شناسهٔ خبر: 49255480 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

شکست توسعه آمرانه خارجی در افغانستان

طالبان علی‌رغم اینکه از اریکه قدرت توسط آمریکایی ها کنار رفته بود ولی به خاطرسازگاری با جامعه روستایی و مذهبی و سنتی افغانستان عملاً در این جامعه سنتی حضور یافت و به عنوان جزئی از حیات سیاسی و اجتماعی مردم افغانستان باقی ماند.

صاحب‌خبر -

اعتمادآنلاین| محمدحسین شریف زادگان، کارشناس مسائل بین‌الملل در یادداشتی در روزنامه شرق درباره اوضاع افغانستان نوشت:

 

تحولات اخیر افغانستان را می توان از منظر های مختلف مورد بررسی قرارداد. از دید فرهنگی اجتماعی ، سیاسی ، ژئوپلیتیک ، توسعه اقتصادی و اجتماعی و همچنین تاثیر روی منطقه و ایران .دراینجا صرفا به مقوله توسعه پرداخته می شود.

 

افغانستان جزئی از حوزه تمدن ایرانی است. ایرانیان بیشترین نزدیکی فرهنگی را به خاطر سابقه تاریخی ، فرهنگ و ادب و زبان و زیست مشترک با مردم افغانستان داشته اند و مهمترین نماد آن “خیال مشترک “مردم افغانستان و ایران علیرغم گسست تاریخی تحولات توسعه بین این دو کشور است. بخش وسیعی از افغانستان جزئی از ایران زمین بوده است.  

 

افغانستان عمق استراتژیک فرهنگی ، سیاسی و امنیتی ایران است و این امر از قرن های پنجم و ششم شمسی تاکنون وجود دارد. آخرین آن در زمان محمد شاه قاجار تا حکومت ناصرالدین شاه در جدال برای پس بازپس‌گیری هرات بود که با حیله های دولت انگلستان به خاطر ایجاد حایل برای عدم دسترسی ایران و عثمانی به حیطه کمپانی هند شرقی و منافع انگلستان در شبه قاره هند و از دست رفتن هرات بود. مردم افغانستان زندگی سنتی و به قول شومپیتر “تعادل روابط اقتصادی و اجتماعی سنتی در سطح پایینی” داشتند که با کودتا های متعدد و اشغال توسط شوروی این تعادل به هم خورده و هرگز نتوانستند این تحول را به “تخریب خلاقانه” برای توسعه و تعادل مدرن در سطح بالاتر ارتقا دهند.

 

هر بار که افرادی مانند امیر امان الله خان(1919-1929) خواستند اصلاحاتی در این جامعه برپا کنند توسط بخش های دیگری از جامعه به علت آماده نبودن جامعه برای تحولات گسترده و همچنین تحریک خارجی به شکست انجامید. افغانستان با فرهنگ سنتی ، سطح پایین سواد و میزان کم شهرنشینی با باورهای سنتی و روستایی پا به قرن بیستم و بیست و یکم گذاشت. اصلاحات دولت‌هایی کودتایی داوودخان (1352) وکودتاهای متعدد مارکسیستی در افغانستان(1357 ببعد) که تحمیل الگوهای شوروی در جامعه سنتی و روستایی افغانستان بود با اشغال افغانستان توسط شوروی (1358-1365) و نبرد همه جانبه مجاهدین افغان و کمک آمریکا به آنها به حکومت شبه دموکراتیک و سنتی مجاهدین انجامید.

 

ضعف” دولت سازی” توسط دولت مجاهدین و بروز اختلافات قومی و قبیله ای در افغانستان موجب شد که طالبان جریان سلفی که در کنار مجاهدین در پاکستان شکل گرفته بود در تطبیق با زمینه های مذهبی و سنتی جامعه افغانستان با پیشینه روستایی مورد اقبال واقع شود و  با حمایت پاکستان و عربستان به حکومت برسد ، دولت طالبان (1365-1380) با پس زمینه های سنتی و سلفی و جهادی شرایط بازتولید جریان هوشمندی نظیر القاعده را که از مصر و عربستان و دیگر کشورها برای جهاد علیه شوروی و با حمایت آمریکا به افغانستان آمده بودند را فراهم ساخت.

