خبر فوری نوشت: امروز سالروز قتل یکی از سفاک ترین پادشاهان و امپراتوران تاریخ است. نرون یکی از امپراتوران روم از خاندان ژولیو کلودین بود که بنا به برخی گزارش ها در تاریخ 9 یا 11 ژوئن سال 68 میلادی در یونان با بریدن گلویش به زندگی خود پایان داد.
جنایت های نرون قابل تصور نیست. او که در اواخر عمرش دیوانه شده بود شهر رم را به آتش کشید، هزاران مسیحی را زنده زنده سوزاند، مادر و همسرش را به قتل رساند، دستور خودکشی چند صد سناتور و ژنرال رومی را داد و نزدیک ترین دوستان و وفاداران خود را از بین برد.
اما این امپراتور جوان که در ادبیات غرب و شرق نماد سفاکی و خونریزی است، چگونه به یک دیو تبدیل شد؟ در این گزارش قصد داریم چگونگی تبدیل یک جوان لطیف و هنردوست به یک خونخوار را شرح دهیم.
وقتی مادری جاه طلب فرزند خود را امپراتور روم کرد
نرون فرزند جینائوس دومینیوس و آگریپینای کوچک است. پدرش یکی از اشراف زاده های رمی بود که در کودکی نرون از دنیا رفت. او بسیار سنگدل، خشن، عصبی و زودرنج بود و این صفات او به پسرش نیز به ارث رسید. مادر نرون، آگریپینای کوچک زنی زیبا، خوش اندام و بسیار زیرک، جاه طلب و البته بی رحم بود. او خواهر کوچک کالیگولا، دیگر امپراتور سفاک و خونخوار روم بود (دربارۀ کالیگولا اینجا بخوانید). کالیگولا خواهر کوچک خود را تبعید کرد. بعد از قتل کالیگولا به دست افسرانش، آگریپینا به رم بازگشت. بعد از مرگ همسرش، به عموی خود امپراتور کلودیوس نزدیک شد و از آنجا که زیرک و اغواگر بود توانست طی توطئه ای کلودیوس را به قتل همسرش، مسالینا وادارد. آگریپینای کوچک بعد از قتل مسالینا به امپراتور کلودیوس نزدیک تر شد و با قتل و توطئه توانست رقیبان خود را کنار زده و با امپراتور ازدواج کرده و به عنوان ملکه یا امپراتریس تاج گذرای کند.
آگریپینا بعد از ملکه شدن توانست نفوذ خود را بر کلودیوس گسترش دهد و در کارهای حکومت هم دخالت کند. او به افسران و ارتش محافظان امپراتوری نزدیک شد و توانست افسران وفاداری رای خود پیدا کند. همزمان، او با نزدیک شدن به سناتورها، تاجران و حتی شهروندان عادی رمی توانست به یک امپراتریس محبوب بدل شود. حالا همه او را دوست داشتند و کلودیوس نیز به او اعتماد داشت. آگریپینا از این فرصت استفاده کرد و پسر کوچکش نرون را به عقد دختر کلودیوس یعنی اکتاویا درآورد. او از این طریق سعی کرد پسرش را نایب السلطنه یا ولیعهد کلودیوس کرده و قدرت خود را تضمین کند. امپراتور روم نیز که کاملا تحت تاثیر ملکه قرار گرفته بود نرون را به عنوان ولیعهد خود برگزید و پسر کوچکش، بریتانیکوس را کنار گذاشت.
با وجود این، کلودیوس مدتی بعد به آگریپینا و نرون بدبین شد. درگیری ها و جر و بحث های تندی بین امپراتور و ملکه درگرفت و آگریپینا که قدرت خود و پسرش را در خطر می دید، با قارچی سمی، همسرش کلودیوس را مسموم و او را به قتل رساند و به سرعت مراتب تاج گذاری پسر 16 ساله اش را فراهم کرد. به این ترتیب نرون جانشین پدرخوانده قدرتمند خود شد و امپراتوری خود را آغاز کرد.
پادشاهی جوان که تابع مادر جاه طلب اما عاقل است
بسیاری از مورخان معتقدند 3 سال نخست امپراتوری نرون از باشکوه ترین دوران حکومت روم بوده است. علت این است که در این 3 سال آگریپینا قدرت اصلی روم بود و نرون هیچ نقشی در اداره امور نداشت. ملکه مادر از این فرصت استفاده کرد و با کمک سیاستمداران قدرتمند و عاقلی چون سِنِکا و بوروس کشور را اداره می کرد. در این مدت، مجازات اعدام لغو شد، مالیات ها کاهش یافت، به بردهها توجه شد، به امور قضایی و اقتصادی رسیدگی شد، تجارت رونق یافت، ارتش سامان یافت، هنر و سرگرمی رونق یافت و مسابقات ارابه رانی و کشتی برگزار شد، هرچند نبرد گلادیاتورها لغو گردید. این اتفاقات باعث شدند، نرون به شهرت برسد و هر چند این شهرت و موفقیت معلول هوش و سیاست آگریپینا بود اما سودش به جیب امپراتور جوان رفت.
