شناسهٔ خبر: 49605686 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه نسل‌فردا | لینک خبر

یادداشت

صاحب‌خبر - ادامه از صفحه یک: بر این پایه و بر اساس آنچه این روزها در جامعه به عنوان توهم دانستن موج می زندتصمیم گرفتم پدیدهٔ «اثر شوفر» را با سایر انسان‌یاران به اشتراک بگذارم. پدیدهٔ «اثرشوفر»، خطرناک‌تراز هر دشمن و هر خیانت‌کاری در کشور است. صاحب‌نظران معتقدند که در شرایط فعلی، بیش از دشمن یا خشک‌سالی و یا دروغ، آنچه که کشورمان را تهدید می‌کند، «اثر شوفر» است! «اثر شوفر» چیست؟ «ماکس پلانک» بعد از اینکه جایزهٔ نوبل را در سال ۱۹۱۸ می‌گیرد، یک تور دُور آلمان می‌گذارد و در شهرهای مختلف دربارهٔ «مکانیک کوانتوم» صحبت می‌کند. چون هر دفعه دقیقاً یک محتوا را ارائه می‌کند, راننده‌اش احساس می‌کند که همهٔ مطالب آن دانشمند را یاد گرفته است و روزی به آقای پلانک می‌گوید: شما از تکرار این حرف‌ها خسته نمی‌شوید؟ من الان می‌توانم به جای شما این مطالب را برای دیگران ارائه کنم. اگر اجازه دهید من در مقصد بعدی که شهر مونیخ است، بجای شما سخنرانی کنم و شما لباس من را بپوشید و در جلسه بنشینید، برای هر دوی ما تنوعی ایجاد می‌شود. پلانک هم قبول می‌کند! شوفر خیلی خوب در جلسه دربارهٔ «مکانیک کوانتوم» صحبت می‌کند و شنونده‌ها هم خیلی لذت می‌برند. در انتهای جلسه، فیزیک‌دانی که درجلسه بود، بلند می‌شود و سوالی علمی را مطرح می‌کند. شوفر که جواب سؤال را اصلاً نمی‌دانست، در نهایت خونسردی می‌گوید: من تعجب می‌کنم که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوال‌هایی به این اندازه پیش پا افتاده و ساده از من می‌پرسند، این سؤال شما را حتی شوفر من هم می‌تواند جواب دهد. سپس از پشت تریبون رو کرد به «ماکس پلانک» که در جمعِ حضار نشسته بود و گفت: جناب شوفر (آقای راننده)، لطفاً شما به سؤال ایشان پاسخ دهید. بعد هم ماکس از جا برخاست و پاسخ آن فیزیک‌دان را داد. از آن پس، در علم مدیریت، این «توّهم دانایی» را، «اثر شوفر» می‌نامند. این تَوّهُمِ دانایی گاهی در بسیاری از امور از جمله سیاست، اقتصاد، پزشکی، مدیریت و فرهنگ، برای برخی افرادِ سطحی نگر و اصطلاحاً همه‌چیزدان، پیش می‌آید. غافل از اینکه «علم و دانش» در هر رشته‌ای مانند کوه یخی‌ست که بخش کمی از آن قابل رؤیت است و بخش اعظم آن را نمی‌توان مشاهده کرد. افراد سطحی‌نگر صرفاً بخش قابل مشاهدهٔ دانش را می‌بینند و گمان می‌کنند که کل دانش را دریافت کرده‌اند، در حالی که این فقط «توهمی از دانایی‌ست نه خود دانایی». توهم دانایی، یعنی اینکه فکر کنیم همهٔ جوانب مطلبی را می‌دانیم، بنابر این قاطعانه در مورد آن اظهار نظر می‌کنیم، در صورتی که اشتباه می‌کنیم. یعنی یا نمی‌دانیم و یا اشتباه و ناقص می‌دانیم و علت اصلی توهمِ دانایی، تصور ناقص ما نسبت به تمام جوانب یک مطلب و سپس مقایسهٔ دانش خودمان با همان تصور است. حال اگردرجامعه‌ای، روال این‌گونه شود که هر کسی بی‌محابا در هر امری مدعی دانستن شود و مردم تفاوت بین فهم متخصص و مدعی را تشخیص ندهند یا به اصطلاح شوفر جای دانشمند اظهار نظر کند و دانشمند بخواهد ماشین را هدایت کند، یعنی شوفر در مسند دانشمندان و دانشمندان در جایگاه شوفر ادامه فعالیت دهند، امور جامعه به قهقرا می‌گراید. افسوس که این داستان در کشور ما اتفاق افتاده است. بیشتر افراد در جایگاه خود نیستند. گروه عمده‌ای ازمدیران و سیاستمداران و گردانندگان اقتصاد با روش‌هایی غیرِ‌علمی بر مسند نشسته‌اند و توهم دانایی، آن‌ها را بدانجا کشانده است. این بیماری، در میان اقشار مختلف جامعه هم سرایت نموده وبقول معروف، همه خود را در همهٔ امور عقل کل می‌دانند، تا جایی که کلمهٔ «نمی‌دانم» را تحقیر خود می‌دانند. سقراط می‌گفت: من داناترین فردم! چون تنها کسی هستم که می‌دانم که نمی‌دانم” در حالی که دیگران هنوز به نادانی خود آگاه نیستند. این جهل سقراطی که بعدها «نیکلاس کوزایی» آن را «جهلِ فرهیخته» نامید، درست همان چیزی‌ست که برای تفکر و پژوهش و جستجوگری، نیازمند آنیم. زیرا نخستین گام در تلاش برای کسب دانایی، غلبه بر «توهم دانایی» است. ما زمانی می‌توانیم به درک و فهم و دانایی خود امیدوار شویم که آنچه را که نمی‌دانیم با شهامت و جسارت بگوییم: «نمی‌دانم».

نظر شما