غلامرضا رفعتنژاد: اگر هولوکاست حقیقت داشته باشد، مقصر اصلی آن هیتلر است و اگر روایت مشهور حامیان هولوکاست از عملکرد آلمان نازی را بپذیریم، هیتلر و حامیان او باید یهودستیزانی قهار بوده باشند. از این رو هر تحقیقی درباره هولوکاست، چه از سوی حامیان و چه از سوی منتقدان آن، باید همراه با بررسی زندگی و شیوه رفتار و بازخوانی تفکر «آدلف هیتلر» درباره یهودیان باشد، چرا که اگر هیتلر شخصیتی ضدیهودی داشت و نظام رایش سوم را بر مبنای نابودسازی یهودیان استوار ساخته بود، لاجرم باید آن را شاهدی بر هولوکاست دانست اما اگر تحقیقات موثق تاریخی نشاندهنده چهره متفاوتی از هیتلر و رفتارش با یهودیان باشد، آنگاه میتوان در بخش زیادی از ادعاهای صورتگرفته درباره نظام هیتلری بویژه هولوکاست تردید کرد. به بیان دیگر اگر به تحقیق دریابیم هیتلر نهتنها دشمن یهودیان نبود بلکه همکاری سختکوش در تحقق آرمانهای کلان این قوم بوده است، آنگاه باید روایت فعلی هولوکاست را افسانه دانست.
آشنایی با شخصیت هیتلر
آدلف هیتلر فرزند «آلویس هیتلر» 20 آوریل 1889 در اتریش به دنیا آمد. او کودکی و نوجوانی خود را در وین و مونیخ گذراند. او در جنگ اول جهانی داوطلبانه به ارتش آلمان پیوست و بهعنوان سربازی شجاع نشانهایی دریافت کرد. در آخرین ماههای جنگ مجروح شد و تا مدتی پس از جنگ در بیمارستان بستری بود. هیتلر در دوران پرافت و خیز پس از جنگ و زمانی که آلمان گرفتار بحرانهای مالی و اجتماعی ناشی از جنگ بود، به حزب ناسیونال ـ سوسیالیسم کارگران آلمان پیوست و به سرعت مراتب ترقی را پیمود. او در سال 1933 بهعنوان رهبر حزب به صدراعظمی آلمان رسید و در سال 1934 عنوان رهبر آلمان را کسب کرد. زندگی او 30 آوریل 1945 در برلین و در آخرین روز جنگ دوم جهانی در اروپا پایان یافت.
حامیان هیتلر
یکی از راههای کسب آگاهی از خصومت میان هیتلر و حکومتش با یهودیان، تحقیق در میان حامیان و اطرافیان او است، چرا که وجود افراد ضدیهودی یا دشمنان شناختهشده یهودیان در میان اطرافیان وی نشان از گرایش ضدیهودی هیتلر خواهد داشت. در چنین صورتی نباید در میان یاران و حامیان او اثری از یهودیان پیدا کنیم اما اگر به تحقیق دریابیم که یهودیان زیادی از جمله بزرگان و رهبران این قوم در میان حامیان هیتلر بوده و با او همکاری کردهاند، آنگاه این فرضیه که هیتلر و نازیستها خواهان کشتار یهودیان بودهاند، دچار اشکال اساسی میشود، چرا که در این صورت باید ابتدا از رهبران و بزرگان یهود شروع میکردند در حالی که آنها خود در زمره حامیان هیتلر بودهاند. از سوی دیگر حمایت رهبران یهودی از هیتلر نشان میدهد از نظر این رهبران، هیتلر دشمن یهود محسوب نمیشده، چرا که در غیر این صورت باید این رهبران را نیز دشمن یهودیان دانست.
