شناسهٔ خبر: 47317287 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: رویدادایران | لینک خبر

محبوبیت «بچه مهندس» به خاطر توان بچه‌ها است، نه پیج‌های تقلبی

صاحب‌خبر - چهار فصل از سریال تلویزیونی «بچه مهندس» روی آنتن تلویزیون شبکه دو سیما رفته، سریالی که روایت زندگی فردی با نام جواد جوادی از بدو تولد تا زمان ازدواج است. سریالی که فصل چهارم آن کمی حاشیه ساز بود، از تعویض کارگردان و بازیگر نقش اصلی گرفته تا جنجال‌هایی که در موقعیت‌های مختلف برای این سریال پیش آمد و برای اولین بار، پس از سه فصل این سریال در جایگاه آخر آرا مردمی قرار گرفت. آماری که هیچ یک از عوامل سازنده آن را نپذیرفتند و این روش نظرسنجی را غیر علمی دانستند و این تنها اعتراض عوامل نبود. به همین دلیل ااحمد کاوری(کارگردان)، حسن وارسته(نویسنده)، مهشید جوادی(بازیگر)، بهنام شرفی(بازیگر) و سهند جاهدی(بازیگر) در کافه خبر حاضر شدند و درباره داستان و حواشی فصل چهارم این سریال صحبت کردند.
با این نکته شروع کنیم که براساس آمار اعلام‌شده از سوی سازمان صداوسیما، «بچه مهندس ۴» از نظر تعداد مخاطب در بین سه سریال در جایگاه سوم قرار گرفت. ملاک سازمان برای مشخص‌کردن جایگاه سریال‌ها برای رتبه‌بندی چیست؟
 حسن وارسته: سال گذشته، سریال «بچه مهندس» بعد از «زیرخاکی» در جایگاه دوم قرار گرفته بود. سال گذشته به مصاحبه دیگری هم اشاره کردم که این آمارها علمی‌ نیست و از مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما به مدیریت علی طلوعی متعجبم که چرا چنین نظرسنجی‌های غیر حرفه‌ای انجام می‌دهد.
نکته اول این است که آثار ما، تولیدات سازمان و متعلق به یک مجموعه است. اگر این آمار را رسانه‌ای زرد منتشر کرده بود خرده‌ای به آن‌ها نمی‌گرفتم و با خود می‌گفتم برای این که روزنامه، مجله یا سایت‌شان بیشتر دیده شود چنین کرده‌اند اما این‌که در میانه راه، در مورد کار ما و کار همکاران‌مان در سریال‌های «یاور» و «احضار»، نظرسنجی‌ای صورت می‌گیرد. نظرسنجی‌ای که مبنای علمی آن با عنوان مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما منافات دارد. 
من سال‌ها با این مرکز همکاری داشتم و از شیوه این نظرسنجی‌ها مطلعم. این نظرسنجی‌ها در نیمه اول ماه مبارک که هنوز سریال‌ها جا نیفتاده و شخصیت‌ها معرفی نشده‌اند، در چند روز توسط چند نفر از پرسنل انجام می‌شود؛ یک نظرسنجی تلفنی از طریق تماس با شماره تلفن‌های ثابت است که معمولا در ابتدای روز هم انجام می‌شود.
محبوبیت «بچه مهندس» به خاطر توان بچه‌ها است، نه پیج‌های تقلبی حسن وارسته، نویسنده سریال «بچه مهندس» نتیجه این نظر سنجی در نیمه اول ماه رمضان منتشر شده است و حتی به این موضوع هم اشاره نشده، از نظر من انجام این کار مانند معرفی برنده مسابقه دومیدانی در دور اول مسابقه است، در حالی که ما باید اجازه دهیم دوندگان به خط پایان برسند و بعد برنده را اعلام کنیم. من به عنوان نویسنده تا به حال سه سریال در ماه مبارک رمضان داشته‌ام و خاطرم هست در دوره مدیریت عزت‌الله ضرغامی، نتایج نظرسنجی تقریبا یک هفته بعد از پایان سریال‌ها منتشر می‌شد.
درست است که آثار ما، سه سریال تولیدشده در یک سازمان است اما اگر تصور کنیم وجه مشترک‌مان توپ بوده است، به عنوان مثال یکی‌مان هندبال، دیگری بسکتبال و آن یکی والیبال است و همان‌طور که نمی‌توان این سه ورزش را صرفا به این دلیل که در همه‌شان توپ وجود دارد با هم مقایسه کرد، مقایسه‌کردن سه سریال با سه ژانر متفاوت با یکدیگر نیز، صحیح نیست. به قول احمد کاوری، این کار مانند این است که پدری اعلام عمومی کند که از میان سه فرزندش، کدام یک بهتر است و کدام بدتر. از نظر من، این کار خودزنی است و انجام دادنش درست نیست.
علاوه بر این، در هیچ جای دنیا شبکه‌ها یا سازمان‌هایی که خودشان متولی ساخت پروژه هستند، نظرسنجی‌ای را براساس رتبه اعلام نمی‌کنند، بلکه به تحلیل آماری می‌پردازند. به عنوان مثال می‌گویند تماشاگر عادت به تماشای کدام گونه اثر دارد؟ بینندگان چه ژانری را بیشتر می‌پسند؟ و ...
در دهه ۵۰ میلادی آقای نیلسون روش نظام‌مندی برای نظرسنجی ایجاد کرد و آن این بود که نظرهایی مشخص از مخاطبین گزینش شده می‌گرفتند و بعد براساس آن تحلیل مخاطب انجام می‌دادند.
