شناسهٔ خبر: 49155277 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

شوکت حکومت سلیمانی

صاحب‌خبر -


مهری کیانوش راد در یادداشتی با عنوان «شوکت حکومت سلیمانی» نوشت:

حکومت سلیمان، حکومتی آرمانی برای صاحبان قدرت است، حکومتی که همه‌ی ابزار قدرت را داشته باشد، جن و انس زیر فرمان تو باشد، پدیده های طبیعت مقهور اراده‌ی تو باشد.

حکومتی که نصیب سلیمان نبی شده بود؛
اما او به ظاهر حاضر نبود، قدرت خود را با کسی تقسیم کند، کسی را جز خود، حتی بعد از مرگ، شایسته حکومت سلیمانی نمی‌دانست و البته دلایلی برای خود داشت.
پرسشی جلوه گری می‌کند:
آیا سلیمان چون قدرت طلبان تمامیت خواه بعد از مرگ خود نیز از حسد نمی‌خواهد کسی را در مقام خود ببیند؟
در قرآن سخن او این گونه حکایت شده است، که گفت:
…پروردگارا حکومتی به من ببخش که پس از من کسی شایسته‌ی اَن حکومت نباشد.
(ر. ک به : آیه ۳۴ ، سوره ص )

مولانا با توجه به قرآن می‌فرماید:

«نکته‌ی لا ینبغی می خوان به جان /
این حسد را ماند، اما آن نبود.»

به ظاهر از سخن سلیمان بوی حسد می‌آمد، اما باطن سخن سلیمان دور کردن خطر حکومت از کسانی است که ظرفیت رسیدن به قدرت را ندارند.
زیرا قدرت و حکومت کردن سه ویژگی نابود کنندگی دارد:
۱- بیم سر:
از دست دادن سر و پذیرفتن مرگ، زیرا هر حاکمی مخالفانی دارد که جان او را در برابر بی عدالتی او تهدید می‌کنند و چه بسا حاکم جان خویش را در راه حکومت از دست بدهد.

۲- آشکار شدن سرّ (راز)
اگر حاکم از درونی منزه برخوردار نباشد، ثروت و قدرت باعث آشکار شدن زشتی های درون قدرت مدار خواهد شد.
قدرت، شهوات مرده را زنده و انجام آنها را آسان تر می‌کند، در نتیجه حاکم چه بسا با عدم تسلط بر نفس خود، راز آلوده‌ی پنهان خویش را آشکار کند.

۳- بیم دین
قدرت باعث آزمایش حاکم می شود و البته کم حاکمانی هستند که از این آزمون سربلند بیرون بیایند.
سلیمان نبی هم از آزمون مصون نماند ، مولانا با توجه به قرآن به این آزمون اشاره می کند، که:

«خوان که القینا علی کرسیه /
چون بمانداز تخت و ملک خود. تهی.»
(آیه ۳۳ ، سوره ی ص )
همه ی امید سلیمان به کسی که امیدها به او داشت و برای حفظ او از مرگ، هر تدبیری را به کار برده بود، برباد رفت و جسد بی جان او را بر تخت مشاهده کرد.
این آزمون آنچنان بر سلیمان نبی دشوار آمد که بر همه شاهان عالم رحم کرد و به شفاعت برخاست:
«شد شفیع و گفت
این ملک و لوا/
با کمالی ده که
دادی مر مرا .»

مولانا می فرماید: سلیمان از شفقت بر انسان، از خدا خواست، که حکومتی گسترده چون حکومت سلیمانی به غیر او ندهند. تا حاکم جامعه گرفتار آن خطرات نشود، مگر کسی که سلیمان صفت باشد.

«بیم سر یا بیم سرّ یا بیم دین / امتحانی نیست ما را مثل این »

به همین دلیل است که شرنگ قدرت برای سلیمان نفسی تبدیل به ابزاری برای کمال می شود و برای تشنگان قدرت، به زهری تبدیل می‌شود که جانشان را به هلاکت می‌کشاند.

«گر ولی زهری خورد
نوشی شود /
ور خورد طالب
سیه هوشی شود »

در پایان سلیمان ادعا می کند که اگر روزی کسی به قدرت و شوکت او برسد ، او نیز سلیمانی است .
یعنی بین سلیمان و قدرت سلیمانی و حکومت او رابطه ای ابدی وجود دارد ، رابطه ای که از بین برنده دوگانگی آنان خواهد بود.

«او نباشد بعدی ، او باشد معی
خود معی چبود منم بی مدعی »

مولانا برای روشن شدن این ادعا اشاره به رابطه ی معیت می کند که از مفاهیم عمیق بین خالق و مخلوقات او در قرآن است .
دو آیه در روشنگری این مفهوم یاری رسان ما خواهند بود:
الف: آیه ۴، سوره حدید
و هو معکم این ما کنتم
و
ب: آیه ۱۶، سوره ق
و نحن اقرب من حبل الورید

انتهای پیام

نظر شما