شورش علیه مادر و تبدیل نرون به یک هیولا
نرون جوان مانند پدرش خودرای و سرکش بود. او تا 20 سالگی کاملا تابع مادرش بود. آگریپینا همه جا کنار پسرش حضور داشت و حتی اجازه نمی داد امپراتور به تنهایی در خلوتگاه خود استراحت کند. این تسلط باعث شد نرون سرکش، عصبانی و خشمگین شود. دو عامل در سرکشی نرون تاثیرگذار بودند. نزدیکان امپراتور یعنی سنکا و بوروس امپراتور را ترغیب به کودتا علیه مادرش کردند. از طرف دیگر، نرون با زنی به نام پوپایا سابینا آشنا شد. زنی زیبا که به اندازه آگریپینا زیرک بود. سابینا سعی داشت جای امپراتریس اکتاویا، همسر نرون و دختر کلودیوس را بگیرد اما آگریپینا سخت مخالف او بود و از اکتاویا حمایت می کرد. به همین دلیل، سابینا نرون را به شورش علیه مادرش تشویق کرده و به او طعن می زد که از مادرش می ترسد. این اقدامات سرانجام باعث شدند نرون علیه مادرش شورش کرده و ضمن خلع او از قدرت، او را از کاخ امپراتوری اخراج کند.
آگریپینا که زنی جاه طلب بود نمی خواست به راحتی از قدرت کنار رود. او شورش هایی را علیه پسرش ترتیب داد و حتی سعی کرد پسر همسرش یعنی بریتانیکوس را به جای فرزندش به قدرت برساند اما نقشه هایش لو رفت و نرون نیز که از مادرش می ترسید به فکر قتل او افتاد. روایت است که آگریپینا 3 بار مسموم شد اما هر بار جان سالم به در برد. یک بار هم سعی کردند او را در دریاچه غرق کنند اما او شناکنان خود را به ساحل رساند. نرون که این تلاش ها را بی نتیجه می دید علنا دستور قتل مادرش را صادر کرد و سربازانی را به محل اقامت آگریپینا فرستاد. سربازان با شمشیر به جان آگریپینا افتادند و او را به قتل رساندند. به این ترتیب، نرون با قتل مادرش به قدرت اول روم تبدیل شد.
امپراتور مجنون شهری را به آتش کشید
بعد از قتل آگریپینا، نرون دچار جنون شد. ترس و عذاب وجدان او را رها نمی کرد. نمی توانست شب ها بخوابد و روزها نیز افسرده بود. او به شراب و موسیقی پناه برد تا نجات یابد اما همزمان ترس شدیدی از مرگ، شورش سربازان و مردم داشت. به همین دلیل، شروع به کشتن اطرافیانش کرد. او می کشت و می کشت تا کشته نشود. نرون بعد از قتل مادرش از اکتاویا طلاق گرفت و با سابینا ازدواج کرد. این اتفاق باعث خشم مردم و سناتورها شد. این خشم عمومی نرون را خشمگین تر کرد و دستور قتل اکتاویا را داد و در حالیکه مردم خشمگین رم را به هم ریخته بودند، سر همسر مقتولش را به سابینا تقدیم کرد.
نرون همزمان شروع به قتل و قلع و قمع سناتورها، افسران ارتش و گارد ویژۀ امپراتوری کرد. او بوروس را کشت و سنکا را نیز تبعید کرد. اما دشمنی او فقط با سناتورها و لژیون ها نبود. او با مردم روم نیز دشمن شد. نرون علاقه زیادی به هنر داشت. روزی در یکی از تئاترهای رم حضور یافت و شخصا نمایشی را اجرا و بازی کرد. مردم که از دیدن امپراتور خود روی سن حیرت زده شده بودند به خشم آمدند چرا که نرون جایگاه امپراتوری را خوار و خفیف کرده بود. این اتفاق و آشوب در تئاتر باعث شد نرون از مردم رم نیز متنفر شود.
قتل ها و اشتباهات نرون باعث شدند مردم احساس کنند خدایان علیه کشورشان قیام کرده اند. این تلقی زمانی بیشتر شد که شهر رم آتش گرفت و دو سوم آن سوخت. در شهر این شایعه شنیده شد که نرون شخصا شهر را سوزانده و بعد از آتش زدن روی تپه ای رفته و در وصف شهر سوخته ترانه ای خوانده و سازی زده است. برخی نیز از این گفتند که خدایان علیه امپراتور به خشم آمده و شهر را به عذاب دچار کرده اند. با این حال، نرون تقصیر را به گردن مسیحیان انداخت و دستور داد مسیحیان را گرفته و در آتش بسوزانند یا به صلیب بکشند.
این اتفاقات سناتورها و افسران را به فکر کودتا انداخت اما این کودتاها شکست خوردند. نرون که از مرگ می ترسید با دیدن کودتاهای شکست خورده شروع به کشتار نزدیکان خود کرد. او مجلس سنا را لغو کرد و سناتورها را به قتل رساند. او حتی معلم قدیمی خود یعنی سنکای فیلسوف را زندانی و به قتل رساند.
شورش و خودکشی
این اتفاقات باعث شدند که امپراتور روم تنهای تنها شود. همزمان عذاب وجدان از قتل مادر، همسر، معلم و مردم بی گناه او را رها نمی کرد. در این زمان، گالبا، فرماندار هیسپانیا و از بزرگترین فرماندهان جنگی روم علیه امپراتور جوان دست به شورش زد. شورش او که به نام شورش ویندکس مشهور است شکست خورد اما گالبا بیرون رم اردو زد و منتظر فرصت دیگری شد. همزمان، افسران رده بالای ارتش و سناتورها در داخل رم علیه نرون قیام کرده و گالبا را به عنوان امپراتور خود برگزیدند. نرون که فاصله خود را با مرگ کم می دید در لباسی مبدل از کاخ خود گریخت و در یونان به با خودکشی به زندگی خود پایان داد.
به این ترتیب، دوران جنون نرون به پایان رسید. البته نباید گمان داشت که رم بعد از خودکشی نرون به آرامش رسید. بعد از قتل نرون، روم وارد دوره جنگ های داخلی شد و حدود دو سال، شاهد کشتار و جنگ های وسیع فرماندهان و امپراتوران مختلف بود.
نظر شما