شناسهٔ خبر: 56640049 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

از نمد اعتراضات، شاید کلاهی برای «آزادی» بافته شود، اما سر «دموکراسی» باز بی‌کلاه می‌ماند

صاحب‌خبر -

حسین سخنور، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی پیرامون اعتراضات ۱۴۰۱ و نسبت آن با «آزادی» و «دموکراسی» نوشت:  

در نقطه‌ای از تاریخ و جایی از زمین ایستاده‌ایم که هیچ‌جا نمی‌توان ایستاد. اگر از اعتراضات و خواسته به‌حق آنان حمایت کنی و در کنار آنان بمانی،‌ می‌شوی «برانداز» و باید منتظر لرز بمانی و اگر بخواهی حرف حاکمیت را هم بشنوی، برچسب «خائن» خواهی خورد و اگر به عقلانیت سیاسی پناه ببری و بر اصلاح‌طلبی تاکید کنی، می‌شوی «وسط‌باز». «صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی» است، اما باید نوشت، ولو به قیمت متهم شدن به یک «خائنِ اغتشاش‌گرِ وسط‌باز». این نوشته، به قصد پرهیز از اطناب، از دلایل شکل‌گیری اعتراضات، روش‌های نادرست همیشگی برخورد،‌ نادیده گرفتن بحران‌ها (که خود بزرگ‌ترین بحران است)، شکاف نسلی و جامعه‌شناسی آن و… می‌گذرد، که هر یک موضوع مستقل و مفصلی است و کمابیش مورد توجه تحلیل‌گران قرار گرفته است. در عوض، سعی در برجسته کردن موضوع دیگری دارد که کمتر ردی از آن در مطالب و مقالات منتشرشده در این ایام، مشاهده شده است؛ و آن تأثیر تفاوت نسل‌ها است. یعنی تا یک قدمی موضوع مورد نظر می‌آیند، اما به مسیر دیگری می‌روند. از متفاوت بودن «نسل زد» (Generation Z) یا «نسل نت» می‌گویند، اما از نتایج این تفاوت نمی‌گویند و اگر هم بگویند، آن را محدود و منحصر می‌کنند به تبعات تفاوت‌های دهه‌هشتادی‌ها برای نظام و حاکمیت و سخنی از تأثیر تفاوت‌ها بر جامعه‌ی منهای دهه‌هشتادی‌ها، مطرح نمی‌شود.

یک تذکر مهم

نویسنده واقف است که عناوین کلی «دهه هشتادی‌ها»، «نسل زد»، «نسل نت» بیشتر از آنکه راهگشا باشد، راهزن است و بر اثر کثرت استفاده، فراموش می‌شود که این عناوین صرفاً یک «مفهوم» هستند، نه یک «موجود». آنچه موجود است، تک‌تک دهه‌هشتادی‌هایی هستند که در بین اطرافیان، اقوام، همکاران، در مترو، پارک، و برخی‌شان نیز در اعتراضات اخیر، حضور دارند. نکته ساده، اما مهم و مغفولی است. چراکه شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های رسمی و غیررسمی با بزرگ کردن آن مفهوم و بی‌توجه به دهه‌هشتادی‌های گوشت و پوست و استخوان‌دار، نتایج محیرالعقولی می‌گیرند که کمتر از توصیفات حاکمیت از «نسل انقلاب» و «نسل جنگ» و…نیست. حال آنکه نه این است و نه آن، واقعیت موجود آن است که دهه هشتادی‌ها هم مثل هر نسل دیگری، مذهبی دارد، غیرمذهبی هم دارد. طرفدار حاکمیت دارد، مخالف حاکمیت هم دارد. بی‌تفاوت به جامعه و سیاست دارد، دغدغه‌مند نسبت به این مسائل هم دارد. باحجاب دارد، بی‌حجاب دارد. شبیه به سایر نسل‌ها، و البته با فراوانی‌های متفاوت در هر گروه. وقتی طرفداران‌شان می‌گویند «دهه هشتادی‌ها» خیلی شجاع و نترس هستند، در مقابل مخالف‌شان که می‌گویند «دهه هشتادی‌ها» مشتی عیاش‌اند، به رغم اختلاف محتوا، هر دو در این مغالطه مشترک‌اند که مفهوم «دهه هشتادی» ها را یک موجود جاندار تصور کرده‌اند. حال یکی این موجود را شجاع می‌خواند و یکی عیاش.

