به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری؛ به کوچه آخر شهرک فدک در فاز ۲ میرسیم. یک طرف کوچه، ساختمانهای نوساز با نظم خاصی ردیف شدهاند، اما ردیف مقابل تکوتوک ساخته شدهاند. چند خانه هم با بلوک بالا رفتهاند. قبرستان تازهساز کرمانشاه از همین کوچه بهخوبی پیداست. سنگ قبرهای ردیف و بوستان آن از دور جلوه عجیبی دارد. در ابتدای کوچه پلاکارد کوچکی از مرگ «آسیه پناهی» خبر میدهد. امروز هفتمین روز مرگ زن ۵۵ ساله کرمانشاهی است؛ زنی که بعد از مقاومت و درگیری در برابر تخریب خانهاش در حین انتقال به مرکز بهزیستی «چشمهسفید» جان میبازد. شهرداری کرمانشاه میگوید مرگ او ربطی به درگیری تخریب خانهاش ندارد، اما رسانهها و شبکههای اجتماعی گمانههای متفاوتی درباره مرگ این زن میزنند.
ویرانی 30 خانه در شهرک فدک
خانهها را یکی پس از دیگری جا میگذارم. به یک منزل ویران میرسم. مرد و زن جوان با کودکی روی ویرانهها در رفت و آمد هستند. همه چیز اینجا زیر و رو شده است. ظرف و ظروف، یخچال و ماشین لباسشویی همه شکسته و در هم پاشیده است. فرشها پارهپاره و خاکی هستند. شن و ماسه و آجرپاره روی زمین و وسایل ریخته شده است. کمی جلوتر میروم. با این فکر که منزل آسیه است و اینها اقوامش هستند، اما آسیه فرزند پسر داشت؟! گویا علاوه بر خانه آسیه، در 2 کوچه این فاز از شهرک، حدود 30 خانه ویران شده است. جلوتر میروم و از مردی که در این ویرانه میچرخد درباره آسیه و روز حادثه میپرسم. مرد سیگار به دست، با موهای ژولیده، لباس خاکی و پاره بیتوجه به من میگوید: «خانه آسیه چند خانه پایینتر است. ما تازه به اینجا آمدهایم. شناخت زیادی از او ندارم.»
زمینهای اوقافی فدک
از اوضاع و احوالشان بیشتر جویا و متوجه میشوم آنها نیز حال و روزی بهتر از آسیه ندارند. مرد حدود سیساله که خود را «علی میرزاییان» معرفی میکند، میگوید: «۳۰ اردیبهشت بود که بر سرمان آوار شدند. از تهران مهمان داشتیم. همگی در خواب بودیم که بدون کوچکترین اخطاری شروع به تخریب کردند. اسپری را از پنجره خانه ۲۵ متری ما پاشیدند. در را که باز کردم، نتوانستم چیزی ببینم. اسپری به چشمم پاشیدند. بیش از ۱۰۰ نفر ما را محاصره کرده بودند.» زمین این منطقه اوقافی است و به گفته اهالی، سند و مدرک آن هم موجود. میرزاییان میگوید که 10 سال پیش زمین را خریده و هر بار که برای گرفتن مجوز به شهرداری میرفته، موفق نشده است: «امسال دیگر توان پرداخت کرایه خانه نداشتم. این خانه را با آجر و تیرآهن ساختیم، اما هفته پیش آمدند و ۶ خانه را در این کوچه با لودر خراب کردند. بقیه کوچهها را نمیدانم.» همسر علی هم حرفهای او را تایید میکند و توضیح میدهد که این اتفاق در روزهای پایانی ماه رمضان افتاده بوده و ماموران شروع به تخریب کردند و حتی به ساکنان مهلت ندادند اسباب و اثاثیه را بیرون بکشند: «بدون هیچ جوابی فقط و فقط خراب میکردند. من و دخترم را از خانه بیرون انداختند.