اما تاریخ در این زمینه مطالب تکاندهنده و قابل توجهی ارائه میکند. «اسحاق شامیر»، نخستوزیر پیشین اسرائیل را باید یکی از مهمترین رهبران یهودی دانست، زیرا به یکی از بزرگترین مناصب حکومتی یهودیان و صهیونیستها دست یافت ولی سابقه زندگی او نشان میدهد این یهودی سرشناس نهتنها حامی هیتلر بوده و در زمان حکومت هیتلر بر آلمان از او حمایت کامل میکرده است بلکه در زمان جنگ و در همان دورهای که حامیان هولوکاست مدعی کشتار برنامهریزی شده یهودیان توسط رایش سوم بودند، او دوشادوش ارتش آلمان علیه متفقین میجنگید. حضور شامیر در ارتش هیتلر نشانهای آشکار بر حمایت و همکاری سطح بالای جامعه یهودیان و صهیونیستها با نازیهاست اما همین فرد سالها بعد وقتی در اسرائیل به نخستوزیری رسید، از دولت آلمان پس از جنگ برای کشتار یهودیان به دست ارتش آلمان غرامت میگرفت؛ درحالی که خود در زمان جنگ در ارتش آلمان خدمت میکرد!
یهودی شناختهشده دیگر «آوراهام اشترن» معروف به «اشترن گانگستر» (رهبر جنبش آزادی اسرائیل) است که در زمان جنگ دوم جهانی پیشنهاد رسمی حمایت از ارتش آلمان در برابر متفقین را مطرح ساخته بود. او نقش و جایگاه والایی نزد یهودیان داشت و اسحاق شامیر سالها جانشین او در جنبش مذکور بوده است. حضور این دو رهبر یهودی در ارتش آلمان و حمایت آنها از نازیها در اوج جریانات، فرضیه کشتار جمعی یهودیان توسط هیتلر و نظام هیتلری را دستخوش تردید جدی میکند، چرا که در صورت پذیرش این فرض باید این رهبران مورد احترام صهیونیستها و یهودیان را خائنانی به یهود دانست که رسماً از کشنده یهودیان اعلام حمایت کردهاند.
رهبران یهودی حامی هیتلر به این دو نفر منحصر نمیشوند. «امیل موریس»، از دوستان نزدیک هیتلر نیز از یهودیان سرشناس بود. موریس که در دورهای به همراه هیتلر در زندان به سر برده بود، بعدها هنگام رهبری هیتلر در حزب نازی، نفر دوم اساس (SS) شد. او در میان اساسها پس از هیتلر قدرتمندترین شخص شناخته میشد. «گرتروداشتاین» نیز که بهخاطر دریافت جایزه نوبل ادبیات، از یهودیان مشهور و سرشناس محسوب میشود تا بدانجا در حمایت از نظام هیتلری و شخص پیشوا اصرار داشت که در دورهای هیتلر را بهعنوان نامزد جایزه صلح نوبل معرفی کرده بود. حتی آدلف هیتلر که از او چهرهای جنایتکار و خونخوار ساخته میشود، زمانی از سوی همین جامعه یهودی و سرشناسان آن برای دریافت جایزه صلح نوبل معرفی شده بود. چنین تناقضات آشکاری نشان میدهد تصویرسازیهای فعلی از رایش سوم تا چه حد قابل تردید و خدشهپذیر است. علاوه بر همه اینها، برخی رهبران یهودی آلمان همچون «هلموت اشمیت» که از 1974 تا 1982 صدراعظمی آلمان را برعهده داشتند در زمان جنگ دوم جهانی در ارتش آلمان به فعالیت مشغول بودهاند. اشمیت در ارتش نازی افسر نیروی هوایی بود. این در حالی است که حامیان هولوکاست مدعیاند در همان دوره که امثال اشمیت یهودی در ارتش آلمان درجه افسری داشتهاند، این ارتش مشغول کشتار جمعی یهودیان بوده است. «جورج کارسکی» از رهبران مشهور یهودیان که کاملاً حامی سیاستهای نازیها و خواهان جداسازی کامل یهودیان از آلمانها بود، به کرات از دولت آلمان نازی خواسته بود یهودیان آلمان را مجبور به قرار دادن ستاره داوود روی سینه خود کند. کارسکی معتقد بود از این طریق دولت آلمان به اهداف همیشگی یهودیان درباره جدا بودن از جوامع پیرامونی خود جامه عمل خواهد پوشاند. در ادامه در اینباره توضیحات بیشتری خواهیم آورد.