 

ولی این بار نه علیه شوروی که علیه آمریکا، ماجرای 11 سپتامبر و حمله حساب‌شده به برج دوقلو و پنتاگون خشم آمریکا برای انتقام و به قول خودشان ریشه‌کن کردن تروریسم را برانگیخت و حمله آمریکا و هم پیمانان اروپایی به افغانستان به سقوط دولت طالبان و ایجاد فرماندهی و حکومت آمریکایی نظامی در افغانستان انجامید.

 

حال در چنین زمینه اجتماعی ، فرهنگی جامعه سنتی و قبیله ای افغانستان ، آمریکا می خواست دموکراسی تبلیغی خود و جمهوری مورد انتظارش و شرایط رشد و توسعه اقتصادی مورد نظرش را در افغانستان پیاده کند. با پس کشیدن دولت نظامی ژنرال های آمریکایی زمینه تدوین قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل دولت دموکراتیک فراهم شد. در تدوین قانون اساسی “لویی جرگه” که شورای ریش سفیدان و متنفذین جامعه بود به تمایل جامعه به ارزش های سنتی پادشاهی در درون یک نظام جمهوری تن داد و در بندی از قانون اساسی ظاهر شاه را از ایتالیا و افغانستان آورد و او را بابای ملت نام نهاد.

 

انتخابات انجام شد ولی قوم پشتون که خود را همواره حاکم افغانستان می دانست نمیخواست به نتایج انتخابات تن دهد و با تقلب و ایجاد مشکل ، نتایج انتخابات را به نفع خود منحرف کرد و امریکایی‌ها مداخله نمودند و نتایج یک انتخابات به ظاهر دموکراتیک را به یک مصالحه قبیله‌ای بین مدعیان تبدیل و شراکت در حکومت را بین آنها ایجاد کردند. شاید جامعه افغانستان هنوز آمادگی و ظرفیت نهادی چنان الگوی تحمیلی و آمرانه آمریکایی‌ها را برای برقراری یک جمهوری شتابزده و متمایل به منافع آمریکارا نداشت و از سویی نیز منافع قبایل و اقوام افغانی که با منافع داخلی و خارجی پیوند خورده بود اجازه چنین کاری را نمی‌داد.

 

طالبان علی‌رغم اینکه از اریکه قدرت توسط آمریکایی ها کنار رفته بود ولی به خاطرسازگاری با جامعه روستایی و مذهبی و سنتی افغانستان عملاً در این جامعه سنتی حضور یافت و به عنوان جزئی از حیات سیاسی و اجتماعی مردم افغانستان باقی ماند.


طالبان که با خود نگاهی سلفی، خشونت بار و اقتدارگرا با عمق کمی از معارف اسلامی به میدان سیاست آمده بود علاوه بر سیاست‌های ضد انسانی و خشونت بار ، علیه حکومت دست به انواع جنایت ها ظرف 20 سال گذشته زد.  در مساجد ، دانشگاه‌ها، نمایشگاه کتاب ، معابر و بازارها بمب گذاری های متعدد کرد حتی در آبخوری مدارس دخترانه سم ریخت و افراد فرهنگی و رسانه‌ای و هنری را ترور نمود و از خود چهره‌ای بسیار وحشت آلود از اسلام سلفی نشان داد وازاین جهت به اهداف آمریکا در اسلام هراسی کمک شایانی نمود. و نشان دادکه” اسلام طالبانی” به عنوان یک اسلام وحشت زا، بدوی و غیر انسانی در مقابل اسلام رحمانی و تمدن زا و انسانی نمی‌توانست به غیر از نفرت پیامی به مردم جهان و جهان اسلام عرضه نماید.

 

نظر شما