شناسهٔ خبر: 55421224 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

امام حسین(ع) «شعور دینی» خفته مردم را بیدار کرد/ «اصلاح طلبی و فساد ستیزی» هدف اصلی حضرت بود/ رواج فساد «اعتقادی، سیاسی، اخلاقی و مالی» قیام امام را موجب شد/ امروز هم نباید با «یزید» و «یزیدیان» بیعت کنیم؛ دکتر محمدعلی انصاری در گفت وگو با شفقنا

صاحب‌خبر -

شفقنا- دکتر محمدعلی انصاری، مفسر، نویسنده، پژوهشگر و صاحب تفسیر مشکاه معتقد است: حرکت و قیام امام حسین(ع) برای قدرت طلبی و تشکیل حکومت نبود، دغدغه امام حسین(ع) و هدف ایشان از مخالفت با حکومت یزید، فقط «اسلام» بوده است. فساد اعتقادی، اخلاقی، سیاسی و مالی به اوج خود رسیده بود لذا حضرت برای اصلاح طلبی و فساد ستیزی قیام کردند. امروز هم اگر کسی می خواهد به معنای واقعیِ کلمه عاشورایی و حسینی باشد، باید با همه این فسادها مبارزه کنند و راه امام را در پیش بگیرند.

دکتر محمدعلی انصاری در گفت وگو با شفقنا، درباره عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا از منظر تاریخی، اجتماعی، سیاسی و دینی اظهار کرد: مهم ترین واقعه ای که پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) طی 250 سال حضور پیشوایان دین در عرصه امامت اتفاق افتاد، واقعه کربلای حسینی بن علی(ع) بود. عاشورا، بی پایان در دلِ زمان در حالِ حرکت بوده و خواهد بود و تا همیشه در رگ های تاریخ ساری و جاری است. این واقعه مهم، چند لایه و تو در تو است تا جایی که افراد مختلف در گذر زمان، با نگاه های متفاوتی به این ماجرا نگریسته اند و برداشت های گوناگونی از آن را ارایه داده اند، افرادی از گروه ها و طیف های مختلفِ مسلمانان و حتی غیر موحدان، هرکدام از زاویه ای به این حرکت نگریسته اند و سخنانی را گفته و نوشته اند. در حقیقت، عاشورا حادثه ای پر رمز و راز است که می توان بر خوان گسترده آن میهمان شد و از آن بهره ها برد. با این همه، تنها برخی از ابعاد این واقعه برای ما شناخته شده است و همچنان ناگفته ها و رازهای نهفته بسیاری در دل آن وجود دارد.

حفظ و پیرایش اسلام اولین رسالت امام حسین(ع) بود

وی «حفظ و پیرایش اسلام» را از عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا دانست و بیان کرد: نخستین عوامل زمینه ساز که می توان فلسفه قیام امام حسین(ع) را در آن کاوید، «حفظ و پیرایش اسلام» است که شاید عمده ترین عامل و انگیزه برای تحقق این نهضتِ جاودانه است.

وی ادامه داد: پس از شهادت امام حسن(ع)، امام حسین(ع) ده سال با شرایط سختی که در دوران حکومت معاویه حاکم بود، زندگی کرد. معاویه ظاهرِ تقوامدار خویش را میان مردم حفظ کرده بود. در چنین وضعیتی مقابله با معاویه، مقابله با اسلام محسوب می شد و هر چند امام حسین(ع) فرزند پیامبر(ص) بود، اما درگیری ایشان با معاویه، به ظاهر مخالفت با خلیفه رسول خدا(ص) به شمار می رفت. اما پس از مرگ معاویه و جانشینی یزید، اوضاع دگرگون شد، زیرا مردم می دانستند چه کسی بر سر کار آمده است و شخصیت فاسد یزید، برای جامعه شناخته شده بود.

