شناسهٔ خبر: 55670617 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

اتمام حجت امام حسین(ع) با مردم/ نوشتاری از آیت الله عندلیب همدانی – بخش دوم

صاحب‌خبر -

شفقنا- آیت الله عندلیب همدانی، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در سلسله مطالبی به تبیین شرح حال و مواضع «حربن یزید ریاحی» در واقعه کربلا پرداخته است که به ترتیب در شفقنا منتشر خواهد شد. در بخش دوم به ملاقات «حربن یزید ریاحی» با امام حسین(ع) پرداخته می شود.

از آن‌جا که این بخش از حادثۀ کربلا که ملاقات امام سلام الله علیه با حر بن یزید ریاحی است، مشتمل بر نکته‌های لطیفی است؛ لذا در این قسمت از تاریخ کربلا، تأمّل بیشتری لازم است.

گفت وگو‌ها و خطبه‌های حضرت، و رفتار حضرت هر کدام حاوی مطالب ناب و دقیقی است که هم در تحلیل صحیح از واقعۀ کربلا مدخلیت دارد، هم نشان‌گر شخصیت اخلاقی والا و بی‌نظیر حسینی است.

آن‌چه ما در ابتدای این مباحث بر آن تأکید داشتیم، یکی عنصر اتمام حجت در دعوت حسینی بود، و دیگری این‌که حضرت ابدا خواستار شروع نبرد و جنگ نبودند. این دو نکته در دعوت حسینی از این فقرۀ تاریخی به خوبی استفاده می‌شود.

آن‌چه اکنون نقل می‌شود به نقل از مقتل معتبر ابومخنف است نه آن مقتل منسوب محرّف که گفته‌اییم بارها قابل استناد نیست. مقتل معتبر ابومخنف، در نقل ارشاد مفید،[1] تاریخ طبری،[2] البدایه و النهایه و دیگر کتب آمده است و عرض کرده بودیم این مقتل الآن به قلم خود مؤلف و به ترتیب ذکر او در دست ما یافت نمی‌شود. فقط دو نویسنده از منابع معتبر این مدخل را استخراج کرده‌اند. یکی از آن‌ها اسمش وقعه الطف هست. این بخش از تاریخ از کربلا به نقل از ابو مخنف نقل شده است.

ابومخنف با دو واسطه از دو نفر که حاضر در ماجرا بوده‌اند، این واقعه را گزارش کرده است: عن ابو جناب، عن عدى بن حرمله. این دو واسطه برای ابومخنف گزارش کرده‌اند از دو نفر: عن عبد الله بن سلیم و المذرى[3] بن المشمعل[4] الأسدیین. این دو نفر هر دور از قبیلۀ بنی اسد هستند.

این دو نفر در بین راه به امام برخورد کردند و گزارش‌های بین راه بسیاری از این دو نفر است. این دو نفر اسدی می‌گویند که کاروان امام از منزل شراف که محل استراحت بود، حرکت کردند.

فرسموا[5] صدر یومهم حتى انتصف النهار از ابتدای روز تا نیمۀ روز به سرعت حرکت کردند. به سرعت کاروان امام داشت حرکت می‌کرد

مشاهدۀ لشکر حر توسط کاروان امام

[ثم ان رجلا قال: الله اکبر! فقال الحسین: الله اکبر ما کبرت؟ چرا تکبیر گفتی؟ او گفت از دور نخلی مشاهده می‌کنم. کأنّ در آن سرزمین نخلستان نبوده است، این تعجب می‌کند. اسدیان می‌گویند ما در این سرزمین نخلستانی ندیدیم. امام می‌فرماید اگر نخل نیست، پس شما آن را چه می‌بینید؟

قلنا: نراه راى هوادی الخیل، او «هوادی» گردن اسب‌ها و سر نیزه‌ها را مشاهده کرده است. از دور شبیه نخلستان است.

فقال: و انا و الله ارى ذلک، من هم رأی شما دارم.

