عصر ایران؛ سروش بامداد- در اولین روز حضور رضا مراد صحرایی وزیر جدید آموزش و پرورش، خبرنگار تلویزیون در حیاط نهاد ریاست جمهوری سراغ او رفت و برای این که پرسش متفاوتی را طرح کرده باشد گفت: «دربی امشب را چگونه پیش بینی میکنید؟»
مشخص است که مراد خبرنگار از دربی، بازی دو تیم همشهری استقلال و پرسپولیس در فینال جام حذفی بود. آقای رضامراد اما پاسخ داد: «فعلا هنوز دربارۀ آن تصمیمی نگرفتهام».
این پاسخ به معنی آن بود که او معنی کلمه دربی را مطلقا نمیداند. مهمتر این که نه تنها نمیداند و نمیگوید نمیدانم بلکه درباره موضوعی که معنی آن را نمیداند پاسخ میدهد!
نویسنده این سطور هم با اگرچه با کلمه سر و کار دارد ممکن است معنی کلماتی را نداند یا بسیار واژگان به گوش او نخورده باشد ولی ندانستن معنی دربی -که البته فارسی هم نیست- یعنی آقای مراد صحرایی تا به حال یک گزارش فوتبال بین پرسپولیس و استقلال را نشنیده یا صفحه اول روزنامه های ورزشی را هم ندیده که این واژه توجه او را جلب نکرده است.
شگفتی وقتی بیشتر می شود که بدانیم متولد ۱۳۵۵ است و رشته تحصیلی او در دوره لیسانس، دبیری زبان انگلیسی در دانشگاه رازی کرمانشاه بوده و فوق لیسانس و دکتری خود را در رشته زبانشناسی همگانی از دانشگاه علامه طباطبایی دریافت داشته و در سال های ۷۸ و ۷۹ دانشجوی نمونه شده و قاعدتا در محیط دانشجویی باید شنیده باشد.
اتفاقی که واکنش های بسیاری را ذر پی داشت و از جمله احسان علیخانی مجری و نهیه کننده (سابق؟) تلویزیونی که این تصویر را منتشر کرد:
حالا نشنیده چون احتمالا زیاد اهل ارتباط با دیگران و پی گیری رسانه ها نبوده اما امیدواریم این اتفاق برکات زیر را در پی داشته باشد:
اول این که منبعد اگر سوالی را متوجه نشد، بپرسد این که گفتی یعنی چه؟
دوم: روزنامه بخوانند. اگر نگاهی به تیترها هم بیندازند برخی کلمات دیگر نامانوس نخواهند بود. هر چند به جای دربی بهتر است بگوییم شهرآورد.
سوم: در نظر داشته باشند که افراط در آموزشهای ایدیولوژیک دانش آموزان را زده میکند. کما این که در جامعه مشاهده میشود. حال آن که در همین آموزش و پرورش بالیدهاند.
چهارم: با جامعه ارتباط بیشتری برقرار کنند. چون بیگانه بودن با یک اصطلاح بسیار مرسوم نشان میدهد در وادی دیگری سیر میکنند. اکنون اما فرصتی به دست آوردهاند که به جای تحمیل دنیای خود به آنان پنجرهای تازه باز کنند.
وجه تاسف بار قضیه برای نویسنده این سطور این نیست که ایشان معنی این کلمه بسیار رایج را نمی داند در حالی که اکثریت محصلینی که متولی آنان شده می دانند و بر سر آن شرط بسته هیاهو کرده هورا کشیده زانوی غم بغل گرفته یا کری خواندهاند.چون متولی واقعی آموزش و پرورش سازمان برنامه و بودجه است و کار خاصی از وزیر برنمی آید جز واگذاری مناصب زیرا وزارتخانه پرپستی است و کلی مدیر کل و مدیر منطقه و مدیر مدرسه دارد.
تاسف به این خاطر است که مدام به نقطه اول بازمیگردیم. شخصی خاطره بامزهای از اتفاقی در سال ۵۹ یا بهار ۶۰ تعریف میکرد. (یعنی همان زمانی که آقای صحرایی ۴ ساله بوده و دکتر شکوهی وزیر آموزش و پرورش جای خود را به شهید رجایی و او هم به شهید باهنر داده بود).
میگفت شنیدم رفیقم مدیر یک کارخانه بزرگ چوب و کاغذ شده. جنگ شده بود و محدودیت ارزی و سهمیه بندی. نامه ای نوشتم که برای دورادور خانه ۱۰۰۰ متر چوب میخواهم. چوب بسیار مرغوب و با کیفیتی را هم در نامه آوردم و نگران بودم کسی او را هوشیار کند که این نوع چوب چقدر مرغوب است. آن بنده خدا امانه تنها با آن نام اشنا نبود بلکه نمی دانست مراد از ۱۰۰۰ متر چوب متر طول نیست بلکه ۱۰۰۰ متر مکعب است و موافقت کرد.من هم کامیون کامیون چوب سهمیه ای را به انبار ی منتقل کردم و همان سرمایه کسب و کارم شد و همیشه آن مدیر جوان را دعا میکنم!
خوشبختانه دربی مثل متر نیست که متر مربع و متر مکعب داشته باشد!