گفتوگوی خراسان با حسام محمودی، بازیگر اصلی سریال کمدی «باخانمان»
«مارمولک» تلویزیونی نمیخواهیم؛ بگذارید بیشتر شوخی کنیم
نویسنده : مائده کاشیان / نویسنده : مائده کاشیان
صاحبخبر - مدتی پیش در همین صفحه درباره ترکیب گروه بازیگران سریال «باخانمان» ساخته برزو نیکنژاد نوشتیم و از آن به عنوان یک ترکیب خوب و متفاوت یاد کردیم. یکی از بازیگران این سریال که در آن حضور متفاوتی داشته، حسام محمودی است. او پس از ایفای نقش در مجموعههای غیرکمدی، اکنون سریال «باخانمان» را روی آنتن دارد و با گریم و نقش متفاوتی در تلویزیون دیده شده است. به همین بهانه گفتوگویی با این بازیگر داشتیم که در ادامه میخوانید. شما با سریالهای غیرکمدی در تلویزیون دیده شدهاید، چطور شد که به سمت کمدی آمدید؟ من بر اساس پیشنهادهایی که داشتم، تصمیم گرفتم. پیشنهاد بازی در نقش کمدی نداشتم و در «باخانمان» این شانس را داشتم که کمدی بازی کنم. یعنی پیش از این تصمیم نداشتید که از کمدی دور باشید. اساسا من فکر میکنم تصمیم گرفتن در خاورمیانه کار اشتباهی است (میخندد) یعنی برای هرچیزی تصمیم میگیری برعکس اش اتفاق میافتد. خودم خیلی دوست داشتم فضای متفاوتی را تجربه و کمدی بازی کنم، اما این طور نبود که تلاشی بکنم یا بروم بگویم من تصمیم گرفتم کمدی بازی کنم و لطفا نقش کمدی به من بدهید. این تجربه متفاوت چطور بود؟ از چند جهت برای من تجربه بسیار خوب و درخشانی بود. اول از این جهت که این ژانر را تجربه نکرده بودم، دوم این شانس را داشتم که در کنار برزو نیکنژاد، حسن پورشیرازی، آتیلا پسیانی، شهره لرستانی و همه این بازیگران کار کنم. برزو نیکنژاد بسیار کارگردان عجیبی است یعنی هیچ چیزی در صحنه یا پشت صحنه، در هیچ روزی برایش از قلم نمیافتد. آن قدر حواسش به همه چیز هست و آن قدر کار برایش عادی نمیشود که هر روز از او یک نکتهای را مربوط به شخصیت ات یاد میگیری. این صحبتی که میکنم واقعا با چیزی که اغلب بر حسب احترام راجع به آدمها میگویند، متفاوت است. چون ناگهان با گریم و جنس بازی متفاوتی در این سریال دیده می شدید، درباره بازخوردها و واکنش مخاطبان نگرانی نداشتید؟ خیلی زیاد، نه از این بابت که من دارم این نقش را بازی میکنم. از این نظر که مردم خیلی اوضاع خوبی ندارند و این که در این شرایط کمدی کار کنی، نگرانی همه ما بود. یعنی اگر کار شیرین نمیشد و پیش نمیرفت، شکست عجیبی میخوردیم، اما مردم دوست دارند و تماشا میکنند. باید حال مردم را خوب کرد و خوب نگه داشت. واکنشها نشان میدهد شما را هم در این نقش پذیرفتهاند. ممکن است اصلا یک عده بروند معارف بخوانند! (میخندد) در باره «باخانمان» چه چیزی توجه تان را جلب کرد که پیشنهاد بازی در آن را پذیرفتید؟ وقتی نقشی پیشنهاد میشود اولین چیزی که توجهت را جلب میکند، این است که چه کسی قرار است کار را بسازد که این جا برزو نیکنژاد بود، دومین نکته این است که نقش اصلی را بازی میکنی، این هم چالش جذابی است و سومین نکته این بود که نقش خیلی از خود من فاصله دارد، به همین دلیل گریمم تا این حد متفاوت شده است. اینها همه برایم جذابیت داشت. کلا اندازه نقش چقدر برایتان مهم است؟ راستش را بخواهید خیلی مهم است. استانیسلاوسکی که گفت «نقش کوچک و بزرگ وجود ندارد، بازیگر کوچک و بزرگ وجود دارد.» در زندگیاش نقش فرعی بازی نکرد، تمام نقشهایش اصلی بود! گاهی اوقات نقشهای مکملی وجود دارند که در روند قصه پیشبرنده هستند، من همواره از خودم میپرسم که اگر این نقش از قصه حذف شود چه لطمهای به روایت میخورد؟ اگر ببینم لطمه عجیبی است برایم جذاب میشود، اگر واقعا بود و نبودش در روایت قصه تفاوتی ایجاد نکند، نه بازی کردن آن جذابیت دارد، نه اگر بازی کنی دیده میشود، نه اگر دیده شود بازخوردی به سمتت میآید. تجربه همبازی شدن با آقای پسیانی، آقای پورشیرازی و خانم بایگان در «باخانمان» چطور بود؟ این افراد موهبت و مانند گنج و الماس هستند. اگر این طور فکر کنیم که مردم 30 یا 40 سال در مدیومهای مختلف با اینها همراه بودند و دوستشان داشتهاند، میفهمیم چیزی سوای بازیگری در روحیه اینها وجود دارد که مردم دوستشان دارند. اگر همین را در فرصت اندکی که با آنان کار میکنیم از آنها یاد بگیریم، به نظرم بردیم. از طرف دیگر چون در کشور ما سنت آموزش درست وجود ندارد، بخش زیادی از انرژی بزرگترها هدر میرود. اگر جایی کلاسی داشته باشند، محکوم میشوند به این که دارند پول اضافه در میآورند، اگر کلاس نداشته باشند که معمولا هم ندارند چون از طرف دولت حمایت نمیشوند، میروند در پیله تنهایی و انزوای خودشان و حال روحی بدی پیدا میکنند. به نظرم خیلی باید هوای آنان را داشته باشیم، برای این که بتوانیم آینده خوبی داشته باشیم، نه برای این که آنها موجودات خوبی هستند. نظرتان درباره کیفیت آثار کمدی که امروزه در تلویزیون و سینما ساخته میشود چیست؟ کار هنری کردن در ایران بسیار سخت است و در تلویزیون از همه جا سختتر است. تقریبا با هیچ کس نمیتوانی شوخی کنی، راجع به هیچ کس نمیتوانی حرف بزنی. یک نفر مثال بامزهای میزد، میگفت که میگویند در وصف عشق شعر بگو اما از واژههای شب، بوسه و معشوق نمیتوانی استفاده کنی! حکایت ما این طور است. با این که به تازگی ویدئویی مربوط به سال 96 یا 97 پخش شد که رهبر انقلاب گفتند شوخی کنید، با هرکسی که دوست دارید شوخی کنید، اما آدمهایی هستند که کاسه داغتر از آش می شوند. واقعا سخت است، به خصوص اگر با نقشهای مربوط به نیروی انتظامی کار داشته باشی، همه میآیند به همه چیز از نحوه دیالوگ گفتن تا شوخیها نظارت میکنند. به نظرم اگر این ماجرا حل نشود، تعداد کارهای جالبی که ساخته میشود مدام کمتر میشود. تماشاگر ترجیح میدهد چیزی را ببیند که واقعی باشد. همه شبکههای اجتماعی، اینترنتی و ماهوارهای دارند تولید محتوا میکنند، خیلی سخت است مخاطب را نگه داری تا بنشیند برنامه تو را ببیند که غیر واقعی است، شوخیهایش در نیامده و میدانی مدام باید حد و مرزی را نگه داری. این موضوع باید بین متولیان امر حل شود. انتظار نداریم شوخیهای عجیب و غریبی در تلویزیون ببینیم یا حتی اجازه بدهند «مارمولک» در تلویزیون بسازی، ولی انتظار داریم کمی هم ماجرا دوستانه حل شود. انگار نگاه این طور است که ما داریم کاری را انجام میدهیم که قواعدش را بلد نیستیم و نیاز داریم از سمت یک عده کنترل شویم، در صورتی که همه بچهها چارچوبها را خوب میشناسند، اما چارچوبها عوض میشود و سلیقهای است، مثلا ببینید حجاب خانمها در تلویزیون، از دهه 60 به بعد چقدر تغییر کرده است.∎
نظر شما