نگاه واقعی نظام هیتلری به یهودیان
از جمله پرسشهای بیپاسخ این است که آیا نظام هیتلری خواهان از میان بردن همه یهودیان بوده است یا خیر؟ در جواب به این سوال باید گفت با توجه به همکاریهای وسیع رهبران یهودی با شخص هیتلر و ارتش رایش سوم، این فرض که آلمان نازی در پی کشتار جمعی یهودیان بوده، کاملاً نپذیرفتنی است اما برای آنکه بتوان همکاری وسیع یهودیان با هیتلر را تفسیر کرد باید به دنبال هدف مشترکی میان آنان و هیتلر بود. به نظر میرسد سیاستهای هیتلر در آلمان وجه مشترکی با آرزوهای رهبران و سازمانهای یهودی برای جامعه یهود داشته است. این وجه مشترک شامل جداسازی یهودیان از جوامع پیرامونی و مجبور کردن یهودیان اروپا به مهاجرت است. چنانکه درباره عملکرد جورج کارسکی یادآور شدیم، این رهبر یهودی از حامیان جدی سیاستهای هیتلر درباره یهودیان بود. در حالی که در تبلیغات کنونی چنین وانمود میشود که سیاست آلمان درباره نشاندار شدن یهودیان، سیاستی تحقیرآمیز و غیرانساندوستانه بوده است اما در این تبلیغات هرگز اشاره نمیشود طراح اصلی چنین سیاستی، یکی از رهبران یهودی آلمان بوده است؛ جورج کارسکی بارها و بارها از دولت آلمان نازی خواسته بود نصب علامت ستاره داوود را برای یهودیان اجباری کند.
کارسکی معتقد بود نصب ستاره داوود باعث مشخص شدن یهودیان و عدم ادغام آنان در میان مسیحیان خواهد شد.
سرانجام در اکتبر 1939 این امر در دستور کار دولت آلمان قرار گرفت و در 15 سپتامبر 1941 به صورت اجباری درآمد.
از این مساله تاریخی میتوان دریافت رهبران یهودی در این هدف با هیتلر و نازیها در جداسازی یهودیان از غیریهودیان مشترک بودهاند. حتی رهبران یهودی در سالهای منتهی به جنگ دوم جهانی بشدت خواهان مهاجرت یهودیان از اروپا به 2 مقصد متفاوت بودهاند. مقصد اول آمریکا بود که یهودیان برای بسط سلطه خود در این کشور نیازمند مهاجرت هممسلکان خویش و افزایش تعداد یهودیان در آمریکا بودند. مقصد دوم رهبران یهودی، فلسطین بود. کمبود جمعیت یهودیان در برابر مسلمانان باعث میشد رهبران یهود برای فراهم ساختن زمینه اشغال این سرزمین مقدس، یهودیان را به مهاجرت به فلسطین تشویق کنند. به نظر میرسد رهبران یهود در این دو سیاست کاملاً با اهداف هیتلر و آلمان نازی مشترک بودهاند. همین امر زمینه حمایت یهودیان از هیتلر و همکاری میان آنان را فراهم ساخته بود.
ارتش یهودی هیتلر
با پذیرش این ادعای حامیان هولوکاست که آلمان هیتلری در طول سالهای جنگ، میلیونها یهودی را کشته و این کشتارهای برنامهریزیشده با هدف از میان بردن همه یهودیان صورت گرفته است، در این صورت باید ارتش آلمان نازی را عامل اجرایی اصلی این جنایت معرفی کرد. حامیان هولوکاست نیز معتقدند افسران اساس و نظامیان ارتش آلمان مجریان سیاست نابودی یهودیان بودهاند. با این فرض باید توقع داشت سیاست پاکسازی نژادی از خود ارتش آغاز شده باشد. به عبارت دیگر اگر قرار بود ارتش آلمان 6 میلیون یهودی را بکشد، اولین گام آن بود که در ارتش آلمان هیچ یهودیای وجود نداشته باشد.
