شفقنا – در پی حوادث اخیر، روزنامه ها و رسانه های اینترنتی رسمی کشور، تحلیل ها و یادداشت هایی را منتشر کرده اند که شفقنا تلاش دارد این تحلیل ها را به اطلاع مخاطبان محترم برساند:
روزنامه جمهوری اسلامی: روی دیگرِ سکه را هم ببینید
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله چاپ امروز نوشت:
در عین حال که به ضرورت برطرف ساختن عیوب اساسی عارض شده به شیوه حکمرانی اعتقاد راسخ داریم، تحرکاتی که با هدف براندازی نظام صورت میگیرند را قاطعانه محکوم میکنیم و صف مردم معترض را از صف براندازان جدا میدانیم.
اعتراض، حق طبیعی، قانونی و شرعی مردم است و دولت باید زمینه اعتراض را بگونهای فراهم کند که همه بتوانند حرف خود را بزنند و مسئولان نظام در ردههای مختلف باید روشی را در پیش بگیرند که مطالبات قانونی و مشروع مردم بر زمین نماند و همه به خواستههای مشروع خود برسند. تأمین این خواسته، راهکارهای خاص خود را دارد که متأسفانه تاکنون به آنها عمل نشده است. هنوز هم فرصت برای تأمین این خواسته مشروع وجود دارد. اگر مسئولان خواهان حل مسالمتآمیز مناقشات هستند، به این راهکارها پایبندی جدی نشان دهند.
1- در مجاز دانستن گروهها و اقشار مختلف برای راهپیمائیها و تجمعات، تبعیض روا ندارند. شیوهای که تاکنون متداول بوده، مجاز بودن عدهای خاص برای راهپیمائی و تجمع در هر زمان، علیه هرکس و با هر شعار و هر اقدام حتی حمله به سفارتخانهها و کنسولگریها آنهم بدون کوچکترین تعقیب قانونی و کمترین بازخواست و سرزنش و در مقابل، خودداری کردن از صدور مجوز برگزاری راهپیمائی و تجمع برای عدهای دیگر که خاص نیستند ولی مطالبات و خواستههای قانونی دارند. بسیار طبیعی است که این روش تبعیضآمیز، موجب نارضایتی میشود و انباشته شدن مطالبات بر حق کسانی که بخش قابل توجهی از مردم را تشکیل میدهند را در پی خواهد داشت. این مطالبات انباشته شده، با پدید آمدن اندک بهانهای، صاحبان مطالبات را به خیابانها میکشاند و همان اتفاقی میافتد که در روزهای گذشته شاهدش بودیم. درست در همین موقعیت است که سوءاستفاده کنندگان از این موقعیت بهره مورد نظر خود را میبرند و تجمعات را به آشوب تبدیل میکنند و در این میان، امکان مهار کردن احساسات نسلی که با مطالبات انباشته به صحنه میآید از بین میرود یا با دشواری مواجه میشود. چاره کار در اینست که از برخوردهای تبعیضآمیز پرهیز شود، با همه اقشار در مورد صدور مجوز راهپیمائی و تجمعات در چارچوب قانون رفتار شود و خود پلیس تأمینکننده امنیت آنان باشد.
2- کوتاهی دولت و سایر دستگاههای حکمرانی در انجام وظایف قانونی برای عمل به وعدهها و مطالبات مردم، عامل مهمی برای ایجاد نارضایتیهاست. بیعدالتی، بیکاری، فاصله طبقاتی، فقر، فساد اقتصادی و فساد اداری، از پیامدهای این کوتاهیها در طول سالیان هستند. این وضعیت شرمآور با ماهیت نظام جمهوری اسلامی سازگاری ندارد. چاره کار در اینست که دستگاههای حکمرانی از عوامل ناصالح و ناتوان پاکسازی شوند و کار به افراد صالح و توانمند سپرده شود.
3- رسانه ملی به جای اینکه زبان عموم باشد، بشدت یکطرفه عمل میکند و منتقدان در این رسانه که متعلق به همه مردم است، جائی ندارند. نتیجه این شده که فضای مجازی و رسانههای بیگانه اکنون جایگاه اول را در اطلاعرسانی و جهت دادن به افکار عمومی دارند. چاره کار در اینست که رسانه ملی از حالت انحصاری خارج شود تا با مطرح ساختن نقطهنظرهای مختلف بتواند نقش اول را در تحقق مطالبات مردم داشته باشد.
4- برخلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی که در انتخابات برای مردم آزادیهای قانونی گستردهای قائل شده، انتخابات در کشور ما اکنون مهندسی شده برگزار میشود و همین امر موجب پائین آمدن سطح مشارکت مردم شده است. با این وضعیت، مردم به تدریج تعلق خاطر خود به نظام را از دست میدهند و نظام هم پشتوانه مردمی خود را از دست میدهد. چاره کار در اینست که انتخابات در چارچوب قانون برگزار شد تا مشارکت حداکثری تحقق یابد و تعلق خاطر عموم مردم به نظام افزایش پیدا کند.
برخورداری از جامعهای آرام همراه با رضایت عمومی با عمل کردن به این راهکارها امکانپذیر خواهد بود. خاموش کردن آتشی که این روزها در کشور ما روشن شده و دشمنان در حال بهرهبرداری از آن هستند، فقط یک روی سکه حکمرانی است که البته آتش را زیر خاکستر پنهان میکند ولی از بین نمیبرد. روی دیگر سکه اینست که به راهکارهائی که برشمردیم عمل شود. با دیدن هر دو روی سکه است که این آتش از بین خواهد رفت.
اطلاعات/ شبان شهیدی مؤدب: خویشتنداری در بحرانها
شبان شهیدی مؤدب در یادداشتی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، نوشت:
دنیای قرن بیستویکم ما به رودخانه پرخروشی میماند که هرکس با تدبیر باشد این رود را به مزارع و کشتزارها و پشت سدها هدایت میکند و برای رویاندن غلات و پروراندن درختان میوه و گرفتن آب شرب و تولید برق از آن بهره میگیرد، و هرکس که تدبیر نداشته باشد میتواند با سهلانگاری و ندانمکاری این رود خروشان پربرکت را به سیلی ویرانگر تبدیل کند که جز ضایعه و خرابی حاصلی نداشته باشد.
از فردای پیروزی انقلاب، و به دفعات گوناگون و به علتهای شناخته شده و مبهم کشور ما درگیر بحرانهای رنگارنگ بوده است که بخشی از آنها به ماهیت انقلاب و استکبارستیزی و جهانشمولی آرمانهای انقلاب باز میگردد و بخشهایی نیز به بیتجربگی و عدم مدیریت بهنگام بحرانها مربوط بوده است.
یکی از مشخصات حکومتهای بالغ برخورد بههنگام با خطاها و تحدید حوادثی است که در ذات خود بحران آفرینند و اگر از خطاها چشمپوشی نشود، و یا در تعیین مصداقهای ناکارآمدی ماموران دون پایه اغماض شود، یا شفافسازی نشود بحران در یک نقطه میتواند با صورت افقی و عمودی منتشر شود.
البته ناگفته پیداست که همه آنهایی که یا منافعشان در انقلاب به خطر افتاده یا نان خود را در بحران آفرینی میبینند در چنین مواردی آتشبیار معرکه شوند و با فرصتطلبی دست به آتشآفروزی بزنند.
اتفاقی که در چند روز اخیر رخ داد مصداق واقعی این قاعده کلی است. براساس آنچه گفته و شنیده شده دختر خانم جوان شهرستانی به همراه برادر خود به تهران میآیند و در هنگام خروج از ایستگاه مترو مأموران وی را «بهخاطر رعایت نکردن حجاب» دستگیر میکنند و با خودروی پلیس او را به مرکز گشت ارشاد منتقل مینمایند.
خانم مهسا امینی در آن محل دچار ناراحتی میشود و بر زمین میافتد و او را به بیمارستان منتقل میکنند و متعاقب این خانم جوان، با هزار آرزو روی در نقاب خاک میکشد. تا اینجای قضیه همه کسانی که درگیر این حادثه بودهاند شاید شمارشان به ده نفر نرسد که میشد در همین محدوده یک بررسی دقیق شود، شفافسازی شود و با مأمور یا مأموران خاطی برخورد شود و از خانواده متوفی نیز عذرخواهی شود و بنا بر عرف رایج دیه او نیز پرداخته شود. با تمام تأسف و تأثری که این حادثه جانگداز داشت در هر حال میشد با مدیریت آن را، که نظیرش در همه دنیا ممکن است، البته به انگیزههای متفاوت رخ دهد، مدیریت کرد.
اما به هرحال این تدبیر به خرج داده نشد و جوانی و شهرستانی بودن خانم امینی جامعه را در غم بزرگ فرو برد. بسیار طبیعی است که افرادی در داخل یا خارج کشور ضمن ابراز تأسف خواستار شفافسازی در علت مرگ این دختر جوان شدند. اما آنچه رخ داد، هم چون قضیه گران شدن بنزین، موجب شد تا برخی جوانان نگران و ناراضی و نیز نیروهای حفظ امنیت به خیابانها سرازیر شوند و شعارهای طرفداری از خانم مهسا امینی نیز ناگهان تغییر محتوا و تغییر جهت دهد و یک اجتماع که میتوانست با آرامش برگزار شود رنگ خشونت گیرد و آتش بیاران در داخل و خارج هم وارد معرکه شوند و ناگهان شعارهائی سر داده شود یا اقداماتی آشوبطلبانه ظهور کند، که جان شماری از شهروندان و نیروهای حفظ امنیت را به خطر اندازد.
البته در دنیای روزنامهنگاری باید مطلب را با احتیاط بررسی کرد تا بتوان با قطع به یقین به اصل ماهیت ماجرا پرداخت با این حال میتوان چند نکته را متذکر شد.
۱) تظاهرات مسالمتآمیز و طرح مطالبات، با رعایت قوانین و مقررات، حق شهروندان ایرانی است
۲) مامورانی که خانم مهسا امینی را دستگیر کرده و به مرکز گشت ارشاد آوردهاند ضابط یک دستگاه دیگر بودهاند و طبق وظیفه سازمانی خود عمل کردهاند، البته اینکه با خانم امینی از لحظه دستگیری تا رساندن به مرکز گشت ارشاد چه رفتاری شده را باید بررسی کرد و فرض را میتوان بر این گذاشت که طبق روال رایج عمل شده باشد که خانم جوان شهرستانی از این برخورد غافلگیر شده باشد، ترسیده باشد و از آنجائی که به قرار گفته شده، سابقه این برخوردها را نداشته است در وحشت فرو رود.
۳) پلیس در هر جامعهای برای حفظ نظم عمومی به کار گرفته میشود و برخورد ماموران پلیس با هر عنوانی که بشود آنها را خطاب کرد، میتواند با برهم زنندگان نظم عمومی خشن هم باشد.
در خبر ساعت ۱۴ روز سهشنبه که از شبکه یک سیما پخش شد به روشنی نشان داده شد که نیروهای پلیس در لندن و پاریس به ایرانیان تظاهرات کننده حمله کرده و شماری از ایرانیان را بازداشت کردند. تا جائی که نگارنده از نیروهای ایمنی در انگلیس و فرانسه شناخت دارد. پلیس وقتی دست روی کسی بلند میکند که او به پلیس حمله یا شیئی به طرف ماموران پرتاب کند. اینگونه رفتارها خط قرمز پلیس است و ماموران برای دفاع از خود یا کنترل خشونت در نهایت قاطعیت با آن برخورد میکنند.
۴) افراد پلیس در کشور ما مانند جاهای دیگر از فرزندان همین مردم کوچه و خیابانند و آنها هم خانواده دارند فرزند دارند و نمیتوان شک کرد که ماموران پلیس نیز از مرگ تأسفبار خانم مهسا امینی متأثرند با این حال آنها علاوه بر دارا بودن عواطف انسانی مسئولیت حفظ نظم را هم به عهده دارند که وظیفه سازمانی آنهاست.
۵) اگر یک مأمور پلیس، چه امنیت اخلاقی باشد، چه پلیس ضد شورش، از حدود قانونی وظایف سازمانی خود تخطی کرده باشد میتوان از او شکایت کرد و اگر این شکایت ادله و شواهد و سنددار باشد طبیعتاً با او برخورد قانونی خواهد شد.
