آن قدر در خوشگذرانی با پولهای آن زن غریبه غرق شده بودم که متوجه گذر زمان نشدم تا این که روزی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از مرگ پدرم به دلیل بیماری کرونا خبر داد، اما جمله بعدی او وحشت بیشتری از مرگ پدرم بر جانم انداخت چرا که ...
اینها بخشی از اظهارات جوان ۳۵ سالهای است که مدعی بود زن شیطان صفت او را فریب داده و با گرفتن سفتههایی با مبالغ هنگفت، او را از زن و فرزندانش دور کرده است. این مرد جوان با چهرهای پریشان و نگران در حالی که دست به دامان قانون شده بود، به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که ازدواج کردم همواره با مشکلات مالی دست به گریبان بودم، اما همسرم با قناعت و مدیریت مخارج، مرا یاری میکرد، به گونهای که تنها حامی من در زندگی بود. آرامش خاصی در زندگی داشتم و زمانی که قدم در خانه ام میگذاشتم از آسایشی که همسرم برایم فراهم کرده بود لذت میبردم، حتی زمانی که دارای دو فرزند پسر نیز شدم و در تنگناهای مالی دست و پا میزدم آرامش روحی عجیبی داشتم. آن روزها با پراید مدل پایینی که خریده بودم در یکی از تاکسی تلفنیهای مشهد مشغول کار شدم. درآمد زیادی نداشتم، ولی تلاش میکردم تا زندگی خوبی برای همسر و فرزندانم فراهم کنم، اما حدود یک سال قبل حادثهای رخ داد که زندگی ام را به تباهی کشاند. آن روز زن جوانی که متصدی یک آرایشگاه زنانه بود با دفتر تاکسی تلفنی تماس گرفت و قرار شد که من او را به مقصد برسانم. وقتی آن زن جوان در صندلی عقب نشست فقط با گوشی تلفنش صحبت میکرد و کارهای اداری اش را انجام میداد، اما روز بعد همان زن که نامش «گیتی» بود دوباره با دفتر تماس گرفت و از متصدی تاکسی تلفنی خواست باز هم من به محل کارش بروم، ولی این بار گیتی در صندلی جلو نشست و از اوضاع زندگی ام پرسید. من هم جسته و گریخته مسائلی از زندگی و مشکلات مالی ام را برایش بازگو کردم و آرام آرام در تور شیطانی او قرار گرفتم به طوری که دیگر تقریبا راننده شخصی آن زن مطلقه شده بودم و کارهای شخصی و اداری او را انجام میدادم. کار به جایی رسید که حتی در زمان استراحت یا شب هنگام نیز با من تماس میگرفت تا او را به باغ ویلایش برسانم. با آن که همسرم میگفت احساس خوبی نسبت به این زن ندارد، ولی من این موضوع را فقط یک حسادت زنانه میدانستم.
خلاصه این رفت و آمدها به یک حس عاطفی تبدیل شد و من دیگر مانند بردهای در چنگ او بودم. خیلی از شبها را در مهمانیها و پارتیهای شبانه به همراهش میرفتم و در باغ ویلای زیبایش به مصرف مشروبات الکلی و موادمخدر میپرداختم. کم کم از همسر و فرزندانم طوری فاصله گرفتم که انگار آنها را فراموش کرده بودم. مدتی بعد به حدی در این خوشگذرانی و هوسرانیهای زودگذر غرق شده بودم که خانواده و اطرافیانم را رها کرده بودم و در باغ ویلای گیتی ساکن شدم. اگرچه او از نظر مادی هر آن چه میخواستم فراهم میکرد، اما چندین برابر آن پول، سفته از من میگرفت. من هم که شیفته آن زن بودم هیچ گاه به عاقبت کارهایم فکر نمیکردم و هر آن چه از من میخواست چشم و گوش بسته انجام میدادم. آن زن به اندازهای مرا از خانواده ام دور کرده بود که حتی چهره کودکانم را به خاطر نداشتم و در منجلاب فسق و فجور فرو رفته بودم. تا این که روزی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از مرگ پدرم بر اثر بیماری کرونا خبر داد. او در ادامه سخنانش گفت در این مدت پدرت هزینه زندگی و اجاره خانه همسرت را پرداخت میکرد، اما اکنون که دو ماه است پدرت از دنیا رفته، صاحبخانه نیز همسر و فرزندانت را به دلیل نپرداختن اجاره منزل از خانه بیرون کرده است. آن جا بود که به خود آمدم و تازه فهمیدم چگونه در دام یک زن شیطان صفت افتاده ام و زندگی ام را تباه کرده ام. بعد از این ماجرا بود که متوجه شدم گیتی نام واقعی آن زن نیست و او مردان زیادی را مانند من فریب داده است. هنگامی که به گیتی گفتم قصد دارم به زندگی آرام گذشته ام باز گردم، سفتهها را نشانم داد و گفت تو به زندان میروی نه به منزل آرام! این بود که از شدت نگرانی به کلانتری آمدم تا ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محمدعلی محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسیهای کارشناسی قرار گرفت.
∎