بعد امام فرمود، آیا در این‌ بیابان پناهگاهی هست که ما به آن پناه ببریم و جلو این پناهگاه بایستیم، این پناهگاه پشت سر ما باشد، برای این که از یک سو با این‌ها روبرو شویم، آن‌ها ما را محاصره نکنند:

فقال الحسین: اما لنا ملجأ نلجأ الیه، نجعله فی ظهورنا، و نستقبل القوم من وجه واحد؟] این برای آن است که محاصره نشوند.

فقلنا له: بلى، هذا ذو حسم الى جنبک، این منطقۀ «ذو حسم» نزدیک شما است.

تمیل الیه عن یسارک،

به طرف چپ حرکت کن، به آن سمت می‌روی،

فان سبقت القوم الیه فهو کما ترید،

اگر زودتر از این لشکر به این منطقه برسی آن‌چه می‌خواستی محقق می‌شود یعنی آن‌ها دیگر توانایی محاصره شما را ندارند.

امام همین کار را کرد و کاروان زودتر به «ذو حسم» رسید. لشکر هم که دید حرکت امام به طرف چپ شروع شد و به سمت «ذو حسم» می‌رود، آن‌ها هم به همین طرف آمدند. نزدیک که شدند:

کأنّ اسنتهم الیعاسیب، نیزه هایشان گویا شاخ نخل بود.

و کأن رایاتهم اجنحه الطیر، و پرچم‌هایشان گویا بال‌های پرندگانی که جمعی دارند حرکت می‌کنند، بود.

امام به آنجا که رسید دستور داد خیمه‌هایی برپا شود. آن لشکر هم که 1000 نفر فارس و جنگجو بود، به فرماندهی حر بن یزید تمیمی یربوعی، به منطقه رسیدند، آن‌ها هم ایستادند در مقابل حضرت.

فی حر الظهیره، در گرمای ظهر این دو لشکر مقابل هم ایستادند

و الحسین و اصحابه معتمون متقلدو أسیافهم، امام و اصحاب او دستار و عمامه‌ایی به سر و شمشیر‌ها بر کمر داشتند. یعنی شمشیرها را از غلاف بیرون نیاورده بودند.

سقایت جوانان کاروان حسینی برای لشکر حر

[فقال‌الحسین لفتیانه: امام به جوان از یارانش فرمود:

اسقوا القوم و ارووهم من الماء به این لشکر هزار نفره آب بدهید و سیرابشان هم بکنید. نه تنها خودشان را بلکه

و رشفوا الخیل ترشیفا،] اسب‌های آنان را هم کاملا سیرآب کنید.

فقام فتیانه فرشفوا الخیل ترشیفا، فقام فتیه و سقوا القوم من الماء حتى ارووهم، گروهی از این جوان اصحاب، به این لشکر و اصحاب آن‌ها آب دادند و خوردند، نه تنها خود و اسب‌هایشان آب نوشیدند بلکه هرگونه ظرفی که در اختیار داشتند، مملو از آب کردند:

و أقبلوا یملئون القصاع و الاتوار و الطساس من الماء

اسب‌ها نیز کاملا سیراب شدند، از آن ظرف‌ها نزدیک این ظرف‌ها می‌آوردند و هر اسبی سه یا چهار یا پنج بار از این ظرف‌ها آب می‌خورد تا این‌که سقوا الخیل کلها.

از این‌جا به بعد یک سند دیگری ابو مخنف ارائه می‌دهد از یک نفر به نام على بن الطعان المحاربى از کسانی است که در لشکر حر بوده است.

داخل پرانتز عرض کنم که منابع مقتل حسینی، فراوان است، مصادر گزارش‌ها، آن دو نفر که بین راه به امام رسیده بودند، این علی، که جزء لشکر حر بوده است. بعدا با واسطه ابومخنف از او نقل کرده است که:

کنت مع الحر بن یزید، فجئت فی آخر من جاء من اصحابه، من جزء آخرین افرادی بودم که از لشکر حر رسیدیم به قافلۀ امام. آن‌ها حسابی آب خورده بودند که ما رسیدیم.