نکته پایانی اینکه جامعه ما متأسفانه قطببندی شده است، فشارهای اقتصادی، رواج بیکاری، بیهویتی شماری از جوانها، که ریشه در علتهای گوناگون دارد، آنها را به مثابه آتش زیر خاکستر نگه داشته است و از نظر جامعهشناختی و روانشناختی با مسائل عدیدهای مواجهند که اگر به مشکلات آنها رسیدگی نشود آنها، اعم از دختر یا پسر، با هیجانات طبیعی دوره جوانی که دارند ممکن است در اعمال ناخواستهای مشارکت کنند که در وضعیت طبیعی تن به چنین کاری نمیدادند.
۶) با کمال تأسف افراد و گروههایی به جای آرامش بخشیدن به جامعه پشت نقاب انساندوستی، همدردی و … خود را پنهان میکنند و به دیگران یا به جریانهای خاصی ایراد اتهام میکنند که باید از این اخلاق ناپسند پرهیز شود.
۷) پیدا شدن بحران در هر جامعهای امری طبیعی است و زمانی که خردگرائی جای خود را به آشوبطلبی میدهد شخصیتهای مرجع جامعه، که مردم از آنها حرف شنوی دارند باید وارد گود شوند و جامعه را به آرامش دعوت کنند.
۸) کسانی که این یادداشت را میخوانند قطعا قضاوت خود را خواهند داشت که میتواند به گونهای دیگر تعبیر شود. نگارنده در این یادداشت تنها پیامی را که تبلیغ میکند این است که در شرایط حساس کنونی چنانچه آشوبطلبی مجاز شناخته شود همه جریانهای سیاسی، همه مردم و کشور زیان خواهند دید و تنها کسانی که در کمین نشستهاند که ثبات و امنیت در جامعه را بر هم بزنند بهره خواهند برد.
وظیفه مسئولان نیز پس بازگشت آرامش به کشور تنها این نخواهند بود که با عوامل اصلی برخورد کنند بلکه مهمتر از آن باید با صبر و حوصله و تدبیر مطالعه کنند که چرا برای یک بهانه کوچک ناگهان بحران وارد کوچه و خیابانهای شهرهای ما میشود. برای ما که مسلمان هستیم و پیرو امام علی (ع)، جان انسانها با ارزش است و طبعاً باید با خانواده خانم مهسا امینی نیز که در عنفوان جوانی با حادثهای تلخ رخت از جهان برکشید، همدردی کرد و بدون اغماض بررسی کرد که از لحظه دستگیری ایشان تا زمان فوت چه بر او گذشته است و البته نحوه عملکردها و قضاوتها و انتشار گزارشها در این مورد را باید به گونهای باشد که جامعه و افکار عمومی را اقناع کند.
اعتماد/ صادق زیباکلام: مردم باید احساس کنند از دل یک کنشگری خردمندانه میتوانند مطالبات خود را محقق کنند
روزنامه اطلاعات با دکتر صادق زیباکلام گفت وگویی انجام داده است که متن آن بدین شرح است:
تحولات اخیر برای شما چه معنا و مفهومی دارد و چه تفسیری در برخورد با این رخدادها به عنوان یک جامعهشناس ارایه میکنید؟
به نظر میرسد مطالبات مردم مانند آتش زیر خاکستر شده و ضروری است این مطالبات از منظر تحلیلی مورد بررسی قرار بگیرد. هرچند طی دهههای اخیر، تحولات متعددی در فضای عمومی و سیاسی کشور طی سالهای 78، 88، 96 وآبان 98 رخ داده اما به نظر میرسد حوادث اخیر بعد از فوت مظلومانه مهساامینی با همه نمونههای قبلی متفاوت باشد.کافی است به واکنشهای جهانی به این رخداد توجه کنید یا التهاب شکلگرفته در داخل در اثر این رخداد را بررسی کنید تا به کنه ماجرا پی ببرید.
مطالبات مردم از نظر شما اجتماعی است یا سیاسی یا اینکه ریشههای اقتصادی دارد؟
من در ایران زندگی میکنم و از نزدیک رنج طبقات محروم را احساس میکنم؛ رنج مردم از تورم موجود را درک میکنم، بیکاری، فقر، گرانی و… را به عینه مشاهده میکنم، اما به نظر میرسد گزارهای که جوانان، زنان، دانشجویان و… را در تهران و شهرهای مختلف به خیابان کشانده نارضایتیهای اجتماعی و سرخوردگیهای سیاسی است. به همین دلیل است که در اسلامشهر، قلعه حسنخان و سایر نقاطی که دهکهای پایینی جامعه در آن سکونت دارند، نشانههای برجستهای از اعتراض مشاهده نمیشود..
اما در نارمک، تهرانپارس، تجریش و… بیشتر تجمعات اعتراضی مشاهده شد. در حالی که اگر ریشه مطالبات اقتصادی بود باید نشانههای آن در کانونهای مرتبط نیز مشاهده میشد. شهرهایی چون تهران، رشت، اصفهان و شیراز در زمره استانهای برخوردار کشور با طبقه میانه اثرگذار هستند و اتفاقا کانون اعتراضات اخیر در این شهرها جریان داشته است. این نشانهها به ما میگوید که ریشه مطالبات اجتماعی و سیاسی بوده است.
در نقطه مقابل در سال98، طبقه محروم در غیاب طبقه متوسط به دنبال مطالبات اقتصادی خود بودند. درست است؟
اگر در سال 98 موضوع به سرعت جمع نمیشد، شک نکنید طبقه متوسط نیز به میدان ورود میکرد و پیگیر مطالبات خود میشد. هرچند در سال 98 بهانه آغاز اعتراضات اقتصادی و موضوع گرانی بنزین بود، اما در آن رخداد نیز مطالبات سیاسی و اجتماعی در تجمعات اعتراضی سال98 نقش اصلی را داشت. فقط بهانهاش اقتصادی بود.
آیا این فرضیه را در خصوص اعتراضات اخیر هم میتوان استفاده کرد، یعنی اگر اعتراضات مهار نمیشدند، امکان داشت مردم مناطق محروم نیز به این تجمعات بپیوندند؟
ماجرای سال 98 تبعات فراوانی برای کشور داشت و مانند یک زخم درماننشده باقی ماند. من معتقدم در تمام سالهای پس از انقلاب هیچ حادثهای از این منظر نمیتواند با رخداد آبان 98 برابری کند. حادثهای که شکافی را شکل داد که هنوز هم پر نشده است. حتی ریشه بسیاری از تحرکات این روزها را نیز میتوان در سال98 جستوجو کرد. زخمهای عمیقی در آن سال ایجاد شدند که هنوز هم مرهمی برای آنها تدارک دیده نشده است. مبتنی بر این واقعیتهاست که این روزها مسوولان تلاش میکنند بدون خشونت گسترده موضوع را جمع کنند. یعنی نمیخواهند حادثه آبان 98 در مهر 1401 تکرار شود. اینکه آیا میتوانند یا نه بحث دیگری است.
به نظر میرسد، طی دهههای اخیر همواه یک نسخه واحد برای مواجهه با تجمعات اجرا میشود، اینترنت قطع میشود. محدودیتها افزایش مییابد، دستگیریها آغاز میشود و با برخی تصمیمات دیگر نهایتا موضوع در ظاهر جمع میشود. اما اگر در آینده مثلا ایلان ماسک ایده خود را در خصوص اینترنت ماهوارهای محقق کند و فضای عمومی تغییر یابد، تصمیمسازان چه برنامهای خواهند داشت؟
متاسفانه در برخی برههها به نظر میرسد که ارتباط تصمیمسازان با واقعیتهای موجود در جامعه، ارتباط پویایی نیست. باید از تجربههای تاریخی درس بگیریم و این اشتباهات را تکرار نکنیم، باید ببینیم محمد رضا پهلوی چه کرد که باعث دگرگونی عظیم سال57 شد. یک نمونه از اشتباهات گذشته در بستر تاریخ را برای شما شرح میدهم، هر سال در 21 آذر، محمدرضا پهلوی به مناسبت نجات آذربایجان در مراسمی حاضر میشد. آخرین سالی که شاه در مراسم روز 21آذر حاضر شد مربوط به سال56 است. یعنی چند ماه قبل از توفان انقلاب. شاه در آن مراسم اعلام کرد من و ارتش و مردمم اجازه نمیدهیم ایران به ایرانستان تبدیل شود. تصور شاه این بود که کشور با سرعت به سمت پیشرفت حرکت میکند و گروهی اندکی که از سوی دشمنان تحریک و تهییج و تطمیع میشوند، معترضند. شاه تصور میکرد که به زنان حق رای و حق طلاق و… داده، به کشاورزان زمین داده و به طبقه متوسط رفاه داده و… بنابراین اکثر این اقشار با او همراهند. تنها گروهی روشنفکر و دانشجو و چپ از نظر او مخالف ایدههایش بودند. تحولات بعدی نشان داد که شاه تا چه اندازه با واقعیتهای عینی جامعه ایرانی بیگانه بود. این تجربه تاریخی پیش روی ماست، مبتنی بر این تجربه سیاستگذاران همواره باید نگران درک خود از واقعیتهای جریان یافته در جامعه باشند و تلاش کنند این دریافت را به روز آوری کنند. شاه چون قبول نداشت که سیاستهایش اشتباه بوده، هیچ تلاشی برای اصلاح آنها صورت نداد. نمونه دیگری از این رویکردها را صدام داشت که خود را رهبر و نجات بخش عربها میدانست. این داشتههای تاریخی درسهای فراوانی برای ما دارد که باید از آن بهره برد.
اما برخی تحلیلگران معتقدند مردم دستاوردی از حضور خیابانی نخواهند داشت. گروههایی هستند که میگویند تجربه تاریخی کشور (حداقل پس از مشروطه) نشان میدهد که دستاورد دندانگیری بر اثر حضور خیابانی، تظاهرات، تجمعات و… نصیب مردم نشده و بهتر است مردم و فعالان مدنی به دنبال تحقق مطالبات خود از طریق ابزارهای دموکراتیک مانند صندوقهای رای، نهادسازی و… باشند. نظر شما درباره این دیدگاه چیست؟
حضور خیابانی تنها در یک صورت میتواند نفعی برای توسعه سیاسی داشته باشد و آن اینکه این تجمعات همراه با نفی خشونت و حرکات رادیکال باشد و پیامی را به تصمیمسازان منتقل کند. اما چرا امروز شرایط کشور با دوران شاه متفاوت است؟ در گذشته همه مسیرها به شخص شاه ختم میشد، هویدا، اسداله علم و…تاثیری نداشتند.امروز چهرههایی در عرصه سیاسی کشور حضور دارند که واقعیتهای موجود در کشور را درک کرده و تلاش میکنند به متولیان منتقل کنند. چهرههایی چون سید محمد خاتمی، علی اکبر ناطق نوری، حسن روحانی، اسحاق جهانگیری، علی لاریجانی، محمدرضا باهنر و… میان اصلاحطلب، میانهرو و اصولگرا .وجود دارند که منشا اثر هستند. ممکن است، برخورد مناسبی با این چهرهها صورت نگیرد و از چرخه تصمیمسازیها خارج شوند، در لیست اعضای مجمع تشخیص قرار نگیرند، رد صلاحیت شوند و… اما این افراد حلقه ارتباطی میان مطالبات مردم و تصمیمسازان و سیاستگذاران هستند. شاید این تجمعات خیابانی، این پیام را به طیفهای رادیکالتر فعال در سیستم و سیاستگذاران منتقل کند که به گونهای دیگر بیندیشند و اینقدر موضوعات را یک بعدی نگاه نکنند و اجازه دهند این حلقه ارتباطی نقش خود را ایفا کند.
