میثم مطیعی مداح اهل بیت (ع) با انتشار توئیتی نسبت به ماجرای قتل رومینا اشراقی با اشاره به آداب اسلامی برای تربیت فرزندان واکنش نشان داد.
او نوشت:
«پدری که میخواهد دخترش به سمت ارتباط با دزدان عاطفه کشیده نشود، اگر عاقل باشد از ابتدای تولد تا آخرین مراحل زندگی، او را از محبت پدرانه لبریز میکند.
در ماجرای رومینا اشرفی به چند رباعی از برادرم میلاد عرفان پور بسنده میکنم»
متن این شعر به این شرح است:
دستان مرا بگیر بابا... سردم...
یکبوسه... که از فرارها برگردم
مِهری که دریغ کردی از من، بابا!
از هر کس و ناکسی گدایی کردم
آرام گرفته ام، بیا باباجان
از حال دلم بپرس... ها... باباجان
آن بوسه که خرج من نکردی، آخر
داسی شد و بوسه زد مرا، باباجان
آه از گل سرخ بیگناهی که منم
بر غربت خویشتن، گواهی که منم
بی مهر پدر، هیچ نفهمید از عشق
آن دختر بیپشت و پناهی که منم
سنگی شده بود... ساکت و سرد، پدر
پیغام محبتی نیاورد، پدر
لبخند نداشت، داس در دستش بود
تا کِشتهی خویش را درو کرد پدرای حسرت احساس کبودم! بابا!ای مهر تو خواهش وجودم! بابا!
دیشب یکی آمده سرم را بردهست...ای کاش هنوز خواب بودم، بابا
از مزرع غم، فتنه درو خواهد کرد
پشت سر هم، فتنه درو خواهد کرد
داس است به دست غرب وحشی، داس است
از خون تو هم فتنه درو خواهد کرد
این درد چه دودمان تلخی دارد
این جوهر خون، زبان تلخی دارد
سوغاتی دستهای بیایمان است
این داس، که داستان تلخی دارد
میثم مطیعی مداح اهل بیت (ع) با انتشار توئیتی نسبت به ماجرای قتل رومینا اشراقی با اشاره به آداب اسلامی برای تربیت فرزندان واکنش نشان داد.
او نوشت:
«پدری که میخواهد دخترش به سمت ارتباط با دزدان عاطفه کشیده نشود، اگر عاقل باشد از ابتدای تولد تا آخرین مراحل زندگی، او را از محبت پدرانه لبریز میکند.
در ماجرای رومینا اشرفی به چند رباعی از برادرم میلاد عرفان پور بسنده میکنم»
متن این شعر به این شرح است:
دستان مرا بگیر بابا... سردم...
یکبوسه... که از فرارها برگردم
مِهری که دریغ کردی از من، بابا!
از هر کس و ناکسی گدایی کردم
آرام گرفته ام، بیا باباجان
از حال دلم بپرس... ها... باباجان
آن بوسه که خرج من نکردی، آخر
داسی شد و بوسه زد مرا، باباجان
آه از گل سرخ بیگناهی که منم
بر غربت خویشتن، گواهی که منم
بی مهر پدر، هیچ نفهمید از عشق
آن دختر بیپشت و پناهی که منم
سنگی شده بود... ساکت و سرد، پدر
پیغام محبتی نیاورد، پدر
لبخند نداشت، داس در دستش بود
تا کِشتهی خویش را درو کرد پدرای حسرت احساس کبودم! بابا!ای مهر تو خواهش وجودم! بابا!
دیشب یکی آمده سرم را بردهست...ای کاش هنوز خواب بودم، بابا
از مزرع غم، فتنه درو خواهد کرد
پشت سر هم، فتنه درو خواهد کرد
داس است به دست غرب وحشی، داس است
از خون تو هم فتنه درو خواهد کرد
این درد چه دودمان تلخی دارد
این جوهر خون، زبان تلخی دارد
سوغاتی دستهای بیایمان است
این داس، که داستان تلخی دارد
نظر شما