نمیدانستیم چرا، برای چه و از کجا آمدهاند. من و دخترم را هم به ارودگاه چشمهسفید بردند و تا ساعت یک و دو ظهر نگه داشتند. آنقدر گریه و زاری کردیم تا ما را برگرداندند. هنوز دخترم بعد از ۷، ۸ روز به خاطر اسپری فلفل سرفه میکند.» او میداند که خانهشان بدون مجوز ساخته شده و کارشان غیرقانونی است، اما نه او و نه دیگر اهالی منطقه انتظار این برخورد را نداشتهاند و حالا که از خرابی وسایل زندگی و خانهخرابیشان گلایه میکنند، شهرداری موضوع را به دادستانی و دادستانی هم به فرمانداری ارجاع میدهد. علی کارگر است و حالا با خانوادهاش روی آوار زندگی میکند: «اینجا مار و عقرب زیاد است و ما در چادر پاره زندگی میکنیم. تا امروز هیچ مسئولی جویای حال ما نشده است.»
در خانه آسیه چه خبر است؟
آنها آسیه را نمیشناختند. از آنها نشانی خانه آسیه را میپرسم. انتهای کوچه را نشان میدهند. جلوتر و جلوتر میروم. کنار یک باغ که بیشتر شبیه فضای سبز است با تلی از خاک، بلوک شکسته، ماسه و سیمان مواجه میشوم. فرش پاره قرمزی، که نیمی از آن زیر آوار است، از دور خودنمایی میکند. لنگهکفشهای لاستیکی برجای مانده است. رد پنجه لودرها بعد از گذشت چند روز هنوز بر آن ساختمان ویرانشده نمایان است. در گوشهای از این اتاق کوچک روی یک بلوک شکسته چند شمع خاموش که گویا به یاد آسیه روشن شده بود، دیده میشود.
یکی از همسایهها میگوید: «اجراییات از یک روز قبل به آسیه و خانوادهاش اخطار داده بودند. روز ۳۰ اردیبهشت ابتدا اجراییات با آرامش با خانواده آسیه برخورد کردند، اما بعد از آنکه با مقاومت آسیه و خانوادهاش روبهرو شدند، آتش تندرویها شعله گرفت. زنگ زدند به جایی که نمیدانم کجا بود، نیرو بفرستند. چند زن قوی هیکل هم آمده بودند.»
این آقا، که حدود ۵۰ سال دارد، توضیح میدهد که در خانه آسیه ۵ نفر زندگی میکردند؛ شوهرش، پسرش و دخترش با یک دختر و پسر کوچک. او تاکید میکند که آسیه به هیچ وجه معتاد نبوده است و همه اهالی او را به نیکی میشناختند: «لودرها آمدند. اول رفتارشان خشونتآمیز نبود. آسیه هم میگفت باید از روی جنازه من رد شوید و مرا بکشید تا خانه را خراب کنید. درست یادم نیست که آسیه خودش بالای لودر رفت یا آنها او را روی لودر انداختند، اما بعد از این اتفاق زنگ زدند چند نیروی زن آمدند. زنها رفتند در را باز کنند. در که باز نشد، اسپری را از پنجره اتاق به داخل انداختند. آن زنها لباس نوه 10- ۱۲ ساله آسیه را که داد و بیداد میکرد، از تنش در آوردند و حسابی کتکش زدند. بعد از ویران کردن خانه، آسیه و دخترش سمیه را سوار ون کردند و رفتند. 2 ساعت بعد خبر مرگ آسیه رسید. یک ساعت از مرگ آسیه نگذشته بود که ماموران دنبال شناسنامه و مدارک شناسایی آن خدابیامرز آمدند.»