ولی در صحنه عمل نتایج عکسی هم داشته، یعنی برخی تندروها اشاره میکنند که با مردم این فعالان سیاسی بیش از حد منعطف برخورد شده و باید از همان روز نخست با آنها مقابله جدی میشد؟
بله ممکن است تندروها به این جمعبندی برسند که از همان شب اول ماجرای مهسا امینی و آغاز اعتراضات در سنندج، سقز، دیواندره و…باید موضوع به سرعت جمع میشد. همین امروز هم برخی طیفها وجود دارند که معتقد به برخورد چکشی هستند. اماخوشبختانه هنوز افرادی در ساختار سیاسی کشور هستند که با این نوع تندرویها مخالفند.
شما به ردصلاحیتهای گسترده و برخی محدودیتها در کنشگری سیاسی افراد موثر اشاره کردید. با این شرایط آیا میتوان به مردم گفت که مطالبات خود را میتوانید از طریق صندوقهای رای، فعالیتهای مدنی و نهادسازی دنبال کنید؟
کسر قابل توجهی از سیاسیون در داخل کشور و بسیاری نیز در خارج میگویند که خیر، نمیتوان مطالبات را از طریق صندوقهای رای و…دنبال کرد.این دسته از افراد هرشخص و جریانی که از کنشگری سیاسی معقول صحبت کند را خیانتکار میدانند و به آنها فحش میدهند و آنها را گماشته، سوپاپ اطمینان و…میدانند. اشکال ندارد بگذارید، براندازها فحاشی و تهدید کنند. جالب اینجاست که تندروهای داخلی هم همین رفتار را دارند، یعنی چهرههای اصلاحطلب و میانه رو را با همان الفاظی میرانند که براندازها طعنه میزنند. اما ایرادی ندارد، باید دید چه نوع رفتار سیاسی و اجتماعی و عمومی به نفع مردم و فردای جامعه است.ترویج خشونت، رفتارهای رادیکال و غیر معقول هیچ فایدهای برای فردای نسلهای این کشور ندارد و گرهی از هزار توی مشکلات باز نمیکند. اگر داشت، امروز وضعیت کشورمان اینگونه نبود،بلکه باید سیاستگذاران و تصمیمسازان را به سمت اصلاحات تدریجی، اما پایدار سوق داد.
اما چرا چنین فرصتی به محمدرضا شاه داده نشد. او هم اعلام کرد که صدای مردم را شنیده و میخواهد اصلاحات را جاری و ساری کند؟
چون شاه اساسا اعتقادی به اصلاح نداشت. او احساس میکرد، هر آنچه انجام داده درست است. بروید مصاحبهاش با اوریانا فالاچی را بخوانید. میگفت کدام حاکمی مانند من به مردمش آزادی، رفاه و توسعه داده است. کدام حاکمی مانند من مردمدار است. او توهمی داشت که همهچیز خود را بر اثر این توهم باخت.
امروز هم بسیاری از تندروها همین نظر را دارند. میگویند هر کاری که انجام شده، عین خردمندی و صلاح بوده است.
خطری که کشور را تهدید میکند از جانب همین تفکرات افراطی است. این افراد امروز هم میگویند چرا محکمتر به دهان مطالبهکنندگان زده نشده است. این هم خطرناک است و تبعات خطرناکی به دنبال دارد. باید صدای مردم را شنید و مطالبات آنها را پیگیری کرد. اما بهرغم این واقعیت، تفاوت این ساختار سیاسی با ساختار سیاسی دهه 50، همان حضور یک حلقه میانه است که مطالبات مردم را حمل میکنند و به گوش تصمیمسازان میرسانند. چهرههایی که نام آنها را بردم؛ اینها هستند که از یک رفتار معقول صحبت میکنند و خواستار اصلاح وضع موجود در بستر غیر خشونتآمیز هستند.
فکر نمیکنید، دلیل هجمه گسترده به اصلاحطلبان برآمده از چنین نقش میانهای باشد. تندروهای داخلی آنها را در شمایل جایگزینی میبینند که همواره با آنها مورد قیاس قرار میگیرند و تندروهای خارجی آنها را در قامت جریانی که به دنبال اصلاح ساختار است؟
حتما همینطور است. مثلا سید محمد خاتمی چه قدرتی دارد. عباس عبدی چه قدرتی دارد. کرباسچی و تاجزاده و… چه قدرتی دارند؟ قدرت همه اینها را که جمع کنید در ظاهر به اندازه یک افسر اطلاعاتی صاحب قدرت نیستند. اما قدرت این افراد در توانایی آنها برای اقناع عمومی و به صحنه کشاندن مردم است. نفوذ آنها توانایی است که برای جلب افکار عمومی دارند.اتفاقا این برای کشور یک ظرفیت قابل توجه است. به همین دلیل هم تندروها از آنها بیزارند چون کاری را که آنها نمیتوانند انجام دهند برای اینها شدنی است.
اگر وضعیت کشور در انتخابات مجلس سال1402 و ریاستجمهوری 1404 به همان سیاق دورههای اخیر باشد و امکان حضور چهرههای اثرگذار وجود نداشته باشد چه تحولاتی در انتظار کشور خواهد بود؟
امیدوارم اینگونه نشود و سیاستگذاران متوجه تحولات باشند. نباید فضای سیاست ورزی معقول و قانونی در کشور به اندازهای محدود شود که این تصور عمومی شکل بگیرد مسیر تغییر از عرصههای خیابانی میگذرد. مردم باید احساس کنند از دل یک کنشگری سیاسی و اجتماعی خردمندانه میتوانند مطالبات خود را دنبال کنند. در غیر این صورت فضای عمومی جامعه همچنان آبستن تحولات تازهای خواهد بود. من از این میترسم.
روزنامه شرق:/ صالح نقرهکار: اعتراضها و 6 راهکار اصلاحگرانه
صالح نقرهکار، وکیل دادگستری در یادداشتی که در روزنامه شرق منتشر شد، نوشت:
اعتراض یا اغتشاش، حقخواهی یا عقدهگشایی، هرچه بخواهیم اسمش را بگذاریم، صحنههایی که در 10 روز گذشته رخ داد، در تجربه زیسته ایرانی، حامل درسها و پیامهایی است که به شرح ذیل مطرح میشود:
1- چقدر جای رسانههای مستقل و مورد اعتماد مردم خالی است. اگر صداوسیما واقعا ملی بود و صدای همه در آن شنیده میشد، بخشهای درخورتوجهی از مردم سراغ روایتهای غرضورزانه رسانههای وابسته به آمریکا و انگلیس و عربستان نمیرفتند. برای آن رسانهها خیر عمومی ایران پشیزی ارزش ندارد. در پلن سیاسیکاری رسانههای وابسته به پول قدرتها، نوعی تفنن است که عزت و اعتبار ایرانی را با سیاهنماییهای هزاران برابر ارائه دهند و ایرانیان را در برابر هم قرار دهند و مزد خود را بگیرند؛ اما وقتی در داخل همه صداها امکان شنیدهشدن داشته باشند و گفتوگو در جامعه شکل بگیرد و سانسور و حذف قیممآبانه رخت بربندد و دهها رسانه فراگیر باشد، مسئله اینقدر بغرنج نمیشود. اصلاح قانون در انحصارنداشتن صداوسیما با پذیرش تکثر واجب است.
2- اعتراضهای بیسر، دستوپا زدن مخرب را دامن میزند. نهادهای مدنی و جمعیتها و احزاب صدای مردم از دالان یک تجمع منسجم هستند و ساختارمند کردن و احترام به کنشگری آنها قوتی برای طرح مطالبات مردم بهعنوان حلقه واسط با حکمرانی است. اگر جامعه مدنی نحیف و تضعیف شد، جامعه محملی برای انتقال مطالبات و اصلاح حکمرانی ندارد و دست به حرکتهای بیسر و تودهوار و خشونتمدار میزند. جامعه تودهوار خطرناک و ترسناک میشود؛ چون قوه عاقله نظامیافته نداشته و بالطبع هر آن حرکتهای غیربالغ از آن سر میزند. فرض کنید کانونهای وکلای مستقل در این کشور تضعیف نمیشد و مردم اعتماد داشتند و در روند پرونده مهسا امینی وکلای مستقل حضور داشتند و در اصلاح قانون حجاب و حذف گشت ارشاد وکلای دادگستری مستقل دادخواهی میکردند، مردم اصلا نیازی به کف خیابانی کردن مطالبات میدیدند؟! اگر نهاد ملی حقوق بشر و شهروندی داشتیم و با یک کمیته حقیقتیاب مستقل از حکمرانی مواجه بودیم، اصلا روشهای نادرست انتقادی خیابانی و نظمگریز شکل میگرفت؟! اصلاح رویکرد به نهادهای مدنی در راستای تقویت آنها واجب است.
3- اغلب به حق اعتراض و تجمع ناظر بر اصل 27 قانون اساسی نگاه مطلقا امنیتی دارند. نهادهایی در قانون اساسی مثل رفراندوم و اصل 27 هست که برای برخی تصمیمسازان آلرژیآفرین است و گاهی تابآوری برخی جریانات بر حق تجمع مسالمتآمیز و انتقاد از حکمرانی را ضعیف میکند. خوب این حق قانون اساسی اگر مستقر و محترم باشد، سوپاپ اطمینان مردم خواهد بود. نباید مجاری اعمال حق مردم را بست که منتهی به حرکتهای کور شود. بستن باب گفتوگو و تحمیل قرائت واحد به مردم حتما آسیبزاست و آستانه تحمل مردم را پایین آورده و در مناسبتهای مختلف بحران میآفریند. گاهی حامیپرورانه از این اصل استفاده میشود. به بخشی اجازه تجمع میدهند و بخشی را غیرقانونی میخوانند. تسهیل حق تجمع و تأمین امنیت و نظام آن ولو آنکه مخالف تصمیم و اقدام حکمروایی باشد، واجب است.
4- قانون ابدی نیست و بستن راه اصلاح قانون خطاست. گاه برخی موازین موضوعه نظیر مصوبات شوراهای عالی نظیر انقلاب فرهنگی یا تصمیمات دستگاه قوه قضا، راه اصلاحی از سوی مردم ندارد. این خطویژهسازیهای ضدحقوقی انسداد ایجاد میکند، نظام حقوقی را به هم میزند و تفکیک قوا را به چالش میکشد. هیچ مسیر قانونگذاری جز مجلس نباید وجود داشته باشد. مجلس باید مرکب از نمایندههای واقعی مردم باشد که وجدان عمومی را نمایندگی کنند. اگر این فرایند را آسیب زدیم یا از کارکرد انداختیم، خطاست. قانون برای زیست بهتر مردم است و خاصیت بهروزرسانی دارد. جسم خشک نیست که باید مردم تا جان دارند، آن را تعظیم کنند. برای خیر عموم و بهروزی جمعی است. مردم اگر از اصلاح قانون و روندها و رویکردها ناامید شوند، خودشان وارد میدان تغییر میشوند و آن وقت هزینهها بالا رفته و کشور و نظام حقوقی صدمه میبیند. آنها که این راه مسالمتجویانه حقوقی را بستهاند، دانسته یا ندانسته به مردمسالاری و اصل 56 قانون اساسی آسیب وارد کردهاند. اصلاح فرایند قانونگذاری در انحصار مجلس و حذف تقنین شوراهای عالی و اصلاح قانون انتخابات واجب است.
5- ما یکسری ساختارهای مطالبه و تضمین حق یا نداریم یا از کارکرد افتادهاند. مثلا ما دادگاه قانون اساسی نداریم. نهاد ملی حقوق بشر و شهروندی نداریم. بازنگری در نظام مطالبه و تضمین حق یک ضرورت است. دادستانها باید مدافع حقوق بشر و آزادی باشند و بیان کنند و به مردم اطمینان دهند که مدعیالعموم هستند، نه مدعی حاکمیت؛ استقلال قاضی و دادستان برای این است که مردم بدانند قانونی که برآمده از پارلمان است، با قاضی مستقل تضمین میشود و مدعی خیر عمومی «دادستان مقتدر» است که آزادیخواه و حقوقبشرسالار است. این نوع بازنگری برای نظام حقوقی ما واجب است.
