شناسهٔ خبر: 64510304 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

محسن قرائتی: همسرم می‌گوید اگرچه شوهر خوبی نیستی اما اسم و رسم تو آن را جبران می‌کند

در مسافرت‌ها همیشه تلفنی با هم در تماس هستیم ولی او می‌گوید این چه زندگی‌ای است؟ راست هم می‌گوید اما هر جا که می‌رود همه می‌گویند به حاج‌آقا سلام برسان. خوشا به حالت! چه حاج‌آقایی داری. بعضی وقت‌ها که از جایی برمی‌گردد خوشحال است و می‌گوید اگرچه شوهر خوبی نیستی اما این اسم و رسم تو آن را جبران می‌کند!

صاحب‌خبر -
محسن قرائتی گفت: نطور که باید شوهر به‌درد بخوری برای زندگی نبوده‌ام! البته در مسافرت‌ها همیشه تلفنی با هم در تماس هستیم ولی او می‌گوید این چه زندگی‌ای است؟ هر جا که می‌رود همه می‌گویند به حاج‌آقا سلام برسان. خوشا به حالت! چه حاج‌آقایی داری. بعضی وقت‌ها که از جایی برمی‌گردد خوشحال است و می‌گوید اگرچه شوهر خوبی نیستی اما این اسم و رسم تو آن را جبران می‌کند!
 
روزنامه همشهری با محسن قرائتی گفت‌وگو کرده است. 
 
به گزارش همشهری، بخش‌های مهم این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید: 
 
من اوایل چندان موافق رفتن به حوزه علمیه نبودم. پدرم به علما و روحانیون علاقه داشت و هر وقت طلبه‌ها از شهرهای دیگر به کاشان می‌آمدند و منبر می‌رفتند، آنها را به خانه ما دعوت و از آنها پذیرایی می‌کرد. به‌دلیل علاقه‌ای که به طلبه‌ها و روحانیون داشت، به من هم اصرار می‌کرد طلبه شوم. من در آن زمان 14‌سال داشتم و چندان موافق ادامه تحصیل در حوزه نبودم. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتیم یک نفر را میان خودمان به‌عنوان داور انتخاب کنیم و هر چه او گفت‌‌، همان را انجام دهیم. مدیر بازنشسته مدرسه‌ای را که از آشنایانمان بود برای داوری انتخاب کردیم و او به من گفت: «تو طلبه شو!».
 
آقای جلالی که با آیت‌الله طالقانی برنامه «قرآن در صحنه» را داشتند، آمد و گفت: «شما آقای قرائتی هستید؟» گفتم: «بله». پرسیدند: «می‌خواهید چه کار کنید؟» گفتم: «من را آقای مطهری فرستاده است.» گفتند: «اینجا، جای هنر است.» گفتم: «شاید من هم هنرمند باشم.» گفتند: «می‌توانی بخندانی؟» گفتم: «حسابی! قدرتی خدا به من داده که می‌توانم دو ساعت شما را بخندانم! به‌طوری که لبتان را نتوانید جمع کنید اما با حرف‌های حسابی.» 
 
ما خوش‌سعادت بودیم که خداوند به ما دختر داد. مسئولیت اصلی تربیت دختران بر عهده حاج خانم بوده و بخشی از وقت حاج‌خانم با بچه‌ها پر‌می‌شد. من هم ایشان را به سفرهایی مثل مشهد، کربلا و عمره می‌بردم. دختران هم همیشه هوای مادرشان را داشته‌اند. حالا هم داماد‌ها و دختر‌هایمان تهران هستند و نمی‌گذارند حاج‌خانم تنها باشد ولی با این حال، آنطور که باید شوهر به‌درد بخوری برای زندگی نبوده‌ام!
 
البته در مسافرت‌ها همیشه تلفنی با هم در تماس هستیم ولی او می‌گوید این چه زندگی‌ای است؟ راست هم می‌گوید اما هر جا که می‌رود همه می‌گویند به حاج‌آقا سلام برسان. خوشا به حالت! چه حاج‌آقایی داری. بعضی وقت‌ها که از جایی برمی‌گردد خوشحال است و می‌گوید اگرچه شوهر خوبی نیستی اما این اسم و رسم تو آن را جبران می‌کند!