شناسهٔ خبر: 61521929 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

تاسوعا و شب عاشورا: تشنگی اهل بیت / حضرت عباس (ع) در اندیشه آینده / جدایی برخی از یاران

صاحب‌خبر -

شفقنا – از روز دوم محرم الحرام، که سپاه نور به کربلا قدم نهاد، لشکر ظلمت نیز وارد آنجا شد. همواره بر تعداد آنان افزوده می شد و این فزونی به نمایش قدرت شبیه تر بود تا یک رزم جدّی و تمام عیار. ولی پس از هفتم محرّم صحنه کربلا شاهد دگرگونی مهمی شد. تصمیم سردمداران لشکر ظلمت، بسیار مأیوس کننده بود؛ به طوری که پانصد و به قولی چهارهزار سوار، میان شریعه فرات و سپاه امام حسین (علیه السلام) حایل شدند.تعدادی از افراد امام، مانند فراس بن جعده و… یکی پس از دیگری از امام جدا شدند.

پیشگیری از پیوستن هفتاد سوار از سلحشوران بنی اسد به دعوت حبیب بن مظاهر به سپاه نور از سوی لشکر کفر، و نیز نامه ای که شمر از کوفه برای عمربن سعد و همچنین «امان نامه»ای که برای عباس بن علی و برادرانش آورده بود،  همه از یک تصمیم خونین در امر برخورد با پسر پیامبر (صلی الله علیه وآله) حکایت داشت و پانصد سوار و به قولی چهارهزار سوار میان شریعه فرات و سپاه امام حایل شدند.امام صادق (علیه السلام) درباره «تاسوعا» می فرمایند: «تاسوعا روزی است که حسین (علیه السلام) و اصحابش در کربلا محاصره شدند» سپس فرمودند:«بِأَبی الْمُسْتَضْعَفِ الْغَرِیبِ»؛ .

«پدرم، فدای آن مستضعف دور از وطن باد!»آری؛ تاسوعا روز «محاصره» است.علامه قزوینی در ریاض القدس نقل کرده که حضرت سکینه (علیها السلام) فرمود:«عَزَّ ماؤُنا فی یَوْمِ التّاسِعِ مِنَ المُحَرَّمِ»؛«در روز نهم محرم آب برای ما کمیاب شد»،وقتی که رفتم به عمه ام زینب، جریان تشنگی خود را بگویم، دیدم؛«أخِی الرَّضیعُ فی حِضْنِها وَ هِیَ تارهً تقُومُ وَ تارَهً تَقْعُدُ، وَ هُوَ یَضْطَرِبُ کَاضْطِرابِ السَّمَکَهِ فی الماءِ»؛«برادر شیرخوارم، در آغوش اوست. عمّه ام از فرط تشنگی گاهی می ایستاد و گاه می نشست و آن کودک همانند ماهی در آب، نا آرام و بی قرار بود»،وقتی مرا دید تسلّی داد و فرمود:«صَبراً صَبراً یاَبْن أَخِی»؛«فرزند برادرم! شکیبا باش، شکیبا باش»من وقتی این صحنه را دیدم تشنگی خود را فراموش کردم .عمربن سعد، جهت دریافت نظر نهایی ابن زیاد، در روز هشتم، نامه ای به او نوشت، و در آن یادآور شد: «خداوند آتش جنگ را خاموش نمود، امر امت را اصلاح کرد و حسین قول داد که به سرزمین خود بازگردد و یا مانند یکی از مسلمانان در جایی زندگی کند».ابن زیاد در جواب عمربن سعد نوشت: «بنگر که حسین و اصحاب او، براساس

_______

نظر من عمل می کنند یا خیر؟ اگر تسلیم شدند آنان را به سوی من گسیل دار و گرنه با آنان مقاتله و جنگ کن تا کشته شوند. سپس آنان را «مُثله» کن. آنها مستحق این عقوبتند! اگر آنان را کشتی، برنعششان اسب بتاز؛ زیرا آنان «عاق و ظلوم»اند. گرچه این عمل پس از کشته شدن آنان برایشان دردآور نیست، ولی قول مرا نادیده نگیر و بدان عمل کن!».هنگامی که درخواست عبیدالله بن زیاد را به امام ابلاغ کردند، امام فرمودند:«معاذَاللهُ أنْ أنْزِلَ عَلَی حُکْمِ ابْنِ مَرْجَانَهِ أبَداً». (1) .هنگامی که شمر نامه عبیدالله را به عمربن سعد داد، عمربن سعد پیش بینی کرد که امام حسین (علیه السلام) هرگز تسلیم نخواهد شد؛ زیرا روحیه پدرش در وجود اوست.شمر به عمربن سعد گفت: «جنگ را آغاز کن در غیر این صورت حکم را به من واگذار!»، عمر بن سعد گفت: «خود بدان اقدام خواهم کرد».شمر که از آغاز در کربلا بود، وقتی دید در شب هشتم محرم جلسه ای میان حسین بن علی (علیهما السلام) و عمربن سعد تشکیل شده، به کوفه رفت و به عبیدالله بن زیاد هشدار داد، ازاین رو عبیدالله در نامه ای به عمربن سعد نوشت: «اگر نمی توانی کار را یکسره کنی، حکم سپهسالاری را به شمر واگذار» .عصر تاسوعا، امان نامه ای از سوی عبیدالله به حضرت عباس (علیه السلام) و برادرانش عرضه شد، لیکن اینان پاسخ دادند: «ما را نیازی به امان شما نیست، امان الهی بهتر از امان پسر سمیّه است».پس از ارسال این نامه، شمر پیش آمد و بانگ برآورد: «یا بَنی أُخْتی أَنْتُمْ آمِنُونَ»؛ «شما ای خواهرزادگانم! در امانید».