اگر به تحقیق دریابیم که ارتش آلمان هیچگاه از یهودیان پاکسازی نشده، حتی در دوران جنگ دوم جهانی نیز یهودیان در مناصب مختلف این ارتش و با درجات متفاوت در حال کار بودهاند، در این صورت فرض وجود هولوکاست کاملا غیرمنطقی است. نگاهی به اسناد ارتش آلمان در دوران جنگ دوم جهانی نشان میدهد هزاران یهودی در ارتش نازی خدمت میکردهاند و صدها نفر از کسانی که به آنها اصطلاح «کاملاً یهودی» اطلاق میشود با آگاهی هیتلر و با تایید او در مناصب مختلف ارتش مشغول به کار بودهاند. «بریان ریگ» از محققان دانشگاه کمبریج، با بررسی ارتش هیتلر دستکم به یهودی بودن 1200 نفر از درجهداران عالیرتبه ارتش هیتلر پی برده است. او نشان داده است 2 فیلدمارشال و 15 ژنرال (2 ژنرال اصلی، 8 سروان ژنرال و 5 ژنرال کل) در ارتش هیتلر به طور قطع یهودی بودهاند. مطابق تقسیمات نظامی این افراد فرماندهی بیش از صدهزار نفر از سربازان ارتش را برعهده داشتهاند. علاوه بر این تحقیقات نشان میدهد از میان نظامیان آلمانی که عالیترین نشان ارتش آلمان یعنی «صلیب شوالیهها» را دریافت داشتهاند، حداقل 20 نفر آنها به طور قطع یهودی بودهاند. بریان ریگ خاطرنشان میکند در زمان تحقیق او یک نفر از یهودیان دریافتکننده نشان، در 82 سالگی هنوز ساکن شمال آلمان بوده و خود اعتراف کرده است حتی در زمان جنگ و در ارتش آلمان مناسک دینی یهودی خود را به جا میآورده است.
از میان فیلدمارشالهای یهودی ارتش آلمان میتوان به «ارهارد میخ» جانشین فرمانده نیروی هوایی و «هرمن گورینگ» اشاره کرد. حتی در دهه 1930 نیز یهودی بودن میخ بهطور گسترده در ارتش آلمان مطرح بود. تحقیقات ریگ نشان میدهد «ورنر گولدبرگ»، سرباز مشهور آلمانی که در دوره جنگ تصویر او بهعنوان سرباز ایدهآل ارتش آلمان منتشر و تکثیر میشد، یک یهودی اصیل بوده است. علاوه بر او، «آرتور پیسک» از رهبران نظامی مشهور آلمان، فرمانده نظامی پالآشر که چندین نشان نظامی از شخص هیتلر دریافت کرده بود و نیز دکتر «الکه شرویتز» از رهبران اساس که اردوگاه مجتمعسازی یهودیان در «لنتاکایسروالد» تحت نظارت او بود، همگی یهودی بودهاند.
«ویلیام مونتالبانو» در مقالهای با عنوان «یهودیان در ارتش هیتلر»، نشان میدهد وجود یهودیان بیشمار در ارتش آلمان حاکی از نادرستی ادعای تلاش هیتلر برای کشتار یهودیان است. براساس تحقیقات گستردهتر ریگ که در کتابی با عنوان «سربازان یهودی هیتلر» منتشر شد، در ارتش چندین میلیونی هیتلر بیش از 150 هزار یهودی شرکت داشتهاند که در زمان جنگ نیز برای ارتش آلمان جنگیدهاند. از میان رهبران ارتش آلمان افراد زیر یهودی بودهاند:
- ژنرال ژوهانس زوکرتورت: دریافتکننده نشان نظامی از شخص هیتلر
- ژنرال هلموت ویلبرگ: دریافتکننده بالاترین نشان نظامی و 2 نشان دیگر
- کلنل والتر هالیندر: دریافتکننده نشان از شخص هیتلر و 5 نشان نظامی دیگر
- هورست گیتنر: دریافتکننده نشان شجاعت
- آدمیرال برنهارد روگ: دریافتکننده نشان از شخص هیتلر و 5 نشان نظامی دیگر.
