عصر ایران؛ امیر حسن خدیر- تیم هوادار دیروز و در ورزشگاه آزادی و در حضور هواداران پرشور استقلال در حالی به استقلال باخت که با دو گل جلو بود و بازی دو بر صفر برنده را با باخت سه به دو معاوضه کرد و بازنده از زمین خارج شد.
فوتبال است و توپ گرد و هزار اتفاق و یک روز میبری و روز دیگر نه. قصه اما این نیست. قصه درباره محمود فکری است؛ مربی امروز هوادار که سالها بازیکن و کاپیتان استقلال بوده و دست بر قضا به اعتبار این سابقه و نه دانش کافی یا کاریزمای ویژه مربیگری روی نیمکت استقلال نشست و موفقیتی به دست نیاورد و کنار گذاشته شد و از آن پس عشق به استقلال و هواداران را به نفرت و دستکم ابراز گله وشکایت بدل کرده است.
انگار که پاداش بازیکنان وفادار که سالهای جوانی برای تیم محبوب خود توپ زدهاند این است که در میانسالی بر نیمکت آن بنشینند یا هواداران باید با همه مانند علی پروین و ناصر حجازی برخورد کنند غافل از آن که مربیگری هم به دانش و هوش بالا نیاز دارد و هم به «آن»ی که قلیلی دارند و کثیری نه. منتها جناب فکری گمان میکرد همان سابقه کفایت میکند حال آن که چنین نیست.
او قبل از بازی با استقلال - تیمی که سال ها در آن بازی کرده و بازوبند کاپیتانی بسته و تا بر نیمکت مربیگری آن ننشسته بود محبوبیت هم داشت- در کنفرانس خبری گفت: «اگر شما عاشق کسی باشید و برای کسی با تمام وجود کار کنید، اگر صادق باشید و سرت را برایش بگذارید و اگر دوستش داشته باشید قضیه برعکس می شود. به همین خاطر بعد از این که من در استقلال مربیگری کردم یاد گرفتم دیگر آن محمود فکری نباشم. به خاطر کسی جریمه نشوم. به خاطر کسی گذشت نکنم و جوانیام را ندهم تا بعد حسرت بخورم.»
به نظر میرسد قضیه برعکس نشده بلکه او ماجرا را به عکس متوجه شده. اتفاقا داستان ساده است. هواداران استقلال او را به عنوان بازیکن و کاپیتان دوست داشتند اما در قد و قواره مربیگری نمیدانستند و بر جبین او در این جایگاه نور موفقیت نمیدیدند و در عمل هم نتوانست. پس نپسندیدند و خود نیز نتوانست قانع کند و از نیمکت کنار گذاشته شد.
جان کلام محمود فکری این است که به اعتبار قریب ۱۴ سال بازی در دو مقطع برای استقلال مربیگری حق و حتی طلب او بوده و جای کسی را نگرفته و وقتی روی نیمکت نشسته با هر نتیجه باید تحمل و حمایت میشده چون در زمین با عشق بازی میکرده اما اتفاقا همان عشق به هواداران باید او را متوجه این واقعیت میکرد که دانش و کاریزمای کافی را برای مربیگری ندارد و نه تنها در آن چند بازی که مربی استقلال بود که دیروز هم نشان داد ندارد یا هنوز هم ندارد هر چند کاریزمای مربیگری به دست آوردنی نیست. یا داری یا نه!
همان گونه که تنها قلیلی از بازیگران سینما کارگردان موفقی میشوند و کمتر کارگردان بزرگی خود سابقه بازیگری دارد و دو مقوله کاملا جدایند در فوتبال هم نه با این غلظت اما چنین است.
این تصور که هر بازیکنی می تواند مانند زین الدین زیدان در مربیگری هم موفق شود خطاست و گویا آقای فکری هم دچار این خطا شده حال آن که در زمین هم زیدان نبوده تا روی نیمکت باشد!
محمود فکری از اخراج خود از استقلال کینه دارد یا دست کم دلچرکین است حال آن که واقعیت جز این است و نه ربطی به بخت و اقبال دارد نه روابط ناسالم. این قبا بر تن او گشاد بود و شرکت در کلاس فیفای امیر حسین پیروانی و سال های طولانی بازی باشگاهی و اندک بازی های ملی برای موفقیت و کسب محبوبیت روی نیمکت و به عنوان سرمربی کافی نیست و به لحاظ فنی هم مشکل دارد.
باخت تیمی که ابتدا دو بر صفر برنده بوده طبعا به حساب مربی گذاشته میشود و جدای این در بازی دیروز دیدیم بعد از آن که کلانتری مصدوم شد داریوش شجاعیان را وارد بازی و بعد او را تعویض کرد!
صرف آوردن تیمی از لیگ یک به لیگ برتر کارنامه یک مربی را پربار نمیکند و قصه در لیگ برتر متفاوت است و در پرسپولیس و استقلال حکایت کاملا دیگر است.
انتظار هواداران برای موفقیت تیم محبوب خود از سرمربی چه خارجی باشد چه بازیکن پرسابقه سابق ربطی به علاقه آنان به بازیکنان پیشین ندارد و کاملا طبیعی است و جدای دانش فنی کاریزما هم هست.
جناب فکری فکر می کرد سابقه بازی در استقلال نقص دانش فنی و قدرت مدیریت و فقدان کاریزما را جبران میکند حال آن که چنین نیست ضمن این که نسل هم تغییر کرده است و وقت می گذارند و هزینه می کنند تا بازی باکیفیت و برد تیم خود را ببینند نه آن که با محمود فکری نرد عشق ببازند.
اتفاقا هواداران ناسپاس نیستند. اوست که ناسپاسی می کند. چون همین مربیگری هوادار را هم از بازیکنی استقلال دارد. بازی در تیمهای بزرگ رویای میلیونها کودک و نوجوان است و وقتی در جوانی به آن دست مییابند باید قدرشناسی کنند نه آن که در ازای آن جز دستمزدهای کلان و تشویقهای بی امان طلبکار مربیگری پس از بازنشستگی هم باشند!
بهترین مثال فرانک لمپارد بازیکن چلسی است که مثل محمود فکری ۱۴ سال برای این تیم بازی کرد و البته تعداد بازی های ملی او به مراتب بیشتر بود.
مثل فکری مربی چلسی هم شد و باز مانند او موفقیت کسب نکرد. اما وقتی کنار گذاشته شد هرگز نگفت یاد گرفتم دیگر فرانک لمپارد نباشم. بلکه گفت: هر چه دارم از چلسی است. من لیاقت مربیگری تیم محبوبم را نداشتم و با عشق چلسی و هواداران عاشقانهتر زندگی میکنم.