________

آنها پاسخ دادند:«لَعَنَکَ اللهُ وَلَعَنَ أمانَکَ، لَئِنْ کُنْتَ خالُنا، أتُؤمِنُنا وَابْن بِنْتِ رَسُولِ اللهِ لا أَمانَ لَهُ»؛  .«خداوند بر تو و امان نامه ات لعنت کند! اگر تو دایی ما هستی، به ما امان می دهی ولی برای پسر پیامبر خدا امانی نیست؟!»در عصر تاسوعا آنگاه که سپاه باطل به سوی لشکر حقّ حمله ای کرد، امام (علیه السلام) سر بر زانوی خویش نهاده، به خواب رفته بود. ناگهان صدای غمگین زینب (علیها السلام) از خواب بیدارش کرد. در همان لحظه، پیامبر (صلی الله علیه وآله) را به خواب دید که به او فرمودند: «فردا شب میهمانِ ما خواهی بود.»امام به برادرش عباس فرمود: «یَا عَبّاس اِرْکَبْ بِنَفْسی أنْتَ یا أخی» طبق نوشته برخی از مورّخان امام فرمود: «یا أخی اِرْکَبْ بِنَفَسی أنْتَ» برادرم! جانم فدای تو باد! سوار بر مرکب شو و ببین اینان چه می خواهند. عباس پاسخ داد: «بلکه، جان من فدای تو باد!».و آنگاه همراه «زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر» و شانزده یا هیجده سوار، در مقابل لشکر عمر بن سعد قرار گرفتند و از آنان پرسیدند: «چرا ناگهان به حرکت درآمدید؟».پاسخ دادند: «دستور امیر (ابن زیاد) است؛ عبیدالله از شما می خواهد که یا جنگ را اختیار کنید و یا تسلیم را».عباس (علیه السلام) فرمودند: «صبر کنید تا این مسأله را به برادرم گزارش دهم و نظر ایشان را جویا شوم».امام (علیه السلام) به عباس فرمودند: «امشب را از آنان مهلت بگیر تا در پیشگاه خدا به نماز بایستیم و به دعا و استغفار بپردازیم. چه، او می داند که من نماز، تلاوت قرآن و عبادت را دوست می دارم»  .در احوال امام می نویسند:«… فقام الّلیلُ کُلُّهُ یُصلّی وَ یَسْتَغْفِرُ وَ یَدْعُو وَ یَتَضَرّعُ، وَ قَامَ أَصحابُهُ کَذلِکَ، یُصلُّونَ وَ یَدْعُون وَ یَسْتَغْفِرُونَ». .«همه ساعات شب را در حال نماز و استغفار و دعا و تضرّع در پیشگاه خدا به سربرد. و اصحاب آن حضرت نیز به نماز، دعا و استغفار پرداختند.»

___________

 