از سریال‌ها این نتیجه حاصل می‌شد  که مخاطبان به این دلایل به سریال «فرندز» بیش از سریال «آناتومی گری» علاقه‌مند هستند یا سریال «آناتومی گری» به این دلایل از سریال «تئوری بیگ‌بنگ» محبوب‌تر است.. 
وارسته : متاسفانه سازمان صداوسیما همچنان با شیوه قدیمی تماس با شماره تلفن‌های ثابت به نظرسنجی می‌پردازد که به نظرم برگرفته از نگاهی پوپولیستی است
در همان دهه سیستم اندازه‌گیری تعداد مخاطبِ (Nielsen TV ratings) نیلسون ریتینگ، ابزاری درست کرد که به مخاطبین می‌داد تا به صورت اختیاری به گیرنده‌ خود متصل کنند و براساس آن مشخص می‌شد که به عنوان مثال هر بیننده چند ساعت در حال دیدن شبکه  HBO بوده است. این سیستم در ادامه آپدیت شد، یعنی امکانات فضای مجازی هم در خدمت ارزیابی محتوای سریال‌ها قرار گرفت. این در حالی است که مرکز تحقیقات اما متاسفانه سازمان صداوسیما همچنان با شیوه قدیمی تماس با شماره تلفن‌های ثابت به نظرسنجی می‌پردازد که به نظرم برگرفته از نگاهی پوپولیستی است.
پس می توانیم بگوییم شیوه نظرسنجی مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما علمی نیست و در نتیجه قابل اعتماد هم نیست
وارسته: بله. اصلا رتبه دهم را به ما بدهند، مهم نیست. مهم این است که خودمان حالمان خوب است، می‌دانیم چه کرده‌ایم و تاثیر کارمان را هم در فضای مجازی می‌بینیم. کافی است نگاهی به اینستاگرام بیندازید و ویدئوهای پخش‌شده از سریال ما  را با سریال‌های دیگر مقایسه کنید. 
به گمان من برخورد مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما باید محتوایی باشد و زمان انجام آن نیز باید به بعد از پایان پخش کار موکول شود. 
خودتان هم اشاره کردید که سال گذشته، «بچه مهندس ۳» بعد از «زیرخاکی» در رتبه دوم قرار گرفت. فصل‌های ۱ و ۲ هم اگرچه نتوانستند رتبه نخست را کسب کنند اما در جایگاه آخر نیز قرار نگرفتند. آن زمان که با همین نظرسنجی غیرعلمی در جایگاه بالاتری نسبت به امسال قرار گرفتید هم شیوه انجامش را غیرعلمی می‌دانستید؟ 
وارسته:  من نمی‌خواهم  وارد جزئیات شوم اما سال گذشته نتایج با تیتر«نظرسنجی سریال‌ها تا نیمه نخست ماه رمضان» منتشر شد و اگر در مورد نتایج نظرسنجی امسال هم، همین تیتر برای رسانه‌ها ارسال می‌شد این میزان از دلخوری پیش نمی‌آمد.
آن‌چه شما می‌گویید مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما را از اشتباهی که کرده است مبرا نمی‌کند و دست کم امیدواریم طبق گفته خودشان نظرسنجی‌ای هم برای نیمه دوم ماه مبارک انجام و نتایج آن اعلام شود.
می‌پذیرید که حجم خرده‌داستان‌های «بچه مهندس ۴» بیش از فصل‌های قبل بود؟ خرده‌داستان‌هایی که برخی‌شان هم ضروری به نظر نمی‌رسیدند. این حاصل سلیقه شما بود یا راهکاری برای ادامه پیداکردن سریال در طول ۳۰ شب؟ 
احمد کاوری: کدام خرده داستان؟
مثلا داستان کودک کاری به نام امیر (با بازی امیررضا فرامرزی)
کاوری: این سریال رسالتی دارد و آن پرداختن به قشری است که جزو طرد شدگان جامعه هستند و در شرایطی دشوار رشد و زندگی می‌کنند. این خط داستانی از ابتدا در «بچه مهندس» وجود داشته است. اکنون که کاراکتر جواد جوادی (با بازی محمدرضا رهبری) در دوران جوانی به سر می‌برد، آن تم با ورود کاراکترهایی مشابه کودکی او، ادامه پیدا می‌کند و به نظر من خرده‌داستان امیر، کاملا با داستان اصلی مرتبط بود.
محبوبیت «بچه مهندس» به خاطر توان بچه‌ها است، نه پیج‌های تقلبی احمد کاوری، کارگردان فصل چهارم سریال «بچه مهندس»  این خط سیر را دنبال کنید؛ کودک کاری که مورد سواستفاده قرار گرفته است و تحت سرپرستی ناپدری‌ای به نام هاتف (با بازی رامین راستاد) است که بیش از سرپرست بودن، کارفرماست. جواد جوادی، بی این که پیوندی سببی یا نسبی با او داشته باشد، براساس عواطف انسان‌دوستانه وارد زندگی‌اش می‌شود و در این مسیر دیگران هم به او می‌پیوندند تا جایی که سرپرستی امیر را بر عهده می‌گیرند. 
 پس یعنی قصدتان فرهنگ سازی بوده است؟
 وارسته: اساسا شخصیت اصلی داستان کیست؟ جواد جوادی که در یتیم‌خانه بزرگ شده است و این یعنی ما از ابتدا با تماشاگر قرار گذاشته‌ایم که قرار است چه چیزی ببیند.
