شناسهٔ خبر: 50818420 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: سرپوش | لینک خبر

جرم و جنایت

۱۲ سال انتظار برای انتقام هولناک پسران از صاحب‌کار پدر

۱۲ سال قبل یک کارگر ساختمانی هنگام کار از طبقه پنجم به پایین سقوط کرد و جانش را از دست داد. ۲ پسر کوچک او به‌خاطر مرگ پدر از صاحب پروژه ساختمانی کینه به دل گرفتند تا این که با گذشت سال‌ها، وقتی بزرگ‌تر شدند نقشه‌ای هولناک برای انتقام‌جویی کشیدند.

صاحب‌خبر -

به گزارش  روزنامه همشهری، ۲۱ مهر امسال مردی به اداره آگاهی تهران رفت تا گزارش ناپدید شدن برادر ۸۲ ساله‌اش را به مأموران اعلام کند. وی گفت: برادرم کارگاه تولیدی درو پنجره‌سازی‌ دارد و علاوه بر این سال‌هاست که در کار ساخت‌وساز هم فعالیت می‌کند. او آخرین بار هجدهم مهرماه خانه‌اش را برای رفتن به محل کارش ترک کرد و دیگر بازنگشت. ما همه‌جا را به‌دنبال او گشتیم اما ردی از وی به‌دست نیاوردیم و گمان می‌کنیم که بلایی برسرش آمده باشد.

ردی پای یک زن

از لحظه‌ای که گزارش ناپدید شدن مرد سالخورده به پلیس اعلام شد، گروهی از مأموران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی محمدرضا صاحب‌جمعی، بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی مأمور یافتن ردی از وی شدند. آنها در نخستین گام به بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته اطراف محل کار پیرمرد پرداختند. آنطور که تصاویر نشان می‌داد مرد گمشده به نام محمد آخرین‌بار سوار بر ماشین سمندش شده و به سمت جاجرود حرکت کرده بود. در ادامه معلوم شد ساعتی بعد خودروی محمد از جاجرود به تهران برگشته اما محمد داخل ماشین نبود. پشت فرمان خودرو زنی جوان بود که خانواده محمد وقتی تصویر وی را دیدند، گفتند که او را نمی‌شناسند. در ادامه بررسی‌ها، خودروی مرد گمشده، بدون سرنشین در اطراف تهران کشف شد و همه این اطلاعات نشان می‌داد که احتمالا او قربانی یک ماجرای جنایی شده است.

سرنخ مهم

چند روزی گذشت و هنوز به درستی معلوم نبود چه بلایی بر سر محمد آمده است تا اینکه سرنخ مهمی به‌دست آمد. تحقیقات نشان می‌داد که زن جوانی، به یک صرافی در مرکز تهران رفته و با کارت عابربانک مرد گمشده مبلغ ۵۰ میلیون تومان سکه خریده است.

همین کافی بود تا زن جوان شناسایی و دستگیر شود. او در بازجویی‌ها گفت: من خبر ندارم که کارت متعلق به چه‌کسی است و با درخواست پسرخاله‌هایم به صرافی رفتم تا برای آنها سکه بخرم. وی ادامه داد: پسرخاله‌هایم که ۲ برادر به نام‌های پارسا و پرهام هستند که به من گفتند از فردی پول طلب داشته‌اند و خودشان فرصت خرید ندارد. آنها کارت عابربانک به همراه کارت شناسایی مردی را به من دادند و درخواست کردند تا به صرافی بروم و برایشان سکه بخرم. من هم از همه‌جا بی‌خبر قبول کردم و اصلا مرد گمشده را نمی‌شناسم. گفته‌های این زن کافی بود تا دستور بازداشت ۲ برادر ۲۳ و ۲۵ ساله صادر شود. آنها اما در بازجویی‌ها گفتند که از سرنوشت مرد گمشده بی‌خبرند و چون از وی طلبکار بودند، او خودش کارت عابر بانکش را به آنها داده تا با آن سکه بخرند. این اظهارات اما نتوانست مأموران را قانع کند و در این شرایط دستور بازداشت هر دو برادر صادر شد.

کشف جسد سوخته

درحالی‌که هنوز معلوم نبود چه بلایی بر سر مرد گمشده آمده است، مأموران پلیس جسد نیمه‌سوخته مردی را در حوالی شهرستان دماوند کشف کردند. مشخصات به جا مانده از جسد با مشخصات مرد گمشده مطابقت داشت. در این شرایط خانواده محمد در پزشکی قانونی حاضر شدند و وقتی جسد را دیدند تأیید کردند که او کسی جز مرد گمشده نیست. به این ترتیب سرنوشت مرد گمشده معلوم شد اما هنوز مشخص نبود که چه‌کسی وی را به قتل رسانده است.

کینه قدیمی

تنها مظنونان این پرونده همان ۲ برادری بودند که کارت عابربانک مقتول را در اختیار داشتند.تحقیقات از آنها ادامه داشت تا اینکه برادر کوچک‌تر اسرار جنایت را فاش کرد و گفت که سال‌ها قبل پدرش در یک حادثه جان باخته و او و برادرش در همه این سال‌ها مقتول (محمد)‌ را مسئول مرگ پدرشان می‌دانستند. برای همین از وی کینه به دل داشتند و در نهایت مدتی قبل او را ربوده، کارت عابربانکش را به همراه مدارکش از وی گرفته و با انتقال وی به بیابان‌های اطراف دماوند، او را به آتش کشیده‌اند. متهمان پس از بیان جزئیات جنایت با قرار قانونی بازداشت شدند و در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.

