پدرم اگر نظامی نبودند، کشاورز می شدند،« اشداء علی الکفار رحماء بینهم» در شخصیت سردار سلیمانی وجود داشت
نرجس سلیمانی: حاج قاسم خدمت را در میدان می دانست
صاحبخبر - «نرجس سلیمانی» فرزند سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با حضور در استودیوی رادیو مقاومت از بخش های مختلف این شبکه رادیویی بازدید کرد.به گزارش دفاع پرس،وی همچنین در برنامه «فرمانده» حضور یافت و در پاسخ به این سوال که آیا سردار سلیمانی در دفاع مقدس جانباز شدند یا در حملات تروریستی هم آسیب دیدند؟ اظهار کرد: در حملات تروریستی نه، اما در جنگ چندین بار آسیب دیدند و یادم هست آن موقع در اهواز در هتلی به همراه خانوادههای ارتش و سپاه زندگی میکردیم. یک روز پدرم به اتاق آمد در حالی که از صورت شان خون میآمد، سریع به حمام رفتند و ترکش سطحی را که روی صورت و گونه شان بود در حمام از صورت شان خارج کردند. دخترم میگوید هیچ کسی را ندیدم که قلبی روی صورتش باشد به غیر از بابا حاجی. چون جای آن ترکش روی صورتشان مانده بود.نرجس سلیمانی درباره این که اگر الان حاج قاسم زنده بودند سراغ چه کاری میرفتند؟ افزود: در موضوع سیل خوزستان بابا گفتند خیلیها میخواهند برای مدافع حرم شدن داوطلب بشوند اما من میگویم حرم همه جا هست و از دیدگاه ایشان حرم جایی بود که شأن انسان به خطر نیفتد. وقتی میخواستند گروهی را بچینند یکی از مهمترین دغدغه هایشان بحث معیشت و مشکلات اقتصادی مردم و وحدت در جامعه اسلامی با وجود حضرت آقا در جهان اسلام بود. این دو میدان از میدانهایی بودند که حتما در آنها مشغول خدمت میشدند و اگر فراغتی پیدا میکردند به این دو میپرداختند. وی در پاسخ به این سوال که اگر پدر نظامی نبودند چه کاری میکردند؟ گفت: کشاورز میشدند و این شغل را خیلی دوست داشتند. ایشان عشق به پرورش دادن داشت که میتواند هرچه باشد و خداوند این مسیر را برایشان مقدر کرد. وی درباره این که چرا حاج قاسم نخواستند وارد سیاست شوند؟ گفت: ایشان خدمت را در هر جبههای ارائه میدادند و جبههای که در خدمت به مردم در نظر گرفته بودند، سیاست نبود. خدمتشان را میدان میدانستند و فکر میکردند در آن جا میتوانند موفق باشند. حالا این خدمت میتوانست در سیل باشد یا زلزله. وی درباره انتشار فیلمی در فضای مجازی که سردار سلیمانی حین فوت کردن شمع میگفتند با آرزوی شهادت گفت: همیشه یکی از خواسته هایشان این بود که دعا کنید شهید شوم. ما هم همیشه اعتراض میکردیم و میگفت دوست دارید در تصادفی بمیرم یا هواپیمایم سقوط کند؟ حتی در نامه شان خطاب به خواهرم فاطمه نوشته بودند میخواهم طوری شهید شوم که از آتش غیر از من نماند. روح شان آن قدر بزرگ شده بود که دیگر جسم شان توانایی تحملش را نداشت. نرجس سلیمانی ادامه داد: اشداء علی الکفار رحماء بینهم در شخصیت سردار سلیمانی وجود داشت. روز زن برای پدرم اهمیت زیادی داشت و یادم هست نوجوان بودم و در بحبوحه پیدا کردن شخصیت حضرت زهرا (س) بودم. وقتی تعطیلات بود یک نفر باید پیش بابا میماند و اغلب من کنارشان میماندم و با هم سیر تحولی زنها در تاریخ را مطالعه میکردیم و پدرم به دلیل مشغلهاش به من میگفتند تو کتابها را بخوان و نت برداری کن و من نتهایت را میخوانم.فرزند سردار سلیمانی ادامه داد: اواخر خیلی کم صحبت میکردند و بیشتر نگاه میکردند و همه توجهشان به همه بچهها بود و انگار میخواستند تصاویر را ضبط کنند. یکی دو هفته قبل از شهادت فقط به ما نگاه میکرد حتی با نوه هایشان بازی نمیکرد و فقط نگاهشان میکرد.∎
نظر شما