گمان می‌کنید این فرهنگ‌سازی در پی ساخت چهار فصل از «بچه‌مهندس» انجام شد؟ 
کاوری: اجازه دهید مثالی در مورد فصل چهارم بزنم. نام‌بردن از (گلستان علی) مشهد به عنوان بزرگترین موسسه نگهداری کودکان بی‌سرپرست کشور، حمایت دست‌اندرکارانش از این سریال، بر عهده گرفتن سرپرستی تعدادی از کودکان حاضر در آن‌جا از سوی عوامل کار که در نهایت منجر به تشویق آدم‌هایی بیرون از ماجرا به برداشتن قدمی برای این کودکان شد، بخشی از نتایج همان فرهنگ‌سازی است و این باقیات و صالحات «بچه‌مهندس» برای ماست.
وارسته:  ضمن این که فراموش نکنید شکل‌گیری جریان فرهنگی امری زمان‌بَر است اما (گلستان علی) چرا داوطلب کمک‌کردن به ما شد؟ چون تاثیر «بچه‌مهندس» را در جامعه دید. هنگامی که من و سعید سعدی، تهیه‌کننده کار برای تحقیق به آنجا رفتیم از ۶ خوابگاه بازدید کردیم و سیدحمید رضازاده، مدیرعامل این مجموعه مشتاقانه از ما دعوت کرد از امکانات نهاد مردمی تحت مدیریتش در تولید «بچه‌مهندس۴» استفاده کنیم.
آقای شرفی ماجراهای پیش‌آمده برای شما، یکی از همان خرده‌داستان‌های سریال بود. با توجه به این نکته، می‌خواهم نظرتان را نسبت به حجم این خرده‌داستان‌ها بدانم. به نظر شما بیش از حد نبود؟ 
بهنام شرفی: این خرده‌داستان‌ها که از نظر من، همگی در راستای ماجرای اصلی داستان «بچه‌مهندس» را از تک‌بعدی شدن و یکنواخت بودن، خارج کرد. چرا می‌گویم در راستای ماجرای اصلی بود؟ چون شخصیت قهرمان فیلم را بیش‌ازپیش به شما شناساند و زوایایی از وجود او را نشان‌تان داد که پیش از این ندیده بودید.
 هنگامی که جواد جوادی با ناصر فیض مواجه می‌شود که به‌زعم او، جاسوس و شاید رقیب عشقی‌اش باشد، وقتی در مواجه با هاتف و کودکان کار قرار می‌گیرد، وقتی با باند خرابکاران و جاسوسان روبه‌رو می‌شود و... زوایایی از شخصیتش را می‌بینید که تا قبل از آن به دلیل قرارنگرفتن او در چنین موقعیت‌هایی از وجودشان بی‌خبر بودید. پس این خرده‌داستان‌ها نیاز داستان اصلی‌اند تا قهرمان داستان را بهتر بشناسیم.  
نظر شما در این مورد چیست؟ 
مهشید جوادی: به نظر من وجود این خرده‌داستان‌ها ضروری بود. ما تا کجا باید می‌دیدیم که جواد جوادی، امروز می‌خواهد با مرضیه توفیقی ازدواج کند، فردا اتفاقی می‌افتد که مانع او می‌شود، روز بعد این مانع برداشته می‌شود و... تا کجا ببینیم که جواد و مرضیه چه می‌کنند؟! در نتیجه خرده‌داستان‌هایی لازم است تا داستان اصلی پیش برود. 
اگرچه این خرده‌داستان‌ها در «بچه‌مهندس۴» به قهرمان داستان مرتبط بود اما به نظر من حتی لازم نیست این ارتباط وجود داشته باشد. کافی است به سریال‌های موفق دنیا نگاه کنید و ببینید نقش یکِ آن‌ها در چند قسمت حضور ندارد و داستان‌های دیگری است که روایت می‌شود.
سهند جاهدی: من کاملا موافق این قضیه‌ام و به نظرم هیچ ایرادی ندارد که سریال خرده داستان زیادی داشته باشد. شاید مخاطبان زیادی با عقیده شما موافق باشند، چون جواد جوادی را دوست دارند و مایلند او را بیشتر ببینند اما به عقیده من باید جهان‌مان را گسترده‌تر از چیزی که اکنون هست ببینیم آن طرف دنیا در تلویزیون و سینماشان چه می‌کنند؟
 ما بعد از پخش دو، سه قسمت اول کامنت‌های گلایه‌آمیزی می‌گرفتیم که چرا جواد نیست؟! قصه، شده است قصه بهروز، شده است قصه ناصر فیض، شده است قصه امیر و...؟ جواب من این است که بودن این قصه‌ها چه ایرادی دارد وقتی داستان اصلی را پیش می‌برد؟! وقتی به عنوان مثال قصه بهروز آن وجه از شخصیت جواد را که مفهوم رفیق و رفاقت برایش ارزشمند و مهم است، نشان می‌دهد، بودنش چه ایرادی دارد؟ 
هرچند که کاراکتر جواد جوادی، کاراکتر مورد علاقه من نبود و من شخصیت بهروز را بیشتر می‌پسندیدم. (به‌شوخی و باخنده) تا جایی که اگر به جای حسن وارسته بودم، فحشش را به جان می‌خریدم و سکانس کشته‌شدن جواد را می‌نوشتم.