مهاجرت یهودیان؛ اجبار یا اختیار
اکنون این فرض که دولت آلمان در پی کشتار جمعی یهودیان بوده غیرمنطقی و غیرقابل پذیرش است اما میتوان پذیرفت آلمان خواهان مهاجرت یهودیان در زمان حکومت هیتلر بوده است. اما سوال این است که آیا یهودیان خود موافق این مهاجرت بودهاند یا خیر؟ به عبارت بهتر آیا مهاجرت به خارج از اروپا امری اختیاری بوده است یا اجباری؟
در جواب باید گفت بهطور قطع در میان عامه یهودیان، افراد و گروههایی را میتوان یافت که مخالف چنین مهاجرتی بوده، تداوم زندگی در کشورهای اروپایی را بر مهاجرت به هر نقطه دنیا ترجیح میدادهاند اما نکته مهم آنکه رهبران جامعه یهودی و نخبگان تصمیمگیرنده برای یهودیان اروپا، خواهان مهاجرت بودهاند. از این رو هرچند مهاجرت مذکور از نگاه برخی یهودیان اجباری و با فشار رهبران یهودی بوده است، این مهاجرت را باید مهاجرتی اختیاری برای کل جامعه یهود دانست، چرا که اقدامات دولت آلمان در مجتمعسازی و سپس اخراج یهودیان از اروپا به درخواست و با هماهنگی رهبران یهود صورت میگرفته است. چنانکه بیان شد رهبران یهودی خواهان مهاجرت یهودیان اروپا به آمریکا و فلسطین بودهاند تا از این طریق زمینه اجتماعی و جمعیت لازم برای تأثیرگذاری بر سیاست آمریکا را پیدا کنند و نیز با افزایش جمعیت یهودیان در فلسطین، زمینه اشغال این کشور را فراهم آورند.
در حال حاضر تبلیغات صهیونیستی و یهودی نهتنها منکر وجود چنین مهاجرت گستردهای است که حتی افکار عمومی جهان را نیز از آن منحرف میکند. از آنجا که رایش سوم به سیاست جدیدی روی آورد که میتوانست قدرت آلمان را در جهان افزایش دهد و آن را به مراکز قدرت در جهان نزدیکتر کند، از این رو شخصیت هیتلر نزدیک به شخصیت تاریخی افسانهای «بختالنصر» است که زمینه پراکنده شدن یهودیان در جهان را به نحو دلخواهی فراهم آورد.
صهیونیستها و رایش سوم
بهرغم تبلیغات فراوان درباره ضدیت نظام هیتلری با یهودیان و صهیونیستها، شواهد تاریخی حاکی از همکاری گسترده صهیونیستها و شخص هیتلر است. بهعنوان نمونه میتوان از همکاری آلمان هیتلری با «جنبش صهیونیسم» برای انتقال یهودیان از آلمان و سرزمینهای تحت تصرف آن به فلسطین اشاره کرد. از جمله کشتی مسافری تلآویو که امروز پایتخت رژیم صهیونیستی به همین عنوان نامیده شده است، در سال 1935 یهودیان آلمان را با همکاری آلمان هیتلری و تحت نظارت جنبش صهیونیسم از بندر برمرهاون در آلمان به بندر حیفا در فلسطین منتقل میکرد.