6- آموزش در راستای احترام به حقوق و التزام به تکالیف ضعیف است. اختلال ارتباطی یک اتفاق نیست؛ بلکه یک انتخاب است و ریشه در نظام آموزشی دارد. توسعه اجتماعی مستلزم توجه به حوزه عمومی و پذیرش تکثر، احترام به یکدیگر و رواداری است. نادیدهگرفتنها و تحقیرکردن هر طرف یا دوقطبیسازی جامعه ضربه مهلک به سرمایه انسانیای است که میتواند در همه بزنگاهها پشتیبان خیر عمومی باشد. هر ایراندوستی از تفرقه مردم و هرز رفتن ظرفیت اجتماعی برای تخریب و هدم هموطن خویش متأثر میشود. ایران ما اینهمه راه نرفته و کار نکرده در مسیر توسعه دارد. هنر خیرخواهان ایران این است که چگونه همبستگی و چسبندگی ملی ایجاد کنند که این سرمایه متحد برای توسعه و بهروزی مردم باشد. ما به یک گفتوگوی ملی و یک تصمیم جمعی برای تغییر نیاز داریم. آموزش همگانی برای احترام به حقوق بشر و گفتوگو برای بهترشدن. به جای شعارهای مرگ بر این و آن باید روی خودمان کار کنیم. با تعامل سازنده و رفتارهای توسعهیافته باید تغییر را رقم زنیم. تغییر در آموزش خشونتستیز و تکریمکننده حق واجب است.
ایران ما با اینهمه شهید و آنهمه هزینه آزادیخواهی و عدالتگرایی حیف است که محنت و اندوه مکرر ببیند. خرد ایجاب میکند با چشمی عبرتپذیر، دوراندیش و حقپندار باشیم، چه به قول سعدی تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد/ هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل میخروشد.
روزنامه جام جم: فصل تجدید نظر
مهدی گیوهکی، مدیر مسئول روزنامه جام جم در سرمقاله چاپ امروز این روزنامه نوشت:
۱- انقلاب اسلامی این روزها با فتنهای جدید روبهرو شده است؛ فتنهای که با بهانه حادثه تلخ فوت مهسا امینی شروع و عبور از آن وارد زمین بازیای شد که جریان ضدانقلاب تعریف کرده بود. جنگ احزابی شکل گرفت و در آن از لیبرال، سکولار، عدالتخواه دروغین، اصلاحطلب، تجزیهطلب، داعشی، کومله، سلبریتی و انواع و اقسام شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی اینستاگرام، توییتر و… در هجومی هماهنگ به خیال خود این بار آمدند که کار را تمام کنند؛ ولی همچون گذشته غلط بود آنچه میپنداشتند و با رستاخیز جانها در دو راهپیمایی متوالی، بار دیگر ثابت شد پایههای نظام محکمتر از این حرفهاست که با چند شب آشوب و سطل زباله آتش زدن و شعار دادن، سوداهای برنامهریزی شده قوام و دوام بگیرند.
۲- برای کسانی که دهه ۶۰ و در اوج دفاعمقدس، آشوبها و ترورهای داعشگونه منافقین را به یاد دارند یا دهه۷۰ آشوبهای مشهد، اسلامشهر و قزوین را دیدهاند و ماه های۷۸ و ۸۸ خروج اصلاحطلبان از حاکمیت و همکاری آنان با منافقین و انواع گروهگها با هدف براندازی و انقلاب رنگین را در کف خیابانها تجربه کردهاند و اعتراضات سال ۹۶ و ۹۸ در دل دولت مدعی تدبیر را دیدهاند، این اغتشاشات اخیر به لحاظ حجم و گستره خیلی پراهمیت نیست. نکته مهم اتفاقات اخیر، حضور غیرمعمول افرادی بود که عنوان سلبریتی یا اینفلوئنسر را یدک میکشند.
۳- شفاف و صریح باید گفت مشخصا سرنخ هدایت جریان سلبریتیها در ایران نیست و دستور از سفارتخانهها میرسد. این یک ادعا نیست و شواهد پیدا و پنهان فراوانی در این مورد وجود دارد. کافی است سفرهای گروهی و فردی اینفلوئنسرهای اینستاگرامی به ترکیه، دبی، فرانسه و… را بررسی کنید؛ سفرهایی که به اسم برخی فعالیتهای فرهنگی و آموزشی یا شرکت در نمایشگاهها انجام میشود. اینفلوئنسرهای مرد و زنی که بهراحتی و با کوچکترین چراغ سبزی بدون اینکه خبر داشته باشند عامل سرویس میشوند و وقتی باز میگردند، منویات سرویس مذکور در حوزه سبک زندگی را در اینستاگرام اعمال میکنند و سر بزنگاهی چون اتفاقات اخیر به خطدهنده اصلی به فالوئرهایشان که عمدتا جوانان هفدههجده تا ۳۰ سال هستند، تبدیل میشوند.
فعالیت مشکوک این جریان آنقدر علنی است که یک فرد با داشتن صفحه آشپزی به اسم تبادل فرهنگی به انواع و اقسام سفارتخانهها رفت و آمد دارد و با شخص سفیر کشور موصوف دیدار میکند. بعد این روزها شاهدیم در فضای مجازی بی در و پیکر به صورت لاینقطع در حال تحریک مردم برای حضوردر کف خیابان است. این موضوع درخصوص سلبریتیهای هنری و ورزشی نیز صدق میکند؛ جریانی که سالها با پول کلان و حمایت دستگاههای مختلف فرهنگی چهره شدهاند اما سرنخشان دست دیگری است و در هنگامه امروز به آتش بیاران اصلی معرکه ضدنظام تبدیل شدهاند.
۴- اینکه جریانی(حتی انقلابی) در داخل همواره سعی کرده با بازی با الفاظ و پنهان شدن پشت برخی واژهها به اسم جذب به هوای تاثیرگذاری، این جریان سلبریتی را حمایت کند اشتباهی بزرگ بوده که این روزها در حال پرداخت تاوان این اشتباه هستیم که صد البته این تاوان در شرایط کنونی بسیار باارزش است، چراکه ماهی را هر وقت از آب بگیریم، تازه است. ما مدتهاست در ضلالت سلبریتیسم گرفتار شدهایم و بیگمان، هرگونه اقدام برای خروج از ضلالت و گمراهی امری مفید و میمون است.
۵- اکنون اما بهترین زمان برای تجدید نظر در برخی سیاستهای مرتبط است. نهادهای مرتبط فرهنگی از یک سو و نهادهای قضایی و امنیتی از سوی دیگر باید در سیاستهای خود درخصوص جریان سلبریتی تجدیدنظر اساسی کنند. این جریان ماهیت خود را بالاخره کاملا مشخص کرده است، هم اکنون باید با تفکیک این افراد به آمرین، عاملان، تحریککنندگان و بازیخوردگان برخورد لازم با آنها صورت بگیرد . بالاخره کسی که امر به یک خشونت افسارگسیخته میکند و باعث خونریزی و تخریب اموال عمومی میشود باید یک جا پاسخگو باشد و هزینه مادی و معنوی رفتار غیرقانونی خود را بپردازد. البته باید توجه داشت برخورد با این جریان باید با قاطعیت، اقتدار و تدبیر و در چارچوب شرع و قانون صورت گیرد که بیشک خود این برخورد به نقطه عطفی روشن در سیستم تبدیل خواهد شد.
روزنامه رسالت: فرصتها و تهدیدهایی در دل یک بحران
مسعود پیرهادی مدیرمسئول روزنامه رسالت در سرمقاله امروز این روزنامه نوشت:
مواضع و عملکرد اطراف ماجرا کمکم صحنه را برای افراد حقطلب، روشن میکند. چیدن اظهارات خلاف واقع و تناقضها کنار یکدیگر، تلخ و شیرین است؛ تلخ از آنجهت که برخی آن را باور داشتند و در بدو امر با آن همراه شدند و شیرین از آنرو که حق را مییابند و از باطل، رو برمیگردانند. اما دراینباره نکات و سؤالاتی قابل طرح است:
فرصتها و تهدیدهایی در دل یک بحران
مواضع و عملکرد اطراف ماجرا کمکم صحنه را برای افراد حقطلب، روشن میکند. چیدن اظهارات خلاف واقع و تناقضها کنار یکدیگر، تلخ و شیرین است؛ تلخ از آنجهت که برخی آن را باور داشتند و در بدو امر با آن همراه شدند و شیرین از آنرو که حق را مییابند و از باطل، رو برمیگردانند. اما دراینباره نکات و سؤالاتی قابل طرح است:
یک. مصادره مردم، صرفا به آنانکه با ما همراه و همنظرند بیانصافی و ناشی از نگاه سطحی است. مردم، یعنی همه مردم؛ چه آنانکه در میدان انقلاب گردآمدند و با آشوبگری مخالفت کردند؛
چه آنانکه نهتنها اعتراض، بلکه در آشوب، حاضر بودند، و چه افرادی که در هیچ کدام حضور نداشتند، در زمره مردم بهشمار میروند؛ حقوقی دارند و تکالیفی؛ ممکن است برخی از آنان خطا کرده باشند؛ مرتکب جرمی شده باشند و حتی مجازات در انتظارشان باشد، اما نمیتوان بگوییم آنان از مردم نیستند. آحاد و اقشار مردم با همه اختلاف نظرها، عائله حکومتند و زمامداران
باید بکوشند که با کمترین میزان ریزش، این قطار را به پیش ببرند.
دو. باید هدف از این اعتراضات که با اغتشاشات، منحرف و ذبح شد بهدرستی تبیین و اعلام شود. نباید گمان شود که آن صدا شنیده نشد تا بهعنوان آتش زیر خاکستر، محملی برای ناآرامیهای بعدی باشد. بهعلاوه باید تبیین گردد که قرار نیست هر صدایی در خیابان، منجر به تغییر و تسلیم نظام شود. گاهی تغییرات، مقدور و میسور است اما گاهی خواستهها در تغییر اصول است و امکان عدول وجود ندارد. اگر مطالبه در نحوه برخورد گشت ارشاد است، قبل از بدحجابان، خود گشت ارشاد را لازمالارشاد خوانده بودیم؛ اما اگر لغو قانون حجاب باشد حتما نه در صلاحیت بنده و نه دیگران است. راجع به حکم خدا کوتاه آمدن، کوتاهی در بندگی است؛ مگر میشود از نظامی اسلامی بعد از چهل و چند سال برقراری یک حکم الهی، توقع لغو آن را داشت؟
سه. تا وقتی تسلیت، همدردی و مطالبه روشن شدن ابعاد فوت یک هموطن مطرح بود، طبیعتا هر انسان دارای شرافتی همراهی میکرد؛ کمااینکه رؤسای قوا و مسئولان امر پیگیر ماجرا شدند
و اتفاقا نکاتی روشن شد که قدری فضا را متفاوت از لحظه اول ساخت؛ اما اندکی بعد، صراحتا اعلام شد که درگذشت آن فرد، صرفا بهانه و اسم رمزی برای امور دیگر بوده است.
اما پیوستگی اتفاقات، انتشار مداوم اخبار راست و دروغ، تلبیس و کتمان حق، باعث شد بسیاری ملتفت این تفکیک نشوند و با همان دلسوزی، ناغافل همراه فاز جدید ماجرا شوند؛ وقتی این وضعیت پیش میآید، لشکری بیهزینه برای طراح اصلی و پرهزینه برای پیادهنظامها مهیا میشود؛ طراحانی که حتی به خودشان زحمت حضور در میدان نمیدهند بلکه صرفا شیطانوار دعوت میکنند و فردا نیز زیر بار ملامت هم نمیروند و میگویند: «لوموا انفسکم»؛ خودتان را سرزنش کنید. بیشترین هزینه و کمترین عایدی برای حاضران در میدان و بیشترین عایدی و کمترین هزینه برای آمران و حامیان بیرون از گود نشسته، خواهد بود.
