به گزارش هنرآنلاین، در خلاصه داستان نمایش «سونامی» آمده است: شهری که مدام در آن زلزله و سیل می‌آید و بعضی از شهروندان قصد ترک کردن آن را دارند، اما همه بصورت مرموزی ناپدید می‌شوند. مادر بزرگ من در شهری زندگی می‌کرد که خیلی چیزا توش ممنوع بود، مثلا داشتن جیب چپ توی شهر فیلز تا سال ۱۹۷۰ ممنوع بود. مردم می‌تونستن برای شلواراشون جیب چپ بدوزن ولی نمی‌تونستن ازش استفاده کنن. مادر بزرگ من توی ۲۷ سالگی یه لباس با جیب چپ برای خودش دوخت، دستشو توی جیبش کرد و توی محله فیلز قدم زد. همه مردم شکه شده بودن. سربازا نمی‌دونستن باید چی کار بکنن تا حالا همچین چیزی ندیده بودن. مادر بزرگم توی ۲۷ سالگی به شکل مرموزی ناپدید شد. بعد از اون همه بچه‌هاش توی ۲۷ سالگی یا کشته شدن یا ناپدید شدن. من، فردا ۲۷ سالم می‌شه.