خبرگزاری فارس نوشت: «آیتالله سیدمحمود علایی طالقانی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی علیرغم چند بار دستگیری و زندان، دست از مبارزه با رژیم طاغوتی نکشید و همواره در کنار امام (ره) در هدایت مبارزین انقلابی، از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او بعد از پیروزی انقلاب بنا به دستور امام (ره)، اولین نماز جمعه تهران را اقامه کرد، همچنین به عنوان رئیس شورای انقلاب، نقش مهمی را در تحولات سیاسی کشور در روزهای آغازین انقلاب ایفا کرد. سرانجام این یار دیرین انقلاب در سحرگاه ۱۹ شهریورماه سال ۱۳۵۸ براثر سکته قلبی درگذشت.
به مناسبت چهل و سومین سالروز درگذشت آیتالله طالقانی به بازخوانی تاریخ شفاهی سرلشکر محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه پاسداران درباره یکی از چالشبرانگیزترین روزهای حیات آیتالله که همان ماجرای قهر اوست، میپردازیم:
ماجرای قهر مرحوم طالقانی
بعد از ملاقات با امام در روزهای اول انقلاب، حوادث ادامه پیدا کرد تا به بحث غیبت آیتالله طالقانی رسیدیم که در آن زمان از طرف امام، رئیس شورای انقلاب بود. ماجرا از این قرار بود که بین آیتالله طالقانی و شورای انقلاب اختلاف پیشآمده بود. کوچکترین بهانهای میتوانست منجر به جدایی آیتالله طالقانی از شورای انقلاب شود.
در شورا، آیتالله طالقانی عضو مهم و فعالی بود که در تصمیمگیریها نقش مهمی داشت و با توجه به سابقه و نقشی که در انقلاب ایفا کرده بود، نفر دوم انقلاب و رئیس شورای انقلاب بود.
آیتالله طالقانی آن موقع در خیابان پیچ شمیران زندگی میکرد. ظاهراً ۲ نفر از اعضای خانواده آیتالله طالقانی، در آن خیابان به طرف خانه رفته بودند یا از خانه بیرون میآمدند که نیروهای کمیته انقلاب اسلامی به آنها ایست میدهند. بعد آنها را از ماشین پیاده و شروع به بازرسی و تفتیش میکنند. آنها به بچههای کمیته میگویند که ما از خانواده آیتالله طالقانی هستیم. آن موقع، نیروهای انقلاب، سازمان و تشکل خاصی نداشتند.
آیتالله طالقانی بعد از این جریان احساس کرد که اینها همان کسانی هستند که به گروه مخالف ایشان در شورای انقلاب وابستهاند و این کار عمداً در جهت تضعیف موقعیت او صورت گرفته، لذا روز بعد از حادثه قهر کردند و به شورای انقلاب نرفتند و عملاً تشکیل جلسه شورای انقلاب متوقف و مرکز تصمیمگیری کشور تعطیل شد.
اولین بحران سیاسی یا اولین فتنه انقلاب
بدتر از آن این بود که به دلیل تبلیغ وسیع منافقین در کشور، اولین بحران سیاسی یا اولین فتنه انقلاب شکل گرفت.
آیتالله طالقانی از تهران خارج شدند و به شمال رفتند. البته، بعداً معلوم شد که به رامسر رفتهاند. مجاهدین خلق، آقای طالقانی را برده بودند و از ایشان حفاظت میکردند. با این اتفاق، چون امام بدون واسطه شورا نمیتوانستند کشور را اداره کنند و آقایان دولت موقت هم به دلیل اختلافاتی که با بقیه افراد شورای انقلاب داشتند، به صورت جدی کشور را اداره نمیکردند، تقریباً یک هفته کل کشور در بلاتکلیفی به سر میبرد. فضای کشور به دلیل اختلافات درونی شورای انقلاب مسموم شده بود. فرصتطلبان انواع بهرهبرداری را از آن وضعیت میکردند و بر ضدانقلاب اقداماتی انجام میدادند. مثلاً برای اولین بار روی دیوارها شعارهایی بر ضد امام نوشتند.