آقای انصاری گفت: زن بارگی، می خوارگی و میمون بازی از خصوصیات بارز یزید به شمار می رفت. وقتی چنین شخصی بر جایگاه جانشینی پیامبر(ص) تکیه زند، مشخص است که در نهایت چه چهره ای از اسلامی باقی می ماند.  یزید بن معاویه در اولین اقدام پس از مرگ پدر و بعد از رسیدن به خلافت، ولید بن عُتبه، والی مدینه را مأمور کرد تا از سه شخص بیعت بگیرد: عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و سرآمد آنها حسین بن علی(ع)، وقتی خبر به امام رسید فرمودند: «قَد ظَنَنتُ أَنَّ طَاغِیَتَهُم قَد هَلَکَ؛ گمان می کنم طاغوت و زورگویِ آنها هلاک شده است.» معلوم است که طاغوتشان یعنی معاویه مُرده است. سپس رو به استاندار مدینه کرد و پس از معرفی خود به عنوان اهل بیت پیامبر(ص) فرمود: «یزید مردی است فاسق، مِی گسار و قاتلِ بی گناهان که آشکارا مرتکب فسق و فجور می شود.

همچنین نقل شده است وقتی به وجود نازنین امام حسین(ع) خبر رسید که معاویه از دنیا رفته و پسرش یزید بر تخت خلافت نشسته است، فرمود: «باید با اسلام بدرود گفت چرا که امت به حکمرانی مثل یزید گرفتار شده است.» بنابراین اکنون زمانی بود که امام حسین(ع) می بایست حرکت می کرد. بزنگاه اینجاست و این، اولین رسالت حسین(ع) است.

مدرس حوزه و دانشگاه عنوان کرد: وقتی معاویه زنده بود امام جز اینکه با رفتار و کلام خویش مسلمانی را حفظ کند، نمی توانست حرکت دیگری انجام دهد، اما اکنون یزید بر سر کار آمده است و ساکت نشستن امام در برابر چنین کسی، چیزی جز به باد رفتن اسلام در پی ندارد. بنابراین اولین دستاورد قیام عاشورا این است که امام این افکار و پیرایه ها را از چهره اسلام می زداید و چهره واقعی اسلام را به مردم نشان می دهد. امام قرآن را به صحنه آورد و اسلام اموی را به اسلام نبوی بر می گرداند. این اولین گامی است که حسین(ع) در این مسیر برداشته است.

چهره واقعی دین با برخی ظاهر گرایی ها به کلی مخدوش شده بود

وی یکی دیگر از عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا را «رخوت و رکود دینی» برشمرد و گفت: براساس تعلیمات دینی امویان به جامعه مسلمانان، خرافه ها و پیرایه هایی به ادیان الهی بسته شده و بدین وسیله، چهره واقعی دین با برخی ظاهر گرایی ها به کلی مخدوش شد. آنان با زیرکی این تفکر را به جامعه القا کردند که چه تفاوتی دارد چه کسی بر ما حکومت کند؟ ما به حکومت چه کار داریم؟ در هر حال ما زندگی مان را می کنیم. در حقیقت حکومت بنی امیه، چنان رکود و رخوتی را بر فکر جامعه حاکم کرد که مردم به مقدراتشان بی تفاوت شده بودند و دیگر برایشان مهم نبود که چه کسانی بر ایشان حاکم شده اند و در جامعه چه می گذرد. در نتیجه، جوّ فکری ضعیف بود و رکودی که در جامعه ایجاد شده بود، باعث شد تا رفته رفته، افکار خرافی جایگزین تفکر و شعور دینی شود. حال زمان آن است که حسین(ع) بیاید و با حرکت خود، شعور دینی خفته مردم را بیدار کند. مصعب بن زبیر، داماد امام حسین(ع) و همسر سکینه(ع)، به همسرش چنین می گوید: «لم یبق أبوک لابن حرّه عذرا؛ پدرت برای هیچ آزاده ای عذری باقی نگذاشت.» یعنی او با قیام خود تمام حقایق را آشکار کرد.