جاهدی: کاراکتر جواد جوادی، کاراکتر مورد علاقه من نبود و من شخصیت بهروز را بیشتر می‌پسندیدم. (به‌شوخی و باخنده) تا جایی که اگر به جای حسن وارسته بودم، فحشش را به جان می‌خریدم و سکانس کشته‌شدن جواد را می‌نوشتم
چرا؟ 
جاهدی: این مدل کاراکترها؛ بچه مثبت‌های بسیار درس‌خوان و بادیسیپلین، مورد علاقه‌ام نیستند. شاید بیشتر به دلیل که شخصیت واقعی خودم اصلا این‌طور نیست. برای روشن‌شدن منظورم بگویم که اگر حق انتخاب داشتم و می‌گفتند می‌خواهی بهروز را بازی کنی یا جواد را؟ انتخابم بهروز بود. 
وارسته: قهرمان «گیم‌آف‌ترونز» کیست؟ جان اسنو که به دنریس تارگرین می‌رسد اما به عنوان مثال می‌دیدیم فصلی هست که هیچ‌کدام در آن حضور ندارند. ما به این کارها نگاه می‌کنیم و یاد می‌گیریم. ضمن این که آن‌چه من می‌پسندم گسترش قصه در عرض است، نه در طول آن.
 ما در ساختار درام یک Protagonist (قهرمان) و یک Antagonist (ضدقهرمان) داریم که هرکدام یاری‌دهندگانی دارند، خرده‌داستان‌های این یاری‌دهندگان مستقیم یا غیرمستقیم در خدمت داستان اصلی قرار می‌گیرد و موجب ایجاد Suspension (تعلیق) و جذابیت داستان می‌شود، که در «بچه‌مهندس۴» چنین شد.
 همان‌طور که اشاره کردید مخاطب جواد جوادی را دوست داشت و تغییر بازیگر این کاراکتر طبیعتا ریسک بزرگی به حساب می‌آمد. می‌خواهم نظرتان را در این مورد این تغییرات که کم هم نبودند، بدانم. 
وارسته: ابتدا بگویم که محبوبیت «بچه‌مهندس۴» براساس توان مجموعه به دست آمد، نه براساس پیج‌های تقلبی. محبوبیت کاراکترها، براساس توان بازیگران و کارگردان شکل گرفت، نه ساختن صدها پیچ فیک و مامورکردن آن‌ها برای انجام کاری مهندسی‌شده. 
وارسته: محبوبیت «بچه‌مهندس۴» براساس توان مجموعه به دست آمد، نه براساس پیج‌های تقلبی
من ۱۳، ۱۴ قسمت براساس آدم‌های فصل قبل نوشته بودم و تعدادی از آن آدم‌ها بنا به هر دلیلی نیامدند اما برخی یادشان رفت که مجموعه «بچه‌مهندس» به آن‌چه اکنون هستند تبدیل‌شان کرده است و طوری رفتار کردند که انگار نه فیلمنامه‌ای بوده و نه کارگردانی. 
من قاطعانه خدمتتان می‌گویم اگر بخواهم کاراکتری را از شخصیت‌های قبلی به «بچه‌مهندس» برگردانم، تنها قاسم را برمی‌گردانم چون تنها کسی که در آن دعوای زرگری مظلوم واقع شد، قاسم بود. 
سریال یک ماه بدون حضور آن آقایی که می‌گوید سکوت کرده‌ام، رج زده شد. او باید هم سکوت کند، چون خودش می‌داند که گروکشی کرد. 
این نحوه برخورد فرق می‌کند مثلا با رفتار علی غفاری. علی غفاری دودوتا چهارتا کرد و دید فرصت نمی‌کند «بچه‌مهندس۴» را کارگردانی کند، چون در حال ساخت «تک‌تیرانداز» بود، اطلاع داد و به شکلی حرفه‌ای تکلیف تهیه‌کننده و گروه را روشن کرد، یکی، دو نفر از دوستان‌مان هم همین‌طور بودند و با برخوردی کاملا حرفه‌ای دلیلشان را برای عدم حضور بیان کردند اما کسانی هم بودند که ماجرا را در اذهان عمومی جور دیگری جلوه دادند و به راحتی دروغ گفتند. به نظر من کسی که با گروهی قرار می‌گذارد و این‌طور گروه را وسط کار تنها رها می‌کند، نام عملش گروکشی و کارش ناجوانمردانه است. 
این اتفاق به «بچه‌مهندس۴» از لحاظ زمان‌بندی ساخت پروژه آسیب زد؟ 
 کاوری: درست است که ما به خاطر تغییر بازیگر، ضبط را برای سه روز متوقف کردیم اما بعد از آن دو گروه به موازات هم کار کردند و تلافی آن سه روز درآمد. ما ۶ ماه فیلمبرداری کردیم که در واقع ۱۰ ماه بود چون یک گروه به مدت ۶ ماه در طول روز و یک گروه شب به مدت ۴ ماه در طول شب کار کردند. فیلمبرداری ۱۲ ساعت است ولی ما ۲۴ ساعت کار می‌کردیم. 
جوادی: و آقای کاوری در کنار هر دو گروه بودند. 