چهار. شأن رهبری و فرماندهی برای قیام لله که منصوص است و قابل تغییر و تأویل نیست؛ «من الفقهاء، صائنا لنفسه، حافظه لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه … کسی که دارای مقام فقاهت، خودنگهدار، نگهبان دین، مخالف با هوای نفس و فرمانبردار مولا و خداوند متعال است» اما شأن و جایگاه کسی که میخواهد رهبر و فرمانده قیامی ولو برای مادیات و امور دنیوی باشد هم مهم است؛ یعنی تناسبی بین فرمانده و فرمانبر، رهبر و رهرو و امام و مأموم باید برقرار باشد؛ درغیر این صورت، قیام قوام پیدا نمیکند. انصافا شأن مردم ایران ولو مخالفان حکومت، پیروی از چند بازیگر و بازیکن و امثالهم نیست. معترضان و مخالفان خوب نگاه کنند چه افرادی رهبران، آمران و حامیان این قضایا هستند. توهینکنندگان به معصومین و قرآن کریم؛ قاتلین ۱۷۰۰۰ نفر از مردم بیگناه کشور و افرادی که انسان شرم دارد شغل و سابقه آنان را ذکر کند، چرا باید این اجتماعات را راهبری و حمایت کنند؟
پنج. تفکیک حاضران در خیابان و برخورد متناسب با هر گروه بسیار ضروری است؛ اگر دقت لازم صورت نگیرد، با بیتوجهی میتوان کارخانه ضدانقلابسازی راه انداخت و اگر تدبیر شود، حتی امکان دارد عمده این افراد که عنادی با دین و انقلاب ندارند را قانع و همراه کرد. درمورد افراد سازماندهی شده و معاندان، ماجرا فرق میکند و باید مجازاتی که هم بازدارنده است و هم باعث تشفی خاطر آسیبدیدگان میشود در دستور کار قرار گیرد تا از تکرار این اتفاقات جلوگیری شود. اما در همه موارد مذکور نیز باید به چند اصل مثل قانونی بودن جرم و مجازات و تناسب جرم و مجازات توجه ویژه شود. حقوق متهمان در کنار حقوق مجنیعلیهم مراعات شود و حتی در مجازات عاملان، آمران و حامیان نیز پا را فراتر از شرع و قانون نگذاریم؛ این بزنگاهها یکی از مهمترین مواقفی است که فرق جمهوری اسلامی با سایر حکومتها مشخص شده و خواهد شد.
روزنامه آرمان امروز :قانونی شدن تجمعات به صحن مجلس می رود
خیابانهای ایران در رزوهای اخیر شاهد اعتراضات شهروندانی بود که بهبرخی از سیاستها، انتقاد داشتند ولی هرچه جامعه مدنی ایران تلاش کرد که بتواند اعتراضات را مسالمتآمیز پیش ببرد ولی همانند سایر اعتراضات در ایران، شاهد منحرف شدن این واکنشهای مدنی بودیم و متاسفانه در ادامه دیدیم که برخی با سوءاستفاده از وضعیت موجود و البته با هدایت رسانههای خارجی اعتراضات را وارد فاز جدیدی کردند و پس از آن دیگر شهروندان عادی بهدلیل ناامنی نتوانستند در کف خیابان حضور داشته باشند. در هفته گذشته روزنامه آرمان امروز در گزارشی با تیتر «جای اعتراض کجاست؟» به بازبینی اصل 27 قانون اساسی پرداخت و کارشناسانی که در این گزارش با خبرنگار ما صحبت کردند معتقد بودند با اتکا بر این ماده قانونی میتوان مکانهایی را برای اعتراضات مسالمت آمیز شهروندان در نظر بگیرند تا از خشونتهای احتمالی جلوگیری شود. حالا پس از گذشت حاشیهها و چالشهای بسیار و البته حوادث ناگوار، نایب رئیس کمیسیون امور داخلی کشور و شوراها اعلام کرد: موضوع برگزاری تجمعات اعتراضی با نظر وزارت کشور و مرکز پژوهشها در حال بررسی است تا به یک پیشنویس قانونی تبدیل شده و به صحن مجلس بیاید. در این مورد که رسمیت بخشیدن به اعتراضات شهروندان چه کمکی به آینده سیاسی ایران خواهد کرد با یک فعال سیاسی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
قانونی شدن تجمعات به صحن مجلس میآوریم
محمدحسن آصفری، نایب رئیس کمیسیون امور داخلی کشور و شوراها در مجلس یازدهم، در پاسخ به این سوال که با توجه به وقایع اخیر در کشور و برگزاری تجمعات اعتراضی توسط مردم چقدر ضرورت دارد تا موضوع برگزاری تجمعات اعتراضی تعیین تکلیف شود تا افراد بتوانند اعتراض خودشان را در چارچوب مشخصی ابراز کنند، گفت: این موضوع حتما به سرانجام میرسد، اما نیاز است به خاطر جلوگیری از سوءاستفاده برخی جریانات از اعتراضات و مطالبهگری مردم، این موضوع قانونمند شود. البته زیرساخت شکل گیری این قانون، نیازمند آمادهسازی احزاب، انجمنها و اصناف مختلف است تا بتوانند جلوی سوءاستفاده بعضی از اعتراضات مردم که در موضوعاتی مانند گرانیها و اتفاقات اخیر را بگیدند و مطالبات خود را پیگیری کنند. وقتی اعتراضات و تجمعات تبدیل به آشوب و ناامنی میشود، وظیفه دستگاههای انتظامی است که با آنان برخورد شود. نمیشود که به آنها اجازه داد تا اموال عمومی را تخریب کرده یا افرادی را مجروح یا بکشند. باید با آنها برخورد کرد. موضوع برگزاری تجمعات اعتراضی با نظر وزارت کشور و مرکز پژوهشها در حال بررسی است تا به یک پیشنویس قانونی تبدیل شده و به صحن مجلس بیاید.
رسمیت دادن به اعتراضات باعث همبستگی جامعه خواهد شد
«مهدی آیتی»، فعال سیاسی و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در واکنش به این سوال که چه نیازی است تا اعتراضات مدنی در چهارچوب قانون قرار بگیرد، به خبرنگار «آرمان امروز» میگوید: «اگر در این مورد واقع بین باشیم باید بگوییم که مثلث امریکا، انگلیس و اسراییل در چهل سال گذشته نشان دادند که از هر راهی برای برهم زدن جو داخل کشور استفاده میکنند و حتی برای این هدفشان برنامهریزی و هزینههای خیلی زیادی میکنند. قبل از هرچیز نباید اجازه این کار را به آنها بدهیم. یکی از راههایی که باعث سوءاستفاده این مثلث میشود برخورد خشن با معترضان است آنها از این چالشها و حاشیهها استفاده میکنند تا به نظام جمهوری اسلامی ضربه بزنند.»
این فعال سیاسی با اشاره به اصل 27 قانون اساسی که حق اعتراض را برای شهروندان در چهارچوب قانون پیشبینی کرده است، ادامه میدهد: «در این مورد باید به همه دولتهایی که از ابتدای انقلاب سرکار آمدهاند انتقاد کنیم که چرا هیچ وقت از ظرفیتهای قانونی در مورد تجمعات و اعتراضات استفاده نکردهاند. توجه داشته باشید که بسیاری از تجمعات مذهبی و صنفی در ایران بدون مجوز برگزار میشود، این مردم همان مردمی هستند که برای اعتراض به کف خیابان میآیند و برخوردهای پلیسی و خشن با آنها تنها دشمنان نظام را خوشحال میکند. این رفتار بهجز دوگانهسازی و افزایش شکاف بین دولت و ملت هیچ دستاورد داخلی نخواهد داشت. به این نکته هم باید اشاره کنیم که در برابر رفتارهای پلیسی با بخشی از جامعه که بهنوعی معترض هستند اجازه تجمع و گفتوگو را به موافقان میدهند. همین موضوع باعث 2 دستگی در جامعه خواهد شد.» او در همین مورد ادامه میدهد: «حاکمیت باتوجه به مواد قانونی که در رابطه با تجمعات و اعتراضات وجود دارد باید به این واکنشهای اجتماعی ساختار بدهد. این حق را برای همه قائل باشند که در فضایی شفاف و البته امن، صدایشان را به مسئولان برسانند تا هم از سوءاستفاده خارجیها که بهدنبال براندازی و ایجاد نفاق در بین شهروندان هستند جلوگیری شود و همچنین در اعتراضات مدنی اجازه آشوب و تخریب اموال شهروندان و … داده نشود. در این مورد نیاز است که به احزاب سیاسی، انجمنهای مدنی و … اجازه راهاندازی راهپیمایی در چهارچوب قانون بدهند. پس از آن اگر کسی دست به تخریب زد و یا شعارهای ساختارشکنانهای سر داد و به هرنوعی خواست که فضای اعتراضات را منحرف کند برخورد شدیدی بشود.»
روزنامه هممیهن : خشونت به جوان معترض تحمیل شده است / واکاوی جامعهشناسان از دلایل ناآرامیهای اخیر
برخورد و رفتار سلیقهای گشت ارشاد با بانوانی که پوشش آنها از نظر ماموران امنیت خلاقی، با بایدهای جامعه در تضاد است بارها حادثهساز و خبرساز بوده است. سالهاست حضور این نوع گشت که از نظر حقوقدانها قانونی نیست، موجب شده مردم در مقابل مسئولان بایستند و حتی مجالی برای رسانههای خارجی فراهم ساخته تا به راحتی به نظام بتازند. در این میان درگذشت دختر22سالهای که مهمان شهر تهران بود، بهانهای شد تا آتش زیرخاکستر مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… شعلهور شود و طی چند روز گذشته در نقاط مختلف کشور مردم معترض به خیابانها آمدند. جان باختن مهسا امینی و اعتراضهای مردمی موجب شد تا صداوسیما مناظرههایی با افراد مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به منظور واکاوی دلایل ناآرامیهای اخیر و بررسی شیوههای حل آن داشته باشد. در این میان برخی از رسانههای رسمی همچون خبرگزاری ایرنا نیز با چهرههای جامعهشناس مصاحبههایی با هدف تشریح علل ناآرامیهای اخیر داشته است. در این گزارش خلاصهای از نظرات چهار جامعهشناس شناختهشده در باره اعتراضات اخیر را منعکس کردهایم.
تبدیل شدهایم به جامعه مسائل حلنشده
محمد فاضلی در برنامه «شیوه» در شبکه چهار سیما با بیان اینکه جامعه ایران به دلیل آنچه برای خانم مهسا امینی پیش آمد، بسیار داغدار و ملتهب است، تاکید کرد: «باید بدانیم جامعه ایران در چه وضعیتی است. ۸۶ درصد از جمعیت ایران، پس از انقلاب به دنیا آمدهاند. این جامعه گسترش یافته و رشید و بالغ شده و تحصیل کردهاند و حالا از برخی عارضهها رنج میبرند. نرخ بیکاری بسیار بالا است و بیکاری به شکل نابرابری، بین زن و مرد تقسیم شده است؛ یعنی مردان پنج برابر زنان شاغل هستند. همچنین نرخ بیکاری زنان ۱۳درصد، نرخ بیکاری مردان 2/7درصد است. در جوانان ۱۸ تا ۳۵ سال، نرخ بیکاری مردان 8/13و نرخ بیکاری زنان 3/28درصد است. همچنین تعداد دانشجویان زن ۲۰ هزار نفر بیش از مردان است. زنان بیشتر دانشجو شدهاند، اما نرخ بیکاری آنها دو برابر است. نرخ مشارکت اقتصادی آنها هم یکپنجم است. طبیعی است یک تبعیض ساختاری علیه زنان وجود دارد.» او با بیان اینکه در ۱۰سال گذشته میزان برخورداری ثروتمندترین دهک به فقیرترین دهکش از ۱۱ برابر به عدد ۱۴ برابر رسیده است؛ یعنی نابرابری گسترش یافته است، گفت: «براساس گزارشهای مرکز پژوهشهای مجلس در دو سال گذشته، در طول دهه ۹۰ افول اقتصادی وحشتناکی را تجربه کردیم. این افول در حدی است که اگر تا سال ۱۴۰۵ هر سال ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشیم، در آن مقطع زمانی به جایی که در سال 90 بودیم، میرسیم که این غیرممکن است.»