 امام جایگاه اهل بیت(ع) را به جامعه مسلمانان بازگرداند

یکی دیگر از عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا را «زنده کردن محبت اهل بیت(ع) در دل مردم» دانست و تصریح کرد: یکی از اهداف حسین(ع) این بود که جایگاه اهل بیت(ع) را به جامعه مسلمانان بازگرداند و دیگر بار، محبت و دلبستگی به آنان را در دلها زنده کند و دقیقاً یکی از نکات ظریف و مهم در دستاوردهای قیام عاشورا این بود که محبت و دلبستگی به اهل بیت(ع) دوباره به جامعه مسلمانان بازگشت. حسین بن علی(ع) آن چنان محبت اهل بیت(ع) را به دل ها بازگرداند که بازتاب آن را هر سال ایام‌ محرم در جای جای دنیا، از آسیا و آفریقا گرفته تا آمریکا و اروپا می بینیم؛ انسان هایی با فرهنگ ها و زبان های مختلف، همگی یک صدا سوز سینه خود را فریاد می زنند و بر ماتم حسین (ع) می گریند. حسین بن علی (ع) با قیام خود دو نهضت فکری و عاطفی ایجاد کرد که هر دوی آن ها تا به امروز پا به پای هم‌ پیش آمدند.

آقای انصاری گفت: از مهم ترین عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا این بود که حسین بن علی(ع) می خواست با قیام‌ خونین خود یک مکتب تعلیم و تعلّم را پایه ریزی کند؛ مکتبی که منزله دانشگاه و حرکتی جاری و سیال در دل تاریخ بود. این مکتب تربیتی شش رکن اصلی دارد: 1- آزادگی و آزادمنشی، 2- شجاعت و شهامت 3- ظلم ستیزی 4- عزت نفس 5- حق گرایی و 6- طهارت و تزکیه و تهذیب.

وی ادامه داد: امام حسین(ع) با قیام خویش کاری کرد که بنی امیه برای همیشه در تاریخ محکوم شد. گواه این سخن، دیدگاه های بسیاری از عالمان و تاریخ نویسان اهل سنت است که هرکدام موضعی مشابه در محکوم کردن حکومت فاسد بنی امیه دارند. برای مثال دکتر احمد امین مصری نویسنده کتاب فجرالاسلام، با تمام منازعاتی که با شیعیان دارد، سخنانش درباره بنی امیه خواندی است. دکتر صبحی صالح که شرحی بر نهج البلاغه دارد، در ردّ حکومت بنی امیه سخنانی تأمل برانگیز بیان کرده است. همچنین شیخ عبدالوهاب نجّار، مفتی الأزهر مصر، در وصف بنی امیه چنین می گوید: «خداوند فسق و فاسقان را لعنت کند که صفحه های تاریخ را سیاه کردند و جرم های بزرگی که تا روزگاران طولانی بخشودنی و فراموش شدنی نیست بر ضد خودشان ثبت کردند. به راستی ما از خداییم و به سوی او بازگشت کننده ایم و هیچ جنبش و نیرویی نیست جز از سوی خداوند بلند مرتبه بزرگ.» حسین بن علی(ع) بود که با نهضت خویش، کار بنی امیه را به اینجا کشاند تا چنین نزد همه افتضاح و رسوا شوند.

مدرس حوزه و دانشگاه بیان کرد: حسین بن علی(ع) با حرکت خود، برجسته ترین الگوی اسلامی را برای همیشه به جامعه بشری معرفی کرد و نشان داد که انسانی چون حسین(ع) نمونه برجسته مکتب تربیتی پیامبر(ص) و دین اسلام است. ایشان نمونه عینی الگویی کامل برای انسان ها شد و نزد خدا و خلق، منزلتی ویژه یافت.

