شناسهٔ خبر: 58392735 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

پرسشی در باب توتالیتاریسم | محمد جواد لسانی

صاحب‌خبر -

محمد جواد لسانی در اعتماد نوشت: عشق بورز!/ اما مراقب باش به چه عشق مي‌ورزي۱ (آگوستين قديس) 
يافتن موضوعي ناب براي رساله دكترا، هر دانشجويي را وسوسه مي‌كند تا به دنبال چيزي باشد كه بتوان حاصل كارش را حرف آخر او در زمانه خودش حساب كرد. رساله هانا آرنت هم از اين قاعده جدا نيست. شايد بتوان گفت «از عشق گفتن» به مثابه نقطه پرگاري است كه در ميان انبوهي از نوشته‌هاي او خودنمايي مي‌كند. اين نظريه‌پرداز سياسي آنچه در اين رساله آورده، به راهنمايي كارل ياسپرس بوده و مهر تاييد اين كاردان را با خود دارد. از آنجا كه اين استاد، شهر بازل را براي زندگي و تدريس برمي‌گزيند تا مسير معنوي خود را به دور از هياهوهاي پس از جنگ جهاني دوم طي كند آرنت را هم براي راهجويي رساله‌اش به كشور سوييس مي‌كشد. اين استاد-مربي، مي‌تواند او را در برابر پرسش از انسان بي‌توان شده امروز، ياري كند، زيرا درد بي‌توشه‌گي آدمي سبب شده تا او در برابر هر قدرت قاهري بسان يك ذره ناچيز سر كرنش فرود آورد. او با اين سرسپردگي مي‌خواهد درون خالي شده خويش را 
پر كند و جايگزيني براي سايه از دست رفته اقتدار قديم، دست و پا كند. دفاع از انسان خالي شده از سنت‌هاي هزار ساله، عنوان آشنايي مي‌طلبيد تا اجتماع آماده را در برابر هر سلطه‌اي كه بخواهد هست و نيست او را به تيول خود در آورد نيرومند سازد. عنوان رساله، از هوش ذاتي اين زن حكايت مي‌كند؛ «(مفهوم) عشق و آگوستين قديس»  اهميت اين رساله تا آنجاست كه آرنت آن را به هرجا كوچ مي‌كند، مي‌برد. زماني كه او ميهنش، آلمان را به سال ۱۹۳۳ ميلادي ترك مي‌گويد آن را همراه خود دارد. همچنين در سال‌هاي اقامت در خاك فرانسه با جان و دل حفظش مي‌كند تا آنكه درنهايت به جايي دورتر از اروپا يعني امريكا سفر مي‌كند. سال‌هاي بسياري از نوشتن آن گذشته و اين وجيزه با همه فرسايش در اوراق خود، شاهدي خاموش است كه مستندوار مي‌خواهد نسخه شفابخشي باشد براي مصون ماندن هر جامعه‌اي كه راه مدرنيته را مي‌طلبد. افراد يك اجتماع با وجود مجهز شدن به فناوري روز، مستعد 
فرو روي در روزمرّگي خود هستند. آنها تنها تملكات خود را دوست مي‌دارند و ترس فقدان آن را هم دارند. در ژرفاي ذهن آرنت، نكته‌هاي شورانگيزي از عشق نهفته است كه تعريف شفاف آن را از دل تاريخ بيرون مي‌كشد. آرنت در همان سن جواني با وام‌گيري از درس نوشته آگوستين كه در سده چهارم ميلادي مي‌زيسته به قدرت عشق پي مي‌برد؛ «آنچه عشق در پي آن است، بي‌ترسي و بي‌باكي است… اين قِسم بي‌ترسي فقط در آرامش كامل مهيا مي‌شود؛ آرامشي كه رويدادهاي آتي، يا رويدادهايي كه احتمال وقوع‌شان مي‌رود، زين پس نمي‌توانند آن را برهم زنند… پس تنها زماني معتبر است كه به دريافتن اكنون (با عشق) انجامد…» در معنايي ژرف، آدمي همان است كه دوستش مي‌دارد و قابليت تبديل به آن را در خود دارد. عشق‌ورزيدن چگونه و به چه طريق ممكن است؟ به ‌طور قطع ظهور ايدئولوژي‌هايي مانند توتاليتاريسم، انگيزه نوشتن از عشق را دو چندان كرد اما وسواس پرداختن به حواشي، چاپش را نيم قرن به عقب انداخت درست زماني كه نويسنده، دوستداران خويش را براي هميشه ترك كرده بود. آرنت نخستين‌بار از آگوستين بود كه عبارت «عشق به جهان» (amor mundi) را الهام گرفت، همان مفهومي كه اين نظريه‌پرداز سياسي را در مواجهه با پرسش‌هاي سنگين روئين‌تن كرد. اينكه چرا بشر به راحتي تسليم شر مي‌شود و اين تن دادنِ دور از كرامت، رفته رفته برايش عادي مي‌شود. در اين بزنگاه است كه آرنت به پادزهر شرّ مي‌رسد. كتاب عشق و آگوستين قديس، بازنگري در زمان حال است كه آرنت آن را به زيبايي تمام مي‌كند. او با راهنمايي كارل ياسپرس، تفسيري وجودگرا از عشق به دست مي‌دهد كه جوهره آن از آگوستين قديس است. عشق به مثابه نحوه‌اي از «در جهان بودن» به تعبير مارتين هايدگر. آگوستين بر دو مولفه پافشاري دارد كه عبارتند از: كوپيديتاس و كاريتاس؛ اولي عشق تملك‌جويانه است به هر چيزي كه پيرامون آدمي است اما دومي عشق بي‌آلايش و هر خواستني كه فاقد خودبيني باشد. هانا آرنت بر اين دو زاويه ديد كه از نظر ماهيتي جدا از هم هستند «در جهان بودن» را به دو گونه معنا مي‌كند كه غايت رفع شر سباسي، آزادي از هر آن چيزي است كه انسان را به بند مي‌كشد و در انقياد خود قرار مي‌دهد. كوپيديتاس هميشه ميان دو ترس در آمد و شد است: ترس از نرسيدن به آنچه مي‌خواهيم و ترس از فقدان آنچه به تملك درآورده‌ايم. زندگي ما همواره يا «نه هنوز» است يا «نه ديگر». در مقابل، كاريتاس يعني «عشق به همسايه». آرنت اين تعبير مسيحي را به معناي عشق به همه انسان‌ها مي‌داند بي‌آنكه سود انگار باشد و تنها به دايره خود چسبيده باشد. حاصل كار رساله اين است كه اگر پاي دلبستگي به انسان‌ها و عشق بزرگ در ميان نباشد چگونه مي‌توان جامعه‌اي ساخت كه بتواند در برابر هر سلطه‌جويي مصونيت بورزد؟۲
1. Love, but be careful what you love, /philosopher Saint Augustine.
۲. عشق و آگوستين قديس
Love and Saint Augustine
 نوشته هانا آرنت، مترجم مريم خدادادي، نشر بيدگل، چاپ سوم، 
خورشيدي ۱۴۰۰

انتهای پیام

نظر شما