خانه موقتی
یکی دیگر از شاهدان میگوید: «آسیه با 5 نفر دیگر در این خانه زندگی میکردند. چند روز بیشتر نبود که این خانه را ساخته بود. حدود ۴ روز در این خانه زندگی کرد. او این خانه را براساس آنچه خانوادهاش میگویند با اجازه یکی از کارمندها یا شهردار منطقه ۳ به طور موقت ساخته بود تا اینکه بعدها بتواند خانهای کرایه کند. آسیه را سالهاست میشناسیم. بیشتر از ۲۰ سال در این محدوده زندگی میکند. این زمین معلوم است برای کجاست؟ اداره برق، مخابرات یا شهرداری، اما آسیه براساس گفته کارمند شهرداری اقدام به ساخت خانه موقتی کرده بود.» به گفته اهالی، بعضی از مردم محله نیز در تامین هزینه ساخت به آسیه کمک کرده و خانه را یکروزه ساختهاند؛ شب شروع کردهاند و غروب روز بعد کار ساخت خانه تمام شده است. یکی از اهالی از اخطار شهرداری به آسیه خبر میدهد، اما تاکید میکند که هیچکس فکرش را نمیکرد اینطور شود. او میافزاید: «خانه آسیه هنوز سرویس بهداشتی نداشت و خانواده آسیه برای استفاده از سرویس بهداشتی به خانه همسایههای روبهرویی میرفتند.» او با بیان اینکه آسیه اهل روستای سراب منطقه سرفیروزآباد بود و همان جا هم به خاک سپرده شده است، درباره روز حادثه توضیح میدهد: «اول یک ماشین شخصی آمد و بعد لودرها به دنبالش آمدند. وقتی مقاومت خانواده آسیه بالا گرفت، ماموران نیز جدیتر شدند.
آسیه آمد جلو لودرها را بگیرد که ماموران زن وارد خانه شدند. ساعت 9-10 صبح بود. خانواده آسیه تازه از خواب بیدار شده بودند. میگویند فردی اسپری را در دهان آسیه ریخت. آسیه چون تنگی نفس داشت طاقت نیاورد. به هر کس که سد راهشان بود، اسپری میزدند. گوشیهای چند نفر را نیز که مشغول فیلمبرداری بودند، گرفتند و شکستند. بعد از تخریب منزل آسیه، دختر و نوه دختریاش را سوار ون کردند که به اردوگاه چشمهسفید ببرند. پسر آسیه هم وقتی دید خانهخراب شدهاند با سنگ شیشه یکی از لودرها را شکست.»
همه چیز یکشنبه روشن میشود
در ادامه این پرسوجو، از شاهدان میخواهیم نشانی بچههای آسیه را بدهند. به همراه 2 نفر از اهالی دوباره به ابتدای کوچه برمیگردیم. همان جایی که روی دیوار پلاکارد کوچکی برای تسلیت مرگ آسیه نصب شده است. شوهر آسیه و فرزند سیاهپوش او با یکی - دو نفر از همسایهها زیر درخت توت در کوچه نشستهاند. همسر آسیه وقتی میفهمد برای تهیه خبر رفتهایم، عصبانی می شود و میخواهد که دست از سرش برداریم. میگوید: «شما آبرویی برای من نگذاشته و خانواده و زن مرا کپرنشین خطاب کردهاید. همه چیز یکشنبه روشن خواهد شد. همه چیز. آن روز روز دادگاه ماست.» نباتعلی با حرکت دست ما را از خود دور میکند و با فریاد پر از بغض میگوید: «تا ۷ روز دیگر هم اینجا منتظر بمانید، کلمهای با شما صحبت نمیکنم.» پسر آسیه هم که جوانی بیستساله نشان میدهد و روز حادثه شاهد ماجرا بوده است، جلو میآید و با چشمانی اشکبار ما را دور میکند. نوه دختری آسیه نیز گاهی به بیرون خانه سرک میکشد و ما را میپاید.