دیدگاه ها در چرایی قیام امام حسین(ع)

وی به برخی از دیدگاه های تحلیلگران و صاحبان اندیشه درباره چرایی قیام امام حسین(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: یکی از اتفاقاتی که پس از قیام عاشورا رخ داد و تا امروز نیز ادامه دارد، درگیر شدن اندیشه ها در چراییِ ماندگاری حرکت عظیم سیدالشهدا(ع) است. پس از حادثه کربلا صاحبان فکر به صحنه آمدند و رایزنی ها و بررسی ها و مطالعات فراوانی در این موضوع انجام دادند و این جنب و جوش فکری، خود، زمینه ساز دوام و قوام ماندگاریِ قیام عاشورا شد. می توان گفت، درباره هیچ قیام و نهضت و حرکتی در طول تاریخ، تا این اندازه تحلیل و بررسی و پژوهش انجام نشده است.

 قیام برای قدرت طلبی

وی گفت: سخیف ترین دیدگاهی که در تحلیل چرایی قیام عاشورا مطرح شده آن است که سیدالشهدا(ع) صرفاً برای قدرت طلبی و تقاضای حکومت ظاهری و دنیوی دست به قیام زد. این تحلیل از همان روزهای نخستِ آغاز حرکت امام، مطرح بوده است. برای نمونه در تاریخ آمده است که عبدالله عمر به محضر امام حسین(ع) رسید و خطاب به ایشان گفت: «از قیام دست بردار و خروج نکن؛ زیرا خداوند رسول خدا(ص) را بین انتخاب دنیا و آخرت مخیّر کرد و ایشان آخرت را برگزید. تو نیز پاره تن پیامبر(ص) هستی و به دنیا نخواهی رسید.»

عبدالله عمر حرکت سیدالشهدا(ع) را به انگیزه دنیا طلبی و قدرت خواهی می دانست و لذا خام اندیشانه ایشان را از دنیا طلبی بر حذر داشت. نمونه این طرز تفکر در دوران های بعدی نیز ادامه یافت. از جمله کسانی که در سده های بعدی این رأی را رواج داد و از آن دفاع کرد، ابن تیمیه بود؛ همان کسی که تفکر وهابیت بر روی اندیشه های او می چرخد. در دوران معاصر نیز برخی کسانی که گاه از آنان با عنوان دگراندیشان نام برده می شود، قیام سیدالشهدا(ع) را «تنازع میان دو قبیله برای کسب قدرت» می دانند. طبق رأی آنان، بنی هاشم در تلاش بودند تا قدرت را از چنگ بنی امیه در آورند و خود بر مسند حکومت تکیه زنند. لازمه این دست به دست شدن قدرت نیز جنگ و درگیری است که در عاشورای سال 61 هجری به وقوع پیوست.

آقای انصاری اشاره کرد: ریشه این دیدگاه سخیف، نشناختن حسین بن علی(ع) است و آنان که بر این طبل می کوبند هرگز نفهمیده اند که حسین(ع) کیست. این جماعت نمی دانند «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ؛ حسین از من است و من از حسینم» چه معنای والایی دارد. اما روشن تر از همه، سخنان امام حسین(ع) است که می تواند شاهدی صادق و گواهی راستین بر روی گردانی ایشان از دنیا باشد. حضرت فرمود: «خداوندا، تو می دانی که آنچه ما انجام دادیم، به خاطر رقابت در امر زمامداری یا به چنگ آوردنِ ثروت فراوان نبود.» ایشان در جایی دیگر، آن جملات مشهور خویش را بیان کرد و با نفی دنیاخواهی و قدرت طلبی از خود فرمود: «به راستی من از سرِ مستی و سرکشی و فسادطلبی و ستمگری قیام نکرده ام.»

قیام برای شهادت طلبی یا تشکیل حکومت

وی به دیدگاه دیگری درباره چرایی قیام امام حسین(ع) اشاره و بیان کرد: برخی معتقدند هدف امام حسین(ع) از قیام، شهادت طلبی بود و سیدالشهدا(ع) فقط به قصد رسیدن به فیض و کمال شهادت وارد میدان شد. دیدگاه دیگر اینکه امام حسین(ع) برای تشکیل حکومت الهی قیام کرد و حرکت ایشان، برای سرنگون کردن حکومت جور و پایه ریزی حکومت و خلافت الهی بود. گروهی نیز بر این باورند که امام حسین(ع) برای عمل به تکلیف الهی وارد میدان شد و با جهاد و شهادت، تکلیف خویش را در پیشگاه پروردگار انجام داد.