همکاریهای امنیتی
همکاریهای امنیتی را میتوان یکی از بالاترین سطوح همکاری میان 2 سازمان یا 2 دولت دانست. اگر سطح همگرایی و تشابه در اهداف 2 سازمان به میزان کافی نباشد، امکان برقراری همکاری امنیتی میان آنان ناممکن است. به عبارت بهتر، همکاری امنیتی برخلاف همکاری اقتصادی، نیازمند هماهنگی و همانندی بسیار زیادی است. از این رو اگر شواهدی دال بر همکاری امنیتی میان سازمانهای یهودی- صهیونیستی و دستگاههای مختلف ارتش آلمان در زمان صدارت هیتلر وجود داشته باشد، این امر میتواند به معنای سطح بالای همگرایی این دو تفسیر شود. در حالی که تبلیغات کنونی صهیونیستها، یکی از اهداف اصلی دستگاه امنیتی رایش سوم را مبارزه جدی برای قلع و قمع یهودیان معرفی میکند، شواهد تاریخی چهره دیگری را آشکار میسازد. سازمانهای امنیتی آلمان هیتلری (شامل اساس و گشتاپو) که توسط شخص هیملر اداره میشد، نهتنها هدف اصلی خود را «کشتار سیستماتیک یهودیان» قرار نداده بودند، بلکه شواهدی از همکاری آنان با سازمانهای مخفی یهودیان در دست است. مطابق این شواهد سازمان اساس با سازمان مخفی نظامی هاگانا همکاری نزدیکی داشته و ضمن دریافت گزارشهایی از هاگانا درباره وضعیت یهودیان در فلسطین، راهنمایی و کمکهای لازم را برای بهبود وضعیت مهاجرت یهودیان آلمان به فلسطین ارائه میداده است. علاوه بر این، سازمان اساس اطلاعات کاملی از برنامههای آتی دولت آلمان در اختیار هاگانا قرار میداده است.
همچنین براساس شواهد موجود سطح همکاری هاگانا با اساس چنان گسترده و وسیع بوده است که در دورههایی هاگانا اسلحه لازم برای شهرکنشینان یهودی مهاجر در جهت مبارزه با مسلمانان فلسطینی را از طریق اساس دریافت و میان یهودیان توزیع میکرده است. براساس برخی اسناد دیگر هنگامی که هاگانا در نوامبر 1938 ضربه سختی را متحمل شد، بازسازی و راهاندازی دوباره آن تحت نظارت اساس و در آلمان صورت گرفت، چرا که شخص هیتلر از حامیان جدی مهاجرت یهودیان آلمان به فلسطین بود و بهرغم برخی بدبینیها، بر سیاست مهاجرت هرچه بیشتر یهودیان به فلسطین تأکید داشت.
بهعنوان آخرین نمونه از همکاری آلمان هیتلری و صهیونیستها باید به موافقتنامه «انتقال» بپردازیم که به عبری «هاوارا» نامیده میشود. این موافقتنامه آگوست 1933 میان مقامات آلمانی و نمایندگان آژانس یهود از جمله «حییم آرلوسوروف»، دبیر سیاسی آژانس یهود امضا شد.
