عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دربارۀ رویکرد تازه در کنترل لباس و بدن زنان با اتکا به تهدیدات پلیسی و اداری و نه ترساندن از عواقب اُخروی که نشان گر دور شدن از یک جامعۀ دینی یا ترجیح ظواهر است پیش تر نوشتهام و از زوایای تازه هم میتوان به این موضوع پرداخت.
مثلا این که وقتی استانداران در مقام تهدید سخن میگویند دیگر دولت کنونی نمیتواند به سیاق دولت های پیشین، خود را برکنار بداند و همین هم یک پدیده تازه است چون نشان میدهد دولت ابراهیم رییسی در نهادها ادغام شده کما اینکه وزیر کار او از کمیته امداد آمده بود و برخی از جاهای دیگر و بعید نیست ستاد امر به معروف هم سهمیۀ وزیری در کابینه بخواهد تا بهتر بتواند اعمال قدرت کند.
این یادداشت اما ناظر به دو منظری است که کمتر به آنها پرداخته میشود. این که رویکرد اخیر و تشدید برخوردها یا دست کم تهدیدها جفا در حق دو قشر هم هست که شاید افکار عمومی تصور کند خود در متن و بطن داستاناند:
یکی خانمهای چادری مذهبی که پوشش سنتی را - که قبل از اسلام هم در ایران بوده انتخاب کردهاند و اگر قانون حجاب اجباری هم برداشته شود باز پوشش آنها همین است و کاری هم به کار دیگران ندارند ولی در اتوبوس و مترو گاه با نگاه نفرتبار دخترکان نوجوان و جوان گرفتار گشت ارشاد و کمیتۀ وزرا شده رو به رو شوند. مثل روحانیون سنتی که چه بسا خود گرفتار تنگی معیشت به دلایل کلی یا اختصاصی ناشی از کاهش اقبال و مراجعه در عقد و ختم و مراسم دیگر یا متصل نبودن به منابع رانتی و حمایتی باشد اما از نگاه کسانی به صرف همان لباس شریک و برخوردار یا مسبب وضعیت اقتصادی و معیشتی شناخته شوند.
قشر دوم هم نیروی انتظامی است که وظایف متنوع و متعددی دارد. در نگاه دختر جوانی که پوشش حداکثری و تیرۀ مورد نظر حکومت را نمی پسندد و دوست دارد از رنگهای شاد استفاده کند و درست یا نادرست خود را مالک بدن خویشتن میداند و هنوز به مالکیت دیگری هم تن نداده اما مأمور پلیس به جای پدر، برادر، شوهر و پسر نقش مراقب یا کنترل کنندۀ او را می خواهد ایفا میکند اما لباس پلیس تنها گشت ارشاد را به خاطر میآورد و این که از دست پلیس باید بگریزد نه آن که پلیس را ملجأ بداند.
در همین ماجرای اخیر سرقت از صندوق امانت های بانک ملی شعبۀ دانشگاه پلیس در مدت کوتاهی سارقان را دستگیر و برای بازگرداندن سارقان فرار کرده به کشور همسایه هم اقدام کرد و 90 کیلوگرم طلا و جواهر را از آنها گرفتند.
حالا تصور کنید به مأمور پلیسی که شب و روز خود را صرف عملیاتی چنین پیچیده و نفس گیر کرده چه حسی دست می دهد وقتی ببیند دختری در سن وس ال دختر خودش نگاه مهربانی به او نداشه باشد و گمان کند هر مأمور پلیس قصد گیر دادن به او را دارد. همین چندی پیش بود که زنی سراسیمه به کلانتری رفت و گفت شوهرم قصد کشتن مرا دارد و گفته اگر پلیس بیاوری هر دوتان را می کُشم و افسر کلانتری شخصا همراه او رفت و تا زنگ در به صدا درآمد و مرد در را گشود از فاصله 30 سانتی دو گلوله در قلب او خالی کرد.
تکرار میکنم: این یادداشت دربارۀ دو قشر بود: یکی خانمهای چادری که چه بسا دوستان یا حتی خواهر یا مادر غیر چادری یا بی حجاب یا شل حجاب یا کم حجاب دارند ولی کاری به هم ندارند و مصداق امر به معروف را «عرف» لباس نمی دانند ولی آماج طعنه و گاه طرد دوستان قرار میگیرند و دیگری پلیس که خدمات متنوعی دارد و به جز «امنیت اخلاقی» که تعریف و مصداق آن مورد اجماع همه نیست در موارد دیگر واقعا دارند امنیت را برقرار میکنند.
از این رو میتوان به مأموران پلیس و خانمهای چادری گشتها توصیه کرد هملباسان خود چه در پوشش پلیس و چه چادر را درنظر داشته باشند.