شناسهٔ خبر: 52802667 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: اقتصاد آنلاین قدیمی | لینک خبر

اوکراین مخمصه ای برای پوتین

مرحله جدید بحران اوکراین از چند ماه گذشته و با تجمع گسترده نیروهای نظامی روسی در مرزهای آن کشور با اوکراین آغاز شد. مقام های اوکراینی و غربی از امکان عملیات نظامی روسیه علیه اوکراین سخن گفتند. همان زمانی که روسیه در حال افزایش نیروهایش در مرز با اوکراین بود، مدام تکرار می کرد که به هیچ وجه قصد حمله به اوکراین را ندارد ولی حاضر است برای رفع نگرانی های امنیتی اش با غرب مذاکره کند. مذاکرات چندی میان روسیه با آمریکا و مقام ها و نهادهای غربی صورت گرفت اما پافشاری روسیه بر عدم عضویت اوکراین در ناتو و نپذیرفتن این موضوع از سوی طرف مقابل، عملا راه دیپلماسی را بست.

صاحب‌خبر -

روسیه که همواره از گسترش ناتو به شرق و رسیدن آن به مرزهای روسیه از یک سو و خروج کشورهای پیرامونی از منطقه نفوذ سنتی‌اش و پیوستن آنها به مدار غرب بیمناک بود و آن را برنمی‌تابید؛ در سال 2008 در گرجستان و در سال 2014 در اوکراین با توسل به اقدامات نظامی به زعم خود مانع این امر شده و تهدیدات امنیتی خود را رفع کرده بود. این بار نیز سعی کرد با همین روش موضوع را فیصله دهد. اما دو تجربه قبلی در گرجستان و اوکراین و جدایی تلویحی و رسمی اوستیای جنوبی و آبخازیا و شبه جزیره کریمه ظاهرا درس بزرگی به طرف مقابل داد تا خود روسیه. پوتین که مطمئن بود این بار هم با واکنش نظامی مواجه نخواهد شد و همچنین به واسطه وابستگی اروپا به واردات انرژی از آن کشور و با توجه به افزایش قیمت حامل‌های انرژی در چند ماه اخیر در اروپا که نارضایتی‌هایی را به دنبال داشت، به فکر اعمال فشار بیشتر برای گرفتن حداکثر امتیاز از غرب افتاد تا با دست پر از این مرحله بحران نیز عبور کند.

 ظاهرا هدف غرب و به ویژه آمریکا نیز همان بود که با فشارهای تبلیغاتی گسترده، حتمی بودن حمله روسیه به اوکراین را جا بیندازد. آمریکا حتی تاریخ مشخصی را برای آغاز عملیات نظامی روسیه اعلام کرد و به نوعی از تاکتیک تهییج و ترغیب برای کشاندن روسیه به این جنگ استفاده کرد. به نظر می‌رسد روسیه از ابتدا صرفا اعمال فشار برای گرفتن امتیاز از غرب را می خواست اما آمریکا سعی کرد تا با تهییج روسیه آن کشور را وارد جنگ نماید. روسیه از یک سو نمی‌توانست حجم گسترده نیروهایش را با آرایش جنگی در همان شرایط نگه دارد و از سوی دیگر تمایلی برای ورود به جنگی تمام عیار نداشت. اما تبلیغات گسترده که از این زمان به بعد همراهی دولت اوکراین و شخص زلنسکی را هم به همراه داشت پوتین را وادار کرد که اقدامی انجام دهد. مضاف بر اینکه بایدن و ناتو هم مدام اعلام می‌کردند حاضر به اعزام نیروی نظامی برای درگیری نظامی با روسیه بر سر اوکراین نیستند. اما از سوی دیگر نیروهای نظامی به کشورهای همسایه اوکراین اعزام می‌کردند و کمک‌های مالی و نظامی گسترده‌ای نیز به اوکراین داده می‌شد. این تحرکات سرانجام پوتین را قانع کرد که علی رغم تمام ادعاهای قبلی، به شناسایی لوهانسک و دونتسک به عنوان جمهوری‌های استقلال یافته اقدام و به عنوان نیروهای صلحبان روسی و به درخواست حکومت‌های آنها وارد مناطق شرقی اوکراین شود. مناطقی که عملا در طول هفت سال گذشته حکومت مرکزی اوکراین کنترل چندانی بر آنها نداشت.

اما صرف این حرکت نمی‌توانست نقشه غرب و آمریکا را برای کشاندن روسیه به مسلخ اوکراین کامل کند، بنابراین حجم گسترده تبلیغات و فشار آغاز شد تا روسیه وادار به انجام عملیات گسترده نظامی و حمله به سراسر خاک اوکراین شود. به نظر می‌رسد پوتین در ارزیابی از شرایط دچار اشتباه محاسباتی شد. اول اینکه فکر نمی‌کرد این حمله چندان به درازا بکشد، دوم اینکه تصور می‌کرد ورود روسیه با استقبال بخش عمده‌ای از مردم اوکراین مواجه خواهد شد، سوم اینکه تصور می‌کرد با فرار مقامات اوکراین (مشابه آنچه که چند ماه پیش در افغانستان رخ داد) فاتح بزرگ نبرد شناخته خواهد شد، چهارم اینکه تصور نمی‌کرد جبهه بزرگی علیه روسیه در نزد افکار عمومی جهانی ایجاد شود، و پنجم اینکه تصور نمی‌کرد تحریم‌های گسترده اقتصادی علیه روسیه شکل بگیرد به گونه‌ای که امکان مبادله بانکی با جهان خارج را از دست بدهد. به سخن دیگر غرب و به ویژه آمریکا از تجربه دو بحران گرجستان (2008) و اوکراین (2014) درس بزرگی گرفتند و همان حس را در پوتین تحریک، تقویت و تهییج کردند که اولا راه جلوگیری از گسترش ناتو به نزدیکی مرزهای روسیه اقدام نظامی است و ثانیا همچون گذشته اقدام چندانی علیه روسیه شکل نخواهد گرفت و تحریم‌ها چندی بعد بلااثر خواهند شد.

اینک پوتین ناچار است که هر چه سریع‌تر از مخمصه اوکراین نجات یابد. یا باید عملیات نظامی در اوکراین را نیمه کاره رها کند و به مناطق شرقی اوکراین رضایت دهد که در این صورت وجهه و اعتبار خود و قدرتی چون روسیه را بر باد رفته خواهد دید که همچون جنگ با ژاپن (1905)، فنلاند (1939) و افغانستان (1989-1979) طعم آن را چشیده و دچار مشکلات عدیده‌ای شده بود؛ و یا اینکه باید بر شدت جنگ بیفزاید تا هر چه سریع‌تر کل اوکراین را تصاحب کند که در این صورت تحریم‌های خرد کننده اقتصادی در کنار اجماع جهانی و انزجار در نزد افکار عمومی جهانی انزوای سیاسی، اقتصادی گسترده‌ای را برای قدرتی که به دنبال احیای امپراطوری معظم اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود به ارمغان خواهد آورد. از هم اکنون می‌توان صدای به نفس افتادن روسیه را شنید. به نظر می‌رسد در بازی ظریف شطرنجی که برای روسیه و شخص پوتین چیده شده بود این بار مرد هزار چهره روسیه نتوانست حرکت رقیب را به درستی تشخیص دهد و به دام افتاد. دامی که غرور مرد اول کرملین پایه ریزی‌اش کرد.

*استاد روابط بین‌الملل دانشگاه آزاد

نظر شما