عباس در اندیشه آینده

زهیربن قین شب عاشورا عباس بن علی (علیه السلام) را گریان دید، راز آن را جویا شد. عباس پاسخ داد: به حال اهل بیت حسین (علیه السلام) در شب آینده می اندیشم و می گریم. .آن شب امام حسین (علیه السلام) نیز با خنجر، خارهای حوالیِ خیمه را بریدند و به کناری انداختند. وقتی سبب را پرسیدند، فرمود: فردا دختران من از روی همین خارها عبور خواهند کرد.امام (علیه السلام) شب عاشورا در جمع یاران خود این چنین خطبه خواندند:«با بهترین وجه به ستایش و ثنای خدا می پردازم و در همه حال، از خوشی و تلخکامی، خدا را شکر و سپاس می گویم. خدایا! تو را حمد می گویم که ما را به «نبوّت» پیامبر (صلی الله علیه وآله) گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی و ما را در دین فقیه و بینا اختی و به ما گوش ها، چشم ها و دل ها (راه های درک حقایق) ارزانی داشتی و مارا در شمار مشرکان قرار ندادی.اما بعد؛ من اصحابی برتر و اهل بیتی نیکوکارتر و عامل تر به قانونِ صله رحم، از اصحاب و اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند همه شما را جزای خیر عنایت کند! (و افزودند) جدّم پیامبرخدا (صلی الله علیه وآله) مرا خبر داده، از آینده ام که به طرف عراق حرکت خواهم کرد و در سرزمینی به نام «عمورا _ کربلا» فرود خواهم آمد و در همان جا به شهادت خواهیم رسید و آن وعده نزدیک است. آگاه باشید! که من از فردا خبر دارم و به شما اذن رفتن از این سرزمین را می دهم. پس برخیزید و بروید و از ناحیه من آزادید. از پوشش تاریکی شب استفاده کنید و هریک از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرد و از این سرزمین بروید و خدا همه شما را بهترین جزا عنایت کند! پس به سوی آبادی ها و شهرهای خود متفرّق گردید. این قوم فقط مرا می جویند. هنگامی که به من دست (یابند) با کس دیگر کاری ندارند». و .امام سجاد (علیه السلام) می گوید: من از شکاف خیمه ام، سخنان پدرم را در جمع اصحاب می شنیدم، سکوت باشکوهی بود.امام پس از سخنانی چند، با ابراز احساسات خالصانه یاران با وفا مواجه شد.

لذا لب به سخن گشوده، فرمودند: «شما را بشارت دهم به جنت دنیوی. به خدا سوگند! ما به قدری که خدا می داند مکث و درنگ می کنیم تا آن قائم ما ظهور کند، او از دشمنان ما انتقام می گیرد و من و شما مشاهده می کنیم آنان را در زنجیرها و زندانها و انواع کیفرها…»

 

آیا در شب عاشورا، کسی از یاریِ امام حسین دست برداشت؟

در مورد تعداد یاران امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا اختلاف است؛ چنان که در باب جدایی و عدم جدایی یاران در شب عاشورا اختلاف به چشم می خورد.علامه مجلسی(رحمه الله) این مسأله رایادآور می شودکه: محفل و انس عرفانیِ یاران امام (علیه السلام)درشب عاشورا، موجب بیداری 32 تن از سپاهیان عمرسعد و پیوستن آنان به امام شد.  .فرهاد میرزا در قمقام می نویسد: امام حسین (علیه السلام) با 18 تن از اهل بیت و 60 تن از انصار، به کربلا وارد شد.

 همچنین سیّد بن طاووس در لهوف با نقل حدیثی از امام باقر (علیه السلام) بر این نکته پای می فشارد که تعداد یاران امام (علیه السلام) 45 سواره و 100 نفر پیاده بوده اند. او به جدا شدن کسی از سپاه امام (علیه السلام) اشاره ای نمی کند.  .ابن قتیبه، مورّخ نامی (270ه_.) می نویسد: «جمعی در شب عاشورا از یاری امام حسین (علیه السلام) دست برداشتند و تنها سیصد نفر باقی ماند». .البته برخی از مورّخان نوشته اند: «همه رفتند و تنها چهل تن پیاده و سی و دوتن سواره باقی ماندند».مسعودی در مروج الذهب آورده است: یاران امام حدود پانصد نفر بودند که هشتاد وهفت نفر ازآنان به شهادت رسیدند ولی توضیح نمی دهدکه افراد دیگر(غیر از شهیدان) چه زمانی و چگونه از امام جدا شدند. همین نویسنده در اثبات الوصیه، مبحث امام حسین (علیه السلام)، یاران امام (علیه السلام) را شصت و یک تن دانسته، می گوید همه آنان شهید شدند.  .در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (علیه السلام)، در ذیل آیه 34 سوره مبارکه بقره، آمده است: «جمعی از اصحاب امام در آن شب از آن حضرت جدا شدند».مرحوم سپهر نیز همین عبارت را در کتاب ناسخ التواریخ ترجمه کرده است، ولی بسیاری از مورّخان نامور و سیره نویسان، بر این مسأله تأکید دارند که: «حل بیعت و اذن جدایی از امام، مورد استقبال یاران قرار نگرفت»، و حتی مسلم بن عوسجه گفته است که: «وَ بِما نَعْتَذِرُ إلَی الله فی أداءِ حَقِّکَ؟»؛ «اگر از تو جدا شویم، در باب ادای حق تو، در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟» و سپس همگان؛ از جمله اهل بیت نیز اظهار وفاداری کردند

انتخب شفقنا از کتاب حماسه جاوید

 

نظر شما