محمد فاضلی، با اشاره به اینکه در حال حاضر۶۰درصد شاغلان پوشش بیمه ندارند، اظهار کرد: «در حال حاضر 4/18درصد از کل جمعیت کشور در فقر مطلق به سر میبرند. یعنی از هر پنج نفر، یک نفر در فقر مطلق به سر میبرد. هماکنون دولت به شدت کسری بودجه دارد، در حالی که مشکلات متعددی در آن وجود دارد. ما در کشوری زندگی میکنیم که از سال 1380 تا سال 1397، حدود 80 درصد از تجارتمان با 23 کشور بود، اما رسیدهایم به جایی که در سال 1397، حدود 54 درصد تجارت کشور به سه کشور (چین، عراق، امارات) محدود شده است. اگر به این روند نمیگویند جداافتادگی از جهان، پس چه میگویند؟» او همچنین درباره وضعیت داخل کشور نیز گفت: «در داخل به شدت تضعیف شدهایم؛ از نظر اقتصادی به مردم فشار آمده است. در حالی که جمعیت ایران ۱۰ میلیون افزایش یافته، ۴۰ درصد درآمد سرانهاش را از دست داده است. میانگین تورم در جهان در سال ۲۰۱۸، 4/2درصد بود در حالی که تورم بلندمدت ایران ۲۰ درصد بود و فقط سه کشور ونزوئلا، زیمبابوه و آرژانتین تورم بیشتری داشتهاند.» این جامعهشناس روایت خود را از جامعه امروز ایران اینگونه توصیف کرد: «جامعهای است که به شدت بالغ شده، جمعیت آن از ۳۶ میلیون نفر به ۸۴ میلیون نفر رسیده است و افراد تحصیلکرده آن به شدت افزایش یافته و به لحاظ آگاهی نیز رشد داشتهاست. این جامعه جهانی شده و میتواند خودش را مقایسه کند. این جامعه با ساختار حکمرانی مواجه است که بهطور دائم توانش را از دست میدهد. میانگین هوشی و توانایی جامعه بالاتر از حکومت است و این وضعیت جامعه ایرانی را به استیصال رسانده است. این روزها دیگر فقط مهاجرت نخبگان مطرح نیست، مهاجرت تکنسینهای نیروی کار هم رخ میدهد.» فاضلی با اشاره به اینکه میتوان ادعا کرد اکثریت افرادی که درون ساختار تصمیمگیر هستند؛ از میانگین آدمهایی که در جامعه هستند پایینترند، تاکید کرد: «رویای توسعه دارد بر باد میرود. جامعه احساس میکند در حال از دست دادن تمام ظرفیتهایش است. انسان موجودی است که در سایه آینده زندگی میکند. احساس جامعه این است که این مدل از حکمرانی و این مسیری که در حال طی کردن آن هستیم، آیندهای برایش بنا نمیکند، بنابراین جامعه ایرانی حق دارد، ناآرام باشد چون آیندهاش را برآورده نمیکند. سال ۹۰ هم همین حرفها را میزدیم. اگر این مسیر درست بود، پس از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ باید اتفاقی رخ میداد، اما امروز با جامعهای ناآرام مواجهایم که ناراضی است و در روشن ندیدن آینده هم حق دارد. ما تبدیل شدهایم به جامعه مسائل حلنشده! در زمان شاه هم عدهای به جامعهشناسها میگفتند حرفهای غربی میزنید. محافظهکارها زمان شاه میگفتند این اعداد بیخود است، در دولت شاه هم جامعهشناسان به غربگرایی متهم بودند. در آن حکومت هم که میخواست سرتاپا غربی شود، یکعدهای میگفتند این حرفها غربی است و شد آنچه شد.» او با تاکید بر اینکه مردم بر سر فساد، اشتغال، زنان، مداخله در سبک زندگیشان، تخریب محیط زیست مطالبهگر هستند؛ گفت: «مجموعهای از تناقضات را نمیتوانید پوشش دهید. نمیتوانید به میلیونها نفر بگویید مقاومت کنید و بعد خودشان جور دیگری زندگی کنند، وسایل خودشان را از جای دیگری میخرند، بچههایشان در جای دیگری زندگی میکنند. این جامعه انبوهی از مسائل حلنشده در ذهنش دارد، از اسیدپاشی در اصفهان بگیرید تا مرگها در بازداشتگاهها و غیره. توئیت میزنم و میگویم که رئیسجمهوری کار درستی کرد که با خانواده مهسا امینی تماس گرفت. مخاطب به من ناسزا میگوید و میگوید که کدام یکی به نتیجه رسیده که این یکی برسد.»
مشکل این است که جمهوری اسلامی تنهایی را ترویج میکند
تقی آزادارمکی جامعهشناس نیز در برنامه شیوه، شبکه چهار صداوسیما، با بیان اینکه جامعه از مجموعه بحرانها خسته شده و حتی شیوه برگزاری انتخابات آزاردهنده است، به روش اداره کشور انتقاد و آنرا ترویجدهنده تنهایی عنوان کرد. او گفت: «ایرانیت و اسلامیت را به رسمیت نشناختهایم، فکر میکنیم انقلاب کردیم و اسلام وارد ایران شد و شیعه شدیم. ایران یک پدیده تاریخی است. تاریخمند است. ما چرا باید از کوروش بترسیم؟ در ایران تاریخ را یکوجهی مینویسیم.» آزاد ارمکی حذف طبقهی متوسط و اهالی فرهنگ و هنر را آسیب جدی برای جامعه دانست و تاکید کرد: «سر جامعه را به اسم بورژوازی بریدند. وقتی جامعه به لحاظ اقتصادی بیسر است، طبقه متوسط شروع میکند به تراشیدن سر خودش. در بحرانها طبقه متوسط باید میانداری کند، ولی نیست، چون مشروعش نکردیم.» او در ادامه افزود: «جامعه از لحاظ فرهنگی صاحب ندارد! یک هنرمند، یک عکاس، یک روزنامهنگار و… الان باید میانداری جامعه را بکند، کجاست؟ دانشگاهیها کجا هستند؟ دانشگاهی واقعی! نه کسانی که معلوم نیست چه کسانی برایشان مقاله نوشته است. بعد مجبوریم از نیروی انتظامی برای آرام کردن و خشونت دعوت کنیم.»
نکته قابل تامل اینجاست که ویدئوی این مناظره بدون هیچ توضیحی از روی سایت تلوبیون (وبسایت متعلق به صدا و سیما) حذف شده است.
مرگ مهسا ضربه نهایی بود
عباس عبدی در خصوص علت اعتراضهای گسترده در پی فوت خانم امینی به ایرنا، گفت: «هنگامی که یک درخت را با تبر قطع میکنند، با اولین ضربه درخت سقوط نمیکند، باید ضربات زیادی زد تا درخت قطع شود. ولی در نهایت یک ضربه هست که موجب سقوط آن میشود. یک منبع آب هم با اولین سطل آب پر نمیشود. هر چه ظرفیت منبع بیشتر باشد، باید سطلهای بیشتری در آن ریخت. ولی خلاصه یک ظرف آخری هست که منبع را سرریز میکند. مرگ مهسا همان ظرف آخر یا ضربه نهایی است که منبع را سرریز یا درخت را قطع کرد. زنان زیادی در این مدت تحقیر شدند و ترسیدند و بسیاری از مردان نیز خواهر، دختر و مادری داشتهاند که این حس بد را چشیدهاند. ولی چون ظرفیت مردم زیاد بود، سالها طول کشید تا بالاخره صبرشان لبریز شد و همه گذشته برای آنان زنده شد و این میزان واکنش را در این مقطع شاهد بودیم.» این تحلیلگر در بیان عوامل و مطالبات این اعتراضها افزود: «تحقیری که زنان در گشت ارشاد متحمل میشدند، به خودی خود مهم بود، ولی یک مورد بود از مواردی دیگر. در دانشگاهها، ادارات، انتخابات و ردصلاحیتها، دادرسیها، توزیع رانتها، رسانههای رسمی و اتهامزنیها و… مجموعهای از موارد بود که با این اتفاق، همه آنها مورد نقد قرار گرفت و سررسیدشان آغاز شد.»
عبدی در پاسخ به این سوال که چرا اعتراضها در موارد بسیاری به درگیری و اغتشاش کشیده شد، گفت: «اولا این بار تاکنون مثل سال ۹۸، به علل گوناگون خشونت غالب نشده است. ولی از این مساله گذشته، پرسش را باید اینطور طرح کنید که چرا اعتراضها خشنتر نشده است؟ باید از خود بپرسیم که آیا جز خشونت راهی جلوی جوانمان باز گذاشتهایم؟ آیا به درخواست تظاهرات مسالمتآمیز پاسخ مثبت دادند؟ میگویند شرکت در تظاهرات غیرقانونی جرم است؛ مگر تظاهرات قانونی هم وجود دارد؟ پس از سال ۹۶ بحث شد که برای اعتراضهای قانونی راهحل داده شود. راهحل در این زمینه بود و هست، ولی مدتی بحث شد و هیچ راهی باز نشد. با این حساب، این راهی است که ساختار سیاسی به جوان خود یاد داده است و جوان معترض خشونت را انتخاب نمیکند، بلکه این وضعیت به او تحمیل میشود.»
این جامعهشناس در تحلیل طیف شکلدهنده اعتراضها، اظهار کرد: «معترضان به لحاظ گروههای سنی، عموماً جوانان دهه هشتادی هستند که بیگانه با ارزشهای رسمی هستند. چون در این ساختار آموزش دیدهاند و از نظام آموزشی و رسانهای آن منزجر شدهاند. چیزی برای از دست دادن ندارند. البته زنان جدیتر هستند. طبقه متوسط و حتی رو به پایین و بالا نیز در میدان اعتراضها هستند. هر اعتراضی نشان داده است که انواع و اقسام اقشار و گروههای جامعه اعتراض دارند. این هم یک نمونه، البته فراگیری این اعتراضها بیسابقه است.» به گفته عبدی، حرکتهای خیابانی، خود پیامد برخی اتفاقات دیگر است. فقدان آزادی برای اعتراضهای مسالمتآمیز، فقدان رسانههای آزاد برای طرح مطالبات مردم، فقدان فضای باز سیاسی برای مشارکت عمومی، موجب حرکتهای خیابانی میشوند. طبیعی است این اقدام از روی ناچاری است و طبعاً عوارض منفی آن کم نیست، ولی راه دیگری جلوی مردم گذاشته نمیشود. وی در ارزیابی عملکرد مسئولان در قبال این اتفاقات، گفت: «همین رویکردهاست که کار را به اینجا رسانده، نداشتن رسانه مستقل و حقیقتگو، فقدان رسیدگیهای مستقل قضایی در این امور سیاسی، فقدان فرضیه برای مشارکت مؤثر سیاسی و اجتماعی کردن جوانان از طریق نهادهای حزبی و مهمتر از همه محدود شدن حکومت به تعدادی افراد و جناح محدود، ریشه این بحرانهاست.» این روزنامهنگار با تاکید بر اینکه «هیچ تجدیدنظری باعث خدشه به نظام نمیشود»، گفت: «به شرطی که تجدیدنظر براساس اصول عقلانی و منطقی باشد. آیا این سیاستها موجب افزایش دینداری یا حجاب زنان شد؟ به طور قطع خیر و اثر منفی هم داشته است، خُب! نباید به این سیاستها ادامه داد. مگر سیاستهای گذشته وحی منزل است که تغییر نکند؟ اینها هیچکدام ربطی به دفاع از نظام ندارد، اما عدهای نگران منافع خودشان هستند و از این رو از وضع موجود حمایت میکنند.»
عبدی در پایان به رسمیت شناختن دیگران، آزادی رسانه به ویژه صداوسیما، استقلال قضایی، تغییر رویکردهای موجود در تطبیق قوانین با شرع و قانون اساسی، کنار گذاشتن سیاست ردصلاحیتها و باز کردن راه برای مشارکت عمومی را روشهای حل مساله و جلوگیری از تکرار این حوادث ناگوار دانست و تاکید کرد: «بدون اینها راهی برای خاتمه بحران وجود ندارد.»