فلما راى الحسین علیه السلام ما بی و بفرسی من العطش چشم حسین به من و اسبم افتاد که هر دو تشنه‌اییم

قال: أنخ[6] الراویه- و الراویه عندی السقاء-

راویه در میان برخی از اعراب به معنای مشک است. علی بن الطعان میگوید من هم راویه را به معنای مشک استعمال می‌کردم، متوجه نشده بود که منظور امام چیست؟

کأنّ تحیر؛ او را امام مشاهده کرد

ثم قال: یا بن أخ، أنخ الجمل، برادر زاده‌ام، شتر را بخوابان. راویه در یک اصطلاح دیگر به معنای جمل است.

من هم شتر را خواباندم.

فأنخته، فقال: اشرب، فجعلت کلما شربت سال الماء من السقاء، آن‌قدر تشنه بودم و داشتم از این مشک آب می‌خورم که آب از این مشک بیرون می‌ریخت.

فقال الحسین علیه السلام: اخنث السقاء من ندانستم که چه باید بکنم قال: فجعلت لا ادرى کیف افعل! نمی‌دانم چه باید بکنم که آب در آن بیابان بیهوده دور ریخته نشود. قال: فقام الحسین فخنثه، حسین خودش آمد و آن سر مشک را پیچاند تا آب بیهوده بیرون نریزد. فشربت و سقیت فرسی

این عین نقل تواریخ معتبر است. شما این معامله را مقایسه کنید با آنچه از روز هفتم محرم تا روز عاشورا دشمن انجام داد. این برخورد انسانی و مؤدبانۀ امام شهید را با دشمنی که برای مقابله با او آمده کجا، برخورد آن افراد دور از انسانیت کجا؟

خطبۀ حضرت پیش از نماز ظهر

پس از این منظرۀ ترسیم شده‌ایی که تاریخ ذکر می‌کند، همین‌طور دو قافله بودند، تا آن‌که حتى حضرت الصلاه صلاه الظهر، امام به مؤذن خودش که قبلا به آن اشاره شده بود یعنی حجاج بن مسروق جعفی دستور اذان داد.

فلما حضرت الإقامه خرج الحسین علیه السلام فی إزار و رداء و نعلین، امام سلام الله علیه برای اقامه نماز جلو آمد، با رداء و عبا و نعلین که هم در وقت نماز استحباب دارد آن نعلین‌ها و هم شاید اشاره به این‌که من برای جنگیدن نیامده‌ام.

پیش از نماز خطبه‌ایی خواند: فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: ایها الناس، انها معذره الى الله عزّ و جلّ و إلیکم، مردم آن‌چه الآن می‌خواهم بگویم، عذری است که بیان می‌کنم به درگاه پروردگار متعال وشما. یعنی هم بین خودم و خدای خودم اتمام حجت می‌کنم که خدایا آن‌چه لازم بود از دعوت من انجام دادم، کم نگذاشتم، و هم با شما اتمام حجت می‌کنم که دیگر نگویید نمی‌دانستیم و متوجه نبودیم. این عنصر اتمام حجت از اول دعوت امام تا آخر بارز و آشکار است.

انى لم آتکم حتى أتتنی کتبکم، من که پیش خود به نزد شما نیامدم، نامه‌های شما آمد که من را به این طرف کشید.

و قدمت على رسلکم: ان اقدم علینا، فرستادگانی از طرف شما آمدند به من گفتند به طرف ما بیا. من که بدون مقدمه و دعوت به سمت شما نیامده‌ام، شما به من نوشتید و فرستادگان شما به من گفتند بیا،

فانه لیس لنا امام، لعل الله یجمعنا بک على الهدى، ما امام و رهبری نداریم، تو بیا مدار هدایت وحدت ما باش.

فان کنتم على ذلک فقد جئتکم، اگر بر دعوت خودتان استوار هستید من آمده‌ام،

فان تعطونى ما اطمان الیه من عهودکم و مواثیقکم اقدم مصرکم، اگر عهد و پیمانی که قرار بود ببینید، بر عهد و پیمان خودتان هستید، به گونه‌ایی که من به شما اطمینان پیدا کنم، من به سمت شهر شما که کوفه است، می‌آیم. امّا اصراری ندارم که حتما به هر قیمتی به کوفه بیایم.