تکرار تلخ تاریخ
در این کوچه و کوچه پشتی شهرک فدک در حاشیه کرمانشاه بیش از ۳۰ خانه تخریب شده است. ۷ خانواده هم تحویل کمپ «چشمهسفید» شدهاند. نگاهم همزمان به ویرانی خانه آسیه، واحدهای مسکن مهر پشت آن و قبرستان کناری خیره میماند. صدای قرآن از بهشت زهرا (س) به گوش میرسد؛ تاریخ تکرار تلخ قصه آسیههاست.
آسیه با 5 نفر دیگر در این خانه زندگی میکردند و چند روز بیشتر نبود که این خانه را ساخته بود و فقط حدود ۴ روز در این خانه زندگی کرد
برای بررسی دقیق این موضوع، کمیتهای از سوی شهردار کرمانشاه تشکیل شده است تا در کنار مراجع قضایی ماجرا را به شکل دقیقتری پیگیری کند
تشکیل کمیته بررسی مرگ آسیه
مدیر روابط عمومی و امور بینالملل شهرداری کرمانشاه با تشریح چگونگی اتفاق پیشآمده برای آسیه میگوید: «معمولا در ماموریتهای نیروهای اجراییات شهرداری برای تخریب ساختوسازهای غیرمجاز و پیشگیری از زمینخواری، درگیریهایی رخ میدهد و این بار نیز که نیروها مشغول تخریب این محل بودند، خانمی حدود پنجاه و پنجساله اعتراض میکند و برای جلوگیری از تخریب وارد عمل میشود.» امیر همایون دولتشاهی با بیان اینکه نیروهای شهرداری به تصور اینکه این خانم بیسرپناه بوده و خانه دیگری ندارد، او را برای تحویل به نیروهای بهزیستی به اردوگاه «چشمهسفید» منتقل میکنند، میافزاید: «متاسفانه با توجه به ناراحتی قلبی که این خانم داشت، در بین راه دچار ایست قلبی میشود و هرگونه فوت بر اثر ضربه و... توسط نیروهای اجراییات تکذیب میشود. پزشکی قانونی هم در حال بررسی این موضوع است.» دولتشاهی همچنین تصریح میکند: «در برخی خبرهای منتشرشده آمده است که فرد متوفی، معتاد بوده که این موضوع هم تکذیب میشود.» دولتشاهی با بیان اینکه برای بررسی دقیق این موضوع، کمیتهای از سوی شهردار کرمانشاه تشکیل شده است تا در کنار مراجع قضایی ماجرا را به شکل دقیقتری پیگیری کند، اظهار میکند: «مجموعه شهرداری بابت این اتفاق بسیار متاسف و متاثر است و مراتب همدردی خود را با خانواده متوفی اعلام میکند.» او البته تاکید میکند شهرداری اجازه نمیدهد افراد سودجو از امثال این شهروند متوفی سوءاستفاده کرده و زمینخواری کنند. حال باید منتظر ماند تا نتیجه بررسیهای پزشکی قانونی، علت مرگ متوفی را مشخص کند، اما در این بین چند نکته نباید مغفول بماند. نخست آنکه برخورد با ساختوسازهای غیرمجاز و زمینخواری خواسته همه شهروندان است، اما این برخورد باید شامل حال همه زمینخواران شود، نه اینکه عدهای خاص از دایره این برخورد معاف شوند. دوم، نوع برخورد کارکنان شهرداری و دیگر دستگاههای مربوطه در چنین ماموریتهایی است و مطمئنا وجود روانشناس و مشاور در کنار دیگر عوامل میتواند به کاهش هزینههای چنین ماموریتهایی کمک کند و دیگر آنکه اطلاعرسانی سریع، درست و دقیق از سوی مسئولان مربوطه میتواند هم به شفافسازی موضوع کمک کند و هم جلو بسیاری از شایعهها و سوءاستفادهها را بگیرد، زیرا دیگر امروز عصر کتمان کردن چنین موضوعاتی نیست.
نظر شما