چرا به این شیوه روسری را در آتش میاندازند؟
عماد افروغ، جامعهشناس نیز دراین باره به خبرگزاری ایرنا، گفت: «جامعه ما آبستن انواع ناآرامیها، به دلیل انواع مشکلات از تورم و بیکاری تا عدم توزیع عادلانه و برابر مواهب سیاسی اقتصادی و فرهنگی است. بنابراین فوت خانم مهسا امینی تنها یک جرقه بود برای اینکه خشمهای فروخفته یک بار دیگر خود را نشان دهد.» به گفته رئیس اسبق کمیسیون فرهنگی مجلس، اگر کسی با منطق جامعهشناسی و منطق شورشها و خشمهای شهری آشنا باشد، میداند در تمام دنیا وقتی چنین اتفاقی میافتد، جامعه دچار فوران خشم اجتماعی میشود. در کشورهای دیگر نظیر آمریکا هم چنین اتفاقاتی سبب شورش اجتماعی میشود و تلفات میدهد. سالهاست بسیاری هشدار میدهند انعطاف و توجه به فعل و انفعالات واقعی جامعه وجود ندارد.»
این استاد دانشگاه در خصوص مطالبه مردم در این ناآرامیها اظهار کرد: «شاید خواسته آشکار معترضان در این مقطع، مساله حجاب و انعطاف بیشتر نظام در این موضوع باشد، اما مطالبه مردم صرفا این نیست. در جامعه ما فقر و نابرابری، بیکاری و انواع تبعیض غوغا میکند. جامعه انباشته از برخی مشکلات است و دنبال بهانه میگردد، حتی به نظر من تشییع پرشمار مرحوم پاشایی هم سیاسی بود، نه فرهنگی. افراد احساس کردند اعتراض سیاسی آشکار ممکن است عواقب داشته باشد.» افروغ، ادامه داد: «مگر میشود در جامعهای که یک عقبه ریشهدار شرعی و عقبه تاریخی حتی قبل از اسلام درباره حجاب دارد، به این شیوه روسری را در آتش بیندازند؟! این یک حرکت واکنشی است. آن جوان دنبال فرصتی بوده تا اعتراض کند. تنها یکی از موارد، اعتراض به گشت ارشاد است که به نظر من به حق است. چیزی راه انداختهایم که هیچ توجیه انسانی، اخلاقی، عقلی و حتی قانونی ندارد. روش آن هم میتواند اصلاح شود. خب به جای اینکه افراد را سوار ون کنید و به جایی ببرید، همان جا تذکر بدهید یا در همان ماشین آموزش دهید تا بروند. این شیوهها که مردی زن نامحرم را در ماشین بیندازد، غیرانسانی و غیرشرعی است.» این جامعهشناس با بیان اینکه ای کاش نظام بهموقع درباره این حادثه واکنش نشان میداد و عذرخواهی میکرد، تاکید کرد: «نگران این هستم که اگر این شورشها رهبری نداشته باشد، تبعات بدی داشته باشد. اگر رهبری داشت، بیانیهای میداد و درخواستها و ایدئولوژی آن مشخص بود. اما این یک شورش کور و بدون رهبر است و این خطر را دارد که میتواند به جنگهای فرقهای درونی بپیوندد. حتی اگر بتوان اینها را آرام کرد، شاید در مسائل دیگر سر باز کند.»
افروغ، در ارزیابی عملکرد مسئولان کشور در قبال مسائل اخیر، گفت: «به محض فوت خانم امینی مصاحبهای کردم و گفتم نظام عذرخواهی کند، اما کسی عذرخواهی نکرد. احاله دادند به کمیتههایی که تحقیق شود و معلوم نیست چه زمانی نتیجه میدهد. نظام باید برخورد بهموقع و دستکم عذرخواهی میکرد، اما همه چیز را موکول به پاسخ فلان کمیته و کمیسیون و دستور مقامات کردند. این میشود نوشدارو بعد از مرگ سهراب. در فیلم پخششده هم معلوم است برخورد فرد تذکردهنده خوب نیست. مسئولیت این حادثه براساس رابطه قدرت- مسئولیت برعهده حاکمیت است و اگر به موقع عذرخواهی میکرد، این اتفاق نمیافتاد. اما چه باید کرد؟ در کوتاهمدت باید حتما درباره گشت ارشاد تجدیدنظر شود و نگران این هم نباشند که این کار لطمه به عزت و اقتدار حکومت میزند.»
کیهان/ عباس شمسعلی: از ادعا تا عمل؛ مردم خوب میفهمند
عباس شمسعلی در بخش «یادداشت روز» روزنامه کیهان نوشت:
این روزها و پس از آنکه عده معدودی اغتشاشگر به پشتوانه رسانههای رسوای معاند وابسته به برخی کشورهای غربی و عربی با ادعا و بهانههای نچسبی همچون وطندوستی و دفاع از مردم و زنان مشغول جنایت و قتل علیه فرزندان انقلابی این سرزمین و مزاحمت برای مردم از طریق وارد کردن خسارت به اموال عمومی و کشیدن چادر از سر زنان محجبه بودند، خالی از لطف نیست که یادآوری شود که چه کسانی در ادعای وطندوستی و دفاع از مردم و زنان صادق بودهاند و چه کسانی این موضوعات را بازیچه اهداف شوم خود کردهاند.
1- پس از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران که این روزها در سالگرد آن هستیم، خیل رزمندگان غیور از اقصی نقاط کشورمان روانه مناطق جنگی شدند تا علاوهبر دفاع از تمامیت ارضی کشورمان و جلوگیری از پیشروی سربازان دشمن، مدافع نوامیس و زنان و مردان کشورمان باشند.
دفاع از ناموس توسط رزمندگان دلاور را میتوان یکی از مهمترین جنبههای سلحشوری آنها دانست تا جایی که در بسیاری از وصایای شهدای دفاع مقدس این کلیدواژه به صورت مکرر بیان شده است. به واقع رزمندگان بسیجی و دلاورمردان ارتشی و سپاهی جان دادند تا ناموس این سرزمین و یک وجب از خاک وطن به دست دشمن نیفتد و پرچم نظام جمهوری اسلامی در مقابله با دشمن حمایت شده از سوی دهها کشور غربی و عربی سرافراز بماند.
ذکر این رشادتها که خود الگو گرفته از ایثار و جانبازی سیدالشهدا(ع) و سرور آزادگان بود، سالهای بعد از جنگ نیز الگو و چراغ راه جوانان انقلابی و بسیجیان این سرزمین بود.
شب نیمه شعبان سال 92 وقتی طلبه جوانی به نام «علی خلیلی» در یکی از خیابانهای تهران شاهد مزاحمت عدهای اوباش برای یک دختر جوان بود، نتوانست بیتفاوت عبور کند و برای دفاع از وی وارد معرکه شد و پس از آنکه رگ گردن و گلوی این شیر مرد بسیجی هدف تیغ اوباش قرار گرفت چندین ماه درد شدید و عملهای سنگین جراحی را تحمل کرد و سرانجام در روزهای ابتدایی سال 93 به خیل شهدا پیوست. این شهید عزیز 15 روز قبل از شهادت در نامهای به رهبر انقلاب نوشت: «آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت».
سال 99 «محمد محمدی» جوان حزباللهی و بسیجی وقتی در خیابان شاهد توهینهای عدهای بیغیرت به یک زن بیدفاع و فحاشی و درگیری آنها با این زن بر سر پارک خودرو بود دفاع از آن زن را وظیفه خود دانست و با مزاحمان وی درگیر شد. او نیز بر اثر اصابت تیغ تیز نامردی بر پیکرش در دفاع از ناموس مردم راهی بهشت شد تا فرزندانش برای دیدار دوباره پدر شهیدشان تا قیامت چشم انتظار بمانند.
در سالهای اخیر نیز تعداد زیادی از بهترین جوانان این سرزمین که خوب میدانستند هدف نهایی تاسیس و تجهیز داعش در سوریه و عراق به دست کشورهای غربی، ورود به ایران و خدشه به امنیت مردم و هتک حرمت نوامیس این سرزمین به مانند آنچه با زنان سوری و عراقی کردند بود در آن روزهایی که برخی افراد نادان که امروز مدعی دفاع از زنان شدهاند با اعزام رزمندگان مدافع حرم به سوریه و عراق مخالفت میکردند هزاران کیلومتر آن سوتر از مرزها با نثار خون خود و دادن سر، دشمن را زمینگیر کردند تا حیثیت زنان و دختران این سرزمین لگدمال هوس بازیهای نیروهای داعشی نشود.
نیروهای پلیس این کشور نیز که این روزها مظلومانه مورد هجمه آشوبگران مجازی و کف میدان بودند فقط در سال جاری 40 شهید برای دفاع از امنیت این کشور و آسایش زنان و کودکان و مردم تقدیم کردهاند.
حال باید از مدعیان دروغین دفاع از زنان پرسید؛ رزمندگان و جوانان بسیجی و انقلابی همچون شهدای دفاع مقدس، شهیدان خلیلی و محمدی و شهدای مدافع حرم و پلیس در دفاع از امنیت و آسایش زنان و دختران این سرزمین صادقتر بودهاند یا آشوبگرانی که به روایت تصاویر و اعترافات موجود، در روزهای اخیر حتی زنان هممسلک و همراه آنها نیز در تجمعات از تعرض و مزاحمت آنها در امان نبودهاند. آیا غیر از این است که اینبار هم موضوع دفاع از زنان بهانهای نخنما برای پیشبرد اهداف شوم و اجرای نقشههای دیکته شده دشمنان ایران از سوی آنها بوده است؟
شهدایی که جان خود را برای حفظ نوامیس مردم با هر ظاهر و حجابی تقدیم کردند بیشتر مدافع حقوق زنان بودند یا نامردانی که در روزهای اخیر با شعار دروغین دفاع از حقوق زنان و آزادی پوشش، چادر از سر زنان محجبه کشیدند؟
در این میان رسانههای معاند و ضد انقلاب وابسته به غرب و عربستان سعودی نیز که این روزها به بهانه درگذشت تاسف برانگیز یک دختر جوان که علت فوت وی علیرغم اعلام اولیه پزشکی قانونی مبنی بر وارد نیامدن هیچگونه ضربه به او در دست بررسیهای تکمیلی و تخصصی است و دستور رسیدگی به این موضوع از سوی سران قوا صادر شده است، 24 ساعته مشغول دروغپردازی و تحریف و تهیه گزارشهای تخریبی علیه جمهوری اسلامی و القای باور نادرست تضییع حقوق زنان در ایران هستند هم بهتر است به جای این تلاشهای بیهوده و تزریق هیجان کاذب برای تشدید اغتشاش، پاسخگوی عملکرد کشورها و دولتهای حامی خود در موضوع حقوق بشر و به ویژه زنان باشند. کشتار 250 زن بیدفاع به ضرب گلوله پلیس آمریکا در فاصله سالهای 2015 تا 2020 (گزارش واشنگتن پست) تنها یک نمونه از کارنامه کشورهای غربی در حوزه زنان است.
«مروه شروینی» زن مسلمان و باردار مصری که تبعه آلمان بود سال 2009 پس از شکایت علیه مزاحمتهای یک مرد آلمانی به خاطر محجبه بودن وی برای طرح شکایت همراه همسر و فرزند خردسالش در جلسه دادگاه حاضر شده بود. مدعیان حقوق زنان در غرب باید پاسخ دهند چگونه این زن مسلمان در جلسه دادگاه و در برابر قاضی و ماموران حاضر با وارد آمدن حدود 20 ضربه چاقو از سوی متهمی که باید پاسخگوی اقدامات خود علیه این زن میبود جان خود را از دست داد؟ آیا غیر از این است که برای یک زن مظلوم مسلمان که برای تظلمخواهی دست به دامن دستگاه قضایی یک کشور مدعی در اروپا شده بود نیز امنیت و ارادهای برای احقاق حق وجود ندارد؟
رسانه معلومالحال وابسته به رژیم سعودی (که خبرنگار منتقد خود را اره میکند) نیز این روزها در دمیدن به آتش آشوب در ایران با بهانه خندهدار دفاع از زنان هرآنچه در توان داشته دریغ نکرده است. اما آیا این مثلا رسانه جرأت این را دارد که پاسخ دهد در کشور حامیاش با زنان و ابتداییترین حقوق آنها چه رفتاری میشود؟ آیا این رسانه دروغپرداز خبر دارد که همین چند وقت اخیر یک زن جوان عربستانی به علت درج چند پیام توئیتری به 34 سال زندان محکوم شد؟!