وی افزود: برای آنکه بدانیم حقیت ماجرا چیست و راه شناخت و تحلیل درست این موضوع کدام است، بهتر آن است که با مرور وقایع تاریخی آن دوران، از کلام محضر خودِ سیدالشهدا(ع) بهره گیریم. معاویه در رجب سال شصت هجری از دنیا رفت و طبق برنامه ای که از قبل چیده شده بود، پسرش یزید به جای او نشست و خلیفه مسلمانان شد. با شروع خلافت یزید، پیکی از جانب شام به مدینه اعزام شد تا هر چه سریع تر از امام حسین(ع) برای یزید بیعت گرفته شود. حال زمانی فرا رسیده بود که امام می بایست دِین خود را به اسلام ادا کند. هنگامی که والی مدینه، امام را جهت گرفتن بیعت احضار کرد، امام به او چنین فرمود: «ما خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفت و آمدِ فرشتگان هستیم. خداوند(معرفت و توحید را) با ما آغاز کرد و با ما پایان برد و یزید مردی است، فاسق، مِی گسار و قاتلِ بی گناهان که آشکارا مرتکب فسق و فجور می شود. کسی مانند من هرگز با کسی مانند او بیعت نخواهد کرد. اما ما و شما صبح خواهیم کرد و خواهیم دید کدام یک از ما به خلافت و بیعت کردن شایسته تر است.»

این نخستین موضع گیری سیدالشهدا(ع) در قبال حکومت یزید و نقطه شروع حرکت امام بود. دو نکته اساسی از کلام امام برداشت می شود: اول، امام آشکارا از نامشروع بودن دستگاه خلافت بنی امیه به ویژه خلیفه وقت، یزید، دم می زند و خلافت او را نمی پذیرد و دوم، امام به آینده اشاره می فرماید که باید دید چه کسی سزاواری خلافت و بیعت را دارد.

این نویسنده و پژوهشگر گفت: بنا به نقل روایت، در همان روزها مروان حکم امام را دید و به ایشان گفت: من خیرخواه شما هستم و از شم می خواهم با یزید بیعت کنید؛ زیر این بیعت به سودتان خواهد بود. حضرت در پاسخ فرمود: «به راستی ما از آنِ خدا هستیم و به راستی ما به سوی او بازگشت کنندگانیم و باید که اسلام را بدرود گفت و با آنان خداحافظی کرد؛ چرا که امت به حکمرانی مثل یزید گرفتار شده است.»

دغدغه امام حسین(ع) و هدف ایشان از مخالفت با حکومت یزید، فقط «اسلام» بوده است

از این جمله مشخص می شود که دغدغه امام حسین(ع) و هدف ایشان از مخالفت با حکومت یزید، فقط «اسلام» بوده است. امام همچنین فرمود: «از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است، پس هرگاه دیدید معاویه بر روی منبرِ من است، شکمش را بدرید. به خدا سوگند، اهل مدینه او را بر منبر جدّم رسول خدا(ص) دیدند، اما آنچه را جدم به آنها فرمان داد انجام ندادند. در نتیجه خداوند آنها را به فرزند معاویه یعنی یزید گرفتار کرد.»

سیدالشهدا(ع) با این عبارات، خط مشی خویش را برای همه روشن فرمود: در روایتی دیگر آمده است که امام حسین(ع) به زیارت قبر جدش رسول خدا(ص) آمد و فرمود: «بارالها، این قبر پیامبر تو، محمد(ص) است و من فرزند دختر پیامبرت هستم. خدایا، تو آگاهی از آنچه بر من پیش آمده است. خدایا، به راستی من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم و من از تو ای خداوند صاحب جلال و کرامت، می خواهم به حقّ صاحب این قبر و کسی که در آن است، راهی را که خشنودی تو و رسولت در آن است برایم برگزینی.»

