اول از اینکه از گفتههای مسئولان مختلف دولتی اینگونه برداشت میشود که آنان از عملکرد خودشان علی الخصوص در حوزه اقتصادی بسیار رضایت دارند. آنان مدام با استناد به برخی آمار و ارقام که احمدینژاد هم علاقه زیادی به آنها داشت از پیشرفت و رفاه اقتصادی سخن گفته و معتقدند در طول این یک سال و نیم گذشته به شدت نیکو عمل کرده اند. این افراد آنچنان به مطالبات و باورهای مردم در کف خیابان اعتقادی نداشته بلکه همان را که در کاغذ برایشان نوشته شده را واقعیت ملموس جامعه میپندارند.
دوم هم اینکه از مدل انتصابهای مقامات دولتی میتوان دریافت که شخص رئیس جمهور و حلقه اول تصمیم گیر او از این تیم کمال رضایت را دارند. برای مثال همین دیروز اعلام شد که مهرداد بذرپاش به عنوان گزینه وزارت راه به مجلس معرفی شده است. ضمن آنکه پیشتر عبدالملکی به ریاست سازمان مناطق آزاد کشور رسید. و یا گفته شد که ابراهیم رئیسی از جمله حامیان جدی وزیر صمت است و به همین دلیل هم در کابینه و با رای اعتماد مجدد مجلس ابقا شد. فلذا از مدل جا به جایی مسئولان و مدیران در دولت میتوان به این باور رسید که رئیس دولت از کابینه خود کمال رضایت را دارند و نیازی نمیبینند که نگاهی و تفکری جدید در این کابینه برای تغییر روش نفوذ کند.
البته بحث شکاف میان دولت و ملت جدید نیست. پیشتر بارها در این باره و مضرات آن گفته شد. هر چند که به نظر میرسد این مباحث برای دولتیها محلی از اعراب ندارد. به نوعی میتوان گفت نه مردم سخن دولتیها را متوجه میشوند و نه دولتیها سخن مردم را. در واقع هیچ زبان مشترکی وجود ندارد. هر کس به زبان خود سخن میگوید و میرود! خدا بخیر کند.
سید علیرضاکریمی
سردبیر
نظر شما