با عنایت به همین تذکر، در ادامه نیز ما به دهه هشتادی‌هایی اشاره داریم که حضوری جدی و پررنگ در اعتراضات ۱۴۰۱ داشته و دارند، نه همه دهه هشتادی‌ها. هم‌چنین نه از همه دهه شصتی‌ها، بلکه از دهه شصتی‌هایی صحبت می‌شود که به نحوی از انحاء در اعتراضات ۸۸ حضور داشتند، نه همه دهه شصتی‌ها.

88 یا 1401؟

در این بخش بیشتر مقایسه جنبش 88 با جنبش 1401 است، آن هم از منظر دوگانه آزادی-دموکراسی. اگر هم گاهی ناگزیر، گریزی می‌زنیم به مقایسه دهه هشتادی‌ها و دهه شصتی‌ها، صرفاً از باب کنشگران اصلی این دو جنبش به آن تن می‌دهیم. اما باز برای آنکه دچار مغالطه فوق‌الذکر نشویم، و نیز بخاطر آنکه هنوز آمارهای مشخص و تاییدشده‌ای از ترکیب سنی و جنسی و علمی و… شرکت‌کنندگان در اعتراضات منتشر نشده است، بنای تحلیل خود را بر شعارهای رایج و اصلی هر دو جنبش می‌گذاریم.

بدیهی است هم در سال 88 و هم امسال، برخی شعارها، فرعی، کم‌طرفدار، موردی و بعضاً طنزآمیز بودند. شعارهایی مثل «امشب حرم محمودچاخان یار ندارد، امشب حرم محمودچاخان یار ندارد، نمودار ندارد، نمودار ندارد!»،‌ «برادر رفتگر، محمودو وردار ببر»، «تورم و ننجون مهدی فهمید، این کوتوله نفهمید»،‌ «دکتر!… برو دکتر»، ««سیاست‌و رهاکن، سبزی‌فروشی واکن»، ««یه‌هفته، دوهفته… محمود حموم نرفته» در سال 88 و شعارهایی مثل «رضاشاه روحت شاد» که در سال 1401 جزء شعارهای فرعی بودند. (شعاری که در سال‌های 96 و 98، جزء شعارهای اصلی به حساب می‌آمد.)

اما شعارهای آغازین و شعارهای اصلی، سر نخ‌های خوبی هستند. شعار آغازین و اصلی سال ۸۸، «رأی من کو؟» بود و شعار آغازین و اصلی 1401، «زن، زندگی، آزادی». از مقایسه این دو شعار، می‌توان دریافت سیزده سال پیش، معترضان «دموکراسی» را طلب می‌کردند و امسال، دهه هشتادی‌ها «آزادی» را فریاد می‌زنند. اگر این شعارها را هسته‌های اولیه سال‌های 88 و 1401 بگیریم، شعارهای پیرامونی و تقویت‌کننده این شعارهای اصلی نیز چنین بودند و هستند:

سال 88: «حتی آگه بمیرم رای‌مو پس می‌گیرم»، «تقلب یه‌درصد… دودرصد، نه ۵۳ درصد!» و سایر شعارهایی که ناظر به اعتراض به وضعیت دموکراسی در ایران بود. شعارهایی مانند «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «این است شعار مردم، رفراندوم، رفراندوم»، «دولت کودتاچی، استعفا، استعفا»

سال 1401: اما غیر از شعار اصلی سال 1401، سایر شعارهای امسال نیز با محوریت آزادی هستند. شعارهایی مانند «نه روسری نه توسری آزادی و برابری»، «حجاب زور زورکی نمی‌خوایم، نمی‌خوایم»،‌ «رهایی حق ماست، قدرت ما جمع ماست»، «آزادی آزادی آزادی»، «عدالت آزادی نه به حجاب اجباری». علاوه بر اینکه مهم‌ترین «برای» اش نیز #برای_آزادی است.  

