شناسهٔ خبر: 54145667 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فرارو | لینک خبر

(تصاویر) زندگی ویران شده؛ زنان، مردان و کودکان اوکراینی با دست و پاهای قطع شده

اوکراینی‌هایی که دست و پای خود را در جریان تهاجم روسیه از دست داده‌اند، سعی می‌کنند با آسیب‌های ناشی از جنگ کنار بیایند.

صاحب‌خبر -

کشور‌هایی که جنگ را به راه می‌اندازند، برای سربازان که با آن‌ها می‌جنگند و برای غیرنظامیانی که آن را تحمل می‌کنند، هزینه دارد. در جنگ‌ها قلمرو به دست می‌آید و از دست می‌رود و گاهی بازپس گرفته می‌شود و دوباره از دست می‌رود، اما در این جنگ‌ها زندگی‌های از دست رفته را هرگز نمی‌توان دوباره به دست آورد و همچنین اندام‌های قطع شده از بدن.

به گزارش فرارو، داستان افرادی که در جریان درگیری دچار قطع عضو می‌شوند، به اندازه زخم هایشان متنوع است. برای برخی، از دست دادن بخشی از بدن خود می‌تواند شبیه به مرگ باشد و کنار آمدن با آن، نوعی تولد دوباره.

برای سربازانی که هنگام دفاع از کشورشان مجروح شده‌اند، احساس و اعتقاد آن‌ها به هدفی که برای آن می‌جنگیدند می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا از نظر روانی با قطع عضو کنار بیایند. برای برخی از غیرنظامیان در جنگی که آن‌ها را وحشت زده کرده و سپس معلول شده اند، مبارزه می‌تواند بسیار سخت‌تر باشد.

برای مردان، زنان و کودکانی که دست و پای خود را در جنگ اوکراین از دست داده اند، که اکنون در سومین ماه خود است، این سفر تازه آغاز شده است.

انفجاری که پای چپ اولنا ویتر را گرفت، پسر او، ایوان ۱۴ ساله، نوازنده نوازنده را نیز گرفت. شوهرش ولودیمیر او را به همراه پسر دیگری که در همان انفجار کشته شد، زیر بوته گل رز در باغشان دفن کرد. در میان درگیری، آن‌ها نتوانستند به قبرستان برسند.

اولنا می‌گوید: چگونه می‌توانم بدون ایوان زندگی کنم؟ او برای همیشه در قلب من خواهد ماند، مانند ترکشی که به او اصابت کرد.

بمب‌ها در روز ۱۴ مارس بر روستای روزواژیف در منطقه کی‌یف بارید. ایوان و چهار نفر دیگر جان باختند. اولنا یکی از حدود ۲۰ نفری بود که مجروح شدند. اولنا، ۴۵ ساله، در حالی که صدای ملایمش در حال شکستن بود، گفت: در ابتدا به این فکر می‌کردم که چرا خدا مرا زنده گذاشت؟ با شنیدن مرگ ایوان، به همسایه التماس کرد که تفنگش را بیاورد و به او شلیک کند، اما ولودیمیر التماس کرد و گفت که نمی‌تواند بدون او زندگی کند. او اکنون مصیبت از دست دادن فرزندش و درد جسمی از دست دادن پایش را که از زیر زانو قطع شده را تحمل می‌کند.

او می‌گوید که هر روز به نوع جدیدی از درد عادت می‌کنم. من به این فکر می‌کنم که چه نوع درد جدیدی در آینده خواهم دید. او هنوز هیچ یک از باخت‌های خود را قبول نکرده است.

اولنا گفت: من هنوز خودم را همانطور که هستم نمی‌پذیرم. من واقعا دوست داشتم برقصم، ورزش می‌کردم، اما نمی‌دانم، باید یاد بگیرم. او هنوز نمی‌تواند تصور کند که راه رفتن دوباره چگونه خواهد بود. در حال حاضر، نمی‌دانم می‌خواهم چه کار کنم. باید به جستجو ادامه دهم ... باید یاد بگیرم چگونه زندگی کنم. چگونه؟ هنوز نمی‌دانم.

دو سه روزی بود که در پناهگاهی در چرنیهیف که ناستیا کوزیک، والدینش، برادرش و ۱۲۰ نفر دیگر در آنجا پناه گرفته بودند، برق و آب وجود نداشت. او که از تاریکی خسته شده بود، تصمیم گرفت برای مدتی به خانه برادرش در همان نزدیکی برود. وقتی این جوان ۲۱ ساله به سمت پناهگاه بمب برمی‌گشت، در حالی که فقط چند قدم تا ورود به پناهگاه فاصله داشت انفجار او را روی زمین پرت کرد. او به هوش آمد و از هوش رفت. هر بار که چشمانش را باز می‌کرد، برادرش آنجا بود و به او می‌گفت همه چیز درست می‌شود.

پزشکان سخت تلاش کردند تا پای او را نجات دهند، اما این امکان پذیر نبود. پای راستش از زیر زانو قطع شد. پای دیگرش به شدت شکسته بود. اکنون، به تدریج، همانطور که او فیزیوتراپی دردناکی را پشت سر می‌گذارد، واقعیت در حال غرق شدن است.

او گفت: من آن را می‌پذیرم. قطره اشکی روی گونه اش جاری می‌شود و افزود: هرگز فکر نمی‌کردم این اتفاق برای من بیفتد. اما حالا چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ او سخت کار می‌کند تا خوش بین باشد. او که آلمانی صحبت می‌کند، همیشه می‌خواست در آلمان تحصیل کند. در اوایل ماه مه، او به یک مرکز تخصصی توانبخشی در لایپزیگ منتقل شد. این راهی نبود که می‌خواست رویای او محقق شود، اما او گفت که از آن نهایت استفاده را خواهد برد.

اوکسانا بالندینا، ۲۳ ساله، در یک بیمارستان دولتی در لویو تحت مراقبت‌های پزشکی قرار گرفته است. اوکسانا هر دو پا و چهار انگشت دست چپ خود را با انفجار یک گلوله در نزدیکی خانه‌اش در ۲۷ مارس از دست داد. اوی می‌گوید یک انفجار رخ داد. درست بعد از آن احساس کردم پاهایم در حال افتادن به خلأ هستند. سعی کردم به اطراف نگاه کنم و دیدم که دیگر هیچ پایی وجود ندارد فقط استخوان، گوشت و خون.