کینه ۱۲ساله

پرهام برادر کوچک‌تر، می‌گوید که خودش به تنهایی مرتکب قتل شده اما هرگز قصد گرفتن جان مقتول را نداشته است. او مدعی است وقتی پدرش جان باخت، ۱۱ سال بیشتر نداشت و از همان زمان از مقتول (محمد) به‌خاطر مرگ پدرش کینه به دل داشت تا این که تصمیم به انتقام‌جویی گرفت.

درباره ماجرای مرگ پدرت توضیح بده چرا تصور می‌کردی مقتول مقصر مرگ پدرت است؟

پدرم کارگر ساختمانی بود و مقتول نیز در کار ساخت‌وساز ساختمان فعالیت می‌کرد. در آن زمان او صاحبکار پدرم بود. هرچند من و برادرم خیلی بچه بودیم اما آن حادثه ضربه بزرگی به ما زد. ماجرا به اسفند سال ۸۸ برمی‌گردد. آن زمان پدرم کارگر ساختمانی بود و مقتول هم مدیر پروژه. در یک اتفاق دردناک پدرم هنگام کار از طبقه پنجم ساختمان در حال ساخت به پایین سقوط کرد و جانش را از دست داد. شکایتی مطرح نکردیم چون من و برادرم خیلی کوچک بودیم. اما خوب یادم است که می‌گفتند علت حادثه به‌خاطر ایمن نبودن کار و ساختمان بوده و پیمانکار (محمد) باید آنجا را ایمن می‌کرده اما این کار را نکرده است. همین مسئله باعث شد از او کینه به دل بگیرم. آنطور که من شنیدم بعد از این حادثه هیچ پولی هم به خانواده‌ام پرداخت نشد و ما از بچگی بدون پدر و با سختی و مشقت فراوان بزرگ شدیم.

این اما دلیلی نمی‌شود که نقشه قتل بکشید؟

نه. ما قصد قتل نداشتیم. حالا هم به‌شدت ناراحتیم که محمد فوت شده است. قصد ما این بود که محمد را گروگان و از او پول بگیریم. چون در همه این سال‌ها با فقر بزرگ شدیم. درحالی‌که مقتول هر روز پولدارتر از روز قبل شده بود.

پس چه شد که ماجرا به قتل منجر شد؟

من و برادرم نقشه کشیدیم تا محمد را به خانه‌مان بکشانیم و از او اخاذی کنیم. برای اجرای این نقشه پیش دختر خاله‌ام رفتم و او مرا گریم کرد تا شبیه زن شوم. بعد به همراه برادرم به کارگاه مقتول رفتیم و نقش زن و شوهر را بازی کردیم. مدعی شدیم که می‌خواهیم در و پنجره خانه‌مان را تعویض کنیم و به این بهانه او را به خانه‌مان کشاندیم. هرچند او ابتدا قبول نمی‌کرد و می‌خواست کارگرش را بفرستد اما آنقدر اصرار کردیم و دستمزد خوب به او پیشنهاد دادیم تا اینکه راضی شد همراه ما بیاید. او با ماشین خودش آمد و ما هم با ماشین خودمان. خانه‌مان حوالی جاجرود است. وقتی وارد خانه شد، او را در اتاقی زندانی کردیم و با تهدید از او خواستیم کارت‌های عابربانکش را به ما بدهد. کارتش را داد و گفت بیشتر از ۵۰ میلیون تومان در حسابش نیست. کارت را گرفتیم و به دختر خاله‌ام دادیم تا برای ما سکه بخرد. اما این مبلغ کمی بود در ازای رنج ۱۲ ساله ما.

دوباره خواستیم از محمد اخاذی کنیم اما او گفت که تمام اموالش را بین بچه‌هایش تقسیم کرده و پولی ندارد. ما ۳ روز او را در اتاق زندانی کرده بودیم تا به هدفمان برسیم. اما روز سوم او حالش بد شد، به‌نظر می‌رسید که سکته کرده است و من پیکر نیمه‌جان او را به تنهایی سوار ماشین خودم کردم و به سمت دماوند رفتم. در بین راه حالش بهتر شد و می‌خواستم با یک ظرف بنزین او را تهدید کنم و از او باج بگیرم. اما او حاضر نبود پول بیشتری به من بدهد. می‌گفت از زندگی خسته شده و آماده مرگ است. مدعی بود که اموالش را در بین بچه‌هایش تقسیم کرده و کار نیمه‌تمامی در این دنیا ندارد. بعد هم بنزین را از من گرفت و روی خودش ریخت. او می‌گفت که در مرگ پدرم تقصیری نداشته است و من هم عصبانی شدم و فندک را کشیدم. او آتش گرفت و من از ترسم آنجا را ترک کردم.

پس مقتول شما را شناخته بود؟

بله. حتی فهمید که من گریم زنانه کرده‌ام تا او را فریب بدهم. ماشینش را هم درحالی‌که لباس زنانه داشتم چند ساعت بعد از گروگانگیری در اطراف جاجرود رها کردم. اما هدف ما رسیدن به پول بود نه جنایت. می‌خواستیم سختی‌هایی که سال‌ها متحمل شده بودیم را با گرفتن پول جبران کنیم اما او جان باخت و ما به‌شدت از مرگ او و بی‌پدر شدن فرزندانش متاثریم.

نظر شما