به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، زینب اختری، دکترای نوروبیولوژی و عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات علوم اعصاب در دانشگاه علوم پزشکی در برنامه «چراغ» با اشاره به رویکرد نوروبیولوژیستی (زیستشناسی عصبی) بدن گفت: ما واژه عفاف یا حجاب در نوروبیولوژی نداریم، اما در پی تحقیقات، راهکارهایی برای یافتن حال خوب به تعدادی از مسیرها و سیگنالینگها رسیدیم که با بررسی آنها متوجه شدیم در برخی موارد ما را به سمت یکسری واژهها میرساند، لذا حجاب را با رویکرد نوروبیولوژی و به عنوان کلی پوشش تعریف کردیم؛ البته پوشش به نحوی باشد که آن بارهای هیجانی خاص را به طرف مقابل منتقل نکند و سبب فعال شدن سیستم هیجانات طرف مقابل نشود. در بحث عفاف هم تعریف علم نوروبیولوژی این است که باید ورودیهای حسی را که وارد مغز میشود و تأثیر میگذارد و انسان از آن ورودیها تاثیر میپذیرد، کنترل کرد. پس انسان باید حواسش باشد چه چیزی را ببیند و چه چیزی را نبیند، چه چیزی را بشنود و .... تمام این ورودیهای حسی شامل عفاف میشود. به عبارتی دیگر کنترل تمام ورودیهای حسی، واژه عفاف را از دیدگاه نوروبیولوژی تعریف میکند.
وی افزود: هر رفتار و هر رفلکسی که از بدن فرد ساطع شود و سبب فعال شدن سیستم هیجانات طرف مقابل شود، چالش برانگیز است چه به لحاظ ظاهری و جسمی، چه روحی و روانی و حتی در کلام. ممکن است فرد یک پوششی داشته باشد، اما به لحاظ کلامی یا رفتاری در صحبت کردن و یا مدل حرف زدنش سبب فعال شدن سیستم هیجانی طرف مقابل شود که به لحاظ مکانیسم عملکرد پایه سلولی آن سیستمی که آنجا در مغزش است، با این نوع از کلام روشن شده است. وقتی این سیستم روشن شد، قطعاً به دنبال این میگردد که یک جایی این را خاموش کند و به عبارتی این تخلیه هیجانات صورت بگیرد. پس قطعاً نوع لباس پوشیدن و نوع رفتار افراد در جامعه مؤثر است. حال از نگاه نوروبیولوژی اگر بخواهیم حد و حدود و یا شاخصی بر میزان این پوشش تعیین کنیم باید گفت از لحاظ فیزیولوژی مهم این است که آن سیستم روشن نشود، اما اگر روشن شد، یعنی این فرمان را گرفت و گفت که این به عنوان یک تحریک است، میرود به سمت ترشح هورمونها و کل فیزیولوژی بدن را درگیر میکند و فرد را به سمت این میبرد که واکنش و رفتاری را نشان دهد.
وی تصریح کرد: ممکن است این سؤال ایجاد شود که آیا از نگاه نوروبیولوژی، سیستم اعصاب فضای کنترلگری ندارد؟ یعنی آیا حدی برایش تعریف نشده است که ما بتوانیم بگوییم همه انسان هستیم و توانمندی خودکنترلی داریم و خویشتنداری میکنیم. پس اینها چه معنی پیدا میکنند؟ در پاسخ باید گفت: قطعاً همین طور است؛ اصلاً تفاوت انسان با حیوان در این است که میتواند این غریزه و میل را در خود کنترل کند وگرنه که در حیوانات هم این میل وجود دارد و یک چیز طبیعی است و این خودکنترلی باید وجود داشته باشد، اما نکتهای که در بحث خودکنترلی وجود دارد، اینست که باید کنترل کرد تا اتفاق نیفتد. نمیتوان این سیستم را فعال کرد و سپس گفته شود باید کنترل شود. برای مثال کارخانهای را تصور کنید که یک خط تولیدی دارد، خروجی این خط تولید یکسری هورمونها و موادی هستند که نهایتاً بدن را به سمت رفلکس و واکنش میبرند. انسان باید مراقب باشد که خودکنترلی کند و آن دکمه ON و OFF را روشن نکند، اما اگر این سیستم فعال شود، خودکنترلی خیلی سخت خواهد شد. وقتی فرمان ترشح هورمون صادر میشود، فرد با اختیار خود آن فرمان را صادر کرده است، اما دیگر رونویسی ژنها، پروتئینها و ... را در آن حد نمیتواند کنترل کند. پس خودکنترلی باید قبل از اتفاق صورت گیرد.