آقای انصاری تأکید کرد: امام حسین(ع) پس از انکار خلافت یزید و ابراز نامشروع بودن هیئت حاکمه، بر حقانیت و سزاواری خویش بر خلافت تأکید می کند و با شعار «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ؛ خواری و ذلت از ما خاندان دور است» راه آینده را ترسیم کرده و برای ادامه راه، هدف گذاری می کند.

وی برای واکاوی و واخوانی فلسفه و حکمت قیام عاشورا به نامه مشهوری اشاره و خاطرنشان کرد: امام حسین(ع) این نامه (یا وصیت) را به برادرش، محمد حنیفه نوشته است که به امر ایشان در مدینه ماند و همراه کاروان کربلا نشد. او از شجاعان بزرگ عرب و مطیع برادر بود، اما تواناییِ کاملِ جسمی برای همراهی امام نداشت. پس امام از او خواست در مدینه بماند و گزارش های مدینه را برای ایشان بفرستد. در آغاز این نامه آمده است: «به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. این وصیتی است که حسین بن علی بن ابی طالب(ع) برای برادرش محمد، مشهور به ابن حنیفه نوشته است: حسین به یکتایی خداوند شهادت می دهد. خدا یکی است و شریکی ندارد و به راستی محمد(ص) بنده و فرستاده خداست که حق را از جانب خدای حق آورد و به راستی بهشت و جهنم حق اند و به واقع قیامت آمدنی است. هیچ تردیدی در آن نیست و در حقیقت، خداست که کسانی را که در گورهایند، بر می انگیزد.

امام در ادامه به بیان حقیقت و فلسفه قیام خویش می پردازد: «همانا من از سرِ سرکشی و سرمستی و فساد طلبی و ستمگری قیام نکرده ام. بلکه فقط برای اصلاح در امت جدم قیام کردم. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش و سیره جدم و پدر علی بن ابی طالب(ع) عمل نمایم.»

 اصلاح طلبی و فساد ستیزی؛ هدف قیام عاشورا

وی اصلاح طلبی و فساد ستیزی را از جمله اهداف قیام عاشورا عنوان و بیان کرد: کلید واژه مهمی که در وصیت امام وجود دارد، «طلب اصلاح» است. واژه «اصلاح» هم ممکن است از ریشه «صُلح» باشد و هم «صَلاح»؛ اما در اینجا «اصلاح» ارتباطی با مفهوم صُلح و آشتی ندارد و بلکه از ریشه «صَلاح» می آید که در لغت، ضد «فَسَاد» است. امام می فرماید: من برای ریشه کن کردن فساد از امت اسلام قیام می کنم؛ فسادی که اکنون به اوج خود رسیده و سر تا سر جامعه اسلامی را فرا گرفته است.»

فساد اعتقادی

این نویسنده و پژوهشگر درباره اقسام فساد که آن زمان امت اسلام را فرا گرفته بود، گفت: دستگاه بنی امیه برای تثبیت حکومت خود و مشروعیت بخشیدن به آن به ترویج عقایدی انحرافی در میان مردم اقدام کرد، تا جایی که توحیدِ ناب از اذهان جامعه رخت بربست. اعتماد به جسمانیت خدا عقیده توحیدیِ غالب در آن دوران بود. حکومت، عقیده به جبر را در جامعه رواج داده بود و بیشترِ مسلمانان به آن اعتقاد یافته بودند. قاضی عبدالجبار معتزلی می نویسد: «اولین کسی که جبر را در جامعه اسلامی نهادینه کرد معاویه بود که گفت: این خواست خداست که یزید حاکم شما باشد؛ پس در برابر مشیّت الهی تسلیم باشید و آن را بپذیرید.» در نبوت نیز تمام تلاششان بر این بود تا پیامبر(ص) را از جایگاه حقیقی اش به زیر بکشند، کاری که البته از سقیفه آغاز شده بود. این دست انحرافات عقیدتی در دستگاه یزیدی فراوان بود و حاکمیت سردمدار رواج خرافات و اباطیل و فساد اعتقادی در امت اسلام بود.