محبوبیت «بچه مهندس» به خاطر توان بچه‌ها است، نه پیج‌های تقلبی مهشید جوادی، بازیگر نقش مرضیه توفیقی کاوری: به نظر من خود محصول از این که چه کسی تولیدش می‌کند مهم‌تر است. محصولی کارخانه‌ای را در نظر بگیرید که مهندس سازنده‌اش به هر دلیلی تغییر کند، آیا باید تولید آن محصول را متوقف کرد؟! مهم این است که مردم جواد جوادی را دوست دارند چه وقتی یونا تدین نقشش را بازی می‌کرد، چه زمانی که مانی رحمانی، جواد شد، چه هنگامی که روزبه حصاری جلوی دوربین رفت و چه این بار که محمدرضا رهبری در کنارمان بود. چون این داستانِ «جواد جوادی» است نه یونا تدین، نه مانی رحمانی، نه روزبه حصاری و نه محمدرضا رهبری. مخاطب با جواد جوادی همراه است، نه با بازیگر، نه با نویسنده، نه با کاگردان. 
باید اشاره کنم من خودم را مدیون علی غفاری می‌دانم که سه فصل از «بچه‌مهندس» را کارگردانی کرد، ۱۱۰ قسمت ساخت، مخاطب خود را پیدا کرد و بستری آماده را به من، به عنوان کارگردان داد و البته که من هم نمی‌خواستم برخلاف روندی که او پیش رفته بود، پیش بروم.  
کاوری: خودم را مدیون علی غفاری می‌دانم که سه فصل از «بچه‌مهندس» را کارگردانی کرد و بستری آماده به من داد
آن‌چه در مورد همراهی مخاطب با شخصیت داستانی فارغ از این که چه کسی نقش آن را بازی می‌کند، می‌گویید زمانی صادق است که ویژگی‌های شخصیتی آن نقش تغییر نکند. 
کاوری: من مخالف نظر شما هستم چرا که با دیدن نمونه‌های خارجی مشاهده می‌کنید وقتی که پیرس برازنان نقش جمیزباند را بازی می‌کند این کاراکتر یک جور است و وقتی بازیگر دیگری این کار را انجام می‌دهد جوری دیگر اما همه مردم، متفق‌القول او را به عنوان مامور ۰۰۷ پذیرفته‌اند. 
کاوری: شخصیت عوض نشده، لحن عوض شده است. 
جواد جوادی با بازی محمدرضا رهبری، کاراکتری عصبی است در حالی که فصل قبل این طور نبود. 
 کاوری: چون تومور دارد. 
وارسته: من هیچ‌کاری را بدون تحقیق انجام نمی‌دهم. زمانی که به تومور داشتن جواد جوادی فکر می‌کردم با بالای ۵، ۶ متخصص و جراح که با تومور مغزی آشنا بودند صحبت کردم و با هرکدام بیش از ۳، ۴ ساعت. اکثر آن‌ها می‌گفتند یکی از ویژگی‌های کسانی که تومور دارند این است که اختلال شخصیت و از جمله اختلال دوقطبی (افسردگی- شیدایی) پیدا می‌کنند و پرخاشگر می‌شوند به گونه‌ای که بعد از عمل هم، همچنان پس‌مانده آن اختلال و پرخاشگری قابل مشاهده است. 
در واقع معتقدید پرخاشگری جواد، نشانه‌ای از بیماری‌اش بود. 
وارسته: بله، ما در حال کد دادن به تماشاگر بودیم. من این ویژگی‌ را آگاهانه به شخصیت جواد اضافه کردم و هدفم ایجاد این سوال در ذهن تماشاگر بود که جواد چرا این‌طوری شده است؟! آدمی موقر که در برابر مصیبتی مانند مرگ مادر و شکست عاطفی، همچنان همپای رُفَقایش و سنگ صبور آن‌ها بود چه شده که طاقتش طاق شده است؟! من خاطرات کسانی را که با اشخاصی مبتلا به تومور زندگی کرده‌اند، خوانده‌ام. خانمی نوشته بود قبل از مبتلاشدن همسرم به تومور، از سنگ صدا درمی‌آمد و از همسر من نه اما پس از آن پارچ‌ولیوان می‌شکست! او از متخصص پرسیده بود چرا آن رفتار بعد از عمل همچنان در همسرم مشاهده می‌شود و جواب متخصص به او این بود که چون بخشی از مغزش آسیب دیده است.
ما شاهد نمایش  RQ۱۷۰  واقعی در «بچه‌مهندس۴» بودیم که خبرش با تیترهایی چون «نمایش پهپاد آمریکایی شکارشده در سریال رمضانی» و «ایفای نقش پهپاد غنیمتی آمریکایی در سریال بچه مهندس۴» منتشر شد. RQ۱۷۰ چه طور در اختیارتان قرار گرفت؟ 
کاوری: ما بخش از کوچکی از اهمیت کار متخصصان ایرانی در این ماجرا را در فصل سوم دیده بودیم و در فصل ۴ قرار شد به شکل مفصل‌تری به آن بپردازیم.  برای متخصصینی که در حال مهندسی معکوس، نمونه‌سازی و تولید این فناوری هستند مهم است که جامعه از آن‌چه رخ داده است باخبر شود. طبیعتا مردم به واسطه خبرهایی که پیش از این منتشر شده بود، پیش‌زمینه‌ای ذهنی داشتند و قرار ما این بود که از زاویه دستاوردی نظامی به آن نگاه کنیم. با توجه به این که امکان حضور ما در فضای کاری آن‌ها وجود نداشت، این متخصصین تولیداتشان را سر صحنه ضبط ما آوردند و ما توانستیم از آن‌ها فیلم بگیریم و به مردم نشان دهیم. 