اختری یادآور شد: وجود قوانین و ضوابط به لحاظ نوروساینس تا آنجایی که به فرد آزادی بیشتری دهد و با نگاه فراجنسیتی در جامعه باشد و افراد بتوانند به کاری که دوست دارند بپردازند، مورد تأیید است؛ یعنی این ضوابط و قوانین کمک میکند که افراد خارج از نگاه جنسیتی، بتوانند استعدادهای خود را بروز دهند و چه زن و چه مرد با توانمندیها و استعدادهایش خودش را نشان دهد و نگاههای جنسیتی و ابزاری به زن حذف شود. به عبارتی، این ضوابط کمک میکند که فرد -خانم یا آقا- نگاه دیگری هم به خودش داشته باشد و بتواند توانمندیاش را شکوفا کند.یعنی با یک احساس آرامش بیشتر مبنی بر اینکه نگاه به فرد جنسیتی نیست، ویژگیهای ظاهری او ملاک قرار نگرفته است بلکه بر اساس تواناییها و بر اساس استعداد و مهارتش دیده میشود. یکسری استعدادها ویژه بانوان و یکسری ویژه آقایان است و برخی نیز استعدادهای مشترک به شمار میروند. وقتی زن میخواهد از آن استعدادهای ویژهاش استفاده کند، نباید برچسب زنانه بودن به آن بخورد و نگاه ابزاری به این قضیه شود. هر فردی یک ویژگی یا استعداد خارقالعادهای دارد که باید در جامعه از این استعداد استفاده کند بدون اینکه نگاه دیگری نسبت به او باشد، باید به آن استعدادش توجه شود. هر اندازه این ضوابط و قوانین درست باشد، کمک میکند افراد در شکوفایی استعدادهایشان بیشتر موفق شوند.
این پژوهشگر ادامه داد: به لحاظ نوروساینس حد و حدود آزادی تا جایی است که آزادی دیگران را مختل نکند؛ یعنی سیستم عصبی دیگران را دچار اختلال نکند. مغز، حریم خصوصی فرد است و در مورد تمام اتفاقاتی که در زندگی او رخ میدهد، آنجا فکر میکند، در واقع در مغزش تمام ورودیهای حسی را تجزیه و تحلیل میکند. آزادی را مختل نکردن یعنی این سیستم عصبی مغز (آزادی فرد) به سمتی برده نشود که در جایگاهی که نباید و درست نیست تحریک شود و اینکه نهایتاً تصمیمی که میگیرد تصمیم منطقی باشد. برای مثال وقتی فرد دچار عصبانیت میشود، آیا میتواند در عصبانیت تصمیم درستی بگیرد؟ قطعاً خیر. پس هنگام مواجه شدن با یک بارِ هیجانی خاص که از عصبانیت هم شدیدتر است، نمیتواند تصمیم درستی بگیرد و سیستم عصبی مختل میشود، پس آزادی فرد در واقع دچار اختلال میشود.
اختری در جمعبندی تحلیل خود گفت: بنابراین از سویی بهتر است که آقایان خودشان خیلی مواظب باشند این ورودیهای حسی را مراقبت کنند. مثلاً تا یک خانمی را در جایی با وضع ظاهری نامناسب میبینند، خودشان مراقبت کنند که این ورودیهای حسی بر آنها خیلی تأثیر نگذارد، یعنی بار هیجانی به آنها خیلی غالب نشود و روی خودکنترلیشان کار کنند و متقابلاً خانمها نیز نوع پوشش و رفتار و گفتار خود را کنترل کنند. یک نگاه مکملی است و هر دو وظایفی دارند و محدود به جنس خاصی نیست. اما اینکه در برخی موارد بیشتر به زنان تأکید میشود، به لحاظ علمی معنادار و مهم است؛ چرا که اولاً خانمها به لحاظ جایگاههای عصبی و تفاوتهایی که به لحاظ آناتومی ساختاری و فیزیولوژی و به لحاظ هورمونی دارند، آسیبپذیرتر هستند؛ اگر مقایسه کنیم در آسیبها که یک آقا و خانم در کنار هم قرار بگیرند، اگر آسیب جسمی برای هر دو این دو نفر اتفاق بیفتد، آسیب روانی بار اضافهای است که یک خانم باید تحمل کند. چون ساختارهای مغزیاش اینگونه است، به طوری که آمار افسردگی در خانمها دو برابر آقایان است. نه فقط در ایران و تهران بلکه در کل دنیا. لذا یک تفاوت خیلی مشخص که همه به آن اذعان دارند، به واسطه ساختارهای متفاوتی است که مغز زن و مرد دارد. ثانیا خانمها قدرت مدیریت بهتری نسبت به آقایان دارند و بهتر میتوانند استرس و غرائزشان را مدیریت کنند. به عبارتی چون این توانمندی را دارند مسئولیتشان بیشتر و سنگینتر است.
انتهایپیام/
∎
نظر شما