آزادی یا دموکراسی؟

لازم به ذکر است «یا» ی موجود در سؤال «آزادی یا دموکراسی؟» یای مانعه‌الجمع نیست و صرفاً ناظر به تفکیک این دو از یکدیگر است. چون هم در مقام تعریف از یکدیگر متفاوت‌اند و هم در مقام تحقق.

رابطه آزادی و دموکراسی متناقض است. در عین آنکه هر کدام به دیگری نیاز دارد، اما در هر دو مقام، گاهی روبروی یکدیگر قرار می‌گیرند. مثلاً نمی‌توان بدون آزادی، یک انتخابات دموکراتیک برگزار کرد، و هیچ رژیم غیردموکراتیکی نیز هرگز به شهروندان خود طیف کاملی از آزادی‌ها را اعطا نمی‌کند. اما تنش ذاتی بین آزادی و دموکراسی نیز وجود دارد. آزادی به معنای فقدان محدودیت است، در حالی که دموکراسی راهی برای ایجاد محدودیت است. (Muravchik: 2013) و البته آن محدودیت، همان قانون است و نقش قانون در دموکراسی چنان پررنگ شده است که برخی اساساً دموکراسی را «حاکمیت قانون» می‌خوانند. خیلی جای بسط و تبیین تفاوت‌های نظری این دو نیست و در حد اشاره آمد که مشخص شود این دو، فی بادی النظر نیز تفاوت‌هایی جدی دارند.

در مقام تحقق نیز، گذشتن از این تفکیک، خطایی راهبردی است. راه رسیدن به آزادی و دموکراسی تا یک جا مشترک است، اما از یک جا به بعد در این مسیر، اگر «راه» آزادی، انتخاب شود، از قرار گرفتن در «بزرگراه» دموکراسی باز می‌مانیم.

اگر زمینه‌ها را فراهم نکرده باشیم، جامعه مدنی نداشته باشیم، به نخبگان و تصمیم‌گیران دموکراسی‌خواه مجال ندهیم، حتی اگر روزی برخی از آزادی‌های اجتماعی همچون حجاب اختیاری، مجالی در کشور بیابند، باز خلاء دموکراسی باقی خواهد ماند. چون گذار دموکراتیک نیازمند جامعه مدنی نسبتاً شکل گرفته‌ای پیش از گذار است. (بشیریه، 1387: 103) جامعه مدنی نیز کار و برنامه می‌خواهد. از آزادی، دیرتر به تور طالبان‌اش می‌افتد و صبر و حوصله می‌طلبد. چنانکه رالف دارندروف، جامعه‌شناس معاصر، پس از فروپاشی نظام‌های کمونیستی اظهار داشته بود که گذار به دموکراسی سیاسی و حکومت قانون در آن منطقه نیازمند گذشت شش ماه، گذار به اقتصاد بازاری نیازمند گذشت شش سال و پیداش جامعه مدنی نیازمند گذشت شش دهه خواهد بود! (همان: 8-187) مثل بخش تعریف، ما از سایر پیش‌شرط‌های تحقق دموکراسی صرف نظر می‌کنیم، عواملی چون سازش نخبگان در خواست دموکراسی، تقویت طبقه متوسط و…

نتیجه‌گیری:

بی‌نیاز از توضیح است که نویسنده، نه تنها هیچ مخالفتی با تحقق آزادی‌های اجتماعی ندارد، بلکه آن را جزء ضروری جامعه و مقابله با آن را نیز مصداق کوبیدن آب در هاون می‌داند. اما از باب تذکر تاکید شد که مهم‌ترین خواسته مغفول اعتراضات اخیر، دموکراسی است،‌ همان رویای 120 ساله. البته این حق کنشگران هر میدانی است که خواسته‌های خود را طلب کنند، اما قصد نوشته، هشداری بود به دهه شصتی‌ها و کنشگران سال 88 که از نمد اعتراضات، شاید کلاهی برای «آزادی» بافته شود، اما سر «دموکراسی» باز بی‌کلاه می‌ماند.