آرش رستگاری، ناصر فیض و بهنام سمیعی؛ سه کاراکتر در یک نقش که در قسمت‌های پایانی وقتی جلوی آینه ایستاده، خسته است و از خودش می‌پرسد تو کدام یکی از این‌هایی؟! این کاراکتر چه ویژگی‌هایی داشت که پذیرفتیدش؟ 
شرفی: ابتدا بگویم که من آرش رستگاری/ ناصر فیض/ بهنام سمیعی را بسیار دوست داشتم. به نظر خودم، خود آرش رستگاری هم دو بُعد داشت؛ یک بُعد کاری در مواجه با همکارانش دیدیم و یک بُعد شخصی که در رابطه با همسر و فرزندش بروز پیدا کرد. 
من بازیگرِ متر به دستی نیستم و وقتی پیشنهادی می‌گیرم طول‌وعرضش را اندازه نمی‌زنم. سال گذشته بازی در کاراکترهایی به من پیشنهاد شد که نقش اصلی اما تخت و بی‌روح بودند و به همین دلیل نپذیرفتم‌شان. 
محبوبیت «بچه مهندس» به خاطر توان بچه‌ها است، نه پیج‌های تقلبی بهنام شرفی، بازیگر نقش آرش رستگاری و ناصر فیض در سریال «بچه مهندس» میان صحبت‌کردن من و احمد کاوری تا بستن قرارداد، ۱۰ دقیقه طول کشید. من بازی احمد کاوری را هم در تئاتر و هم در تصویر دیده بودم و می‌دانستم با یک تکنیسین بازیگری روبه‌رو هستم. در نتیجه وقتی او گفت می‌شود روی این کاراکتر کار و شاخصش کرد، حرف درستی ‌زد. من به او اطمینان کردم و جلو رفتیم. 
چیزهای بسیاری از احمد کاوری یاد گرفتم. سکانس‌هایی بود که انگار همه‌چیز در هم گره می‌خورد و می‌پرسیدم این اکت را چه‌طور انجام دهم؟! و او نکته‌ای می‌گفت که این گره را باز می‌کرد. در مجموع تیم، تیم فوق‌العاده ای بود و با انرژی و عشقی که به هم می‌دادند، مسیر را هموار می‌کردند.
 هم بهنام شرفی، هم مهشید جوادی و هم سهند جاهدی سال‌های سال است که مشغول کارند اما ظاهرا به شهرت رسیدن، امری زمان‌بَر و دشوار است.
جاهدی: خیلی هم دشوار نیست، یک ویدئو می‌گیرند، در اینستاگرام می‌گذارند و معروف می‌شوند. بزرگان نشسته‌اند و تاکید می‌کنم قصدم تعریف از خود نیست. در کنار کمک‌های احمد کاوری، حسن وارسته و گروه بازیگران به من، اگر بینندگان کاراکتر مرا در این سریال دوست داشتند، به خاطر زحمات زیادی بود که پیش از این کشیده بودم.
 من زندگی‌ام را برای این کار گذاشته‌ام و بر سر آن با کسی تعارف ندارم. سال‌ها تمرین و صبر کردم و این‌طور نبود که یک‌دفعه وارد و یک‌دفعه دیده شوم. دوستان، قدیمی‌تر از من هستند و می‌دانند در حال حاضر، برخلاف گذشته، معروف‌شدن آسان شده است اما همان کسانی که این شهرت را به آسانی به دست می‌آورند آیا در خلوت‌شان، از خود می‌پرسند من در مورد بازیگری چه می‌دانم؟! چه قدر صحنه تئاتر، قاب تلویزیون و پرده سینما را می‌شناسم؟! و چه قدر جنس بازیگری هر کدام را بلدم؟! آن‌چه از نظر من اهمیت دارد، این است که چه‌قدر ماندگارید؟ وگرنه وارد شدن اتفاق عجیب‌وغریبی نیست و بالاخره به نحوی امکان‌پذیر است. 
شریفی: حرف سهند کاملا درست است. اگر می‌بینید کسی با یک سریال، با یک فیلم سینمایی، با یک نقش دیده می‌شود به خاطر تجربیات پیش‌ترش است؛ تلاش‌هایی که کرده و شکست‌هایی که خورده است و بُلندشدن‌های دوباره‌اش.
کاوری: این بحث بیشتر مربوط به بازیگردانی است و می‌خواهم نکته‌ای در موردش بگویم. ۸۰ درصد بازیگران ایران، با من کار کرده‌اند و معدود بازیگرانی هستند که با آن‌ها روبه‌رو نشده‌ام و مراوده‌ای با هم نداشته‌ایم. 
کاوری: ۸۰ درصد بازیگران ایران، با من کار کرده‌اند
۸۰ درصد؟ 
کاوری: بله، چه هنگامی که کاری را کارگردانی کرده‌ام، چه وقتی در کاری با هم هم‌بازی بوده‌ایم و چه زمانی که نویسنده یا دستیار کارگردان بوده‌ام. بنابراین می‌توانم به جرات بگویم که با ۸۰ درصد بازیگران ایران همکار بوده‌ام. بنابراین هم من آن‌ها را می‌شناسم و هم آن‌ها مرا. به عقیده من، بازیگر را باید پشت دوربین و خارج از زمانی در حال بازی‌کردن است، کشف کرد. آن‌هایی که کشف نمی‌شوند، خود را جلوی آدم‌های اطرافشان رها نمی‌کنند و میان خود و دیگران مانعی می‌گذارند و در نتیجه به منِ کارگردان یا نویسنده فرصت نمی‌دهند تا به ویژگی‌هایشان پی ببرم و نقشی را براساس آن ویژگی‌ها برایشان طراحی کنم. کسانی هم که سال‌هاست مشغول کارند و هنوز تماشاگر نمی‌شناسدشان همین‌طورند. 