و ان لم تفعلوا و کنتم لمقدمی کارهین اگر چنین عهد و پیمانی با من نمی‌بندید و آمدن من را نمی‌پسندید و خوش ندارید، از شما جدا می‌شوم،

انصرفت عنکم الى المکان الذى اقبلت منه إلیکم به همان جایی که از آن‌جا آمده‌ام بر می‌گردم.

فسکتوا عنه و قالوا للمؤذن: أقم، فأقام الصلاه، فقال الحسین(علیه السلام) للحر: أ ترید ان تصلى باصحابک؟ قال: لا، بل ‌تصلى أنت و نصلى بصلاتک، قال: فصلى بهم الحسین (علیه السلام)، [7]

از این بخش تاریخی که نقل شد، غیر از این کرامت‌ها و بزرگواری‌هایی که امام سلام الله علیه داشته است در مورد برخورد با حر، این نکتۀ مهم استفاده می‌شود که امام معصوم سلام الله علیه حق خدایی اوست که بر مردم حکومت کند، لذا در خطبۀ دوم میگوید که ما اولا هستیم به این ولایت بر دیگران اما این اولویت بر ولایت به این معنا نیست که اگر مردم ناسپاسی کردند، حق ناشناسی کردند، پذیرش نداشتند، امام را به عنوان رهبر جامعه نمی‌توانستند بپذیرند، به دلائل متعددی از جمله ترس و وحشت، از جمله دنیا پرستی و قس علی هذا، در عین حال امام می‌گوید اگر شما نسبت به آمدن من کراهت دارید، من بر‌می‌گردم و اصراری ندارم.

من بارها به این نکته تأکید کردم که امام این قسمت را به مردم واگذار می‌کند که می‌خواهند یا نمی‌خواهند که البته اگر نخواهند با این اتمام حجت‌ها قطعا گناه‌کار هستند ولی به خودشان مربوط می‌شود ولی این قسمت مربوط است به پذیرش مردم. اصل دعوت نه. چنان که در جلسۀ گذشته عرض کردم نه عدم پذیرش بیعت و دعوت آن‌ها به بیعت رکن اصلی حرکت امام است، نه نامۀ کوفیان، حتی اگر آن‌ها از امام بیعت نمی‌خواستند، حتی اگر کوفیان هم دعوت نمی‌کردند، حتی اگر کوفیان پایبند به دعوت نبودند که نبودند، باز امام سلام الله علیه به دعوت خودش ادامه می‌داد.

اساس دعوت این بود که بگوید آنچه به نام دین توسط معاویه و فرزندش انجام شده و می‌شود، ربطی به دین پیامبر(ص) ندارد. اصل دعوت برای این بود که نشان دهد، آنان لیاقت خلافت پیامبر را ندارند، اصل دعوت برای این بود که الی یوم القیامه، نه فقط برای مردم آن زمان، روشن شود، آن‌چه پیامبر گفت، با آن‌چه اینان به نام پیامبر عمل می‌کنند، بیگانه است. این را امام از دست نمی‌دهد البته بیعت نمی‌کند در همین راستا. البته دعوت کوفیان را با احتیاط کامل اجابت می‌کند در همین راستای دعوت. ولی این‌ها عنصر اساسی دعوت حسینی نیستند.

ماجرای ملاقات حر با امام حسین(ع) ادامه دارد …

 

[1] ج 2، ص 77.

[2] ج 5، ص 400.

[3] ظاهرا معنای «مذری» کسی است که گندم‌ها را به باد می‌دهد تا کاه آن کجا شود.

[4]  مشمعل به معنای مرد تیز و چالاک است.

[5] کنایه از حرکت سریع است که جای پای اسب و شتر  در اثر تیز حرکت کردن بسیار نمایان می‌شود.

[6] بخوابان.

[7] رک: طبرسی، ج 5، ص 400 تا 402.

 

تقریر و تنظیم از مجتبی معین  

نظر شما