عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی اجتماعی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: اخیراً فیلمی تاسفبار از سرقت همراه با تهدید و قمهکشی در وسط اتوبان نیایش منتشر شد که بازتاب گستردهای داشت که موجب نگرانی شهروندان نیز میشود. هنگامی که در یکی از مهمترین خیابانهای پایتخت شاهد چنین سرقتی باشیم، طبعاً باید جاهای دیگر وضعیت بدتری داشته باشند. درباره آثار و علل این سرقت و موارد مشابه باید گفتگو کرد.
واقعیت این است که استفاده از سلاح سرد و گرم در سرقت زیاد شده است. معنای آن تنزل سطح سرقتهای حرفهای به سرقتهای بیبرنامه است. این یعنی نسل جدیدی وارد این میدان شدهاند که نه توانایی کافی برای برنامهریزی سرقت دارند و نه حوصله آن را دارند. طبعاً هزینه دستگیری و مجازات هم برایشان اهمیت اول را ندارد، و سرقت برای آنان به معنای فعالیتی معیشتی هفتگی یا چند روز یک بار تبدیل شده است و این متفاوت است با برنامهریزی برای دزدی از اماکن و محلهای بسته.
این وضع محصول اتفاقات اقتصادی و اجتماعی است؛ در درجه اول گسستن روابط و تعلقات عاطفی و اجتماعی با اطرافیان و جامعه است. دزدهایی که با برنامهریزی سرقت میکنند میکوشند که شناخته نشوند و در میان خانواده نیز جایگاه خود را دارند. به روابط خانوادگی و دوستی و فامیلی اهمیت میدهند، ولی خفتگیرها که هر هفته یک یا دو بار زورگیری میکنند و نیازهای خود را تأمین میکنند قید همه اینها را زدهاند. بیکاری، فقر و قطع پیوندهای اجتماعی عناصر اصلی در شکلگیری این نوع سرقتها است. تغییرات ساختاری از جمله ساختارهای شغلی در بروز این پدیده بسیار مهم است. افزایش شاغلین به صورت کارکن مستقل که مزد و حقوقبگیر نیستند و از بیمه نیز استفاده نمیکنند، اثرات تشدیدکننده بر بروز این نوع از جرایم دارد.
شبکههای مجازی و تلفن همراه و اینترنت ساختار رسانهای را نیز تغییر دادهاند. اگر ۲۰ سال پیش این اتفاق رخ میداد کسی از آن مطلع نمیشد، و انتشار خبرش در مطبوعات نیز حس خاصی را ایجاد نمیکرد ولی دیدن این فیلم این حس را ایجاد میکند که هر لحظه حتی در اتوبان و در محل شلوغ هم که باشیم باید مواظب یا منتظر چنین رخدادی باشیم، و این عوارض بدی دارد. مستقل از این تحول انتشار تصویری یا حتی مستقیم سرقت، تردیدی نیست که چنین سرقتهایی نیز افزایش یافته در حالی که پلیس اقدام موثری نمیتواند کند. در حقیقت سطح مبارزه با این جرایم از توان وامکانات پلیس گستردهتر شده و بیش از دستگیری و مجازات، باید اقدامات جدیتری جهت خشکاندن ریشههای این سرقتها به عمل آورد.
در همین مورد، پلیس بیتوجه به تبعات ادعایش گفته است که وی تا کنون صد مورد سرقت مشابه داشته است. به عبارت دیگر از هر صد مورد فقط فیلم یکی منتشر شده و فرد پس از صد مورد دستگیر شده و پلیس توضیح نمیدهد که چرا پس از صد مورد سرقت دستگیر شده؟ آن هم هنگامی که فیلم سرقت منتشر شده است این دستگیری رخ میدهد! برخی از کسانی که با چنین حوادثی مواجه میشوند پس از مراجعه به کلانتریها تعاریفی میکنند که از رفتن پشیمان میشوند. در حالی که ترسیدهاند و در شوک هستند به پلیس مراجعه میکنند، به جای آنکه امنیت خاطر پیدا کنند، با پاسخهای پلیس نگرانتر میشوند، به آنان میگویند اینکه چیزی نیست برو خدا رو شکر کن چاقو نزده، روزی دهها مورد از اینها مراجعه میکنند و موارد مشابه. خلاصه شاکی بدهکار هم میشود و با یک بیتوجهی و بدون همدردی و با منتگذاری قول رسیدگی میدهند که فرد پشیمان از شکایت میشود. بعد هم شرایط به گونهای رقم میخورد که برخی از شکایت کردن پشیمان میشوند و فقط اموال سرقت رفته خود را میخواهند که در این مورد باید جداگانه نوشت.
چه باید کرد؟ فرمانده کل نیروی انتظامی گفت: «به پلیس هیچ امکاناتی برای کشف سرقت و مقابله با آن اضافه نشده است اما جرایم به روز شده است. امثال افرادی که در اتوبان نیایش خفتگیری کردند باید در همان اتوبان اعدام شوند تا درس عبرتی برای باقی افراد شوند.»
آیا مجازات چنین جرمی اعدام است؟ اگر چنین باشد چند هزار نفر را باید در سال اعدام کرد؟ این رویکرد یکی از عوامل اصلی غفلت از جرم است این را در یادداشت دیگری توضیح خواهم داد.
نظر شما