به نظرم بازیگر وقتی دیده می‌شود که خودش را رها کند. نمی‌خواهم از کسی نام ببرم و خودتان می‌دانید که بازیگران بسیاری داریم که به عنوان مثال در دهه سوم فعالیت‌شان شکوفا شدند. چرا؟ چون به نقطه‌ای رسیدند که تصمیم گرفتند خودشان باشند. وقتی خودتان می‌شوید، این اجازه را به دیگران می‌دهید که وارد دنیایتان شوند و چیزی را از درون‌تان کشف کنند.
ما چه به عنوان کارگردان، چه درمقام بازیگردان و چه وقتی نویسنده‌ایم، چیزی به بازیگر اضافه نمی‌کنیم، بلکه از ویژگی‌های خودش استفاده می‌کنیم و فرضا می‌گوییم این بخش از شخصیت تو از نظر من جذاب است و این بخش نه،  در نتیجه آن بخشی را که نمی‌خواهم برای کار دیگری خرج کن و این جا نشانش نده.
پس شما معتقدید که دلیل اصلی شهرت دیر هنگام برخی از هنرمندان، نشان ندادن خود واقعیشان است؟
کاوری: من با بازیگرهای زیادی دوست هستم، اما هیچ‌وقت انتخاب من برای کار نیستند، چون خود واقعیشان نیستند. من اگر بخواهم وقت بگذارم، برای آن کسی که خود واقعیش را نشان نداده است، وقت نمی‌گذارم، چون وقتش را ندارم.
شرفی: چند شب پیش من داشتم به یک برنامه رادیویی گوش می‌کردم و بخاطر اتفاقی که افتاده است بحث نویسندگی بسیار داغ است، درهمان برنامه رادیویی یک نویسنده گفت: « یکنفر با من تماس گرفت و گفت یک متن با فلان مشخصات می‌خواهم، هزینه‌اش چه قدر می‌شود؟ گفتم انقدر. گفت حالا نیم ساعت است در پاسخ به او گفتم بیست سال و نیم ساعت است، من بیست سال تلاش کردم تا به جایی برسم که تو برای نیم ساعت با من تماس بگیری.»
اگر یکنفر در چند قسمت از یک سریال بازی می‌کند و دیده می‌شود، به این دلیل است که سال‌ها برای آن تلاش کرده است. آدم‌ها آن تلاش را نمی‌بینند، اما بسیار تلاش و کوشش باید پشت یک ماجرا باشد تا در یک زمان محدود به ایده آل‌ترین خواسته‌ات برسی.
وارسته: چون خود آقای کاوری نویسنده است دائم با او در تعامل بودم و پیشنهادهای او بسیار به من کمک کرد. هیچکاک یک جمله معروف دارد، می‌گوید، مهم‌ترین رکن یک اثر سینمایی و تصویر؛ فیلمنامه خوب، فیلمنامه خوب و فیلمنامه خوب است. بازیگران درجه یکی وجود داشته‌اند که در یک کار حضور داشتند، اما دیده نشدند، کار تصویر، یک کار گروهی است وقتی گروه خوب باشد و فیلمنامه دست یک کارگردان کاربلد قرار می‌گیرد همه چیز خوب پیش می ‌رود، اما برعکس آن هم رخ می‌دهد. فصل قبل ما یک بازیگر از شهرستان بیرجند داشتیم، آمد و شناخته شد، چرا؟ چون کارگردان و نویسنده مجموعه کنار او بود.
کاوری: مهدی هاشمی یک جمله بسیار زیبا دارد و می‌گوید یک زمانی وقتی من با شعور در تصویر جلوه می‌کنم، من باشعور نیستم، بلکه نویسنده و کارگردان است که من را آنگونه نشان می‌دهد، من آینه تجلی اندیشه نویسنده و کارگردان هستم. این صحبت را کسی می‌گوید که بیش از پنجاه سال سابقه فعالیت در این حوزه را دارد. من به عنوان یک کارگردان اگر بیننده خوبی نباشم، نمی‌توانم بازی خوب را از بد تشخیص دهم.
من یک ویدیویی از «بچه مهندس» در تلوبیون دیدم که یک میلیون وپانصد و پنجاه‌و هفت هزار نفر هم آن را دیده ‌اند اما جزو پربازدیدها قرار نگرفته است، علت آن سهل انگاری بوده، مشکل شخصی و یا هرچیزی که بوده است، مهم نیست، مهم این است که نزدیک یک میلیون و ششصد هزار تماشاچی داریم و همین تعداد برای من کافی است.
خانم جوادی شما یکی از بی حاشیه‌ترین افراد پرحاشیه این فصل بودید، کاری انجام ندادید، اما حاشیه‌های زیادی برای شما ساخته شد، نمونه آخر آن هم ویدیویی که در فضای مجازی دست به دست شد، آنجایی که همه با هم می‌گویید فضا بی روح است و روح سر کار «احضار» آفیش شده و شما در ادامه می‌گویید، پیشنهاد بی شرمانه داد، همین موضوع باعث شد تا خیلی از افراد، فکر کنند مخاطب شما شخص خاصی است و اصلا ماجرای پیشنهاد بی‌شرمانه چه بود؟
جوادی: چیزی که وجود دارد این است که ما نزدیک شش ماه است که دائم در کنار هم هستیم و یکسری شوخی بین ما هست که لحظه‌ای که لایو گرفتیم نباید ثبت می‌شد، اما نه به کسی توهینی کردم نه منظوری داشتم، چون خودم آدمی هستم که همیشه پرچم صلحم بالا است و هیچ علاقه‌ای ندارم که اینگونه به شهرت برسم و برای خودم فالور جذب کنم، چون به نظر من این موضوع خیلی بی ارزش است.