فساد مالی

وی ادامه داد: در دوران بنی امیه کج روی های مالی و اقتصادی که از دوران خلیفه سوم آغاز شده بود به اوج رسید. آمار مربوط به چپاول بیت المال، رانت خواری، ویژه خواری، رشوه و اختلاس و غارت اموال در آن دوران، سرسام آور است؛ فسادی که در حکومت معاویه رواج داشت و در زمان خلافت یزید، به اوج رسید. تقریباً چیزی به نام بیت المال باقی نمانده بود و هر کسی تکه ای از این گوشت قربانی را می بُرید و در کنجی، از خوردنش لذت می برد. در حالی که بسیاری از مردم گرفتار فقر و فلاکت بودند.

فساد سیاسی

آقای انصاری «فساد سیاسی» را از دیگر این فسادها دانست و تصریح کرد: یکی از بدعت های معاویه در حوزه سیاسی آن بود که پسرش یزید را به عنوان ولیعهد خویش برگزید و او پس از مرگ پدر، به عنوان ولیعهد بر مسند خلافت تکیه زد؛ حال آنکه در نظام سیاسی اسلام چیزی با عنوان «ولیعهد» وجود ندارد. نظام سیاسی اسلام، نظام پادشاهی نیست. آنچه در تعلیم اسلامی مطرح است، بحث امامت و خلافت از پیامبر (ص) است که سوگمندانه پس از پیامبر (ص) بدان بی توجهی شد. انحراف سیاسی دیگری که در بنی امیه وجود داشت، الزام بیعت مردم با خلیفه و وجوب تبعیت از او بود؛ به طوری که نقص بیعت، معادل قتل و شکستن جماعت مسلمانان محسوب می‌شد و جرمی بزرگ به شمار می آمد؛ لذا مردم مجبور بودند از هر خلیفه ای، با هر مقدار از فسق و فجور تبعیت کنند و حکومت، این امر را بر آنان واجب و لازم کرده بود.

فساد اخلاقی

وی افزود: فساد اخلاقی به ویژه در دوران یزید بن معاویه در بدنه حاکمیت به شدت رواج داشت؛ به گونه ای که حتی در شهرهای مقدّسِ مکه و مدینه آشکارا مجالس شراب و محافل عیش و طرب بر پا بود و انواع فسق و فجور انجام می شد. اعمال شنیعی که در این دوره رواج داشت، در صفحات تاریخ به ثبت رسیده است.

امام حسین(ع) در چنین جامعه ای زندگی می کند و با چنین موقعیتی مواجه است. اما در برابر این اقسام چهارگانه فساد دست به اصلاح می زند و می کوشد تا صلاح اعتقادی، سیاسی، مالی و اخلاقی را جایگزین فساد اعتقادی، سیاسی، مالی و اخلاقی کند. به راستی این حرکت عظیم برای اصلاح امت اسلام، تنها از امام و مُصلحِ بزرگی چون حسین بن علی(ع) بر می آید. امام در دورانی به پا می خیزد که قرآن و سنّت از بین رفته و بدعت ها و خرافات رواج یافته است.

وی گفت: امام حسین(ع) معتقد است، لازمه این قیام و اصلاحِ عظیم گسترش معروف در جامعه و از میان رفتن منکر است. بزرگترین مصداق منکر در این زمان، حاکمیت یزید بود که تمام مفاسد از آن نشئت می گرفت و می بایست این حاکمیت چه با زبان و سخن و چه با دست و شمشیر از میان برداشته شود. همچنین لازم بود سنّت پیامبر(ص) و سیره جانشین بر حق ایشان، علی بن ابی طالب(ع) احیا شود تا زمینه اصلاح و دفع این فساد فراگیر فراهم آید. لذا امام در ادامه وصیت خویش بر این دو نکته تأکید می فرماید.

