داده بود که این حرفها را بزنم. وقتی گفت چرا، گفتم نقش قیصری را بازی میکنم. گفت این که
کم است؟ گفتم روی ویلچر بازی میکنم و خوشحال شد.میخواهم بگویم سرزمین مادری سریالی بوده که بعد از ۱۰سال هنوز طراوت خود را از دست نداده و خوب است بعد از شرایطی که در پخش سریالها پیش آمده، مردم اشتیاق نشان میدهند. این برمیگردد به تمام لحظات خوب و سختی که کل عوامل سرزمین مادری برای آن زحمت کشیدند. به همه عوامل خسته نباشید میگویم و خوشحالم در کنار همه دوستان بازیگر و عوامل، شاگردی کردم.
با تمام تجربیاتی که دارید، اگر قرار باشد فقط یک سریال تاریخی دیگر بازی کنید و یک شخصیت از بین شخصیتهای تاریخی انتخاب کنید، دوست دارید جای کدام یک از کاراکترهای واقعی تاریخ معاصر بازی کنید؟
من ۱۳ماه سر کار سینمایی رستاخیز بودم. کار تاریخی، صبوری خاصی میطلبد. در آن کار، حدود 9ماه ریش میچسباندم و صبحانه میخوردم و تا شب فقط بیسکویت و چای داشتم. این یک افق دید خوب به من میداد. نکته جالب اینکه بعد از اتمام پروژه، آقای محسن موسوی طراح گریم فیلم رستاخیز بعد از اتمام کار، ریشی را که برای شخصیت حر گذاشتند به یادگاری به من هدیه داد. لحظه به لحظه کار تاریخی سخت است، اینکه بتوانید خود را با آن فضا همراه کنید. واقعا نمیتوانم بگویم چه شخصیتی را دوست دارم بازی کنم. شاید من یک شخصیت را دوست داشته باشم اما نه به فیزیکم بخورد و نه تواناییهایم در آن حد باشد. امیدوارم هر نقشی که خیر باشد پیش بیاید.
سپیده اشرفی و فاطمه عودباشی - گروه رسانه