جاهدی: من در «بچه منهدس۴» بازی کردم و این فصل ارث پدر من نیست و من نه از شبکه، نه از آقای وارسته و نه از آقای کاوری، انتظار ندارم که اگر فصل پنجم ساخته شد، من هم در آن حضور داشته باشم. من کارم را انجام دادم و رفته‌ام. یک هجمه‌ای علیه ما راه افتاده است که هشتگ می‌زنند، انسانیتم آرزوست، اگر انسانیت برای من آرزوست برای شما هم آرزوست. شمایی که در اوایل کار کلی تلاش کردید تا برای سریال حاشیه ایجاد شود و دیده نشود.
محبوبیت «بچه مهندس» به خاطر توان بچه‌ها است، نه پیج‌های تقلبی سهند جاهدی، بازیگر نقش بهروز در «بچه مهندس» در قسمت‌های ابتدایی وقتی سریال پخش می‌شد، همه می‌آمدند زیر پست‌های من می‌نوشتند مسعود و قاسم از قسمت بیستم به بعد همه می‌نویسند بهروز، این به من ارتباطی ندارد، بهروز دوست داشتنی است. ‌
وارسته: من فیلمنامه را پنج بار بازنویسی کردم، اتفاقی که امسال افتاد، بسیار واقعی‌تر از سال گذشته بود، محبوبیت الان «بچه مهندس»، بر اساس توان تمام اعضای مجموعه «بچه مهندس» به دست آمد نه بر اساس پیج‌های تقلبی، محبوبیتی که در این فصل رقم خورد، با چند پیج تقلبی و مهندسی شده اتفاق نیفتاد. من سیزده قسمت از داستان را بر اساس آدم‌هایی نوشت که  به هر دلیلی نیامدند.
یک نفر مانند آقای غفاری تکلیف کارش مشخص است، گفت من درگیر ساخت فیلم سینمایی هستم و نمی‌رسم برای این کار وقت بگذارم و رفت.
اما برخی از دوستان تا یک هفته قبل از فیلمرداری در جریان قصه بودند، یکی از آنها هم گفت فیلمنامه را خواندم، ضعیف بود، نرفتم. در این فضا نباید کسی دروغ بگوید. ماجرای پهباد، قرار بود در کارخانه خانواده وصال که در فصل قبل هم آنها را دیدیم ساخته شود اما چندتا از هنرمندان نتوانستند سر کار حاضر شوند.
جوادی: سریال «بچه مهندس» یک ایراد خوب دارد و آن هم این است که هنرمندانی که سالیان سال دیده نشدند، با این سریال به شهرت رسیدند، به همین دلیل آدم‌ها متوقع می‌شوند و فکر می‌کنند اگر در یک فصل حضور داشتند، باید در فصل بعد هم حضور داشته باشند.
وارسته: کسی که با یک گروه پیمان می‌بندد و وسط کار او را رها می‌کند، ناجوانمرد است.
جاهدی: من همیشه می‌گویم که آدم‌ها نان قلبشان را می‌خورند و در حرفه ما هیچ وقت، هیچ کس نمی‌تواند جای فرد دیگری را بگیرد، اگر ما عمقی متوجه این ماجرا شویم، خودمان راحت‌تر هستیم.
جوادی: سریال «بچه مهندس» یک ایراد خوب دارد و آن هم این است که هنرمندانی که سالیان سال دیده نشدند، با این سریال به شهرت رسیدند
شرفی: وقتی شما انگیزه و هدف داشته باشی، وارد حاشیه نمی‌شوی، روی هدفت تمرکز می‌کنی و با تلاش به سمت آن حرکت می‌کنی.
جاهدی: من هشت سالم بود که برای آقای کاوری بازی کردم، سال‌ها ایشان را ندیدم تا ۹۵ که تهیه کنندگی یک فیلم سینمایی را برعهده داشتند، همیشه این سوال برای من پیش می‌آمد که من برای آقای کاوری کار کردم، مگر چگونه بازی کردم که ایشان من را سر کارهایش نمی‌برد؟ بعد متوجه شدم که زمان و موقعیتش فراهم نبوده است.
من ازفصل یکم «بچه مهندس» برای بازی در این سریال پیشنهاد دارم، هرسری در دفتر آقای غفاری می‌نشستیم، صحبت می‌کردیم و به نتیجه نمی‌رسیدیم تا اینکه در این فصل، یک چیز خاص در بهروز دیدم.
کاوری: من برای بازیگرها متر تعیین نمی‌کنم که چه کسی تا چه اندازه در سریال حضور دارد و اتفاقا نقش‌های کوتاه را به انسان‌های بزرگ می‌دهم.
جوادی: من می‌خواهم درباره مرضیه بگویم، ما همیشه افراد چادری را از قشر پایین جامعه دیدیم، چه ایرادی دارد که یک دختر چادری زیبا با گریم خوب ببنیم؟ مگر در واقعیت چنین چیزی نمی‌بینیم؟ چرا همیشه چادری‌ها را قشر پایین و ضعیف جامعه می‌بینیم؟ اتفاقا مرضیه نخبه است، تحصیل کرده و دختر رییس دانشگاه است.

نظر شما