این نویسنده و پژوهشگر به منظور تبیین آموزه های قیام امام حسین(ع) برای حکام، سیاستمداران و مردم امروز، به برخی از ویژگی های یزیدیان و عاشوراییان اشاره کرد و گفت: یزیدیان از جمله کسانی بودند که فریب دنیا و لذت زودگذرش را خوردند و از سردمداران و رهبران این جریان چون «عبیدالله بن زیاد» و «عمربن سعد» گرفته تا سربازان سپاه یزید، همگی فریفته برق عطایای دنیا شدند، اختیار از کف دادند و آن جنایت بزرگ تاریخ را رقم زدند. البته تقابل حسینیان و یزیدیان جریانی ادامه دار است و این راهی است که برای همه یزیدیان در طول تاریخ و تا زمان معاصر ادامه داشته و دارد و این جماعت همچنان انسان های بسیاری را قربانی می کنند. یزیدیان خود فروشانی ارزان فروش بودند؛ کسانی که سهمشان از انسانیت را در این دنیا، به ارزشی ناچیز و بهره ای پست فروختند.

ویژگی بعدی یزیدیان، آخرت فروشی به «ثَمَن بَخس» یعنی بهایی ناچیز است: «وَ شَرَی اَخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الأَوکَسِ؛ و آخرتشان را به کم ترین بها فروختند.» البته این ویژگی منحصر در آنان نبوده و نیست و امروز نیز در جهان کسانی را می بینیم که چنین معامله زیان باری می کنند و تمام قد در قامتِ آخرت فروشان قرار می گیرند. یزیدیان جماعتی گردنکش و متکبر بودند و خُرد و کلانشان این خصلت زشت را در عمل و در تقابل با سپاه حسین بن علی(ع) نشان دادند.

ویژگی دیگر این جماعت، هواپرسی است. سپاهیانِ یزید کسانی بودند که در چاه شهوات و هواهای نفسانی شان فرو رفتند و حاضر شدند مقابل امام خویش بایستند و تیغ بر گردن حجت خدا نهند.

وی اظهار داشت: دوستداران و پیروان حقیقی، در برابر امام خویش تسلیم اند و ارتباطشان با حسین بن علی(ع) ارتباطی است که در آن عشق و محبت و ارادت موج می زند. ایشان دل به دلِ مقتدای خویش داده اند و در دلهایشان هوایی جز هوای حسین(ع) نیست و محبوب و مطلوب و معشوقی جز این حجت برگزیده حق ندارند.

نتیجه عملی و بروز بیرونیِ تسلیم قلبی در برابر امام، تبعیت از ایشان است؛ لذا امام صادق(ع) می فرمایند: «امر و کار من پیرو امر شماست.» ارتباط قلبی با سیدالشهدا(ع) فقط با ادعا و شعار ثابت نمی شود؛ بلکه باید در اطاعت عملی و تبعیت از اوامر ایشان بروز و ظهور یابد. کسی که خود را دوستدار حسین بن علی(ع) می داند، لازم است رفتار و عملکردش منطبق و مطابق با اوامر و تعالیم او باشد و زندگی اش با مکتب عملی ایشان هماهنگی بیابد.

آقای انصاری خاطرنشان کرد: نشانه و وظیفه دیگر عاشوراییان، همراهیِ کامل و تامّ و تمام با امام و مقتدای خویش است: همراهی با سیدالشهدا(ع) به معنای همراهی با اندیشه، مکتب، مرام و خواسته اوست و کسی که می خواهد به معنای واقعیِ کلمه عاشورایی و حسینی شود، باید خود را از همه ابعاد در همراهی امام قرار دهد. نکته بعدی در راه پیوستن به سپاه امام حسین(ع) اجتناب از همراهی با دشمنان و بدخواهان اوست. این اجتناب و دوری عام است و همه حوزه ها اعم از اعتقادی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تمام ابعاد زندگی را شامل می شود. پیروان سیدالشهدا(ع) به صراحت اعلام می کنند که هیچ سنخیت و همراهی و همدلی ای با یزیدیان نداشته و ندارند.

نظر شما