اجازه دهید با یک مثال توضیح دهم که چرا تفکیک آزادی از دموکراسی، تفکیکی انتزاعی نیست و در عالم واقع نیز این دوگانه ظهور و بروز دارد. گرچه می‌دانم این مثال مستعد سوءتفاهمات فراوانی است، اما حرجی نیست. برای برخی [۱] از ایرانی‌ها، «آزادی» (با تاکید بر آزادی‌های اجتماعی) جایی است مثل «پاتایا» و «تایلند»، اما شاید ندانید همین تایلند، از یک دیکتاتوری بسته نظامی رنج می‌برد و به شدت دچار سرکوب سیاسی است.[۲] حال باید انتخاب کرد: «آزادی یا دموکراسی؟»

در اعتراضات امسال نیز اگر آزادی، خواسته اصلی است، مسیر تقریباً درستی انتخاب شده است، اما اگر دموکراسی، در رأس امور است، این راه‌اش نیست. مخصوصاً آنکه معترضان چندروزی است شعار می‌دهند: «بهش نگید اعتراض، اسمش شده انقلاب» چون عموماً میان انقلاب و دموکراسی هیچ‌گونه رابطه معناداری وجود ندارد؛ حتی برعکس، انقلاب‌ها به برقراری نظام‌های غیررقابتی و بسته ایدئولوژیک انجامیده‌اند. (همان: 4-53)

یادداشت را با استدلال واقع‌گرایان و پاسخ آیزایا برلین به آنان به پایان می‌برم که بی‌شباهت و بی‌مناسبت به حال و هوای اعتراضات و حادثه‌ها و کشته‌هایش نیست، چیزی که مهم‌ترین دغدغه نویسنده است. اگر دغدغه کل این یادداشت را سعی در نشان دادن تقدم دموکراسی بر آزادی بگیریم، در انتها تصریح می‌شود جان انسان‌ها، بر دموکراسی هم اولویت دارد.

در گذشته واقع‌گرایان سیاسی می‌گفتند: «بدون شکستن چند تخم مرغ، نمی‌توان املت درست کرد.» برلین در عوض می‌گفت: «تنها چیزی که بتوان از آن اطمینان داشت واقعیت قربانی‌هاست، یعنی کسانی که مرده‌اند و می‌میرند. اما آرمانی که در راه آن می‌میرند متحقق نمی‌شود. تخم‌مرغ‌ها را شکسته‌ایم و عادت به شکستن آن‌ها بیشتر می‌شود،‌ ولی از املت اثری به چشم نمی‌خورد.» (برلین، 1386: 29)
 
پی‌نوشت:

[۱]. بخاطر نقد وارد یکی از مخاطبان، در متن «خیلی» به «برخی» تغییر پیدا کرده است.

[۲]. این نکته و نمونه تایلند را از گفت‌وگو با دکتر میکائیل عظیمی وام گرفتم.

منابع:

  • برلین،‌ آیزایا (1386) «آزادی و خیانت به آزادی». ترجمه عزت‌الله فولادوند. نشرماهی
  • بشیریه، حسین (1387) «گذار به مردم‌سالاری». نگاه معاصر
  • Muravchik, Joshua (2013). ” Democracy – And Freedom, Too”. https://www.bushcenter.org/publications/articles/2013/02/democracy—and-freedom-too

انتهای پیام

نظر شما