2- ادعای دیگری که در روزهای گذشته آشوبگران آن را بهانه اغتشاش و آشوب خود کرده بودند، دفاع از وطن و مردم بود. اما آیا وارد آوردن خسارت به بیش از 70 آمبولانس و دهها اتوبوس و خودروی آتشنشانی و تخریب بیش از 100 بانک و اموال متعدد عمومی خدمت به مردم است؟
خود مردم میدانند که جوانان جهادی و انقلابی که در ایام سخت کرونا داوطلبانه در آلودهترین بخشهای بیمارستانی مشغول خدمت و کمک به کادر درمان بودند یا مسئولیت تجهیز و تدفین فوتیهای کرونایی را بر عهده گرفته بودند در ادعای خدمت به مردم صادق هستند یا کسانی که دهها آمبولانس را تخریب کردهاند و راه بر تردد بیماران میبندند؟
آیا جوانان بسیجی جهادگر که در سختترین شرایط سیل و زلزله یا در قالب اردوهای جهادی بیهیچ چشمداشتی تا دور افتادهترین شهرها و روستاها میروند و از هر کمکی که بتوانند کوتاهی نمیکنند در موضوع کمک به مردم صادق هستند یا آشوبگران تخریبکننده اموال عمومی؟
3- در جریان اغتشاشات اخیر یکی از جریاناتی که نشان داد دشمن برای پیشبرد اهداف خود علیه انقلاب و کشور و مردم روی آنها حساب و شاید سرمایهگذاری ویژهای کرده است، برخی چهرههای مشهور و اصطلاحاً سلبریتیها بودند. کسانی که ذره ذره دار و ندار و شهرت و جایگاه خود را مدیون همین انقلاب و نظام هستند و اگر بسترسازی جمهوری اسلامی و مراکزی همچون صدا و سیما نبود بسیاری از آنها اصلا شناخته نمیشدند.
این روزهای ملتهب میگذرد اما رسوایی برخی سلبرتیها در همنوایی با دشمن و آشوبگران لکه ننگی بر پیشانی آنها خواهد بود تا مشخص شود چه کسانی سر بزنگاهها و در یک اشتباه محاسباتی بچهگانه کشور و مردم خود را به دشمن میفروشند و با مواضع جاهلانه خود تیغ آشوبگران برای بریدن گلوی پلیس و جوانان بسیجی را تیز میکنند.
جالب آنکه عدهای از این سلبریتیها در موضعی مبهم اعلام میکنند که در جریان این اتفاقات در کنار مردم هستند و البته مشخص نمیکنند منظورشان مردم خسارتدیده از این آشوبها و مادران و همسران و فرزندان نیروهای جانباخته بسیجی و پلیس مدافع امنیت است یا منظورشان اغتشاشگران است؟
البته این ماجرا یک حسن داشت و افتادن پرده ریا و نفاق از چهره برخی از سلبریتیها بود که تکلیف مردم و نظام را با خودشان روشن کردند. آن خانم بازیگری که به نفاق و ریاکاری خود اعتراف میکند و پس از آنکه سالها در فیلمها و سریالهای تولید شده در این کشور و با پول جمهوری اسلامی به شهرت رسیده میگوید «از ابتدا نیز به حجاب اعتقادی نداشته است» را باید به اعتراض راست یا دروغ سال گذشتهاش در مورد تعرض 20 سال قبل به وی در پشت پرده تولید فیلمها و… ارجاع داد و گفت اگر از ابتدا به حجاب و حدود الهی در این خصوص اعتقادی نداشتهای پس هیچکس غیر از خود را در ماجرای تعرض که ادعا کردهای ملامت نکن چون این حدود الهی که معترض آن هستی برای همین وضع شده است تا امثال شما از تعرض مصون بمانند.
نکته پایانی آنکه مردم به خوبی سره را از ناسره و مدعی یا عامل خدمت و دفاع از خود و دفاع ازحقوق زنان را تشخیص میدهند و همین بیمحلی آنها به اغتشاشگران و سلبریتیهای عامل دست دشمن (و بازنده این قمار) خود گویای فهم بالای مردم است.
روزنامه جوان/ محمدجواد اخوان: نبود اطلاعرسانی صحیح، عواطف و احساسات را برمیانگیزد
محمدجواد اخوان در یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: فتنهها معمولاً در فضای غبارآلود و پرابهام شکل میگیرند و آنچه بر آتش فتنه میافزاید «شایعات و شبهات» است. در فتنهای که این روزها بخشهایی از جامعه ما را تحت تأثیر خود قرار داده نیز همینگونه است و این شایعات و شبهات است که در نبود اطلاعرسانی صحیح، عواطف و احساسات را برمیانگیزد و خشم و غضب را بر رفتار انسانها حاکم میکند.
فتنهها معمولاً در فضای غبارآلود و پرابهام شکل میگیرند و آنچه بر آتش فتنه میافزاید «شایعات و شبهات» است. در فتنهای که این روزها بخشهایی از جامعه ما را تحت تأثیر خود قرار داده نیز همینگونه است و این شایعات و شبهات است که در نبود اطلاعرسانی صحیح، عواطف و احساسات را برمیانگیزد و خشم و غضب را بر رفتار انسانها حاکم میکند.
از همان ساعات اولیه نشر خبر به کما رفتن خانم امینی، بدون هیچ دلیل و مدرکی پلیس متهم به ضرب و شتم وی میشود و همین شایعه احساسات و هیجان عمومی را تحریک میکند. در ادامه با فوت وی، طیف وسیعی از اصلاحطلبان و ضدانقلاب خارجنشین گرفته تا سلبریتیها و رسانههای بیگانه با به کار بردن کلمه «کشته شدن» نهاد انتظامی را متهم به قتل وی میکنند، بیآنکه سندی داشته باشند. گزارشهای پزشکی هیچگونه آثاری از ضرب و شتم را نشان نمیدهد، اما یک پزشک دست چندم در اینترنت بر اساس یک عکس مدعی خونریزی مغزی او میشود و بلافاصله این ادعای بیمبنا بر افکار عمومی چنبره میزند. در ادامه خانواده آن مرحومه مدعی سلامت و عدم سابقه بیماری وی میشوند، حالآنکه مدارک کاملاً مستند پزشکی وی نشان از سابقه بیماری و حتی جراحی وی دارد. در همه این ماجراها تنها و تنها خبرهای بیاساس و شایعات بیمبنا است که افکار عمومی را جریحهدار و هیجانی کرده و نتیجه آن به خیابان آمدن افراد بیاطلاع است.
ماجرای شایعهسازی و شایعهپراکنی البته داستان تازهای نیست و گاه حتی رسانههای معتبر نظام سلطه نیز در این بازی وارد میشوند. ادعای دروغ رویترز در مورد تلفات حوادث آبان ۱۳۹۸ و دروغ آشکار و حیرتآور نیویورکتایمز در مورد سلامتی رهبر معظم انقلاب اسلامی در هفتههای اخیر بهخوبی نشان میدهد تحریک افکار عمومی برای دشمن تا چه حد مهم است که حتی حاضر است از اعتبار رسانههای باسابقه و شناختهشده خود نیز هزینه کند.
در صدر اسلام نیز جریان باطل از همین روش استفاده کرده و اتفاقاً در قرآن کریم نیز بدان اشاره شده است. خداوند متعال در آیه ۶۰ سوره مبارکه احزاب از «مرجفون» در کنار منافقان و بیماردلان بهعنوان دشمنان پیامبر نام میبرد. «رَجَفَ» به معنای ایجاد تشویش، ترس و اضطراب در جامعه است و مرجفون کسانی هستند که شایعات تشویشآور و اضطرابآفرین را در جامعه نشر میدهند. مرجفون یا همان خبرسازان دروغین و شایعهپراکنان با ایجاد شایعات و خبرهای دروغ و نادرست و بیاساس، امنیت روانی جامعه را به هم میریزند و با جنگ روانی، آرامش جامعه و نظام اسلامی را تهدید میکنند.
فتنه اخیر را بهواقع میتوان فتنه ارجاف یا فتنه مرجفون دانست. از ابتدا با یک خبر دروغ آغاز شد. با بالوپر دادن به شایعات آن خبر دروغین تثبیت شد و بوقچیهای دشمن، فرصتطلبان اصلاحات و سلبریتیهای طمعکار به آتشبیاران معرکه تبدیل شدند. اینها که با یک شایعه مردم را مضطرب و پریشان کردند، هیچ دلیل و سند معتبری برای ادعای خود نداشتند و تنها طلبکارانه از نیروی انتظامی دلیل برای برائت مطالبه میکردند. حتی بعد از ارائه ادله متقن به تشکیک در آن ادله روی آورده و نشان دادند که اصلاً منتظر روشن شدن ماجرا نیستند. گویی مأموریتی مشترک همه اینها را به خط کرده و آن به هم ریختن جامعه بود. حتی هتاکیها و گستاخی آشوبگران در اهانت به مقدسات و پرچم و تعرض به بانوان چادری و مأموران قانون نیز اینها را به خود نیاورد و با پررویی فوقالعادهای آن را به حامیان نظام نسبت دادند.
حال ماجرا بر عموم مردم روشنشده و بهجز عدهای معدود آشوبگر که مسئلهشان از اساس چیز دیگری بوده و «مهسا امینی» را تنها بهانهای برای آشوب میدانستند، باقی مردم صفشان را از معترضان خیابانی جدا کردهاند.
اما بانیان این فتنه چه؟ مرجفونی که اینچنین جامعه را دچار تشویش کردهاند باید رها شوند تا آزادانه باز هم اینچنین عواطف مردم را جریحهدار کنند؟ خداوند متعال نظر دیگری دارد و در همان آیه و آیه پسازآن تکلیف آنان را مشخص کرده است. «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَه لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لَا یجَاوِرُونَک فیها إِلَّا قَلِیلًا (۶۰) مَلْعُونِینَ أَینَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا (۶۱)» ([ای پیامبر]اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بیاساس در مدینه پخش میکنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند! از رحمت خدا دور گردیده و هر کجا یافته شوند گرفته و سخت کشته خواهند شد (سوره احزاب، آیات ۶۰ و ۶۱).
دو آیه فوق بر برخورد با مرجفون در صورت اصرارشان بر این کار صراحت دارد و این برخورد را متضمن دستگیری، تبعید و حتی اشد مجازات میداند. در سیره امیرالمؤمنین (ع) نیز منقول است که هنگامیکه ایشان جهت جنگ صفین از کوفه خارج شده بودند، به ایشان خبر رسید که دو قبیله «غنی» و «باهله» علیه سپاه حضرت بدگویی کرده و برای پیروزی معاویه دست به دعا برداشتهاند. حضرت دستور اخراج و تبعید اعضای آن دو قبیله را داد. چرا سلبریتیهایی که با نشر شایعات دروغ مردم را تحریک و اذهان را تشویش کردند، باید آزادانه بتوانند در کشور فعالیت کنند و حتی از بیتالمال بهصورت نجومی متنعم باشند؟
تا کی قرار است بودجههای میلیاردی ورزش و هنر در اختیار کسانی قرار گیرد که در زمانه حساس، کاری بهجز آسیب زدن به امنیت و آرامش روانی جامعه ندارند. بخشی از اصلاحطلبان و امتداد خارجنشین آن که در فتنه ۸۸ نشان دادند در دروغگویی و فتنهانگیزی بر اساس شایعات ید طولایی دارند و اقدام اخیرشان نیز تازگی نداشت، سلبریتیهای فرصتطلب و طمعکار نیز هنگامیکه بهاندازه کافی از سفره بیتالمال متنعم شدند، به آن لگد زدند، اما تکلیف هر دو را باید مدعیالعموم مبتنی بر قانون مشخص نماید و روشن کند که خونهایی که بهواسطه این دروغها و شایعهپراکنیها بر زمین ریخته شد و خساراتی که به اموال عمومی و خصوصی وارد شد، چگونه استیفا خواهد شد.
∎
نظر شما