بر مبنای این موافقتنامه، آلمان نازی زمینه و امکانات لازم را برای انتقال یهودیان آلمان به همراه داراییها و وسایل زندگیشان به فلسطین، فراهم میکرد. این موافقتنامه که سالها به مورد اجرا گذاشته شد، بهصورت نوبهای مورد ارزیابی وزارت داخله آلمان قرار میگرفت. بهعنوان مثال، دسامبر 1937 وزارت داخله ضمن ارزیابی آثار موافقتنامه انتقال مدعی شد: «بدون شک موافقتنامه هاوارا اثری قابل توجه در توسعه فلسطین از سال 1933 به این سو داشته است». جالب آنکه مطابق توافق صورتگرفته، یهودیان مهاجر آلمانی تمام دارایی و مایملک قابل حمل خود را به فلسطین منتقل میکردند. از این رو جامعه یهودیان آلمانی مهاجر در فلسطین، جزو گروههای ثروتمند مهاجر محسوب میشدند. بنابر تخمینها، یهودیان آلمانی سرمایه هنگفتی را بالغ بر 209 میلیون مارک به فلسطین منتقل کردند. بدین ترتیب در فاصله زمانی سالهای 1933 تا 1941 بیش از 60 هزار نفر از یهودیان آلمان(یعنی بیش از 10 درصد کل یهودیان این کشور) با استفاده از موافقتنامه انتقال به فلسطین منتقل شدند. درباره میزان مهاجرت یهودیان آلمان به فلسطین پس از 1941 آمار دقیقی در دست نیست اما اکثر محققان اعتقاد دارند برنامه انتقال در این سالها همچنان ادامه داشته و حتی بر سرعت آن نیز افزوده شده بود.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه در این مقاله بیان شد، به نظر میرسد ادعاهای یهودیان و حامیان هولوکاست درباره سیاستهای رایش سوم برای سرکوب یهودیان و کشتارجمعی آنها به هیچوجه قابل پذیرش نیست، چرا که هیتلر در سیاستها و اعتقادات خود و نیز آلمان هیتلری در جهتگیریهای خود اصولاً به دنبال کشتار یهودیان نبودهاند. علاوه بر این مشخص شد سازمانها و رهبران مهم یهودیان و صهیونیستها در دوران فعالیت سیاسی هیتلر، در به قدرت رسیدن و اجرای سیاستهایش با وی همکاری و هماهنگی فراوانی داشتهاند تا حدی که میتوان سیاست هیتلر درباره یهودیان را کاملاً هماهنگ با خواستههای رهبران یهودی و صهیونیست دانست.
این تحقیق نشان داد حضور رهبران و شخصیتهای مهم یهودی، کنار رایش سوم تا حدی پررنگ و مؤثر بوده است که به هیچوجه نمیتوان فرضیه کشتار یهودیان به دست ارتش هیتلر را فرضیهای معقول دانست. حضور رهبران و نظامیان بلندپایه یهودی در ارتش آلمان هیتلری دلیل دیگری بر این امر است. در نهایت باید پذیرفت سیاست هیتلر در قبال یهودیان، اخراج آنها از اروپا و قلمرو حکومتی آلمان و مهاجرت دادن جمعیتهای یهودی به آمریکا و فلسطین بوده است. در این زمینه نیز به همکاری سازمانهای نظامی و اطلاعاتی هیتلری با سازمانهای یهودی - صهیونیست اشاره کردیم.
از این رو به نظر میرسد هیتلر را میتوان «بختالنصر قرن بیستم» دانست که در طول حکومت چندین ساله خود در آلمان زمینه را برای مهاجرت مجدد یهودیان فراهم ساخت تا سازمانهای یهودی و صهیونیستی بتوانند یهودیان را به مهاجرت به آمریکا و فلسطین مجبور کنند و زمینه را برای سلطه آنها بر این دو نقطه حساس از جهان در حال شکلگیری نیمه قرن بیستم، آماده کنند.
...............................................................................................
پینوشت
* در مورد بختالنصر دو نظریه مختلف تاریخی وجود دارد که بنا بر نظر صحیحتر، بختالنصر بهانه لازم را برای پراکنده شدن یهود در سراسر دنیا فراهم آورد که به اعتقاد محققان این امر خود از اهداف برنامهریزی شده یهود برای بسط سلطه بر جهان از طریق مهاجرت اختیاری بود. از آنجا که هیتلر نیز بهانه خوبی برای فتح آمریکا و سرازیر کردن سیل یهودیان مهاجر از اروپا به سرزمینهای اشغالی فلسطین فراهم کرد، این عنوان را استعاره مناسبی برای اشاره به زندگی و عملکرد وی دانستم- نویسنده.
* این مقاله تلخیصی از مقالهای مفصل با همین نام است که در فصلنامه مطالعات تاریخی انتشار یافته است.
روایتی مستند از ارتباط گسترده صهیونیستها با آدولف هیتلر
بختالنصر قرن بیستم
صاحبخبر -