وقتیکه حاج سید احمد آقا راننده مرحوم طالقانی شد
احمد آقا، فرزند امام هم به شمال رفته و محل استقرار آقای طالقانی را پیدا کرده بود. احمد آقا بسیار شجاع و باهوش بود. در یکی از شبهای ماه رمضان که طبق سنوات قبل، احمد آقا را برای افطار به خانه دعوت کرده بودم، ماجرای آیتالله طالقانی را توضیح دادند. ایشان گفت: وقتی آقای طالقانی غیبت کردند، بلافاصله من متوجه شدم. به سختی توانستم بفهم که ایشان به رامسر رفته. تصمیم گرفتم هر چه زودتر این قضیه را تمام کنم، پیش از اینکه تبدیل به غائله غیرقابل حل شود.
پیش حضرت امام رفتم و ماجرا را تعریف کردم و پیامی از امام برای آیتالله طالقانی گرفتم. بعد سوار ماشین پیکان شدم و به طرف شمال حرکت کردم. چند ساعت بعد، به رامسر رسیدم، دیدم در وسط یک باغ، فرشی پهن کرده و روی آن نشستهاند.
چند محافظ از اعضای سازمان مجاهدین خلق در اطراف ایشان بودند. تا من را دیدند، استقبال کردند، ولی چهرهشان گرفته بود. به آقای طالقانی گفتم که حضرت امام پیام مهمی برای شما دارند. اعضای سازمان مجاهدین خلق، حرفهای ما را میشنیدند. به آقای طالقانی گفتم که میخواهم خصوصی با شما صحبت کنم. بگویید اینها از ما فاصله بگیرند. بعد که فاصله گرفتند، پیام امام را برای ایشان خواندم.
امام در پیام خود از آیتالله طالقانی تفقد کرده و ایشان را فردی مؤثر در پیروزی انقلاب و وفادار به خود معرفی کرده بودند. بعد از خواندن پیام امام، چهره آیتالله طالقانی باز شد و شروع کرد به تعریف کردن از امام. بعد از چند ساعت گفتوگو در خصوص موضوعات گوناگون، به آیتالله طالقانی گفتم که اگر موافق باشید، سوار ماشین شویم و یک گشتی در این اطراف بزنیم و برگردیم.
احمد آقا به این شکل آقای طالقانی را سوار پیکان میکند و خودش هم راننده میشود. هیچکس هم همراهشان نبود. همینکه آقای طالقانی سوار ماشین میشود، احمد آقا گازش را میگیرد و به تهران میآید و بعد هم مستقیم آیتالله طالقانی را نزد امام در قم میبرد. امام هم به آیتالله طالقانی بسیار محبت میکند و میگوید: من به شما علاقه دارم، من به شما اعتماد دارم. چه شده؟ چرا قهر کردهاید؟ چه اتفاقی افتاده؟
اولین فتنه انقلاب خنثی شد
در آنجا آیتالله طالقانی میفهمد که همه چیزهایی که برای ایشان نقلشده، بیخود بوده و قهرشان هیچ دلیلی نداشته و برخورد آن شب با اعضای خانوادهاش، اگر با برنامه هم بوده باشد، هیچ ارتباطی با امام نداشته و اصلاً دیدگاه امام درباره ایشان هیچ تغییری نکرده و امام همان علاقه و اعتقاد سابق به ایشان را دارد.
در بیرون اتاق ملاقات، گروهی از خبرنگاران بودند که با آیتالله طالقانی مصاحبه کردند. ایشان در مصاحبه، از امام حمایت فوقالعادهای کردند.با پخش مصاحبه ایشان، اولین فتنه انقلاب خنثی شد».
انتهای پیام
∎